افسردگی انتخاب است نه بیماری ※●※●※●※●※●※

سما جون

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2014/01/29
ارسالی ها
2,624
امتیاز واکنش
953
امتیاز
0
محل سکونت
ایران
تاريخ : دوشنبه ششم آذر 1391
نظریه انتخاب
در گذشته رویکردهای روانشناسی موثر در درمان مشکلات ارتباطی به چند نظریه که تمام توجه آن به گذشته معطوف میشد، محدود بود. این نظریهها گذشته را به عنوان عامل تاثیرگذار در رفتارهای کنونی مطرح میکند که مشهورترین آنها نظریه روان کاوی است. این نظریه بر تاثیر اولین تعاملات نوزاد با پدر و مادر تاکید بسیاری دارد و نقش عقدههای روانی را بر رفتارهای آدمی محرز میشمارد.
دکتر علی پژوهنده روان شناس و مشاور با این توضیح در تعریف نظریه انتخاب میگوید: نظریات بعدی بر تاثیر رفتارهای آدمیدر شکل گیری مشکلات وی صحه میگذاشت و همچنان گذشته فرد را ملاک قرار میداد. اما در تئوری انتخاب که زیرمجموعه نظریههای وجودگرایی است، گذشته فقط در شکل گیری وضعیت کنونی ما دخیل است و درحال حاضر تاثیری ندارد.به عبارتی انسان اسیر گذشته خود نیست و هر لحظه میتواند برخلاف گذشته خود دست به انتخاب بزند، انتخاب هر رفتاری از سوی انسان در این تئوری یک اصل است و تمامیرفتارهای انسان اعم از پسند و ناپسند به طور مستقیم به انتخاب او برمیگردد.دامنه این نظریه فقط در حوزه مسائل روانی باقی نمانده است و در چندین حوزه از جمله رابـ ـطه بین معلم و محصل، بین زن و شوهر، بین مدیر و کارمندان و والدین و فرزندان کاربرد دارد.به عنوان مثال در مدیریت راهبردی، رئیس میتواند با استفاده از فرضیه انتخاب کارآیی کارمندانش را بالا ببرد.براساس این نظریه تمام مشکلات روان شناختی ریشه در ارتباطات دارد.به عبارتی اگر فردی دچار افسردگی مزمن، وسواس، اختلالات اضطرابی و غیره شده است، ریشه آن را باید در ارتباطات ناکارآمد وی با افراد مهم زندگی اش جست وجو کرد.


علت افسردگی
و درمان از طریق نظریه انتخاب
اول باید به ۵ نیاز اساسی انسان طبق نظریه انتخاب اشاره کنیم. نیاز به آزادی، نیاز به بقا، سرگرمی، عشق و تعلق و نیاز به قدرت و احساس ارزشمندی ۵ نیاز اساسی انسان است که مثل ۵ سیلندر یک خودرو، او را به حرکت درمیآورد. فرد مبتلا به افسردگی کسی است که یکی از نیازهایش به طور جدی آسیب دیده و درصدد رفع آن برنیامده است.این ارتباط معیوب طی سالها به دیگر نیازهای او لطمه میزند و اندکاندک از همه جهت آسیب میبیند. افسردگی در دیگر رویکردهای روان شناسی یک بیماری است، اما در نظریه انتخاب یک رفتار کلی تلقی میشود.در نظریه انتخاب در واقع بیماری وجود ندارد و فقط ضایعات مغزی و ژنتیکی بیماری محسوب میشود و بقیه اختلالات روانی را رفتارهای انتخاب شده از سوی فرد به شمار میآوریم.افسردگی، رفتاری است که فرد برای ارضای نیازهایی که نتوانسته است به نحو صحیحی آنها را برآورده کند، به آن متوسل میشود و نه یک بیماری که عارض میشود و از بیرون کسی باید آن را درمان کند.


انتخاب افسردگی، چرا؟
آیا میتوانید دستتان را روی آتش ببرید بدون این که بسوزد؟ این امر غیرممکن است.حال دقت کنید که فکر و عمل فرد افسرده توسط خود او انتخاب شده است.یعنی او افکار منفی را انتخاب و به آنها فکر میکند و در عمل انگیزه اش را برای کارهای روزانه و امور زندگی خود از دست میدهد. دست بردن روی آتش و فکر کردن به آن انتخابی است. همانند داشتن افکار منفی و بیتحرکی، ازدست دادن انگیزه.بنابراین فکر و عمل دست خود ماست و احساس و نتیجه که همان سوزش دست و درد است، در اختیار ما نیست.هم اکنون بیشتر روان شناسان معتقدند افسردگی ناشی از کاهش میزان سرتونین یا دوپامین است.اما طبق نظریه انتخاب، کاهش میزان این دو هورمون و احساس بد ناشی از افسردگی، معلول است و سرنخ افسردگی و از طرفی کنترل فکر و عمل که کاملا اختیاری است، دست خود انسان میباشد.بنابراین در مواجهه با فرد افسرده ابتدا به ۵ نیاز اساسی او مراجعه میکنیم تا ببینیم در کدام نیازها دچار مشکل شده است و سپس آموزش میبیند که فکر و عمل خود را کنترل کند.در واقع نظریه انتخاب یک نظریه آموزشی است و نه درمانی.



مولفهای افسردگی
انسان و انتخابهای او را میتوان به یک خودرو و رفتارهای او را به چهارچرخ خودرو تشبیه کرد.۲ چرخ جلو به طور مستقیم تحت اختیار انسان است و ۲ چرخ عقب غیرمستقیم در اختیار اوست.۲ چرخ جلو فکر و عمل ما و ۲ چرخ عقب احساس و کارکرد بدنی است.ما به یک فرد افسرده توصیه میکنیم روزی ۱۵ دقیقه پیاده روی تند انجام دهد.یعنی یک فکر و عمل مثبت را جایگزین فکر و عمل منفی کند، بی گمان پس از چند روز احساس و کارکرد بدن به تبع فکر و عمل مثبت وی بهتر خواهد شد.طبق تحقیقات افراد افسرده باور نادرستی تحت عنوان خودشکستگی دارند به این معنا که دائم شکستهای خود را مرور میکنند و یا پیش از انجام هر عملی خود را شکست خورده فرض میکنند.تغییر این تفکر به بهبودی افسردگی کمک شایانی میکند.



7 عادت مخرب
آیا میتوان تصور کرد بدون تغییر در شرایط محیطی و عوامل آزاردهنده بیرونی و فقط با تکیه بر تغییر تفکر و عمل با افسردگی مقابله کرد.پاسخ دکتر پژوهنده این است: اگر بتوانیم ۷ عادت مخرب را از زنجیره روابط خود با دیگران حذف کنیم، میتوانیم شرایط محیطی را برای رفع افسردگی آماده کنیم.انتقاد کردن، سرزنش کردن، نق زدن، شکایت کردن، تهدید کردن، تنبیه کردن و باج دادن برای کنترل دیگران برای این است که بتوانیم به شیوه نادرستی نیازهایمان را برآورده کنیم. طبیعی است که با این عادات ناپسند، دیگران از فرد افسرده فاصله بگیرند. بعضی اوقات هم فرد افسرده، افسردگی را انتخاب میکند تا محیط اطرافش را به میل خود ببیند. فرد افسرده برای جلب توجه، برآورده کردن نیازهای پنج گانه بدون هیچ تلاشی و رهایی از قید و بندهایی که در زندگی وجود دارد، افسردگی را انتخاب میکند زیرا به شکل موقتی نیازهای خود را برآورده میبیند. بنابراین افسردگی، بیماری نیست بلکه انتخاب است، شاید پیش آمده است که کسی به شما بگوید افسرده شده ای و شما هستید که باید انتخاب کنید که افسرده هستید یا خیر و این پرسش و پاسخ به خوبی نشان دهنده این است که انتخاب ما چه نقش مهمیدارد. به این ترتیب در فرضیه انتخاب تاکید بر آن است که تمام اختلالات روانی ریشه در مشکلات ارتباطی دارد و ریشه تمام مشکلات ارتباطی در فرد است و نه محیط بیرونی.همه ما یاد گرفتهایم مسائل و مشکلات را به دیگران نسبت دهیم تا خودمان.و این نظریه رد تمامیباورهای نادرستی است که درباره تاثیر شرایط محیطی و غیره بر جسم و روح خود داریم.طبق نظریههای موسوم به کنترل بیرونی که در ذهن همه جا افتاده است، محیط، گذشته و دیگران مسئول بسیاری از اتفاقات زندگی ما هستند و به این ترتیب مسئولیت رفتارها و اتفاقات زندگی را از روی دوش خود برمیداریم.مثلا میگوییم من را عصبانی کرد، من را افسرده کرد، هیچ وقت نمیگوییم خودم را عصبانی کردم، خودم را افسرده کردم زیرا در این صورت باید مسئولیت اتفاقات و رفتارهایمان را بپذیریم.فردی که دچار افسردگی شده بهتر است بگوید افسرده شده ام تا بگوید خودم را افسرده کرده ام؛ زیرا در غیر این صورت کسی به او توجهی نمیکند و نفعی از افسردگی خود نمیبرد.فرد افسرده در واقع توجه و حمایت دیگران یا آزادی بیشتری میخواهد و در صورتی که بپذیرد خودش مایه افسردگی اش شده است، دیگر بیمار نیست و دیگران میتوانند بگویند میتوانی تصمیم بگیری که افسرده نباشی.این رویکرد نه فقط درباره افسردگی بلکه درباره بیماریهای مزمنی مثل اسکیزوفرنی صادق و درمان آن از طریق فرضیه انتخاب اثبات شده است، بنابراین فرد افسرده باید انتخاب کند که رفتارهای نادرست خود را کنار بگذارد و فکر خود را عوض کند و به زندگی عادی برگردد.

منبع:دکتر علی پژوهنده (روانشناس تربیتی)
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
108
پاسخ ها
0
بازدیدها
91
بالا