دلنوشته بهترین متن ها از دیدگاه شما

  • شروع کننده موضوع Kaila
  • بازدیدها 5,100
  • پاسخ ها 415
  • تاریخ شروع

KHOLOCHEL

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2019/07/14
ارسالی ها
75
امتیاز واکنش
264
امتیاز
217
سن
20
محل سکونت
خلوچلستان
اگر برنده شوی نیاز نداری که شرح دهی ... اما اگر بازنده شوی بهتر است انجا نباشی تا مجبور شوی شرح بدهی.

آدولف هیتلر
 
  • پیشنهادات
  • SiT_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/03/26
    ارسالی ها
    353
    امتیاز واکنش
    1,726
    امتیاز
    392
    جهان سوم جاییست
    که در آن درآمد یک دعا نویس
    از یک برنامه نویس بیشتر است
    درآمد یک آرایشگر
    از یک محقق علمی بیشتر است
    جایی که بسیاری از مردمانش با استخاره
    هدف خودرا تعیین میکنند
    وبا یک عطسه از هدف خود دست میکشند...
     

    shaghayegh-Ai

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/22
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    155
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    اﺯ ﻣﺎﻩ
    ﻳﻪ روﺯﻱ ﻣﻴﺮﺳﻪ ﻛﻪ ﻣﻴﺎﻱ ﺑﺎﻻ ﺳﺮﻡ ﺩاﺩ ﻣﻴﺰﻧﻲ:
    پﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯﻡ ﺣﺮﺻﻢ ﺑﺪﻩ,
    ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ اﺫﻳﺘﻢ ﻛﻦ,
    پﺎﺷﻮ ﺑﺎﺯ ﺑﺨﻨﺪﻭﻧﻢ,اﺷﻜﻤﻮ ﺩﺭ ﺑﻴﺎﺭ,
    ﺗﻮﺭﻭ ﺧﺪا ﺑﻠﻨﺪ ﺷﻮ ﻗﻮﻝ ﻣﻴﺪﻡ ﺩﻳﮕﻪ ﺑﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻣﺎﺕ ﻧﺨﻨﺪﻡ,
    ﺗﻮﺭﻭ ﻫﺮﻛﻲ ﻛﻪ ﺩﻭﺳﺖ ﺩاﺭﻱ پﺎﺷﻮ ﻭﻟﻲ اﻳﻨﻂﻮر ﺗﻮ اﻳﻦ ﻗﺒﺮﺳﺘﻮﻥ ﺑﻲ ﺟﻮﻥ و ﺑﻲ ﻧﻔﺲ ﻧﺨﻮاﺏ,
    پﺎﺷﻮ
     

    shaghayegh-Ai

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/22
    ارسالی ها
    23
    امتیاز واکنش
    155
    امتیاز
    121
    محل سکونت
    اﺯ ﻣﺎﻩ
    ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﻛﻨﺎﺭﺕ ﻧﺒﺎﺷﻪ,
    ﺗﻨﻬﺎﻳﻲ ﻳﻌﻨﻲ ﺗﻮ ﺟﻤﻌﻲ ﺑﺎﺷﻲ ﻛﻪ ﻫﻴﭽﻜﺲ ﺩﺭﻛﺖ ﻧﻜﻨﻪ.
     

    سیما م

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/07/10
    ارسالی ها
    170
    امتیاز واکنش
    4,204
    امتیاز
    457
    محل سکونت
    اردبیل
    وقتی زندگی صد دلیل برای گریه کردن به شما نشان می دهد، شما هزار دلیل برای خندیدن به آن نشان دهید.
     

    Melika Nasirian

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/05/19
    ارسالی ها
    330
    امتیاز واکنش
    4,051
    امتیاز
    488
    محل سکونت
    محوطه‌ی بازی
    برم لبه بالکن
    سیگار بکشم
    و به جای فیـلتـ*ـر سیگار ...
    خودمو پرتاب کنم :-(
     

    Kaila

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/01/05
    ارسالی ها
    166
    امتیاز واکنش
    3,941
    امتیاز
    416
    محل سکونت
    مشهد..
    حسرت واقعی را، ان روزی می خوری که می بینی.. به اندازه سن و سالت زندگی نکرده ای!
     

    sayekohansal

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2019/07/10
    ارسالی ها
    28
    امتیاز واکنش
    307
    امتیاز
    171
    دستان دعا كننده

    این داستان واقعی است و به اواخر قرن 15 بر می گردد. در یك دهكده كوچك نزدیك نورنبرگ خانواده ای با 18 فرزند زندگی می كردند. برای امرار معاش این خانواده بزرگ، پدر می بایستی 18 ساعت در روز به هر كار سختی كه در آن حوالی پیدا می شد تن می داد.در همان وضعیت اسفناك آلبرشت دورر و برادرش آلبرت (دو تا از 18 فرزند) رویایی را در سر می پروراندند. هر دوشان آرزو می كردند نقاش چیره دستی شوند، اما خیلی خوب می دانستند كه پدرشان هرگز نمی تواند آن ها را برای ادامه تحصیل به نورنبرگ بفرستد.یك شب پس از مدت زمان درازی بحث در رختخواب، دو برادر تصمیمی گرفتند. با سكه قرعه انداختند و بازنده می بایست برای كار در معدن به جنوب می رفت و برادر دیگرش را حمایت مالی می كرد تا در آكادمی به فراگیری هنر بپردازد، و پس از آن برادری كه تحصیلش تمام شد باید در چهار سال بعد، برادرش را از طریق فروختن نقاشی هایش حمایت مالی می كرد تا او هم به تحصیل در دانشگاه ادامه دهد.آن ها در صبح روز یك شنبه در یك كلیسا سكه انداختند. آلبرشت دورر برنده شد و به نورنبرگ رفت و آلبرت به معدن های خطرناك جنوب رفت و برای 4 سال به طور شبانه روزی كار كرد تا برادرش را كه در آكادمی تحصیل می كرد و جزء بهترین هنرجویان بود، حمایت كند.نقاشی های آلبرشت حتی بهتر از اكثر استادانش بود. در زمان فارغ التحصیلی او درآمد زیادی از نقاشی های حرفه ای خودش به دست آورده بود. وقتی هنرمند جوان به دهكده اش برگشت، خانواده دورر برای موفقیت های آلبرشت و برگشت او به كانون خانواده پس از 4 سال یك ضیافت شام برپا كردند. بعد از صرف شام، آلبرشت ایستاد و یك نوشیدنی به برادر دوست داشتنی اش برای قدردانی از سال هایی كه او را حمایت مالی كرده بود تا آرزویش برآورده شود، تعارف كرد و چنین گفت: آلبرت، برادر بزرگوارم حالا نوبت توست، تو حالا می توانی به نورنبرگ بروی و آرزویت را تحقق بخشی ومن از تو حمایت می كنم.تمام سرها به انتهای میز كه آلبرت نشسته بود برگشت. اشك از چشمان او سرازیر شد. سرش را پایین انداخت و به آرامی گفت: نه! از جا برخاست و در حالی كه اشك هایش را پاك می كرد به انتهای میز و به چهره هایی كه دوستشان داشت، خیره شد و به آرامی گفت: نه برادر، من نمی توانم به نورنبرگ بروم، دیگر خیلی دیر شده، ‌ببین چهار سال كار در معدن چه بر سر دستانم آورده، استخوان انگشتانم چندین بار شكسته و در دست راستم درد شدیدی را حس می كنم، به طوری كه حتی نمی توانم یك لیوان را در دستم نگه دارم. من نمی توانم با مداد یا قلم مو كار كنم، نه برادر، برای من دیگر خیلی دیر شده...بیش از 450 سال از آن قضیه می گذرد. هم اكنون صدها نقاشی ماهرانه آلبرشت دورر قلمكاری ها و آبرنگ ها و كنده كاری های چوبی او در هر موزه بزرگی در سراسر جهان نگهداری می شود.یك روز آلبرشت دورر برای قدردانی از همه سختی هایی كه برادرش به خاطر او متحمل شده بود، دستان پینه بسته برادرش را كه به هم چسبیده و انگشتان لاغرش به سمت آسمان بود، به تصویر كشید. او نقاشی استادانه اش را صرفاً دست ها نام گذاری كرد اما جهانیان احساساتش را متوجه این شاهكار كردند و كار بزرگ هنرمندانه او را "دستان دعاكننده" نامیدند.
     
    بالا