بیوگرافی شاعران بیوگرافی ایرج میرزا

  • شروع کننده موضوع Mch:)
  • بازدیدها 124
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

Mch:)

کاربر اخراجی
عضویت
2016/09/01
ارسالی ها
461
امتیاز واکنش
2,147
امتیاز
441
سن
23
بیوگرافی ایرج میرزا:
ايرج ميرزا نامدار به جلال الملک، از نوادگان فتحعلی شاه، فرزند غلامحسين ميرزا، شاعر دربار مظفرالدين ميرزا در دوران وليعهدی بود. در تبريز زاده شد. در دوران کودکی و نوجواني، زير نظر پدر و آموزگار سرخانه، زبان و ادبيات فارسی و مقدمات زبان عربی و فرانسه را آموخت . از سال های نوجوانی شعر می سرود . نخستين شعرهايش را در ستايش امير نظام گروسي، پيشکار وليعهد که خود اهل ادب بود ، سرود. ايرج به تشويق امير نظام، زبان فرانسه را در مدرسه دارالفنون تبريز آموخت. در 19 سالگی پدرش را از دست داد و اداره خانواده را به دوش گرفت. مدتی نيابت مدرسه دارالفنون تبريز را به عهده داشت.

بنا به رسم زمان، پيشه پدر را در پيش گرفت و مدتی به عنوان فخرالشعرا، جانشين پدر بود. پس از انقلاب مشروطيت، دربار مظفرالدين شاه را ترک کرد و به خدمت دولت درآمد. به سبب پيشه خود در شهرهای گوناگون به کارهای اداری پرداخت. در اين سال ها با شاعران همزمان خود از جمله اديب نيشابوري، دهخدا، بهار، عارف قزوينی و مرزاده عشقی آشنا شد. موضوع اشعار ايرج در اين دوره، افشای خودکامگی زمامداران، به مسخره گرفتن خرافه و پندارهای واهی و هجو رياکاری است. پس از برپايی حکومت مشروطه وزارت معارف از شاعران خواست تا شعرهايی سازگار با وضعيت نو برای کتاب های درسی بسرايند.
مجموعه کامل اشعارش پس از مرگ او در تهران به چاپ رسيد . ايرج به سبب سکته قلبی درگذشت و در گورستان ظهيرالدوله در شمال تهران به خاک سپرده شد. ايرج ميرزا را بايد يکی از معماران ادبيات نو کودکان ايران دانست. زيرا آگاهانه برای کودکان شعر سروده است. او مانند ديگر آغازگران اين راه، در کنار آفرينش آثار ديگر به ادبيات کودکان می پرداخت. ايرج ميرزا در روند رخدادهای انقلاب مشروطيت با جريان های نوانديش در گستره آموزش و پرورش آشنايی يافت و بر آن شد که برای کودکان شعر بگويد و از اين راه به آموزش و پرورش آن ها بپردازد .
en755.jpg

گویند مرا چو زاد مادر

پستان به دهان گرفتن آموخت



شبها بر گاهواره ی من

بیدار نشست و خفتن آموخت



دستم بگرفت و پا به پا برد

تا شیوه ی راه رفتن آموخت



یک حرف و دو حرف بر زبانم

الفاظ نهاد و گفتن آموخت



لبخند نهاد بر لب من

بر غنچه ی گل شکفتن آموخت



پس هستی من ز هستی اوست

تا هستم و هست دارمش دوست
 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
148
پاسخ ها
0
بازدیدها
158
پاسخ ها
0
بازدیدها
244
پاسخ ها
0
بازدیدها
191
پاسخ ها
10
بازدیدها
322
پاسخ ها
1
بازدیدها
190
پاسخ ها
22
بازدیدها
382
پاسخ ها
3
بازدیدها
441
پاسخ ها
14
بازدیدها
308
بالا