تذکره الشعرا سرزمین نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 7,470
  • پاسخ ها 153
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=1]سعدالدین نزاری قهستانی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
(تغییرمسیر از
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
)

حکیم سعدالدین بن شمسالدین نزاری بیرجندی قهستانی از سرایندگان بزرگ نیمه دوم سده هفتم و آغاز قرن هشتم، در سال ۶۵۰ هجری قمری در خانوادهای
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
متولد شد. نزاری را نخستین نویسنده دوره بعد از
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
دانستهاند که زبان شعر و تعبیرات و اصطلاحات
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
را برای پنهان کردن عقاید اسلامی برگزید.
وی پس از پایان تحصیلات مقدماتی خود در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
، به مطالعه ادبیان و علوم متداول زمان خود در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
پرداخت. او از جوانی به دیوانی روی آورد. در سال ۶۷۸ هجری قمری به
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
،
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
،
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
،
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
رفت و پس از دو سال به قهستان بازگشت و به خدمت امرای خاندان
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در آمد. اما معاندان وی، ملوک کرت را بر وی برانگیختند تا جایی که معزول و اموالش مصادره گشت. نزاری سالهای پایان عمر خود را به انزوا گذراند و به شغل کشاورزی پرداخت. در نام وی و پدرش در برخی منابع اختلاف وجود دارد. گویند که از فرقه
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و از مریدان
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
بود. وی دارای ۳ فرزند پسر بود که یکی از آنها در عنفوان جوانی در گذشت.
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

بسیاری از شعرا و نویسندگان از آن جمله
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
، شاعر و عارف نامدار سده نهم برخی از اشعار
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
را متاثر از اشعار حکیم نزاری میدانند و به عبارت دیگر معتقدند که حافظ از شیوه نزاری پیروی کرده است.[
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
]​

نزاری هم عصر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
بوده است. در کتاب تاریخ آل یاسر مشهور به حسامی واعظ، ضمن بیان هم عصری حکیم نزاری با سعدی آمده است که این دو با هم در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
صحبت داشتهاند و شیخ یکی دو نوبت به عشق صحبت با او از شیراز به بیرجند آمده و ذکر او را در منظومات خود آورده است.
تالیفات مهم حکیم نزاری عبارتند از: دیوان نزاری
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
- سفرنامه - ادبنامه - ماجرای شب و روز - مثنوی ازهر و مزهر - دستورنامه که مشهورترین
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
نزاری میباشد.
Please, ورود or عضویت to view URLs content!

حکیم نزاری در سال ۷۲۰ و یا ۷۲۱ قمری چشم از جهان بسته است. آرامگاه وی در
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
و در خیابانی که به نام و افتخار او نامگذاری شده، واقع است.
[h=2]نمونه اشعار[/h]
بسیار عمرها و بسی روزگارهابگذشت و کارها بنگشت از قرارها
وضعی نهادهاند ز مبدای کُن فکانکان وضع مندرس نشود در هزارها
زد منجنیق دور بسی چرخ تیز گردبرجی هنوز رخنه نشد از آن حصارها
که راست همه این عالم مسلم دعواکه مرد عشق نه دین گرفت و نه دنیا
نهاده زیر قدم نفس ناتمام و بکردز کفر و دین و بد و نیک و شر و خیر برا
ز هیچ طایفه این عهد نتوان باز یافتنکرده هستی خود بر مراد دوست فدا
Please, ورود or عضویت to view URLs content!



[h=2]فیلم[/h]براساس بخشی از زندگینامه این حکیم، در سال 1393 فیلم مستندی با نام روایت حکیم گمنام به کارگردانی محمدتقی محمدقلیها تولید گردید. این فیلم برشی از زندگی پر فراز و نشیب حکیم سعدالدین نزاری بیرجندی از شاعران و سخنوران قرن هفتم و هشتم هجری را روایت می کند.
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]نظامالدین محمود قاری[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    نظامالدین محمود قاری
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سده نهم هجری است.او در شعرهایش به پوشاک مردم زمان خود پرداخته است همانگونه که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به خوراکهای زمان.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مجد همگر[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
    (تغییرمسیر از مجدالدین همگر)

    خواجه مجدالدین بن احمد بن یوسف همگر مشهور به ابن همگر و مجد همگر از شاعران و گویندگان قرن هفتم هجریاست.
    [h=2]محتویات[/h]



    • ۱ زندگی
      • ۱.۱ مدحِ اتابکان سلغری
      • ۱.۲ رفتنِ به کرمان
      • ۱.۳ مرگ
    • ۲ دیوانِ مجد
    • ۳ منابع

    [h=2]زندگی[/h]وی در نیمههای سال ۶۰۷ در یزد زاده شد و در نزد عبیدالله خشیبی شعر و انشاء و خوشنویسی آموخت. پس از آن از یزد به شیراز رفت و به خدمت پادشاهان سلغری رسید.
    [h=3]مدحِ اتابکان سلغری[/h]در فارس، ابن همگر ابوبکر بن سعد و سعد بن ابوبکر و محمد بن سعد را مدح کرد و در نزد این پادشاهان رتبهٔ ملکالشعرایی یافت. اتابک ابوبکر او را به زندان انداخت و پس از مدتی اسارت به شفاعت فخرالدین ابوبکر وزیر اتابک رهایی یافت.
    [h=3]رفتنِ به کرمان[/h]پس از زوال حکومت سلغریان در سال ۶۳۳ هجری، مجد همگر از شیراز به کرمان رفت تا در پناه قراختاییان کرمان درآید. پس از مدتی، ابن همگر دوباره به شیراز بازگشت و شمسالدین محمد و بهاءالدین محمد و همچنین عطاملک جوینی از او پشتیبانی کردند.
    [h=3]مرگ[/h]پس از حمله قوم مغول و تاتار، مجد همگر به اصفهان رفت و در سال ۶۸۶ در اصفهان وفات کرد.
    [h=2]دیوانِ مجد[/h]دیوان منسوب به مجد همگر در حدود سه هزار بیت در قالبهای قصیده، غزل، قطعه، رباعی و مثنوی دارد. مجد در نثر فارسی نیز توانا بود چنانچه بدر جاجرمی او را منشی کلام نامید. قبر منسوب به او در اصفهان واقع است و به وزیرنشان معروف است.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مغربی تبریزی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    ملا محمد شیرین مغربی تبریزی
    220px-Msm-tabriz-poett.jpg
    مقبرةالشعرای تبریز
    زادروز۷۴۹ هجری
    درگذشت۸۰۹ هجری
    آرامگاهمقبرةالشعرای تبریز
    ملیتایرانی
    نامهای دیگرشمس مغربی، مغربی تبریزی
    پیشهشاعر
    لقبشیرین یا ملامحمد شیرین
    دورهنیمه دوم قرن هشتم هجری
    ملا محمد شیرین مغربی تبریزی معروف به شیرین یا ملامحمد شیرین و مشهور به شمس مغربی (۷۴۹-۸۰۹ هجری) صوفی و شاعر ایرانی نیمه دوم قرن هشتم هجری است.
    علت ناموری و تخلص وی به مغربی را عدهای سفر او به مغرب و خرقهپوشیدن از دست یکی از منسوبین ابن عربی میدانند.[۱]​
    به اعتقاد ابن کربلایی، شمسالدین اقطابی و پسرش عبدالرحیم خلوتی مشرقی، هر دو مرید مغربی تبریزی بودهاند.[۲]​. به علاوه زبان فارسی، اشعاری به زبان فهلوی-آذری از وی بدست رسیده است. [۳]​.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مولوی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، مولوی (ابهامزدایی) را ببینید.
    جلالالدین محمد بلخی
    220px-Molana.jpg
    نگارهای پندارین از مولانا
    زادروز۶ ربیعالاول ۶۰۴ قمری
    بلخ یا وخش
    درگذشت۵ جمادیالثانی ۶۷۲ قمری
    قونیه
    آرامگاهقونیه، ترکیه
    17px-WMA_button2b.png
    ۳۷°۵۲′۱۴.۴۷″ شمالی ۳۲°۳۰′۱۷.۸۲″ شرقی
    محل زندگیافغانستان و تاجیکستان و ترکیه کنونی
    پیشهشاعر وصوفي
    سبکمثنوی- رباعی- غزل- نثر
    لقبمولانا
    مولوی
    خَمُش
    دورهخوارزمشاهیان
    دیناسلام
    آثارمثنوی معنوی
    دیوان شمس
    فیه ما فیه
    مکتوبات
    مجالس سبعه
    همسرگوهر خاتون دختر خواجه لالای سمرقندی
    کِرّا خاتون
    فرزندانسه پسر و یک دختر
    والدینپدر: بهاءالدین ولد
    جلالالدین محمد بلخی معروف به مولوی و مولانا و رومی (‎۶ ربیعالاول ۶۰۴، بلخ[۱]​ یا وخش[۲]​ – ۵ جمادیالثانی ۶۷۲ هجری قمری، قونیه) (۱۵ مهر ۵۸۶–۴ دی ۶۵۲ هجری شمسی) از مشهورترین شاعران ایرانیتبار[۳]​[۴]​[۵]​[۶]​[۷]​[۸]​[۹]​[۱۰]​[۱۱]​[۱۲]​پارسیگوی است[۱۳]​[۱۴]​[۱۵]​[۱۶]​.[۱۷]​[۱۸]​ نام کامل وی «محمد ابن محمد ابن حسین حسینی خطیبی بکری بلخی» بوده و در دوران حیات به القاب «جلالالدین»، «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» نامیده میشدهاست. در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن ۹) القاب «مولوی»، «مولانا»، «مولوی رومی» و «ملای رومی» برای وی به کار رفتهاست و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند. زبان مادری وی پارسی بوده است.[۱۹]​

    [h=2]مولوی، پیونددهندهٔ ملتها[/h]مولوی زادهٔ بلخ (خراسان قدیم، افغانستان کنونی)[۲۰]​[۲۱]​ یا وخش[نیازمند منبع]​ بود و در زمان تصنیف آثارش (همچون مثنوی) در قونیه در دیار روم میزیست. با آنکه آثار مولوی به عموم جهانیان تعلق دارد، ولی پارسیزبانان بهرهٔ خود را از او بیشتر میدانند، چرا که حدود شصت تا هفتاد هزار بیت او فارسی است و خطبهها و نامهها و تقریرات (تعالیم او به شاگردانش که آن را ثبت کردند و به فارسی غیرادبی و روزانه است)[۲۲]​ او نیز به فارسی میباشد؛ و تنها حدود هزار بیت عربی[۲۳]​ و کمتر از پنجاه بیت به زبانهای یونانی/ترکی (اغلب به طور ملمع در شعر فارسی)[۲۴]​[۲۵]​ شعر دارد.
    پارسی گو گرچه تازی خوشتر استعشق را خود صد زبان دیگر است
    و پسر مولانا نیز چندان بنا به اعتراف خودش در زبانهای ترکی/یونانی خوب روان نبوده است:[۲۶]​[۲۷]​:
    بگذر از گفت ترکی و رومیکه از این اصطلاح محرومی
    گوی از پارسی و تازیکه در این دو همی خوش تازی
    آثار مولانا به علاوه مناطق فارسی زبان، تأثیر فراوانی در هند و پاکستان و ترکیه و آسیای میانه گذاشته است.[۲۸]​ آثار مولانا تأثیر فراوانی روی ادبیات و فرهنگ ترکی نیز داشتهاست. دلیل این امر این است که اکثر جانشینان مولوی در طریقهٔ تصوف مربوط به او از ناحیهٔ قونیه بودند و آرامگاه وی نیز در قونیه است.[۲۹]​
    ای بسا هندو و ترک همزبانای بسا دو ترک چون بیگانگان
    برخی مولویشناسان (ازجمله عبدالحسین زرینکوب) برآناند که در دوران مولوی، زبان مردم کوچه و بازار قونیه، زبان فارسی بودهاست.[۳۰]​. جلال الدین همایی در این رابـ ـطه به این بیت پسر مولانا (که پس از چند بیت عربی آن را سرود) اشاره میکند[۳۱]​.
    فارسی گو که جمله دریابندگرچه زین غافلاند و در خوابند
    [h=2]زندگینامه[/h][h=3]آغاز زندگی[/h]
    280px-Molavi1.JPG




    موزهٔ مولانا در قونیه


    جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیعالاول (برابر با ۱۵ مهرماه) سال ۶۰۴ هجری قمری در بلخ زاده شد.[۱]​ پدر او مولانا محمد بن حسین خطیبی معروف به بهاءالدین ولد و سلطانالعلما، از بزرگان صوفیه و مردی عارف بود و نسبت خرقهٔ او به احمد غزالی میپیوست. وی در عرفان و سلوک سابقهای دیرین داشت و چون اهل بحث و جدال نبود و دانش و معرفت حقیقی را در سلوک باطنی میدانست نه در مباحثات و مناقشات کلامی و لفظی؛ پرچمداران کلام و جدال با او مخالفت کردند. از جمله فخرالدین رازی که استاد سلطان محمد خوارزمشاه بود و بیش از دیگران شاه را علیه او برانگیخت. سلطانالعلما احتمالاً در سال ۶۱۰ قمری، همزمان با هجوم چنگیزخان از بلخ کوچ کرد و سوگند یاد کرد که تا محمد خوارزمشاه بر تخت نشسته، به شهر خویش بازنگردد. روایت شدهاست که در مسیر سفر با فریدالدین عطار نیشابوری نیز ملاقات داشت و عطار، مولانا را ستود و کتاب اسرارنامه خود را به او هدیه داد. فرانکلین لوئیس این حکایت را رد میکند و غیر واقعی میداند.[۳۲]​ وی به قصد حج، به بغداد و سپس مکه و پس از انجام مناسک حج به شام رفت. سپس با دعوت علاءالدین کیقباد سلجوقی به قونیه رهسپار شد و تا اواخر عمر همانجا ماندگار شد. مولانا در نوزده سالگی با گوهر خاتون ازدواج کرد. سلطانالعلما در حدود سال ۶۲۸ قمری جان سپرد و در همان قونیه به خاک سپرده شد. در آن هنگام مولانا جلالالدین ۲۴ سال داشت که مریدان از او خواستند که جای پدرش را پر کند.[۳۳]​
    همه کردند رو به فرزندشکه تویی در جمال مانندش
    شاه ما زین سپس تو خواهی بوداز تو خواهیم جمله مایه و سود
    سید برهانالدین محقق ترمذی، مرید پاکدل پدر مولانا بود و نخستین کسی بود که مولانا را به وادی طریقت راهنمایی کرد. وی سفر کرد تا با مرشد خود، سلطانالعلما در قونیه دیدار کند؛ اما وقتی که به قونیه رسید، متوجه شد که او جان باختهاست. پس نزد مولانا رفت و بدو گفت: در باطن من علومی است که از پدرت به من رسیده. این معانی را از من بیاموز تا خلف صدق پدر شوی. مولانا نیز به دستور او به ریاضت پرداخت و نه سال با او همنشین بود تا اینکه برهانالدین رخت بربست.
    بود در خدمتش به هم نه سالتا که شد مثل او به قال و به حال
    [h=3]مؤمنه خاتون[/h]مؤمنه خاتون همسر بهاءالدین ولد و مادر جلالالدین محمد مولاناست. گور او در قرامان / لارنده کشف شده، بنابر این باید بین سالهای ۶۲۶–۶۱۹/۱۲۲۹–۱۲۲۲ از دنیا رفته باشد.[۳۴]​
    در سالهای بعد از ۶۱۷ قمری یعنی اواسط دهه ۱۲۲۰ میلادی بهاءالدین ولد و خانوادهاش که جلالالدین محمد بلخی (مولوی) نیز در آن بود به آناتولی مرکزی، روم رسیدند. لقب رومی جلالالدین از اینجاست. آنان مدتی در لارنده / کرمن کنونی توقف کردند. مردم آن سامان هنوز هم به دیدن مسجد کوچکی که به افتخار او – مؤمنه خاتون – ساخته شده میروند.[۳۵]​
    کرمن، پایتخت سلجوقیان روم، در حدود یکصد کیلومتری جنوب خاوری قونیه واقع است، علاءالدین کیقباد که عالمان و عارفان سراسر دنیا را گرد خود جمع کرده بود، بهاءالدین ولد پدر مولوی را به این شهر فراخواند.[۳۶]​ قونیه شهری بود که بهاءالدین ولد و خانواده اش پس از چهار سال اقامت در لارنده در سال ۶۲۶ یا ۶۲۷ قمری = ۱۲۲۸ میلادی در آنجا سکنی گزیدند.[۳۷]​
    ظاهراً مولانا و برادرش علاءالدین – که بعدها مولوی یکی از پسرانش را به نام او نامگذاری کرد – از دختر قاضی مشرف بودهاند و بهاءولد زن و یا زنان دیگری داشته و احتمالاً از آنها نیز صاحب فرزندانی بودهاست. بهاءولد در معارف خود از دو زن یاد کردهاست.[۳۸]​
    بعضی مدعی شدهاند که خانواده پدری بهاءالدین از احفاد ابوبکر، خلیفه اول اسلام هستند، این ادعا چه حقیقت داشته باشد و چه نداشته باشد، دربارهٔ پیشینه قومی این خانواده هیچ اطلاع مسلمی در دست نیست. نیز گفته شده که همسر بهاءالدین از خاندان خوارزمشاهیان بودهاست که در ولایات خاوری حدود سال ۳–۴۷۲ قمری حکومت خود را پایهگذاری کردند، ولی این داستان را هم میتوان جعلی دانست و رد کرد. خوارزمشاه در سال ۳–۶۰۲ قمری بلخ موطن جلالالدین را که در تصرف غوریان بود تسخیر کرد.[۳۹]​
    اسلاف مولانا - چنانکه فرزند او سلطان ولد نیز بدین معنا اشارت دارد از تباری عظیم و بزرگ بودند. البته شاید روایتی که در انتساب سلطان العلما به خلیفه اول یعنی ابوبکر بن ابی قحافه به افواه افتاده و رواج یافته، از آن باشد که نام جد مادری وی «ابوبکر» بودهاست، و بعدها نام شمسالائمه ابوبکر محمد، با نام ابوبکر – نخستین خلیفه راشدین در آمیخته باشد.[۴۰]​ خاندان بهاءولد هم نسبت صدیقی و بوبکری داشت و هم نسبت علوی ادعا میکرد.[۴۱]​
    [h=3]شمس تبریزی[/h]شاعر پارسیگوی مولانا در ۳۷ سالگی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و مردم از وجودش بهرهمند بودند تا اینکه شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز سه شنبه ۲۶ جمادیالثانی ۶۴۲ قمری نزد مولانا رفت و مولانا شیفته او شد. در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این ۳۰ سال مولانا آثاری برجای گذاشت که از عالیترین نتایج اندیشه بشری است؛ و مولانا حال خود را چنین وصف میکند:
    زاهد بودم ترانه گویم کردیسر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی
    سجاده نشین با وقاری بودمبازیچهٔ کودکان کویم کردی
    [h=3]پیوستن شمس تبریزی به مولانا[/h]روزی مولوی از راه بازار به خانه بازمیگشت که عابری ناشناس گستاخانه از او پرسید: «صراف عالم معنی، محمد برتر بود یا بایزید بسطامی؟» مولانا با لحنی آکنده از خشم جواب داد: «محمد (ص) سر حلقه انبیاست، بایزید بسطام را با او چه نسبت؟» درویش تاجرنما بانگ برداشت: «پس چرا آن یک سبحانک ما عرفناک گفت و این یک سبحانی ما اعظم شأنی به زبان راند؟» مولانا فرو ماند و گفت: درویش، تو خود بگوی. گفت: اختلاف در ظرفیت است که محمد را گنجایش بیکران بود، هر چه از نوشید*نی معرفت در جام او میریختند همچنان خمـار بود و جامی دیگر طلب میکرد. اما بایزید به جامی مـسـ*ـت شد و نعره برآورد: شگفتا که مرا چه مقام و منزلتی است! سبحانی ما اعظم شانی! پس از این گفتار، بیگانگی آنان به آشنایی تبدیل شد. نگاه شمس تبریزی به مولانا گفته بود از راه دور به جستجویت آمدهام اما با این بار گران علم و پندارت چگونه به ملاقات الله میتوانی رسید؟
    و نگاه مولانا به او پاسخ داده بود: «مرا ترک مکن درویش و اینبار مزاحم را از شانههایم بردار.»
    شمس تبریزی در حدود سال ۶۴۲ قمری به مولانا پیوست و چنان او را شیفته کرد، که درس و وعظ را کنار گذاشت و به شعر و ترانه و دف و سماع پرداخت و از آن زمان طبعش در شعر و شاعری شکوفا شد و به سرودن اشعار پرشور عرفانی پرداخت. کسی نمیداند شمس تبریزی به مولانا چه گفت و چه آموخت که اینگونه دگرگونش کرد؛ اما واضح است که شمس تبریزی عالم و جهاندیده بود و برخی به خطا گمان کردهاند که او از حیث دانش و فن بیبهره بودهاست که نوشتههای او بهترین گواه بر دانش گستردهاش در ادبیات، لغت، تفسیر قرآن و عرفان است.
    [h=3]غیبت موقت شمس تبریزی[/h]مریدان میدیدند که مولانا مرید ژندهپوشی گمنام شده و توجهی به آنان نمیکند، به فتنهجویی روی آوردند و به شمس تبریزی ناسزا میگفتند و تحقیرش میکردند. شمس تبریزی از گفتار و رفتار مریدان رنجید و در روز پنجشنبه ۲۱ شوال ۶۴۳ قمری، هنگامیکه مولانا ۳۹ سال داشت، از قونیه به دمشق کوچید. مولانا از غایب بودن شمس تبریزی ناآرام شد. مریدان که دیدند رفتن شمس تبریزی نیز مولانا را متوجه آنان نساخت با پشیمانی از مولانا پوزشها خواستند.
    پیش شیخ آمدند لابهکنانکه ببخشا مکن دگر هجران
    توبهٔ ما بکن ز لطف قبولگرچه کردیم جرمها ز فضول
    مولانا فرزند خود سلطان ولد را همراه جمعی به دمشق فرستاد تا شمس تبریزی را به قونیه باز گردانند. شمس تبریزی بازگشت و سلطان ولد به شکرانهٔ این موهبت یک ماه پیاده در رکاب شمس تبریزی راه پیمود تا آنکه به قونیه رسیدند و مولانا از گرداب غم و اندوه رها شد.[نیازمند منبع]​
    [h=3]غیبت دائم شمس تبریزی[/h]پس از مدتی دوباره حسادت مریدان برانگیخته شد و آزار شمس تبریزی را از سر گرفتند. شمس تبریزی از کردارهایشان رنجید تاجایی که به سلطان ولد شکایت کرد:
    خواهم این بار آنچنان رفتنکه نداند کسی کجایم من
    همه گردند در طلب عاجزندهد کس نشان ز من هرگز
    چون بمانم دراز، گویند اینکه ورا دشمنی بکشت یقین
    شمس تبریزی سرانجام بیخبر از قونیه رفت و ناپدید شد. تاریخ سفر او و چگونگی آن به درستی دانسته نیست.
    [h=3]شیدایی مولانا[/h]مولانا در دوری شمس تبریزی ناآرام شد و روز و شب به سماع پرداخت و حال آشفتهاش در شهر بر سر زبانها افتاد.
    روز و شب در سماع رقصان شدبر زمین همچو چرخ گردان شد
    مولانا به شام و دمشق رفت اما شمس را نیافت و به قونیه بازگشت. او هر چند شمس تبریزی را نیافت؛ ولی حقیقت شمس تبریزی را در خود یافت و دریافت آنچه که او در پی آنست در خودش حاضر و متحقق است. مولانا به قونیه بازگشت و رقـ*ـص و سماع را از سر گرفت و جوان و خاص و عام مانند ذرهای در آفتاب پر انوار او میگشتند و چرخ میزدند. مولانا سماع را وسیلهای برای تمرین رهایی و گریز میدید. چیزی که به روح کمک میکرد تا در رهایی از آنچه او را مقید در عالم حس و ماده میدارد پله پله تا بام عالم قدس عروج نماید. چندین سال گذشت و باز حال و هوای شمس تبریزی در سرش افتاد و به دمشق رفت؛ اما باز هم شمس تبریزی را نیافت و به قونیه بازگشت.
    [h=3]مولانا و صلاحالدین زرکوب[/h]مولانا همچون عارفان و صوفیان بر این باور بود که جهان هرگز از مظهر حق خالی نمیگردد و حق در همهٔ مظاهر پیدا و ظاهر است و اینک باید دید که آن آفتاب جهانتاب از کدامین کرانه سر برون میآورد و از وجود چه کسی نمایان میشود.
    روزی مولانا از کنار زرکوبان میگذشت. از آواز ضرب او به چرخ در آمد و شیخ صلاحالدین زرکوب به الهام از دکان بیرون آمد و سر در قدم مولانا نهاد و از وقت نماز پیشین تا نماز دیگر با مولانا در سماع بود. بدین ترتیب مولانا شیفته صلاحالدین شد و شیخ صلاحالدین زرکوب جای خالی شمس تبریزی را تا حدودی پر کرد. صلاحالدین مردی عامی و درسنخوانده از مردم قونیه بود و پیشهٔ زرکوبی داشت. مولانا زرکوب را جانشین خود کرد و حتی سلطان ولد با همه دانشش از او اطاعت میکرد. هر چند سلطان ولد تسلیم سفارش پدرش بود ولی مقام خود را بهویژه در علوم و معارف برتر از زرکوب میدانست؛ اما سرانجام دریافت که دانش و معارف ظاهری چارهساز مشکلات روحی و معنوی نیست. او با این باور مرید زرکوب شد. صلاحالدین زرکوب نیز همانند شمس مورد حسادت مریدان بود اما به هر حال مولانا تا ۱۰ سال با او انس داشت تا اینکه زرکوب بیمار شد و جان سپرد و در قونیه دفن شد.
    [h=3]مولانا و حسامالدین چلبی[/h]نوشتار اصلی: حسامالدین حسن چلبی
    حسامالدین چلبی معروف به اخی ترک از عارفان بزرگ و مرید مولانا بود. مولانا با او نیز ۱۰ سال همنشین بود. مولانا به سفارش حسامالدین مثنوی معنوی را به رشتهٔ نگارش در آورد و گـه گاه در مثنوی نام حسامالدین به چشم میخورد به همین سبب در ابتدای امر نام حسامینامه را برای مثنوی معنوی بر میگزیند.[نیازمند منبع]​
    [h=3]درگذشت مولانا[/h]
    250px-Turkey.Konya008.jpg




    آرامگاه مولوی در قونیه، ترکیه


    مولانا، پس از مدتها بیماری در پی تبی سوزان در غروب یکشنبه ۵ جمادی الآخر ۶۷۲ قمری درگذشت.
    در آن روز پرسوز، قونیه در یخبندان بود. سیل پرخروش مردم، پیر و جوان، مسلمان و گبر، مسیحی و یهودی همگی در این ماتم شرکت داشتند. افلاکی میگوید: «بسی مستکبران و منکران که آن روز، زنّار بریدند و ایمان آوردند.» و ۴۰ شبانه روز این عزا و سوگ بر پا بود:
    بعد چل روز سوی خانه شدندهمه مشغول این فسانه شدند
    روز و شب بود گفتشان همه اینکه شد آن گنج زیر خاک دفین

    [h=2]آثار[/h][h=3]آثار منظوم[/h]
    page1-220px-Anthology_of_Rumi%E2%80%99s_Poetry_%28%D8%AF%DB%8C%D9%88%D8%A7%D9%86_%D9%85%D9%88%D9%84%D9%88%DB%8C%29.pdf.jpg




    نسخهای خطی از دیوان مولوی
    برای دیدن صفحههای دیگر کتاب کلیک کنید.



    [h=4]مثنوی معنوی[/h]نوشتار اصلی: مثنوی معنوی
    250px-JALAL_AL%E2%80%93DIN_MUHAMMAD_RUMI_MATHNAVI-I_MA%E2%80%99NAVI1.jpg




    نسخهای خطی از مثنوی معنوی در شیراز


    شیخ بهایی در ستایش مثنوی میگوید: من نمیگویم که آن عالیجناب/ هست پیغمبر ولی دارد کتاب/ مثنوی معنوی مولوی/ هست قرآنی به لفظ پهلوی[۴] مولانا کتاب مثنوی معنوی را با بیت «بشنو از نی چون حکایت میکند /از جداییها شکایت میکند» آغاز مینماید. در مقدمهٔ عربی مثنوی معنوی نیز که نوشته خود مولانا است، این کتاب به تأکید «اصول دین» نامیده میشود ((به عربی: «هذا كتابً المثنوي، وهّو اصولُ اصولِ اصولِ الدين»)). مثنوی معنوی حاصل پربارترین دوران عمر مولاناست. چون بیش از ۵۰ سال داشت که نظم مثنوی را آغاز کرد. اهمیت مثنوی نه از آن رو که از آثار قدیم ادبیات فارسی است؛ بلکه از آن جهت است که برای بشر سرگشته امروز پیام رهایی و وارستگی دارد. مثنوی فقط عرفان نظری نیست بلکه کتابی است جامع عرفان نظری و عملی. او خود گفتهاست: «مثنوی را جهت آن نگفتم که آن را حمایل کنند، بل تا زیر پا نهند و بالای آسمان روند که مثنوی معراج حقایق است نه آنکه نردبان را بر دوش بگیرند و شهر به شهر بگردند.» بنابراین، عرفان مولانا صرفاً عرفان تفسیر نیست بلکه عرفان تغییر است.
    اگر بخواهیم مجموعهٔ عظیم و پربار بیست و شش هزار بیتی مثنوی معنوی را کوتاه و خلاصه کنیم، به هجده بیتی میرسیم که سرآغاز دفتر اوّل مولاناست و به «نی نامه» شهرت یافتهاست. گرچه آغاز مثنوی مولانا (نی نامه) با دیگر آثار نثر و نظم فارسی تفاوت دارد امّا روح نیایش و توجّه به حق، در تار و پود آن نهفتهاست.
    این «نی» همان مولاناست که به عنوان نمونهٔ یک انسان آگاه و آشنا با حقایق عالم معنا، خود را اسیر این جهان مادّی میبیند و «شکایت میکند» که چرا روح آزادهٔ او از «نیستانِ» عالم معنا بریدهاست. او در مثنوی و دیوان شمس، بارها خود، یا انسان آگاه را به نی و چنگ تشبیه کردهاست:
    ما چو چنگیم و تو زخمه میزنی...
    ما چو ناییم و نوا در ما زتوست...
    [h=4]دیوان شمس تبریزی[/h]نوشتار اصلی: دیوان شمس تبریزی
    250px-Turkey.Konya019.jpg




    نسخهای خطی از کلیات شمس تبریزی در قونیه


    غزلیات و «دیوان شمس تبریزی» (یا دیوان کبیر)، محبوبیت فراوانی کسب کردهاند. درصد ناچیزی از این غزلیات به زبانهای یونانی[۴۲]​ و عربی و ترکی است و عمده غزلیات موجود در این دیوان به فارسی سروده شدهاند. به علاوه بیش از سی و پنج هزار بیت به فارسی، او حدود هزار بیت به عربی و کمتر از دویست بیت (اغلب به ملمع فارسی-ترکی یا فارسی-یوانی) به ترکی و یونانی (جمعاً کمتر از یک سوم از یک درصد اشعارش) در این دیوان دارد.[۴۳]​[۴۴]​.
    [h=4]رباعیات[/h]رباعیات مولانا بخشی از دیوان اوست. این قسمت از آثار مولانا در مطبعهٔ اختر (اسلامبول) به سال ۱۳۱۲ هجری قمری به طبع رسیده و متضمن ۱۶۵۹ رباعی یا ۳۳۱۸ بیت است که بعضی از آنها به شهادت قرائن از آن مولاناست و دربارهٔ قسمتی هم تردید قوی حاصل است و معلوم نیست که انتساب به وی درست باشد.
    برای نمونه:
    عشق از ازل است و تا ابد خواهد بودجوینده عشق بیعدد خواهد بود
    فردا که قیامت آشکارا گرددهرکس که نه عاشق است رد خواهد بود
    [h=3]آثار منثور[/h]
    250px-Turkey.Konya021.jpg




    نسخهای خطی از مثنوی در قونیه


    [h=4]فیه ما فیه[/h]نوشتار اصلی: فیه مافیه
    این کتاب مجموعهٔ تقریرات مولاناست که در طول سی سال در مجالس فراهم آمدهاست. این سخنان توسط پسر او، سلطان ولد، یا یکی دیگر از مریدان یادداشت شده و بدینصورت درآمدهاست. نثر این کتاب ساده و روان است و درونمایهای از مطالب عرفانی دینی و اخلاقی دارد.
    [h=4]مجالس سبعه[/h]نوشتار اصلی: مجالس سبعه
    مجموعهٔ مواعظ و مجالس مولانا یعنی سخنانی است که به وجه اندرز و بهطریق تذکیر بر سر منبر بیان کردهاست. نسخهٔ خطی این کتاب در کتابخانهٔ سلیم آقا دراسگدار محفوظ و در تاریخ کتابت آن سال ۷۸۸ میباشد.
    [h=4]مکتوبات[/h]نوشتار اصلی: مکتوبات (مولوی)
    (همچنین مشهور به مکاتیب) مجموعهٔ نامههای صدوپنجاهگانهٔ مولاناست به معاصرین خود و دو نسخهٔ آن در کتابخانهٔ دارالفنون اسلامبول موجود است.
    [h=2]مولوی و عارفان پیشین[/h]بجز پدر مولانا و شمس تبریزی، مولانا به عارفان پیشین نیز اشاره میکند:
    هفت شهر عشق را عطار گشتما هنوز اندر خم یک کوچهایم
    یا:
    عطار روح بود و سنائی دو چشم اوما از پی سنائی و عطار میرویم
    [h=2]نظریات معرفت شناختی مولوی[/h]مولوی از منتقدین نظریه حد وسط در اخلاق است که یکی از نظریات بسیار رایج در بین دانشمندان اسلامی است. اشکالی که وی به این ایده وارد میکرد این بود که در بسیاری از موارد اول و آخر یک موضوع مشخص نیست که بتوان وسطش را معین نمود و نیز اینکه بسیاری از اصول اخلاقی نسبت به افراد متغیر است.
    اول و آخر بباید تا در آندر تصور گنجد اوسط یا میان
    بینهایت، چون ندارد دو طرفکی بُوَد او را میانه منصرَف؟!
    گفت راه اوسط ار چه حکمت استلیک اوسط نیز هم با نسبت است
    دفتر دوم مثنوی
    مولوی قایل به مراتب در معرفت و شناخت است و شناخت شهودی را معتبرترین شناخت میداند. وی شناخت عقلی و سپس حسی را در مراتب بعدی میداند و آنها را برای کسانی که دسترسی به شناخت مراتب بالاتر را ندارند معتبر و مجاز میداند. از دید وی شناخت استدلالی مانند عصایی است در دست کور که نا مطمین است ولی شخصی که چارهای جز آن ندارد باید از همان استفاده کند. اما توصیه وی به اهل استدلال این است که اگر استدلال آنها با شهود اهل دل مخالف بود باید شناخت شهودی را بپذیرند.
    چشم اگر داری تو کورانه میاورنداری چشم، دست آور عصا
    آن عصای حَزم و استدلال راچون نداری دید، میکن پیشوا
    ور عصای حزم و استدلال نیستبی عصاکش بر سر هر ره مایست
    گام از آن سان نه، که نابینا نهدتا که پا از چاه و از سگ، وارهد
    لرز لرزان و به ترس و احتیاطمینهد پا تا نیفتد در خُباط
    دفتر سوم مثنوی
    مولوی نزاع بین معتقدین به جبر و معتقدین به اختیار را ناشی از حکم الهی میداند و خود را متعلق به هیچکدام از دو گروه نمیداند. از دید مولوی نزاع بین جبریون و اختیاریون تنها وسیلهای است که هر دو طرف نیکیها و بدی هایشان ظاهر شود.
    هست سنی را یکی تسبیح خاصهست جبری را ضد آن در مناص
    سنی از تسبیح جبری بیخبرجبری از تسبیح سنی بی اثر
    این همیگوید که آن ضالست و گمبیخبر از حال او وز امر قم
    و آن همی گوید که این را چه خبرجنگشان افکند یزدان از قدر
    گوهر هر یک هویدا میکندجنس از ناجنس پیدا میکند
    قهر را از لطف داند هر کسیخواه دانا خواه نادان یا خسی
    لیک لطفی قهر در پنهان شدهیا که قهری در دل لطف آمده
    کم کسی داند مگر ربانییکش بود در دل محک جانیی
    دفتر سوم مثنوی
    [h=2]مولویه[/h]نوشتار اصلی: طریقت مولویه
    جایگاه مولانا در ترکیه بیش از یک شاعر است و به عنوان یک قدیس و مقرب شناخته میشود طریقت مولویه در ترکیه پیروان بسیاری دارد و البته طریقتی شهری، تخبه گرا و اشرافی به شمار میآید. در ترکیه طریقتهای دیگر نیز برای مولوی جایگاهی والا قائل هستند، چنانکه جامی، شاعر پیروی طریقت نقشبندی گفته است، مولوی با آنکه پیامبر نیست، اما صاحب کتاب است. مراسم پیروان مولویه روزهای جمعه در مولوی خانه به صورت سماع و رقـ*ـص و خواندن اشعار مولانا انجام میشود. پیروان مولویه خود به دو دسته تقسیم میشوند که ولدی و شمسی خوانده میشوند. ولدیه را سلطان ولد پدید آورد که گرایش غالب مولویه است و در راستای تطبیق تعالیم مولانا با احکام اسلامی به وجود آمد. بنیانگذار دستهٔ دیگر اولو عارف چلبی پسر سلطان ولد و نوهٔ مولانا بود که کوشید تا در دشمنی با اهل تشرع به فعالیت بپردازد و مولویه را به عنوان طریقتی عرفانی جدای از شریعت اسلامی سازمان بدهد. هرسال آذرماه در شهر قونیه، مراسم زیارت مولوی انجام میشود و مولویان معتقدند زیارت مقبرهٔ مولانا که «کعبه العشاق» نامیده میشود نیمی از صواب حج را دارد.[۴۵]​
    [h=2]سال جهانی مولانا[/h]
    240px-Molavi_SAC.jpg




    مولانا در ایالات متحده آمریکا و دیگر کشورهای غربی بسیار پرطرفدار است. یادبودی به مناسبت درگذشت یکی از اساتید و هیئت علمی کالج سن آنتونیو مزین به اشعار مولانا شدهاست.


    یونسکو با پیشنهاد ترکیه، سال ۲۰۰۷ را سال جهانی مولانا نامیدهاست.[نیازمند منبع]​
    [h=3]رویدادهای سال مولانا[/h]
    • نخست وزیر ترکیه در مراسم بزرگداشت هفتصد و سی و چهارمین سالمرگ مولانا جلال الدین بلخی، عارف و سخن سرای بزرگ پارسی گوی اعلام کرد که دولت ترکیه زادگاه مولانا را در کشور افغانستان بازسازی خواهد کرد. هنگامی که رجب طیب اردوغان، نخست وزیر ترکیه اعلام کرد که دولتش زادگاه مولانا را بازسازی خواهد کرد، این خبر با تشویق و کف زدن حاضران همراه شد. در تالار سماع مرکز فرهنگی مولانا در قونیه که سخنرانی نخست وزیر ترکیه در آن ایراد شد، حدود سه هزار نفر، از جمله رئیس جمهور، رئیس مجلس، وزیرفرهنگ، رهبر حزب اصلی مخالف دولت (حزب جمهوری خلق) و همچنین شماری دیگر از مقامات محلی و کشوری حضور داشتند.[۴۶]​
    • در واپسین روزهای سال نام نهاده برای بزرگداشت از خداوندگار بلخ، دهها تن از اندیشمندان افغان در جشنوارهای در زادگاه مولانا در بلخ مزار شریف شرکت و سال ۲۰۰۷ را آغازی برای تحقیقات و مطالعات دربارهٔ مولانای بلخی عنوان کردند.[۴۷]​
    • در هشتصدمین سالگرد تولد مولوی، مراسم مختلفی در شهر قونیه، محل درگذشت این شاعر پرآوازه فارسی زبان، در حال برگزاری است. از جمله این مراسم، برنامه سماع است که روز شنبه پانزدهم دسامبر (بیست و چهارم آذر ماه) در ساختمان تازه تأسیس 'مرکز فرهنگی مولانا' در شهر قونیه برگزار شد.[۴۸]​
    • 'از بلخ تا همیشه'، نام یک همایش فرهنگی است که به مناسب پایان سال مولانا از طرف ریاست اطلاعات و فرهنگ هرات برگزار شد.[۴۹]​
    • در این سال تمبر مولانا با نمایی از استاد بهزاد در آمریکا منتشر شد.[۵۰]​
    • در روزهای ۶ تا ۱۰ آبان ۱۳۸۶، کنگره بزرگداشت هشتصدمین سال تولد مولانا با شرکت اندیشمندانی از ۳۰ کشور جهان در سه شهر تهران، تبریز و خوی برگزار شد. ریاست آن را غلامعلی حداد عادل بر عهده داشت.[۵۱]​ حدود ۴۵۰ مقاله به این کنگره ارسال شده بود و ۲۸۰ استاد و پژوهشگر در آن به ارائهٔ مقاله پرداختند.[۵۲]​ در حاشیهٔ این کنگره محمود فرشچیان از تابلوی مینیاتور شمس تبریزی و مولوی پردهبرداری کرد.[۵۳]​
    • برگزاری همایش بینالمللی داستانپردازی مولوی در روزهای ۶ و ۷ آبان ۱۳۸۶، در مرکز همایشهای بینالمللی صداوسیما.[۵۴]​
    • برگزاری مراسم هشتصدمین سالروز تولد مولانا در سازمان ملل.[۵۵]​
    • ترکیه نیز برنامههایی که به مناسبت سال جهانی مولانا برگزار کردهاست.[۵۶]​
    همچنین مولانا در مثنوی معنوی پیرامون سخن گفتن به پارسی گفته:
    پارسی گو گرچه تازی خوشتر استعشق را خود صد زبان دیگر است
    [h=2]مولانا و جهان غرب[/h]مولانا در یک دهه گذشته بسرعت در جهان غرب مشهور شد بطوریکه ترجمه کتاب او در آمریکا به بزرگترین و پر فروشترین کتاب سال تبدیل شد. ترجمه کولمن بارکس در سال ۲۰۰۱ بیش از ۵۰۰ هزار نسخه در آمریکا فروش داشت.[۵۷]​
    [h=2]ساخت فیلم[/h]درخصوص زندگی مولوی فیلمی در سال ۱۳۹۳ با نام جلالالدین از شبکه ۱ سیمای جمهوری اسلامی ایران پخش گردید.[۵۸]​[۵۹]​[۶۰]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]همام تبریزی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    250px-Msm-tabriz-poett.jpg





    مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نامآور ایران است.


    محمّد پسر فریدون هُمام تبریزی (زاده ۶۳۶ هجری تبریز - درگذشته صفر ۷۱۴) شاعر پارسی [۱]​ سده هشتم هجری در ایران است. او در غزل از خود توانائی بسیار نشان داده است.
    هُمام شدیداً دوستدار سعدی شیرازی بوده و با او مکاتبه داشته و بنا بر برخی یادداشت ها، هنگامی که سعدی به آذربایجان سفر کرده، با همام نیز دیدار داشته. شماری از غزلیات او بر مبنای غزلهائی از سعدی، بر همان وزن و قافیه و ردیف ساخته شدهاند.
    [h=2]همام و زبان آذری[/h]همام تبریزی به زبان بومی آنزمان تبریز و آذربایجان یعنی زبان آذری نیز اشعار و ابیاتی دارد از جمله:

    • ملمعی از «همام تبریزی» به فارسی و آذری:
    [۲]​
    بدیدم چشم مستت رفتم از دستکوام آذردلی بو کو نبی مـسـ*ـت
    دلم خود رفت و میدانم که روزیبه مهرت هم بشی خوش گیانم اژ دست
    به آب زندگی ای خوش عبارتلوانتلاو جَهمن دیل و گیان بست
    دمی بر عاشق خود مهربان شوکه زیسر مهرورزی گست بی گست
    به عشقت گر همام از جان برآیذمواژش کان یوان بمروت و وارست
    گرم خا واکَنی لشنم بوینیبه بویت خُته بام ژاهنام سرمست
    معنی بیتهای آذری:
    کدام آذردلی است که مـسـ*ـت نشودبه مهرت هم برود جان خوشم از دستلاف لبانت ز من دل و جان ببُردکه زینسان مهرورزی زشت باشد زشتمگویش کآن جوان بمرد و وارستاگر خاک را واکَنی لاشهام را ببینی / به بویت خفته باشم در آرامگاهم سرمست[۳]​
    • غزلی از «همام تبریزی» با این مطلع:
    خیالی بود و خوابی وصل یارانشب مهتاب و فصل نوبهاران
    که بیت مقطع آن به زبان آذری است:
    [۴]​
    وهار و ول و دیم یار خوش بیاوی یاران مَه ول بی مَه وهاران
    معنی: بهار و گل به چهره یار خوش است، بی یاران نه گل باشد نه بهاران.[۳]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]صائب تبریزی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    صائب تبریزی
    Saib_Tabrizi.jpeg

    نام اصلیمیرزا محمّدعلی صائب تبریزی
    زمینهٔ کاریشعر
    زادروزحدود ۱۰۰۰
    مرگ۱۰۸۰
    اصفهان
    ملیت
    23px-Flag_of_Iran.svg.png
    ایرانی
    جایگاه خاکسپاریاصفهان محلهٔ لَنبان
    در زمان حکومتصفویه
    بنیانگذارسبک هندی
    سبک نوشتاریسبک هندی
    دیوان سرودههادیوان صائب تبریزی
    دلیل سرشناسیغزلسرایی
    میرزا محمّدعلی صائب تبریزی (زاده حدود سال ۱۰۰۰ ه. ق، درگذشته ۱۰۸۰ هجری قمری اصفهان[۱]​)، بزرگترین غزلسرای سده یازدهم هجری و نامدارترین شاعر زمان صفویه است.
    [h=2]محتویات[/h]



    • ۱ زندگی
    • ۲ سبک و شیوهٔ صائب
    • ۳ نمونهٔ غزلها
      • ۳.۱ نمونه غزل پارسی
      • ۳.۲ نمونه غزل ترکی
    • ۴ پیوند به بیرون
    • ۵ پانویس
    • ۶ منابع

    [h=2]زندگی[/h]میرزا محمّدعلی صائب تبریزی در سال ۱۰۱۶ هجری زاده شد.[نیازمند منبع]​ پدر او تاجری معتبر بود. اگرچه اجداد او اهل تبریز بودهاند اما خود او در اصفهان زاده شد. خانوادهٔ صائب جزو هزار خانواری بودند که به دستور شاه عباس اول صفوی از تبریز کوچ کرده و در محله عباسآباد اصفهان ساکن شدند،[۲]​ و این مردم را تبارزه (تبریزیهای) اصفهان مینامیدند.
    صائب در اصفهان به آموختن علوم عصر پرداخت. در جوانی به حج رفت و در بازگشت به مشهد سفر کرد.
    صائب در سال ۱۰۳۴ ه. ق از اصفهان عازم هندوستان شد و بعد به هرات و کابل رفت. حکمران کابل، خواجه احسنالله مشهور به ظفرخان، که خود شاعر و ادیب بود، مقدم صائب را گرامی داشت. ظفرخان پس از مدتی به خاطر جلوس شاه جهان، عازم دکن شد و صائب را نیز به همراه خود برد.
    در سال ۱۰۴۲ ه. ق صائب به ایران بازگشت و در اصفهان اقامت گزید. شاه عباس دوم صفوی به او مقام ملکالشعرایی داد. صائب هشتاد سال زندگی کرد و در اصفهان دیده از جهان فروبست. درگذشت او در سال ۱۰۸۶ یا ۱۰۸۷ ه. ق بودهاست.[۳]​ آرامگاه او در اصفهان، در محلهٔ لَنبان، در محلی است که در زمان حیات او معروف به تکیه میرزا صائب بود. مقبرهٔ صائب در باغچهای در اصفهان در خیابانی که به نام او نامگذاری شدهاست قرار دارد.
    صائب تبریزی شاعری کثیرالشعر بود، شمار اشعار صائب را از شصت هزار تا صد و بیست هزار بیت گفتهاند. آثار صائب جز سه چهار هزار بیت قصیده و یک مثنوی کوتاه و ناقص به نام قندهارنامه و دو سه قطعه، همگی غزل است. افزون بر فارسی وی هفده غزل به ترکی آذربایجانی نیز دارد.[۴]​
    [h=2]سبک و شیوهٔ صائب[/h]صائب سبکی را به کمال رساند که چند سده پس از او سبک هندی نامیده شد.[۵]​ او اسلوب معادله یا «مدعا مثل» را بیش از دیگر شاعران همروزگارش به کار بـرده است. نازکی خیال و لطافت اندیشه و مضمون سازیهای ظریف و معنیهای بیگانه و باریک در شعر وی دیده میشود. ابیات غزل وی استقلال معنایی دارند و در یک غزل از چندین موضوع سخن گفته است.
    صائب را شاعر تکبیتها نیز گفتهاند. از بیتهای مشهور اوست:
    پاکان ستم ز جور فلک بیشتر کشندگندم چو پاک گشت خورَد زخم آسیا
    همچو کاغذباد گردون هر سبکمغزی که یافتدر تماشاگاه دوران میپراند بیشتر
    اظهار عجز نزد ستم پیشه ابلهیستاشک کباب موجب طغیان آتش است
    به فکر معنی نازک چو مو شدم باریکچه غم ز مویشکافان خردهبین دارم
    پر در مقام تجربت دوستان مباشصائب غریب و بیکس و بییار میشوی
    نازکخیالی در تصویر صائب سوی چمن چو آب روان شو که غنچهها|چون ماهیان تشنه دهان باز کردهاند (صائب، صیادان معنی: ۶۴)
    [h=2]نمونهٔ غزلها[/h][h=3]نمونه غزل پارسی[/h]
    آب خضر و می شبانه یکیستمـسـ*ـتی و عمر جاودانه یکیست
    بر دل ماست چشم، خوبان راصد کماندار را نشانه یکیست
    پیش آن چشمهای خوابآلودنالهٔ عاشق و فسانه یکیست
    پلهٔ دین و کفر چون میزاندو نماید، ولی زبانه یکیست
    گر هزار است بلبل این باغهمه را نغمه و ترانه یکیست
    پیش مرغ شکستهپر صائبقفس و باغ و آشیانه یکیست
    [h=3]نمونه غزل ترکی[/h]
    مین دل محزونیله بیر تازه قربانیز هلهزخم تیر غمزه مستینله بیجانیز هله
    اولمادان غم چکمه ریز دور زمانیندان سنینناله و آه ائتمه ده دل ایندی حیرانیز هله
    لطف ائدرسن، گر چه سن اغیاره هر دم دوستیمروز و شب بیز فرقتینله زار و نالانیز هله
    عید وصلینه مشرف اولمادان اغیار دوندستینی بـ*ـوس ائیله دیک بیز اونلا شادانیز هله
    دام دوزخ ایچره اغیار اولماسین اصلاً خلاصصائبا بیز جنت دلداره مهمانیز هله
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بن عبدالخالق ارلاس، متخلص به بیدل، شاعر پارسیسرای سبک هندی است.
    [h=2]زندگینامه[/h]ابوالمعانی میرزا عبدالقادر بیدل فرزند میرزا عبدالخالق در سال ۱۰۵۴ه. ق. به دنیا آمد. او شاعر پارسیگوی است که از ترکان جغتائی ارلاس بدخشان بود؛ وی در پتنه در ایالت بهار هندوستان متولد شد و تربیت یافت و بیشتر عمر خود را در شاه جهانآباد دهلی به عزت و آزادی زندگی کرد و با اندیشههای ژرف آثار منظوم و منثور خود را ایجاد نمود.
    او در سال ۱۰۷۹ ه. ق. بخدمت محمداعظم بن اورنگ زیب پیوست. سپس، به سیاحت پرداخت، و سرانجام، در سال ۱۰۹۶ه. ق. در دهلی سکنی گزید، و نزد آصف جاه اول، (نظام حیدرآباد) دکن منزلت بلند داشت.
    بیدل بهروز پنجشنبه چهارم صفر سال ۱۱۳۳ ه. ق. در دهلی زندگی را بدرود گفت و در صحن خانهاش، در جاییکه خودش تعیین کرده بود، دفن گردید.[۱]​ پژوهشهای استاد سید محمد داؤد الحسینی در پیرامون زندگی میرزا عبدالقادر بیدل، گواه بر آناند، که عظام[۲]​ بیدل بعد از دفن مؤقت در صحن خانهاش، به وسیلهٔ مریدان و ارادتمندان و بازماندگان خاندانش، به وطن اصلی او افغانستان انتقال داده شده، و مزار وی در هند نیست. قابل یادهانیست که پژوهشهای دانشمند روانشاد پوهاند سید سلطان شاه همام، استاد بشر شناسی در پوهنتون (دانشگاه) کابل که در مورد «مغلها» انجام داده و در مطبوعات افغانستان منتشر شده است، به صورت واضح نشان میدهد که مادر بیدل از شاخهٔ چغتاییهای ساکن در دهکدهٔ «یکه ظریف» خواجه رواش کابل بوده است، محلی که- مطابق به پژوهشهای شادروان استاد سید محمد داؤد حسینی - بعدها عظام میرزا عبدالقادر بیدل بعد از انتقال از دهلی، در جناح تربت «میرزا ظریف» مامایش به خاک سپرده شد. مزاری که در دهلی به نام بیدل شهرت داده شده، جعلی میباشد.
    [h=2]سبک شعری[/h]در آثار بیدل، افکار عرفانی با مضامین پیچیده، استعارات، و کنایات بههم آمیخته، و خیالپردازی و ابداع مضامین تازه با دقت و موشکافی زیادی همراه گردیدهاست.
    در نظم و نثر سبکی خاص دارد، و از بهترین نمونههای سبک هندی[۳]​ بهشمار میآید.
    شفیعی کدکنی در کتاب شاعر آیینهها در مورد بیدل میگوید: «بیدل را باید نمایندة تمام عیار اسلوب هندی بهشمار آوریم. (منبع شماره ۲)»
    [h=2]مرگ و محل دفن بیدل[/h]علامه صلاح الدین سلجوقی در صفحهٔ ۸۷ نقد بیدل خویش اینطور مینویسد:
    «حینی که به هند بودم، از بیدل خیلی جستجو نمودم، ولی، معلوم شد که مردم هند کنون بیدل را فراموش کردهاند. (مظهر) و (ظهوری) نزد ایشان بارها بلندتر است از بیدل. قبر بیدل هم پیدا نشد، و من به درجهٔ اخیر به حیث یک جنرال قونسل افغانی که نزد اهل هند محترم است خیلی کوشیدم. در پایان کوشش خود به این فکر آمدم که بقایای او را به کابل آوردهاند، و من درینباره با استاد سید محمد داؤد الحسینی همنوا هستم. اسناد استاد موصوف خوب قوی است، و علاوه بر آن، گم شدن و ناپدید شدن ناگهانی قبر در زمانی که در آن محیط بزرگترین شاعر و صوفی و ادیب محسوب میشد، هیچ معنی ندارد بهجز اینکه جثهٔ او را از خانهاش (که طبعاً قبر در خانه معنی دیگری ندارد بجز این که مؤقت باشد) رسماً به وطنش و باز به جایی که در قریهٔ (خواجه رواش) به نام محلهٔ چغتاییها، یعنی اقوام بیدل، معمور و معروف بودهاست و تا کنون مرکز صوفیهای وحدت الوجودی یعنی انصاریهای پای منار است، آوردهاند».
    استاد سلجوقی سپس ادامه میدهد:
    «اینکه اگر بعضی میگویند و یا بگویند که قبر بیدل از طرف بعضی مهاجمین از بین رفتهاست معنی ندارد. مهاجمین به بسیاری قبرها حمله کردهاند. ولی قبر از میان نرفتهاست. این کار به قبر جامی هم صورت گرفت ولی قبر باقی ماند و کنون مرجع خاص و عام است. مخصوصاً که مهاجم مانند سیل زود گذر باشد. و طبیعی است که آنطور مقبرهٔ مورد تجـ*ـاوز هنوز محترم تر و محبوب تر و آباد تر میگردد.»
    اسناد زنده یاد حسینی که شادروان سلجوقی از آنها یاد نمودهاست، از حدود ۸۶ شخصیت میباشد که آوردن نام همهٔ آنان درین فشرده میسر نیست. در اینجا تنها برخی از این دانشوران تذکر مییابند: ملک الشعرا استاد بیتاب، علامه صلاح الدین سلجوقی، میرغلام حضرت شایق جمال، میر غلام محمد غبار، سرور گویا اعتمادی، استاد خلیلالله خلیلی، دکتر میر نجم الدین انصاری، پروفسور میر امان الدین انصاری، میر محمد آصف انصاری، پروفسورغلام حسن مجددی، محمد ابراهیم خلیل، علی محمد خان آدینه وزیر دربار، خال محمد خسته، فیض محمد زکریا وزیر معارف و وزیر خارجه، دکتر نجیب الله توروایانا، محمد ابراهیم صفا، پروفسور دکتر عبدالاحمد جاوید، احمد علی محمد حیدر ژوبل، پروفسور عبدالحی حبیبی، محمد طاهر بدخشی، سید شمس الدین مجروح، دکتور محمد انس، غلام سرور ناشر، پروفسور الکساندر بوسانی استاد دانشگاه نیاپل ایتالیا، مولوی فیض الله قندهاری، مولانا سید محمد عمر هروی، مولانا عبدالقدیر شهاب، مولانا فضل حق رامپوری و مولانا اشرف علی نهادنی و مولانا امجد علی بهاری رحمهم الله، دکتر عبدالغنی نویسندهٔ کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل و پروفسور محمد باقر رئیس دانشگاه پنجاب. این دانشمندان همه متفق و به یک نظر اند که عظام حضرت بیدل به وطن اصلی آن شاعر انتقال داده شد. بقایای جسد میرزاعبدالقادر بیدل را در کنار مقبرهٔ میرزا ظریف و شخص دیگری که غازی خان نام داشتهاست، به خاک سپردند. به اساس مدارک و شواهد به دست آمده و روایت اهل خبرت، حفریاتی که به وسیلهٔ دانشمندان در مزار بیدل در خواجه رواش کابل صورت گرفت، دخمه یی در آنجا ظاهر شد که در سمت غربی آن گوری موجود بود که با گچ و آجر پخته کاری شده بود و لوحه سنگ نیمه شکسته یی داشت. از عبارت لوحه سنگ بر میآمد که قبر از کدام مبارز بوده و در سال ۱۰۲۶ قبل از ولادت حضرت بیدل وفات نمودهاست. در سمت شرقی دخمه عظام دو شخص به وضع غیر منظم در صحن دخمه گذاشته شده بود که دلیل قاطع بر انتقال عظام میباشد. محلهٔ مذکور از قدیم نزد مردم به یکه ظریف یعنی ظریف آباد شهرت دارد، بدون آن که متوجه باشند که میرزا ظریف مامای بیدل بودهاست و اولاده اش در خواجه رواش ساکن هستند. بر تربت بیدل لوحه سنگی هم موجود بود، ولی در دورهٔ حکمروایی امیر عبدالرحمن خان در هنگام قیام هزاره که در اثر آن از سال ۱۸۹۱ تا ۱۸۹۳ جنگ شدیدی جریان داشت، این لوحه سنگ به وسیلهٔ تیمور شاه، احمد شاه و سلطان شاه، صاحبان باغ و زمینی که مزار بیدل و مامایش میرزا ظریف در آن قرار دارد، از بین بـرده شد. آنان بر این باور بودند که توجه شخص امیر عبدالرحمن خان که به زیارت بیدل آمده بود و تصمیم ساختن آبده یی را داشت، باعث به اصطلاح سرکاری شدن باغ و جایداد ایشان خواهد شد. تمام جزئیات از بین بردن و ناپدید ساختن لوحه سنگ تربت بیدل را صاحب شاه، وارث عاملان این کار اعتراف نموده و به صورت تحریری به استاد سید محمد داؤد الحسینی پژوهشگر مزار بیدل تسلیم نمودهاست. در اوآخر سالهای چهل شمسی قرار بود به پیشنهاد و ابتکار حسینی و تایید و ارادهٔ دولت وقت گنبدی بر مدفن بیدل آباد شود. لوحه سنگی هم به خط موصوف که خطاط شهیری بود، تهیه گردید و بر تربت بیدل گذارده شد. اعمار مزار این شاعر متصوف که از سوی ریاست ساختمان وزارت دفاع ملی افغانستان آغاز شده بود، با تأسف که بنا بر تغییرات پیهم سیـاس*ـی در افغانستان تا کنون به پایان نرسیدهاست. شایستهٔ یادهانیست که این پژوهشگر بیش از پنجاه سال بر زندگی، اندیشه و شعر بیدل و پیرامون اصطلاحات کابلی بیدل و مزارش پژوهش و کوشش کردهاست. در مورد قبری که بعداً بنام قبر بیدل در دهلی معرفی گردید، مرحوم سرور گویا چنین مینویسد: «در این اواخر یعنی در سال ۱۳۵۹ قمری در نزدیکی قلعهٔ شیر شاه سوری مشهور به پرانه قلعه مقابل آرامگاه ملک نورالدین یار پران کنار جادهٔ مترا، خواجه حسن نظامی دهلوی بنا بر علتی در خرابهای مرتفع و تپه زاری قبری به نام بیدل شهرت داد و از نظام حیدر آباد در خواست نموده تا به امداد وی مقبره را آباد نماید نظام حیدر آباد دکن دو هزار روپیه هندی فرستاد و صفحه و صورت قبر از پارچهٔ رخام و خشت و سمنت آباد گردید و کتیبه یی هم به زبان اردو خواجه حسن نظامی بر آن نوشت و به نام میرزا بیدل اشتهار یافت. نظامی درین باره به کلی اشتباه نمودهاست و غرضی داشتهاست. قبر مذکور به هیچ وجه من الوجوه از بیدل نیست. به طوری که شاگردان و معاصران بیدل مینویسند، خانه و قبر بیدل در جوار دروازهٔ دهلی محلهٔ کهکریان کنار دریای جمنا واقع بوده که از قبر ملک نورالدین یارپران زیاده از دو میل فاصله دارد. به علاوه قبر ملک یارپران و مقابلش قبر ابوبکر طوسی از زمان علاءالدین بلخی موجود و مشهور بودهاست و هیچ یک از معاصران و شاگردان حضرت میرزا - قبر بیدل را نزدیک بدین دو قبر و قلعهٔ شیرشاه سوری اشارت نکردهاست. همچنین در کتاب مزارات اولیای دهلی و آثار الصنادید و چراغ دهلی و واقعات حکومت دهلی و مسافر دهلی و غرابت نکر وغیره از مقبرهٔ بیدل در صد سال هیچ جا ذکری نرفتهاست. شاعر نامور هند میرزا اسدالله غالب در زمان حیات خود بسیار جستجو و تفحص نموده تا اثری از قبر بیدل در دهلی بیابد. در یک مکتوب خود این مطلب را نوشته و عدم موفقیت خود را اظهار مینماید. خلاصه تا زمان مؤلف عقد ثریا یعنی ۱۱۹۹ هجری قمری که ۲۳ سال بعد از مرگ میرزا بیدل مزار حضرتش معلوم بودهاست و بعد از آن به کلی نا معلوم و کسی از آن سراغی ندادهاست.» این موضوع را میتوان در کتاب احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل که به وسیلهٔ دکتر عبدلغنی استاد دانشکاه پنجاب تألیف گردیده و اثر بسیار گرانبهایی در مورد زندگی و آثار بیدل است مطالعه نمود. وی مینویسد: «بالاخره در آثار الصنادید سر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتابهایی که بعد از آن تصنیف گردیده غرابت نگار، مزارات اولیای دهلی و واقعات دارالحکومهٔ دهلی ذکری از قبر بیدل نرفتهاست. قابل توجهاست که کتاب آخرالذکر در این موضوع به صورت جامع بحث میکند و حتی از خرابههای دهلی نیز نام میبرد. آثار الصنادید نیز درین زمینه بسیار مهم است. میرزا اسدالله خان غالب (۱۷۹۷-۱۸۶۹ میلادی) که از پیروان ارادتمند بیدل بود تقریظی بر کتاب مذکور نوشته. اگر اثری از قبر بیدل در سال ۱۸۴۷ میلادی وجود میداشت، غالب حتماً از (سر سید احمد خان) در خواست مینمود تا از آن در کتاب خویش یاد کند. بنابرین واضح است که در آن وقت قطعاً اثری از قبر بیدل بجا نمانده بود. نظر به این همه دلایل عقیدهٔ من این است که مولانا حسن نظامی به کشف محل اصلی قبر بیدل موفق نشده بود. قبری که با وجود شکل غیر مشخخص خود از طرف مولانا حسن نظامی در سال ۱۹۴۱ میلادی (مطابق ۱۳۵۹ هجری) تشخیص شده نتوانست در سال ۱۸۴۷ میلادی یعنی یک قرن پیشتر بصورت بهتری قابل تشخیص بود. اما میدانیم که غالب و سر سید احمد حتی یک کلمه نیز راجع به بیدل در آثار الصنادید اظهار نکردهاند. بنابرین برای تعیین قبر بیدل تحقیق علمی در خود همان جای لازم است.(رجوع شود به کتابهای: سی مقاله در بارهٔ بیدل، کابل ۱۳۶۵، صفحهٔ ۲۱۵-۲۲۰ و احوال و آثار میرزا عبدالقادر بیدل). مرحوم پروفسور غلام حسن مجددی در صفحهٔ ۸۶ کتاب بیدل شناسی چنین مینویسد: «در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. قبلاً ذکر گردید که در پایان سدهٔ دوازدهم هجری خانهٔ بیدل بحالت ویرانی، چون کسی نبود که از قبر مراقبت کند شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد. دکتر عبدالغنی میگوید: مولانا حسن نظامی مصنف آثار متعددی در بارهٔ دهلی، بمن نوشتهاست که چون مرقع دهلی مؤلفهٔ درگاه قلی خان را به زبان اردو ترجمه مینمود، در آن ذکر گردیده بود که قبر بیدل معلوم نیست. و مولانا شاه سلیمان صاحب پهلواری پس از خواندن ترجمهٔ مذکور بوی نوشت که قبر در مقابل (قلعهٔ قدیم) و در مجاورت قبر حضرت ملک نورالدین یارپران واقع بودهاست، مولانا به آنجا شتافت، اثری از قبر بجا نمانده بود.» استاد مجددی سپس در صفحهٔ ۸۷ کتابش میافزاید: «در (آثار الصنادید) میر سید احمد که در سال ۱۸۴۷ میلادی نوشته شدهاست و نیز در کتبی که بعد از آن تألیف گردیده، ذکری از قبر بیدل نرفتهاست.» (مراجعه شود به کتاب: بیدل شناسی؛ مؤلف: پوهاند غلام حسن مجددی؛ چاپ مطبعهٔ پوهنون؛ ۱۳۵۰) این که شادروان مجددی مینویسد که در اثر غفلت متمادی قبر این شاعر بزرگ ناپدید گردید. و یا اینکه نوشتهاست که شاید در طول سه یا چهار عشرهٔ اول سدهٔ سیزدهم هجری در اثر خرابکاریهای زمان از میان رفته باشد، ادعاها و نظریههای خیلی ضعیف و بی اساسی میباشند. آیا از میان هزاران قبر، این کار صرف در مورد قبر بیدل صورت گرفتهاست؟ چرا سایر مزارات و مقابر دهلی از گزند روزگار در امان ماندهاند؛ و یا هزاران قبر، حتا قبور اشخاص گمنام، در هرات و غور و بلخ و کابل و غزنی با وجود گذشت سدهها هنوز پابرجا هستند؟ ولو هزاران قبر اشخاص گمنام در میان آنها وجود دارد. شادروان محمد حیدر ژوبل کهاستاد کرسی تاریخ ادبیات در فاکولتهٔ ادبیات کابل بودند، در کتاب مؤلفهٔ خویش زیر عنوان (بیدل و تأثیر سبک وی در ادبیات ما) در صفحهٔ ۱۲۹ نگاشتهاست که: «بیدل بعمر هفتاد و هفت سالگی در دهلی وفات نمود و در خانهٔ خود در شاه جهانآباد دهلی مدفون شد و.... بعد بکابل انتقال داده شد.» پس به صراحت باید گفت که پژوهشهای عاری از اهداف شخصی و نفسی شادروان سید داؤد حسینی، طوری که در فوق نظر سلجوقی مرحوم را خواندیم، کاملاً درست بوده و اظهرُ من الشمس است که حضرت بیدل همه دل در محلهٔ(یکه ظریفِ) قریهٔ خواجه رواش کابل آرمیدهاست. بیدل به ویژه در کشور افغانستان، قسمتی از ترکستان چین و تاجکستان و ازبکستان محبوبیت بسیار دارد.
    [h=2]آثار[/h]مجموع آثار این سخنپرداز و متفکر، به اهتمام و دقتی که شایستهٔ آن بود، تا سال ۱۳۴۱ شمسی طبع نشده بود. تقریباً مجموعی از آثار در سال ۱۲۹۹هجری قمری در مطبعهٔ صفدری در بمبئی به اهتمام ملا نور دین بن جیواو به فرمایش مختار شاه کشمیری و ملا عبدالحکیم مرغینانی طبع شدهاست. چند باری هم در هند و ماوراءالنهر - گاهی غزلیات و گاهی هم غزلیات با یکی دو اثر دیگر وی چاپ گردیده بود؛ ولی، هیچیک از این نسخ مشتمل بر کلیهٔ آثارش نبودهاست. تنها نسخهٔ مطبعهٔ صفدری نسبت به تمام نسخههای چاپشده جامعتر بود، اما، این نسخه نیز تمام آثار منظوم و منثور بیدل را در بر نداشت و مملو از خطاهای املایی بود. گذشته ازآن چون طبع کتاب در متن و حاشیه صورت گرفته بود، برای خواننده خستهکن بود. با وجود کمبودیهای موجود در کتاب، متأسفانه نسخههای آن نایاب شده بود.
    نسخهٔ جامع دیگری بعدها به ارادهٔ مرحوم سردار نصرالله خان نائب السلطنه در ماشینخانهٔ کابل به شکل حروفی با قطع بزرگ زیر چاپ رفت. اما چاپ نسخهٔ مذکور، که در ترتیب و تدوین آن جمعی از دانشمندان کشور اهتمام ورزیده بودند، نزدیک به پایان ردیف دال رسیده بود که نائبالسلطنه جهان را وداع نمود و دیوان غزل حضرت بیدل ناتمام ماند.
    در ضمن سایر جنبشهای علمی و ادبی که نوأم با نهضتهای اجتماعی در سالهای چهل شمسی پدید آمد، تصمیم اتخاذ شد تا کلیات بیدل در مطبعهٔ معارف افغانستان طبع گردد. همان بود که در اوایل اسد سال ۱۳۴۱ شمسی غزلیات بیدل که به حیث جلد اول از آثار او قرار داده شده بود، در مدت کمتر از یک سال در همان مطبعه از طبع برآمد و به این وسیله پیامی که این شاعر و متفکر بزرگ به جهان بشریت دارد، به دسترس علاقهمندان گذاشته شد. و بههمین ترتیب:

    • جلد دوم کلیات که شامل ترکیببند، ترجیعبند، قصاید، قطعات، رباعیات، و مخمسات است در ماه سرطان ۱۳۴۲؛ رباعیات به صورت جداگانه در ماه جدی ۱۳۴۲ شمسی؛
    • جلد سوم کلیات که شامل عرفان، طلسم حیرت، طُور معرفت، و محیط اعظم میباشد در ماه دلو ۱۳۴۲ شمسی
    • جلد چهارم کلیات که چهار عنصر، رقعات، و نکات را دربرمیگیرد در ماه جوزای ۱۳۴۴ شمسی یکی بعد دیگر از چاپ برآمدند.
    در این دیوان، هر غزل به ترتیب حروف هجا که در آخر قافیهها آمده، به سلسلهٔ حروف الفبا طبع شده و این ترتیب در حرف اول مصراع اول مطلع نیز رعایت گردیدهاست. در پایان هر جلد فهرستی نیز ترتیب و طبع گردیده که در جستجو کردن و یافتن غزلها آسانی پیش میآید. در طبع این دیوان توجه فاضل محترم دکتر میر نجم الدین انصاری، سعی ملک الشعرا استاد عبدالحق بیتاب، همکاری خطاط شهیر سید محمد داؤد حسینی خاصه اهتمام و کوشش شباروزی شاعر و محقق محترم خال محمد خسته قابل یاد آوریست. قابل تذکار است که مطابق به ادعای رابندرابنداس خوشگو، مؤلف «سفینهٔ خوشگو، طبع پتنه، بهار» کلیات بیدل در هنگام حیات خودش نیز تدوین شده بود و تعداد اشعار او را قید نموده که نظماً و نثراً آثار بیدل را نودونه هزار بیت میداند و از آنجمله شمارهٔ غزلیات را پنجاه و چند هزار ضبط کردهاست. مثنوی عرفات هم از آثار اوست که به زبان شیرین فارسی نوشته شدهاست
    [h=1]نمونه اشعار[/h]غزل
    دیده را باز به دیدار که حیران کردیمکه خلل در صف جمعیت مژگان کردیم
    غیر وحشت نشد از نشئهٔ تحقیق بلندمی به ساغر مگر از چشم غزالان کردیم
    رهزنی داشت اگر وادی بی مطلب عشقعافیت بود که زندانی نسیان کردیم
    موج ما یک شکن از خاک نجوشید بلندبحر عجزیم که در آبله طوفان کردیم
    حاصل از هستی موهوم نفس دزدیدناینقدر بود که بر آینه احسان کردیم
    رباعیات
    بی اسم و صفت، دلت به خود محرم نیستبیرنگ و بو، بهار جز مبهم نیست
    عالم به وجود من و تو موجود استگر موج و حباب نیست، دریا هم نیست
    تا در کف نیستی عنانم دادنداز کشمکش جهان امانم دادند
    چون شمع، سراغ عافیت میجستمزیر قدم خویش نشانم دادند
    [h=2]پانوشتهها[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]امیرخسرو دهلوی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
    (تغییرمسیر از امیر خسرو دهلوی)

    برای دیگر کاربردها، امیر را ببینید.
    امیرخسرو دهلوی
    200px-Nezamaldin_complex_11-2010_%2816%29.JPG

    مقبرهٔ امیر خسرو دهلوی در مجموعهٔ درگاه نظامالدین اولیاء، دهلی، هندوستان
    نام اصلیحکیم ابوالحسن یمینالدین بن سیفالدین محمود
    زمینهٔ کاریشعر
    زادروز۶۳۲ خورشیدی
    ۶۵۱
    پتیالی، هندوستان
    مرگ۷۰۳ خورشیدی
    ۷۲۵
    دهلی، هندوستان
    جایگاه خاکسپاریدر مجموعه درگاه نظامالدین اولیاء، دهلی
    لقبسعدی هند
    سالهای نویسندگیغزل، قوالی، رباعی
    سبک نوشتاریسبک
    کتابهاثمانیهٔ خسرویه
    دیوان سرودههادیوان امیر خسرو
    تخلص«سلطانی»، «طوطی»
    حکیم ابوالحسن یمینالدین بن سیفالدین محمود معروف به امیر خسرو دهلوی[۱]​ (زادهٔ ۶۵۱ در پتیالی، هند – درگذشتهٔ ۷۲۵ هجری قمری در دهلی) شاعر پارسیگوی هندوستان بود.[۲]​ او یکی از دو شاعر مهم اوایل قرن هشتم است که سایر سخنوران پارسیگوی هند را تحتالشعاع قرار دادند و در ادوار بعد هم نفوذی دامنهدار در میان شعرای ایران و هند داشتند. آن دو امیرخسرو، و حسن دهلوی بودند.[۳]​ امیرخسرو به زبانهای فارسی، عربی، ترکی و سانسکریت چیرگی داشت و به سعدی هند معروف بود و او در اوایل حال به «سلطانی»[۴]​ و سپس به «طوطی» تخلص میکرد.

    [h=2]زندگی[/h]ابوالحسن امیرخسرو دهلوی شاعر و عارف نامدار پارسیزبان هندوستان در سال ۶۳۲ خورشیدی (۶۵۱ قمری) در پتیالی هند زاده شد و به سال ۷۰۳ خورشیدی (۷۲۵ قمری) در دهلی درگذشت. خسرو ترکنژاد و هندیزاد بود و کلمات ترکی و هندی در شعر او بسیار بود.[۵]​ پدرش امیر سیفالدین محمود افسری ترک و از اهالی لاچین در فرارود بود که خودشان از قراختاییان بودند[۶]​[۷]​[۸]​ که هنگام یورش مغولان به هندوستان فرار کرد و در آنجا با زنی اهل دهلی ازدواج کرد و به دربار شمسالدین التتمش، پادشاه دهلی راه یافت. امیرخسرو مانند پدر که سمت امیرالامرایی داشت در دربار بزرگی و سروری یافته بود و زمانی در درگاه جلالالدین فیروز شاه جای داشت و لقب امیری گرفت.
    وی دوران کودکی و نوجوانی را با فراگرفتن زبان و ادب فارسی در دهلی گذراند و پس از چندی در محضر یکی از بزرگترین و مشهورترین مشایخ و عارفان دوران، یعنی شیخ نظامالدین محمد بن احمد دهلوی معروف به نظام الدین اولیاء، شاگردی کرد. امیرخسرو برای پیر و مراد خود احترام فراوان قایل بود و با وجود این که دایم در خدمت پادشاهان و فرمانروایان بود، هیچگاه از میزان ارادت و توجه او نسبت به شیخ کاسته نشد. امیر نیز مانند استاد خود پیرو سلسلهٔ عرفان چشتیه بود. شیخ نیز خسرو را گرامی میداشت. با حسن دهلوی شاعر نامدار پارسیزبان هند از طریق همین شیخ آشنا شد و بین آن دو دوستی عمیقی ایجاد شد.
    مدت کوتاهی پس از درگذشتِ نظامالدین اولیاء، امیر خسرو نیز در سال ۷۰۴ (۷۲۵ قمری) درگذشت و نزدیک آرامگاه شیخ به خاک سپرده شد.
    [h=2]تأثیر و تأثرات[/h]امیرخسرو به سبب آشنایی با زبانهای فارسی، ترکی، عربی و هندی اطلاعات نسبتاً خوبی داشت و اشعار فراوانی در زمینههای مختلف سرودهاست. موسیقی هندی و ایرانی را بهخوبی میشناخت. شعرش لحن و لطافتی خاص دارد و چون ترکنژاد و هندیزاد بود کلمات ترکی و هندی نیز در شعر او دیده میشود[۹]​ و میتوان «سبک وی را طلیعهٔ سبک هندی به شمار آورد».[۱۰]​
    وی در غزلسرایی پیرو سعدی بود و غالباً مضامین عشقی و مسایل عرفانی را به زبان ساده و پرسوز در بحرهای کوتاه و لطیف بیان کرده[۱۱]​ و از الفاظ و معانی شاعران متصوف ایرانی سود میجست. خمسهاش از خمسههای تمام مقلدین نظامی نسبتاً بهتر و برتر است[۱۲]​[۱۳]​ و او در اشعارش نظامی را بهعنوان استادی مسلط به فن ستودهاست:
    نظامی کهاستاد این فن وی استدر این بزمگه شمع روشن وی است
    ز ویرانهٔ گنجه شد گنج سنجرسانید گنج سخن را به پنج
    چو خسرو به آن پنج همپنجه شدوز آن بازوی فکرتش رنجه شد
    امیرخسرو با سنایی و خاقانی نیز الفتی داشتهاست و در قصاید که از غزلهایش متینتر است[۱۴]​ از سخنگویان بزرگ مانند کمالالدین اسماعیل و خاقانی و انوری پیروی کردهاست.[۱۵]​ بهعنوان نمونه به اقتفای «مرآه النظر» خاقانی قصیدهٔ «مرآه الصفا» را ساختهاست که از همان روزها در میان اهل ادب شهرتی یافته و بعضی از دیگر شاعران هم از آن پیروی کردهاند. قصیدهٔ خاقانی چنین آغاز میشود:[۱۶]​
    دل من پیر تعلیم است و من طفل زباندانشدم تسلیم سرعشر و سر زانو دبستانش
    و مطلع «مرآه الصّفا» ی امیرخسرو:
    دلم طفل است و پیر عشق استاد زباندانشسواد الوجه سَبق و مسکنت کنج دبستانش
    شاعران فراوانی از سبک و شیوه و بهخصوص ابداعات و نوآوریهای امیرخسرو پیروی کردهاند. در میان شعرای ایران نیز نفوذ داشته و بسیاری از آنها مخصوصاً در حکایات و مثنویات عشقانگیز سبک او را تقلید کردهاند.[۱۷]​ با توجه به بعضی از غزلهای حافظ، مشخص میشود که وی با اشعار و غزلیات خسرو آشنایی داشته و تا حدی تحت تأثیر او بودهاست. آوردهاند که نورالدین عبدالرحمان جامی (درگذشته ۸۹۸ هـ. ق) بیش از دیگر شاعران ایرانی، با امیرخسرو دهلوی و آثار او انس و الفت داشته و «همیشه آرزوی جامی آن بودهاست که به پای او برسد».[۱۸]​ در کار و حال هر دو مشابهتها و همانندیهای قابلملاحظهاست که عبارتند از:

    • هر دو در حیات هنری خود، معطوف به گذشتهاند.
    • هر دو دیوان خود را به چند بخش تقسیم کردهاند.
    • امیرخسرو در منظومهٔ قران السعدین عناوین فصول و ابواب کتاب را به صورت قصیدهای موزون مرتب نموده، جامی نیز بسیاری از عناوین قصاید خود را موزون کردهاست.
    • هر دو اثر منثور پدید آوردهاند.
    • هر دو با تصوّف رابـ ـطه دارند.
    جامی معتقد است: «امیرخسرو دهلوی در شعر متفنّن است و قصیده و غزل و مثنوی را ورزیده و همه را به کمال رسانیده، تتبع خاقانی میکند؛ هر چند به قصیدهٔ او نرسیده، اما غزل را از وی درگذرانیده. غزلهای او به واسطهٔ معانی آشنا که اربـاب عشق و محبت برحسب ذوق و وجدان خود آن را درمییابند، مقبول همهکس افتادهاست. خمسهٔ نظامی را کسی به از وی جواب ندادهاست؛ و ورای آن مثنویهای دیگر دارد.»[۱۹]​ هرچند ممکن است سخن جامی با توجه به بعضی از معیارهای امروزین نقد ادبی، سخن کلی تلقی شود و بعضی از اجزای آن بهخصوص آنچه دربارهٔ غزل امیرخسرو و خاقانی است، قابل تأمّل باشد.
    یان ریپکا دربارهٔ خمسه امیرخسرو معتقد است: اهمیت آثار امیرخسرو در ادبیات فارسی از این جهت چشمگیر است که در خمسهٔ او داستانهای رمانتیک برجسته و اشعار حماسی ممتازی دیده میشود که موضوعهای آنها را از نظامی اقتباس کردهاست. شاعر کم و بیش، رویدادها را به شکلهای گوناگون تصویر کرده و چنان با سخنوری و بلاغت موضوعها را پرورانده که گویی در مهارت و استادی دست کمی از نظامی نداشتهاست؛ اما او به ژرفای فلسفه زندگی و مسایل حاد اجتماعی توجهی نکرده در عین حال تردیدی نیست که این تنزل سطح با سلیقهٔ مردم زمان خسرو هماهنگ بودهاست.
    [h=2]آثار[/h]
    220px-Basawan_-_Alexander_Visits_the_Sage_Plato.jpg




    صحنهٔ دیدار اسکندر مقدونی از افلاطون، از کتاب «خمسهٔ نظامی» امیر خسرو دهلوی.


    در تذکرهها دربارهٔ تعداد آثار امیر خسرو روایتهای اغراقآمیزی نقل کردهاند و از قول او نوشتهاند که شمار اشعارش از چهارصدهزار بیت بیشتر است. آثار منظوم فارسی او عبارت است از:

    • دیوان امیر خسرو، شامل پنج دفتر، هر یک دارای دیباچهای متضمّن سوانح عمر و نکاتی در اسلوب شعری او به قلم خود شاعر؛ بدین قرار:
      • تحفةالصّغر: سرودههای شانزده تا نوزده سالگی، شامل قصیدهها، غزلها، ترجیعبندها و زندگینامهٔ مشروح شاعر؛
      • وسطالحیوة: سرودههای شاعر از بیست تا حدود ۳۲ سالگی، شامل قصیدهها، ترجیعبندها، قطعهها، غزلها و رباعیها. قصیدههای این دیوان در ستایش و مراثی «نظامالدین اولیاء»، «علاء الدّین محمّد» و «معزّالدّین کیقباد» است؛
      • غرّةالکمال: سرودههای ۳۴ تا ۴۳ سالگی او، شامل قصیدهها، ترجیعبندها و قطعهها، با مقدمهای مبسوط که در آن شرح زندگانی او به تفصیل آمدهاست؛
      • بقیة نقیّه: سرودههای دوران پیری شاعر، شامل قصیدهها، ترجیعبندها، رباعیها و یک مثنوی کوتاه. این دیوان حاوی مدایحی است دربارهٔ «علاءالدّین محمدشاه»، پسر او، بعضی امیران دیگر و نیز مرثیهای در مرگ محمدشاه؛
      • نهایةالکمال: سرودههای واپسین سالهای حیات شاعر، مشتمل بر ترجیعبند، مثنوی، رباعی، غزل و نیز قصیدههایی در مدح «سلطان غیاثالدین» و مرثیهٔ «سلطان قطبالدین مبارکشاه».
    • دیوان غزلیات، که چند بار جمعآوری شده و در هند و پاکستان به چاپ رسیدهاست. نخستین چاپ آن در ۱۸۷۱ م؛ و بار دوم در ۱۳۹۲ هجری در لاهور منتشر شد. دیوان امیر خسرو بارها در هند و ایران تصحیح و چاپ شدهاست.
    • ثمانیهٔ خسرویه: امیر خسرو دهلوی بزرگترین نمایندهٔ ادبیات فارسی زبان هند و نخستین ادامهدهندهٔ مکتب ادبی نظامی گنجوی است. او به نظامی گنجوی اعتقادی تام داشت و به تقلید و در جواب خمسهٔ نظامی خمسهای ساختهاست شامل:
      • مطلعالانوار: بر وزن و شیوهٔ مخزنالأسرار
      • شیرین و خسرو
      • مجنون و لیلی: مجنون و لیلی سومین منظومه امیر خسرو است که شاعر در سال ۱۲۹۹ نوشته و یکی از بهترین منظومههایی است که تحت تأثیر لیلی و مجنون نظامی آمدهاست.
      • آیینهٔ سکندری: بر وزن و شیوهٔ اسکندرنامه
      • هشت بهشت: به تقلید از هفت پیکر
    • امیرخسرو دارای تصنیفها و منظومههای دیگری نیز به شرح زیر است:
      • قرانالسعدین: مجموعهای از یک سلسله تشبیهات عالی قلمی است که مسایل و موضوعات مختلف را مجسم میسازد. بهعلاوه، دو نکتهٔ کاملاً بکر را از اشعار امیر خسرو برای ما روشن میکند:

    1. اشعاری با یک وزن و قافیه که برای عنوان فصول مختلف بسیار مناسبند و میتوان آنها را به صورت قصیده به یکدیگر مرتبط ساخت.
    2. تعدادی غزل که احساسات فصول را قبل از ذکر آن منعکس میسازد و در عین حال دارای حالت یکنواختی وزن مثنوی نیست.[۲۰]​

    • نه سپهر: اثریست با نه بخش که در بحرهای مختلف سروده شدهاست. از آن جمله بحر رجز مسدس مطوی (مفتعلن مفتعلن مفتعلن) که ابتکار خسروست.[۲۱]​
    • مفتاحالفتوح
    • مثنوی دولرانی و خضرخان: عشقهای خضرخان پسر علاءالدین با دولرانی دختر امیر گجرات که گذشته از مزایای ادبی، ارزش تاریخی و اجتماعی هم دارند.[۲۲]​

    • سه شاهزاده سرندیپی: افسانهای است ایرانی که لغت رایج سرندیپیتی در زبانهای غربی از آن سرچشمه گرفته.
    • اشعار زیر را هم بدو نسبت دادهاند:
      • قصیدهٔ شکوائیه
      • ماتم غم
      • آینهداری دل
    [h=2]نمونه اشعار[/h]
    ای زلف چلیپای تو غارتگر دینهاوی کرده گمانِ دهنت دفع یقینها
    زینسان که بکشتی به شکر خنده جهانیخواهم که به دندان کشم از لعل تو کینها
    گر مهر گیا بایدت ای دوست طلب کنهر جا که چکد آب دو چشمم به زمینها
    دشوار رود مهر تو از سـ*ـینهٔ خسروماندهاست چو نقشی که بماند به نگینها
    ***
    بیم است که سودایت دیوانه کند ما رادر شهر به بدنامی افسانه کند ما را
    من میزدهٔ دوشم شاید که خیال توامروز به یک ساغر مسـ*ـتانه کند ما را
    ***
    کدام سنگدلت شیوه جفا آموخت؟که ناز و شوخیت از بهر جان ما آموخت؟
    جراحت جگر خستگان چه میپرسی؟ز غمزه پرس که این شوخی از کجا آموخت؟
    ***
    بشکافت غم این جان جگرخواره ما رایا رب، چه وبال آمده سیاره ما را
    رفتند رفیقان دل صدپاره ببردندکردند رها دامن صدپارهٔ ما را
    ***
    آوردهام شفیع دل زار خویش راپندی بده دو نرگس خونخوار خویش را
    ای دوستی که هست خراش دلم از تومرهم نمیدهی دلافکار خویش را
    آزاد بندهای که به پایت فتاد و مردوآزاد کرد جان گرفتار خویش را
    بنمای قد خویش که از بهر دیدنتتربر کنیم بخت نگونساز خویش را
    سرها بسی زدی سر من هم زن از طفیلاز سر رواج ده روش کار خویش را
    دشنام از زبان توأم میکند هـ*ـوستعظیم کن به این قدری یار خویش را
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]هاتفی خرجردی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    هاتفی خرجردی
    زادروزخرگرد
    درگذشت۹۲۷ قمری
    تربت جام
    آرامگاههرات، کنار آرامگاه مولانا
    ملیتایرانی
    پیشهشعر فارسی

    220px-Shaykhzadeh_haft_manzar.jpg








    مولانا عَبدُالله هاتِفی خَرجـِردی خُراسانی (۸۵۸ – ۹۲۷ ه.ق) یا هاتفی جامی شاعر ایرانی اواخر روزگار تیموری و اوایل دوره صفویه است. او پسر خواهر شاعر ایرانی عبدالرحمن جامی بود.[۱]​ خرجردی در شعرسرایی دنبالهرو نظامی گنجوی بود. او را از مثنویسرایان بزرگ سده دهم میدانند و بیشتر شعرهایش حماسیند. وی شیعه بود و شاه اسماعیل یکم نیز در باغ خانهاش با وی ملاقات کرد.[۲]​ وی در سال ۹۲۷ه.ق در زادگاهش خرجرد جام درگذشت.[۳]​
    از انواع شعر در مثنوی مهارت داشت و خمسهای به نظامی گنجوی شاعر سدهٔ نهم آغاز کرد که ناتمام ماند. از ویژگیهای شعر ساده و روان او تشبیهات دقیق در اوصاف اشخاص و اعمال آنان و میدانهای جنگ و صف آراییها برشمردنی است.[۴]​
    [h=2]اثرها[/h]
    • منظومهها (خمسهٔ ناتمام):

    لیلی و مجنون،
    هفت منظر (مانند هفت پیکر نظامی حدود ۲۰۰۰ بیت)، در بحر خفیف سالم مخبون مقطوع
    خسرو و شیرین
    تیمورنامه یا تَمُرنامه یا ظفرنامه ،
    شاهنامهٔ هاتفی یا شاهنشاهنامه .
    از پنح اثر که «خمسهٔ» او را تشکیل میدهند فقط چهارتای آن تاکنون منتشر گشتهاست.


    • دیوان اشعار.
    [h=2]مشخصات چاپ آثار[/h]
    • هاتفی، عبدالله ، شیرین و خسرو ، متن انتقادی و مقدمه به سعی و اهتمام سعدالله اسدالله یف ، مسکو: ادارۀ انتشارات دانش، شعبۀ ادبیات خاور، ۱۹۷۷.
     
    بالا