داستانک بهلول عاقل،بهلول دیوانه:)

Mårzï¥ē

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/18
ارسالی ها
10,419
امتیاز واکنش
37,579
امتیاز
1,051
محل سکونت
TehRan
#بهلول_و_تخت_پادشاهی
روزی بهلول وارد قصر هارون الرشید شد و چون مسند خلافت را خالی و بلامانع دید جلو رفته و بدون ترس و واهمه بر تخت خلیفه نشست؛ غلامان دربار چون آن حال بدیدند به ضرب چوب و تازیانه بهلول را از تخت پایین کشیدند. هنگامی که خلیفه وارد شد بهلول را در حالتی بهم ریخته دید که گریه می کند... از نگهبانان سبب گریه ی او را پرسید. نگهبانان گفتند : چون در مکان مخصوص شما نشسته بود او را از آنجا دور کردیم
هارون ایشان را ملامت کرد و بهلول را دلداری داده و نوازش نمود. بهلول گفت : من برای خود گریه نمی کنم بلکه به حال تو می گریم
زیرا که من چند لحظه در مسند تو نشستم اینقدر صدمه دیدم و اذیت و آزار کشیدم. در این اندیشه ام که تو که یک عمر بر این مسند نشسته ای چه مقدار آزار خواهی کشید و صدمه خواهی دید
تو به عاقبت کار خود نمی اندیشی و در فکر کارهای خود نیستی !
 
  • پیشنهادات
  • Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #بهلول_و_کمک_به_نیازمندان
    روزی هارون الرشید به سربازانش دستور داد تا بهلول دیوانه را به نزد او بیاورند سربازان پس از ساعتی گشت زدن در شهر بهلول را در حال بازی با کودکان یافتند و او را به نزد هارون الرشید بردند. هارون الرشید با روی باز از بهلول استقبال کرد و گفت مبلغی پول به بهلول بدهند که بین فقرا و نیازمندان تقسیم کند و از آنها بخواهد برای سلامتی و طول عمر هارون الرشید دعا کنند. بهلول وجه را از خزانه هارون الرشید گرفت و لحظه ای بعد دوباره به نزد خلیفه هارون الرشید رسید. خلیفه با تعجب به بهلول نگاه کرد و گفت ای دیوانه چرا هنوز اینجایی؟! چرا برای تقسیم کردن پول به میان فقرا نرفته ای ؟ بهلول ( عاقل ترین دیوانه ) گفت : هر چه فکر کردم از خلیفه محتاج تر و فقیرتر در این دیار نیافتم؛ چرا که می بینم ماموران تو به ضرب تازیانه از مردم باج و خراج می گیرند و در خزانه ی تو می ریزند از اینجهت دیدم که نیاز تو از همه بیشتر است لذا وجه را آورده ام تا به خودت بازگرداندم !
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #سخن_گفتن_بهلول_با_مردگان
    زاهدی گفت : روزی به گورستان رفتم و بهلول را در آنجا دیدم پرسیدمش اینجا چه می کنی؟
    گفت : با مردمانی همنشینی می کنم که آزارم نمی دهند اگر از عقبی غافل شوم یاد آوریم می کنند و اگر غایب شوم غیبتم نمی کنند...
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #بهلول_و_مسند_قضاوت
    هارون الرشيد می خواست کسی را برای قضاوت در بغداد انتخاب کند. اطرافیان او همه با هم گفتند عادل تر از بهلول سراغ نداریم او . را انتخاب نمایید. خلیفه دستور داد بهلول را نزد او بیاورند. بعد از دیدار با بهلول به او پیشنهاد مسند قضاوت بغداد را داد.
    بهلول گفت : من شایسته این مقام نیستم و صلاحیت انجام چنین کاری را ندارم.
    هارون الرشید گفت : تمام بزرگان بغداد تو را انتخاب کرده اند چگونه است که تو قبول نمی کنی !
    بهلول جواب داد : من از اوضاع و احوال خودم بیشتر اطلاع دارم و این سخن یا راست است یا دروغ. اگر راست است که من به دلیلی که گفتم شایسته این مقام نیستم و اگر هم دروغ باشد که شخص دروغگو صلاحیت قضاوت کردن ندارد !
    هارون الرشید اصرار فراوان کرد و بهلول در خواست کرد یک روز به او مهلت دهند تا فکر کند.
    فردا صبح اول طلوع بهلول بر چوبی نشست و در خیابان ها فریاد می زد اسبم رم کرده بروید کنار تا زیر سمش گرفتار نشده اید.
    مردم گفتند : بهلول دیوانه شده است !
    خبر دیوانگی بهلول به خلیفه عباسی رسید !
    هارون الرشید لبخند تلخی زد و گفت : او دیوانه نشده است او بخاطر حفظ دینش از دست ما فرار کرده تا در حقوق مردم دخالتی نداشته باشد !
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #عقل_بهلول
    روزی خلیفه هارون الرشید از بهلول پرسید:
    بزرگترین نعمت های الهی چیست؟


    بهلول پاسخ داد:
    عقل، چه در خبر است که چون خداوند اراده فرماید نعمتی را از بنده زایل کند اول چیزی که از وی سلب می نماید عقل است...
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    شخص تنبلي نزد بهلول آمده و پرسيد :
    مي خواهم از كوهي بلند بالا روم مي تواني نزديكترين را ه را به من نشان دهي؟
    بهلول جواب داد:
    برای تو نزديكترين و آسانترين راه، نرفتن بالاي كوه است
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #زندگی_از_نگاه_بهلول
    شخصي از بهلول پرسيد:
    مي تواني بگويي زندگي آدميان مانند چيست ؟
    بهلول جواب داد :
    زندگي مردم مانند نردبان دو طرفه است كه از يك طرفش سن آنها بالا مي رود و از طرف ديگر زندگي آنها پائين مي آيد
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #بهلول_در_نزد_خلیفه
    روزی بهلول پیش خلیفه، هارون الرشید نشسته بود، جمع زیادی از بزرگان خدمت خلیفه بودند. طبق معمول، خلیفه هـ*ـوس کرد سر به سر بهلول بگذارد. دراین هنگام صدای شیهۀ اسبی از اصطبل بلند شد.
    خلیفه به مسخره به بهلول گفت: برو به بین این حیوان چه می گوید؛ گویا با تو کار دارد. بهلول رفت، برگشت و گفت: این حیوان می گوید: مرد حسابی حیف از تو نیست با این خرها نشسته ای . زودتر از این مجلس بیرون برو. ممکن است که خریت آن ها در تو اثر کند.
     

    Mårzï¥ē

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/18
    ارسالی ها
    10,419
    امتیاز واکنش
    37,579
    امتیاز
    1,051
    محل سکونت
    TehRan
    #خلیفه_و_بهلول_در_شکارگاه
    روزي خلیفه هارون الرشید و جمعی از درباریان به شکار رفته بودند . بهلول نیز با آنها بود در شکارگاه آهویی نمودار شد . خلیفه تیري به سوي آهو رها کرد ولی به هدف نخورد . بهلول گفت: احسنت !!!
    خلیفه غضبناك شد و گفت مرا مسخره می کنی ؟
    بهلول جواب داد : احسنت من براي آهو بود که خوب فرار کرد.
     

    آیدا.ف

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/07
    ارسالی ها
    5,830
    امتیاز واکنش
    35,457
    امتیاز
    1,120
    سن
    20
    36783748037298582149.gif

    بسم الله الرحمن الرحیم

    بهلول، یکی از عقلای مجانین سده دوم هجری و معاصر هارون الرشید بود. وی در کوفه در نشو و نما یافت و مردم محل او را با نام فارسی بهلول دانا می‌نامیدند. هارون و خلفای دیگر از او موعظه میطلبیدند. او در همان شهر ادب می‌آموخت و سپس خود را به دیوانگی زد.


    عامل جنون بُهلول

    در باب ویژگی بارز او (یعنی جنون و دیوانه نمایی او) و انگیزه اش ، گفته ها گوناگون است؛ مشهورترین سخن ، توصیه امام موسی کاظم (ع) به او برای اظهار جنون به منظور حفظ جان و رهایی از آزار خلیفه عباسی است و ایجاد گریزگاهی تا در مقامی (مثلاً قاضی القضاتی بغداد) قرار نگیرد که ناگزیر از تأیید فتوای قتل امام (ع) یا به طور کلی، قضاوت به خواست ظالمان شود. به این ترتیب ، جنون بهلول ، نوعی تقیّه بوده است. اما در متون عرفانی ، جنون بهلول ، و نظایر او (عُقلاء المَجانین) به سبب غلبه ایمان و عشق الهی ، اموری بی اراده است که ارتباط آنان را با مردمان ، دشوار و گاه ناممکن می کند و سخنان آنان را دیوانه وار می نمایانَد .
    مقبره وی در بغداد قرار دارد و سنگ قبری به تاریخ ۵۰۱ قمری لقب او را «سلطان مجذوب» نوشته‌است.
     
    بالا