- عضویت
- 2016/02/15
- ارسالی ها
- 146
- امتیاز واکنش
- 1,937
- امتیاز
- 346
-بمون! من که هستم... من که تا ابد کنارت هستم.
-خسته ام! دوست دارم بمونم اما راهی نیست. قدمهام فقط با جاده ها هم صدان
-به من تکیه کن! خستگی هاتو از یاد ببر. موندن رو یاد بگیر
-یه روزی تکیه کردم. تکیه گاهم حباب بود یا خشت و گلش از کاه! نمیدونم. هرچی که بود، زمین خوردم. شکستم. موجودیتم شکست. بعد از اون هرگز نموندم.
با دیوارها قهرم ولی جاده رو خوب بلدم!
-من فرو نمیریزم. می ایستم. پناهت میشم. باورم نمیکنی؟
-نمیدونم. شاید بتونی... شاید بشه.... اما حقیقت اینه که، تو دیر اومدی. خیلی دیر... این مزرعه رو آفت زده.
-دیر نیمدم. دیر رسیدی! همیشه اینجا منتظرت بودم. تو راه حواست پرت شد. جایی که نباید تکیه زدی. دیر رسیدی.
-شاید هم... دیر رسیدم! دیر اومدی...! و این قصه شروع نشده، محکوم به پایان بود.
SabaZz
مسافر اگر هستی، خوب نگاه کن! شاید توقف بیجا در جایی که به تو تعلق نداره، تمام داشته های پیش روت رو ازت بگیره
-خسته ام! دوست دارم بمونم اما راهی نیست. قدمهام فقط با جاده ها هم صدان
-به من تکیه کن! خستگی هاتو از یاد ببر. موندن رو یاد بگیر
-یه روزی تکیه کردم. تکیه گاهم حباب بود یا خشت و گلش از کاه! نمیدونم. هرچی که بود، زمین خوردم. شکستم. موجودیتم شکست. بعد از اون هرگز نموندم.
با دیوارها قهرم ولی جاده رو خوب بلدم!
-من فرو نمیریزم. می ایستم. پناهت میشم. باورم نمیکنی؟
-نمیدونم. شاید بتونی... شاید بشه.... اما حقیقت اینه که، تو دیر اومدی. خیلی دیر... این مزرعه رو آفت زده.
-دیر نیمدم. دیر رسیدی! همیشه اینجا منتظرت بودم. تو راه حواست پرت شد. جایی که نباید تکیه زدی. دیر رسیدی.
-شاید هم... دیر رسیدم! دیر اومدی...! و این قصه شروع نشده، محکوم به پایان بود.
SabaZz
مسافر اگر هستی، خوب نگاه کن! شاید توقف بیجا در جایی که به تو تعلق نداره، تمام داشته های پیش روت رو ازت بگیره