داستان اصحاب فیل

  • شروع کننده موضوع *~SAEEDEH~*
  • بازدیدها 129
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*~SAEEDEH~*

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2018/11/16
ارسالی ها
4,075
امتیاز واکنش
70,793
امتیاز
1,076
سن
21
#قصه_متن
اصحاب فیل
در زمان های دور در سرزمین یمن مردی بنام ابرهه زندگی می کرد .
او حاکمی بی ایمان و ظالم بود .
یک روز ابرهه شنید که همه مردم برای عبادت به شهر مکه می روند .
ابرهه خیلی ناراحت شد.
او با خود گفت : باید کاری کنم که مردم به مکه نروند و برای زیارت به یمن بیایند .
ابرهه تصمیم گرفت عبادتگاهی بهتر از کعبه بسازد .
او دستور داد صدها کارگر و بنّا آماده کار شوند . کارگر ها شب و روز کار کردند . بعد از چند ماه ساختمان بسیار بزرگی با سنگ های زیبای مرمر و مجسمه های دیدنی ساختند .
ابرهه به مردم دستور داد آن خانه را زیارت کنند . ولی مردم با ایمان حرف او را گوش نکردند و مثل قبل به زیارت خانه کعبه می رفتند .
ابرهه که ناراحت شده بود ، مردم را اذیت و آزار می کرد .
بالأخره مردم از کارهای ابرهه خسته شدند و عباتگاه او را آتش زدند .
ابرهه از این کار خشمگین شد و فریاد زد : من به زودی به شهر مکه حمله میکنم و با فیل بزرگ خانه کعبه را از بین می برم .
لشکر ابرهه به طرف شهر مکه به راه افتاد و شب هنگام به مکه رسید . مردم مکه با شنیدن این خبر به کوه های اطراف شهر پناه بردند .
☀️صبح روز بعد ابرهه دستور داد تا فیل بزرگ را بیاورند . اما لشکریان هر چه تلاش کردند ، نتوانستند فیل را به حرکت وادار کنند .
فیل به جای آن که به سوی مکه برود ، بسوی سرزمین یمن شروع به حرکت کرد .ابرهه که از آمدن فیل ناامید شده بود با عصبانیت بر اسبی سوار شد تا لشکر رابسوی مکه حرکت دهد .
در همین وقت تعداد بسیار زیادی پرندة کوچک در آسمان مکه دید شدند .
هر پرنده چند سنگریزه در نوک و چنگال های خود داشت. پرنده ها به لشکر ابرهه حمله کردند . آنها سنگریزه ها را بر سر ابرهه و سربازانش انداختند .
سنگریزه ها با شدت به سر و بدن آنها می خورد و بدنشان را سوراخ و زخمی می کرد .
ابرهه و لشکرش بدون اینکه بتوانند وارد شهر مکه شوند با قدرت خداوند بزرگ از بین رفتند و خانة کعبه بر جای ماند.
 
  • لایک
واکنش ها: Diba

برخی موضوعات مشابه

تاپیک قبلی
تاپیک بعدی
بالا