بدو بیا داستان می نویسیم باهم !!

  • شروع کننده موضوع NargeS
  • بازدیدها 514
  • پاسخ ها 12
  • تاریخ شروع
وضعیت
موضوع بسته شده است.

NargeS

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
1,922
امتیاز واکنش
817
امتیاز
447
محل سکونت
تهران
در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو...چشمش به یه تابلو افتاد!يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد دید کسی حواسش نیستدستی به کلش کشید.دید مو نداره و آهی کشید دوباره به عکس جوانکی با موهای پر پشت و خوش حالت خیره شد از خودش بدش امد فکری به سرش زد با خود گفت:(منکه پولدارم چرا مو نکارم؟)با سریع ترین سرعت به سمت ماشینش رفت موبایلشو برداشت تا زنگ بزنه به مطب دکتر و برای اولین زمان وقت بگیره . ولی یادش اومد که کل پولشو توی بورس سرمایه گزاری کرده دستش خشک شد و عصبی دستی به سر کچلش کشیدچندتا بدو بیرا نصیب خودش کرد که چرا گاهی انقدر بی فکر ه و طمع کار....
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • *parisa*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2013/12/18
    ارسالی ها
    1,760
    امتیاز واکنش
    2,649
    امتیاز
    506
    سن
    25
    محل سکونت
    Khz_ahw
    در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو...چشمش به یه تابلو افتاد!يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد دید کسی حواسش نیستدستی به کلش کشید.دید مو نداره و آهی کشید دوباره به عکس جوانکی با موهای پر پشت و خوش حالت خیره شد از خودش بدش امد فکری به سرش زد با خود گفت:(منکه پولدارم چرا مو نکارم؟)با سریع ترین سرعت به سمت ماشینش رفت موبایلشو برداشت تا زنگ بزنه به مطب دکتر و برای اولین زمان وقت بگیره . ولی یادش اومد که کل پولشو توی بورس سرمایه گزاری کرده دستش خشک شد و عصبی دستی به سر کچلش کشیدچندتا بدو بیرا نصیب خودش کرد که چرا گاهی انقدر بی فکر ه و طمع کاره با خودش فکر کرد :(چطوره از بابا قرض بگیرم؟)
     

    *نغمه*

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    5,064
    امتیاز واکنش
    3,627
    امتیاز
    0
    محل سکونت
    همین نزدیکی
    در يكي از روزهاي گرم تابستان ، يه پسر كچلي بود كه داشت خيابونها رو متر ميكرد كه يهو...چشمش به یه تابلو افتاد!يكم اينور يكم اونور رو نگاه كرد دید کسی حواسش نیستدستی به کلش کشید.دید مو نداره و آهی کشید دوباره به عکس جوانکی با موهای پر پشت و خوش حالت خیره شد از خودش بدش امد فکری به سرش زد با خود گفت:(منکه پولدارم چرا مو نکارم؟)با سریع ترین سرعت به سمت ماشینش رفت موبایلشو برداشت تا زنگ بزنه به مطب دکتر و برای اولین زمان وقت بگیره . ولی یادش اومد که کل پولشو توی بورس سرمایه گزاری کرده دستش خشک شد و عصبی دستی به سر کچلش کشیدچندتا بدو بیرا نصیب خودش کرد که چرا گاهی انقدر بی فکر ه و طمع کاره با خودش فکر کرد :(چطوره از بابا قرض بگیرم؟)
    ولی یادش امد پدرش هم تو قمار باخته

     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا