مرگ از نظر تو چیست؟
ترس؟
وحشت؟
نفس نکشیدن؟
اگر بخواهم ساده تر بگویم
تمام شدن فرصت هایی است
که هر روز آن ها را بیهوده تلف می کنی
تمام شدن فرصت هایی است
که وقتی دستت از آن ها کوتاه شد
تازه حسرتش را می خوری
که چرا تا به حال
مادرت را در آغـ*ـوش نگرفته ای
چرا تا به حال
دست های پدرت را نبوسیده ای
و چرا تا به حال
خیره در چشمانش به او دوستت دارم را نگفته ای
حسرت اینکه بتوانی
یکبار دیگر پلک هایت را باز کنی
حسرت اینکه
یکبار دیگر بتوانی بوی باران را به درون بکشی
همه این ها
حسرت هایی است
که روزی
فرصت بودند
اکنون هم هستند
هنوز دیر نشده...