تذکره الشعرا سرزمین نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 7,397
  • پاسخ ها 153
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=1]بساطی سمرقندی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


سراج الدین بساطی سمرقندی شاعر ایرانی است که در نیمه دوم سده هشتم و نیم اول سده نهم هجری میزیست[۱]​.
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    نورالدّین عبد الرّحمن بن احمد بن محمد معروف به جامی (۲۴ آبان ۷۹۳- ۲۷ آبان ۸۷۱)، (۲۳ شعبان ۸۱۷ – ۱۷ محرم ۸۹۸ ه ق) ملقب به خاتم الشعرا شاعر، موسیقیدان، ادیب و صوفی نامدار ایرانی تبار سده ۹ قمری است.[h=2]زندگی[/h]از طرف پدر نسبش به محمد بن حسن شیبانی، فقیه معروف حنفی سده ۲ قمری میرسد. خراسان کوچ کرد و در شهر جام با شهرت دشتی منصب قضاوت یافت و ماندگار شد.[۱]​
    روزگار کودکی و تحصیلات مقدماتی جامی در خرگرد جام، که در آن زمان یکی از تبعات هرات بود در کنار پدرش سپری شد. در حدود سیزده سالگی همراه پدرش به هرات رفت و در آنجا اقامت گزید؛ در همانجا به تعلم و تعلیم پرداخت و قسمت عمده حیاتش نیز در همانجا به سر آمد[۲]​ و از آن زمان به جامی شهرت یافت. وی در شعر ابتدا دشتی تخلص میکرد، سپس آن را به جامی تغییر داد که خود علت آن را تولدش در شهر جام و ارادتش به شیخ الاسلام احمد جام ذکر کردهاست.[۱]​
    جامی مقدّمات ادبیات فارسی و عربی را نزد پدرش آموخت و چون خانوادهاش شهر هرات را برای اقامت خود برگزیدند، او نیز فرصت یافت تا در مدرسه نظامیه هرات که از مراکز علمی معتبر آن زمان بود، مشغول به تحصیل شود و علوم متداول زمان خود را همچون صرف و نحو، منطق، حکمت مشایی، حکمت اشراق، طبیعیات، ریاضیات، فقه، اصول، حدیث، قرائت، و تفسیر به خوبی بیاموزد و از محضر استادانی چون خواجه علی سمرقندی و محمد جاجرمی استفادهکند.
    در این دوره بود که جامی با تصوّف آشنا و مجذوب آن شد بهطوریکه در حلقه مریدان سعدالدین محمد کاشغری نقشبندی درآمد و به تدریج چنان به مقام معنوی خود افزود که بعد از مرگ مرشدش (۸۶۰ ه ق برابر با ۱۴۵۵ م) خلیفه طریقت نقشبندیه گردید. پس از گذشت چند سالی جامی راه سمرقند را در پیش گرفت که در سایه حمایت پادشاه علم دوست تیموری الغ بیگ به کانون تجمّع دانشمندان و دانشجویان تبدیل شده بود. در سمرقند نیز نورالدّین توانست استادانش را شیفته ذکاوت و دانش خود کند. او که سرودن شعر را در جوانی آغاز کرده و در آن شهرتی یافته بود، با تکیه زدن بر مقام ارشاد و به نظم کشیدن تعالیم عرفانی و صوفیانه به محبوبیتی عظیم در میان اهل دانش و معرفت دست یافت.
    200px-Jami_Tomb.JPG




    مزار عبدالرحمان جامی در شمال غربی شهر هرات


    جامی به افتادگی و گشادهرویی معروف بود و با اینکه زندگیای بسیار ساده داشت و هیچ گاه مدح زورمندان را نمیگفت، شاهان و امیران همواره به او ارادت میورزیدند و خود را مرید او میدانستند. جانشینان الغ بیگ خصوصاً سلطان حسین بایقرا و امیر او علیشیر نوایی تا آخر عمر او را محترم میداشتند و اوزون حسن آق قویونلو، سلطان محمّد فاتح پادشاه عثمانی و ملک الاشراف پادشاه مصر از ارادتمندان او بودند.
    [h=2]اعتقادات مذهبی[/h]بر اساس نسب و طریقت نقشبندیه و نوشتههای جامی واضح است که وی حنفی و اهل سنت بوده اما چون همه اهل سنت در حب اهل بیت محمد سخنانی دارند و جامی نیز در این رابـ ـطه اشعاری دارد برخی او را شیعی دانستهاند؛ عدهای نیز او را متمایل به عقاید اشاعره و فقهای شافعی دانستهاند. در کتاب شواهدالنبوه جامی از خلفای چهارگانه با ادب و احترام بسیار یاد بـرده و ایشان را بر اهل بیت مقدم داشته، و احادیثی که در فضائل آنان به پیغمبر منسوب است همه را نقل کرده و به فارسی برگرداندهاست. با این حال جامی در مدح ائمه شیعه از جمله علی، حسن و حسین و نیز سجاد اشعاری سرودهاست[نیازمند منبع]​ و ایشان را به صدق و عدل و شجاعت ستودهاست. اما آنچه جامی در ذم و سرزنش ابوطالب و پسرش عقیل سروده بود، مورد مخالفت بسیاری از علمای شیعه و از جمله قاضی میرحسین شافعی و قاضی عبید شوشتری واقع شد تا حدی که میرحسین یزدی او را با عبدالرحمن بن ملجم قیاس کرد.[نیازمند منبع]​
    آن امام به حق ولی خداکاسدالله غالبش نامی
    دو کس او را به جان بیازردندیکی از ابلهی یک از خامی
    هر دو را نام عبدرحمانستآن یکی ملجم این یکی جامی
    در شعر دیگر می فرمایید
    شیر خدا شاه ولایت علیصیقلی شرک خفی و جلی
    روز احد چون صف هیجا گرفتتیر مخالف به تنش جا گرفت
    هر چند از نظر خود او، رفض اگر حبّ آل محمّد باشد، درست و کیش همهٔ مسلمانان است و اگر منظور از آن بغض اصحاب رسول باشد، مذموم است و سپس گفتهاست مذهب «رفض» چون خواه و ناخواه به چنین بغضی میکشد، ناپسندیدهاست. دامنه عداوت منتسبین به اهل تشیع با جامی به زمان حیات او محدود نمانده و در زمان خروج صفویه و سرکوبی اهل سنت و شیعه سازی بالاجبار مردم دامنه این تجـ*ـاوز بعد از وفات جامی به هرات رسید که لشکر صفوی دستور یافتند در هر کتاب و اسنادی که نام جامی را بیابند آن را تراشیده و به عوض آن خامی بنویسند که مولانا هاتفی خواهر زاده جامی در این وصف الحال شعری هم دارد.
    [h=2]آثار جامی[/h]از جامی دهها کتاب و رساله از نظم و نثر به زبانهای فارسی و عربی به یادگار ماندهاست
    ۱- آثار منظوم: جامی اشعار خود را در دو مجموعه بزرگ گردآوری کردهاست:

    • دیوانهای سه گانه شامل قصاید و غزلیات و مقطعات و رباعیات
    جامی دیوان خود را در اواخر عمر به تقلید از امیر خسرو دهلوی در سه قسمت زیر مدون نمود:
    الف) فاتحة الشباب (دوران جوانی)
    ب)واسطة العقد (اواسط زندگی)
    ج) خاتمة الحیاة (اواخر حیات)
    دیوان قصاید و غزلیات این دیوان را جامی در سال ۸۸۴ تدوین و تنظیم کردهاست. قصاید جامی در توحید و نعت پیامبر اسلام و صحابه و اهل بیت و نیز مطالب عرفانی و اخلاقیاست. جامی همچنین قصایدی در مدح یا مرثیه سلاطین و حکمای زمانش سرودهاست. غزلیات جامی غالباً از هفت بیت تجـ*ـاوز نمیکند و اکثراً عاشقانه یا عارفانهاست.
    از جامی مقطعات و رباعیاتی نیز باقیاست که یا محتوی مسائل عرفانیاست و اشاره به حقایق صوفیانه دارد یا نکته لطیف عاشقانهای در آن نهفتهاست. دیوانی نیز به نام دیوان بینقاط از جامی بهجای مانده که در تمامی واژههای آن هیچ حرف نقطهداری استفاده نشدهاست.[۳]​

    • هفت اورنگ که خود مشتمل بر هفت کتاب در قالب مثنوی است.
    مثنوی اول سلسلة الذهب به سبک حدیقةالحقیقه سنایی و در سال ۸۸۷ سروده شدهاست، در این مثنوی از شریعت، طریقت، عشق و نبوت از دیدگاه عرفانی سخن رفتهاست.
    مثنوی دوم سلامان و ابسال که به نام سلطان یعقوب ترکمان آق قویونلوست و در سال ۸۸۵ تألیف شدهاست. حکایت سلامان و ابسان نخستین بار در شرح اشارات خواجه نصیرالدین توسی و اسرار حکمه ابن طفیل آمده بود که جامی آن را به نظم فارسی درآورد.
    مثنوی سوم تحفة الاحرار نخستین مثنوی تعلیمی جامی است که به سبک و سیاق مخزنالاسرار نظامی سروده شدهاست. در این کتاب اشارتهایی به آفرینش، اسلام، نماز، زکات، حج، عزلت، تصوف، عشق و شاعری آمدهاست. در انتهای این مثنوی جامی به فرزند خود ضیاءالدین یوسف پندنامهای نگاشتهاست که در آن از جوانی خود یاد کردهاست.
    مثنوی چهارم سبحةالابرار و آن نیز مثنوی تعلیمیاست که در سال ۸۸۷ سروده شدهاست و در آن تعالیم اخلاقی و عرفانی در باب توبه، زهد، فقر، صبر، شکر، خوف، رجا، توکل، رضا و حب آمدهاست.
    مثنوی پنجم یوسف و زلیخا مثنوی عشقی به سبک خسرو و شیرین نظامی و ویس و رامین فخر گرگانی است که به نام و یاد پیامبر و بیان معراج و مدح سلطان حسین بایقرا آغاز میشود. در این کتاب جامی از سوره یوسف در قرآن و نیز از روایات تورات در سفر پیدایش بهره بردهاست. تاریخ تألیف این کتاب را سال ۸۸۸ هجری دانستهاند.
    مثنوی ششم لیلی و مجنون مثنوی عشقیاست که به وزن لیلی و مجنون نظامی و امیرخسرو دهلوی ساخته شدهاست.
    مثنوی هفتم خردنامه اسکندری که مثنوی تعلیمی در حکمت و اخلاق است و در آن از حکیمان یونان از سقراط، افلاطون، ارسطو، بقراط، فیثاغورث و اسکندر سخن رفتهاست.
    بهارستان از دیگر آثار جامی است.[۴]​
    [h=2]پانویس[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]جهانملک خاتون[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
    (تغییرمسیر از جهان خاتون)

    برای ملک خاتون، فرمانروای ری، سیده ملک خاتون را ببینید.
    جَهان ملک خاتون
    درگذشتبعد از ۷۸۴ (قمری)
    پیشهچامه سرا
    دورهنیمه دوم قرن هشتم هجری
    والدینجلال الدین مسعودشاه

    جَهان ملک خاتون دختر جلال الدین مسعودشاه بن شرف الدین محمودشاه اینجو بانوی شاعر (چامهسرا) ایرانی است که در نیمه دوم سده هشتم هجری میزیست.

    او همدوره با عبید زاکانی بود و این دو با هم مشاعره و رودررویی داشتهاند.
    وفات جهانملک خاتون بعد از سال ۷۸۴ (قمری) اتفاق افتادهاست.
    بر خاک آستان تو سر مینهد جهانزآنش نظر به جانب تاج و سریر نیست
    فکری ز طعن اهل جهان نیست در دلمزان رو که محتسب نکند فکر از عسس
    همچو سروم سایهای بر من فکنتا جهان گردد از آن رو با نظام
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]حافظ[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، حافظ (ابهامزدایی) را ببینید.
    20px-Padlock-silver.svg.png

    حافظ شیرازی
    200px-Hafzie6.JPG

    نام اصلیخواجه شمس الدین محمد بن بهاءالدّین شیرازی
    زمینهٔ کاریشعر، فلسفه و عرفان
    زادروز۷۰۶حدود ۷۲۷
    شیراز

    مرگ۷۶۹۷۹۲
    شیراز

    ملیت
    23px-Flag_of_Iran.svg.png
    ایرانی
    جایگاه خاکسپاریحافظیهٔ شیراز
    در زمان حکومتشاه شیخ ابواسحاق
    رویدادهای مهمیورش محمد مبارزالدین حکمران کرمان و یزد
    لقبلسانالغیب
    پیشهشاعر
    سبک نوشتاریسبک عراقی
    دیوان سرودههاکلیات حافظ
    تخلصحافظ
    دلیل سرشناسیغزلسرایی پارسی
    اثرگذاشته برگوته
    خواجه شمسالدین محمد بن بهاءالدّین حافظ شیرازی (حدود ۷۲۷ – ۷۹۲ هجری قمری برابر با ۷۰۶ - ۷۶۹ هجری شمسی)، معروف به لسان الغیب [۱]​ و ترجمان الاسرار [۲]​ [۳]​ ، شاعر بزرگ سدهٔ هشتم ایران (برابر قرن چهاردهم میلادی) و یکی از سخنوران نامی جهان است. بیشتر شعرهای او غزل هستند که به غزلیات حافظ شهرت دارند. گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجوی کرمانی و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. او از مهمترین تأثیرگذاران بر شاعران پس از خود شناخته میشود. در قرون هجدهم و نوزدهم اشعار او به زبانهای اروپایی ترجمه شد و نام او به گونهای به محافل ادبی جهان غرب نیز راه یافت. هرساله در تاریخ ۲۰ مهرماه مراسم بزرگداشت حافظ در محل آرامگاه او در شیراز با حضور پژوهشگران ایرانی و خارجی برگزار میشود. مطابق تقویم رسمی ایران این روز روز بزرگداشت حافظ نامیده شده است.[۴]​[۵]​

    [h=2]زندگینامه[/h]اطلاعات چندانی از خانواده و اجداد خواجه حافظ در دست نیست و ظاهراً پدرش بهاءالدین نام داشته و مادرش نیز اهل کازرون بودهاست.[۶]​ در اشعار او که میتواند یگانه منبع موثّق زندگی او باشد اشارات اندکی از زندگی شخصی و خصوصی او یافت میشود. آنچه از فحوای تذکرهها به دست میآید بیشتر افسانههایی است که از این شخصیّت در ذهن عوام ساخته و پرداخته شدهاست. با این همه آنچه با تکیه به اشارات دیوان او و برخی منابع معتبر قابل بیان است آن است که او در خانوادهای از نظر مالی در حد متوسط جامعه زمان خویش متولد شدهاست. (با این حساب که کسب علم و دانش در آن زمان اصولاً مربوط به خانوادههای مرفه و بعضاً متوسط جامعه بودهاست). در نوجوانی قرآن را با چهارده روایت آن از بر کرده[۷]​ و از همین رو به حافظ ملقب گشتهاست.
    300px-Hafez_890104_58T.jpg




    آرامگاه حافظ


    در دوران امارت شاه شیخ ابواسحاق (متوفای ۷۵۸ ق) به دربار راه پیدا کرده و احتمالاً شغل دیوانی پیشه کردهاست. (در قطعهای با مطلع «خسروا، دادگرا، شیردلا، بحرکفا / ای جلال تو به انواع هنر ارزانی» شاه جلالالدین مسعود برادر بزرگ شاه ابواسحاق را خطاب قرار داده و در همان قطعه به صورت ضمنی قید میکند که سه سال در دربار مشغول است. شاه مسعود تنها کمتر از یک سال و در سنه ۷۴۳ حاکم شیراز بودهاست و از این رو میتوان دریافت که حافظ از اوان جوانی در دربار شاغل بودهاست). علاوه بر شاه ابواسحاق در دربار شاهان آل مظفر شامل شاه شیخ مبارزالدین، شاه شجاع، شاه منصور و شاه یحیی نیز راه داشتهاست. شاعری پیشه اصلی او نبوده و امرار معاش او از طریق شغلی دیگر (احتمالاً دیوانی) تأمین میشدهاست. در این خصوص نیز اشارات متعددی در دیوان او وجود دارد که بیان کننده اتکای او به شغلی جدای از شاعری است، از جمله در تعدادی از این اشارات به درخواست وظیفه (حقوق و مستمری) اشاره دارد.[۸]​ دربارهٔ سال دقیق تولد او بین مورخین و حافظشناسان اختلاف نظر وجود دارد. دکتر ذبیحالله صفا ولادت او را در ۷۲۷ ه. ق[۹]​ و دکتر قاسم غنی آن را در ۷۱۷[۱۰]​ میدانند. برخی دیگر از محققین همانند علامه دهخدا بر اساس قطعهای از حافظ ولادت او را قبل از این سالها و حدود ۷۱۰ ق تخمین میزنند.[۱۱]​ آنچه مسلم است ولادت او در اوایل قرن هشتم هجری و بعد از ۷۱۰ واقع شده و به گمان غالب بین ۷۲۰ تا ۷۲۹ ق روی دادهاست.
    در مورد سال درگذشت او اختلاف کمتری بین مورخان دیده میشود و به نظر اغلب آنان ۷۹۲ ق است. از جمله در کتاب مجمل فصیحی نوشته فصیح خوافی (متولد ۷۷۷ ق) که معاصر حافظ بوده و همچنین نفحات الانس تألیف جامی (متولد ۸۱۷ ق) بهصراحت این تاریخ بهعنوان سال درگذشت خواجه قید شدهاست. محل تولد او شیراز بوده و در همان شهر نیز روی در نقاب خاک کشیدهاست.
    روایت است هنگامی که قصد دفن حافظ را داشتند، عدهای از متعصبان با استناد به اشعار حافظ دربارهٔ میگساری با دفن وی به شیوهٔ مسلمانان مخالف بودند و در مقابل عدهٔ دیگر وی را فردی مسلمان و معتقد میدانستند. قرار شد که از دیوان حافظ فالی بگیرند که این بیت آمد:
    قدم دریغ مدار از جنازهٔ حافظکه گرچه غرق گـ ـناه است، میرود به بهشت
    این شعر در بدخواهان شاعر تأثیر بسیاری میکند و همه را خاموش میکند.[۱۲]​
    [h=2]آرامگاه حافظ[/h]نوشتار اصلی: حافظیه
    270px-Tomb_of_Hafez_by_Pascal_Coste.jpg




    آرامگاه حافظ در دوره قاجار


    270px-H%C3%A1fezova_hrobka.jpg




    آرامگاه حافظ در شیراز




    آرامگاه حافظ در شهر شیراز و در منطقهٔ حافظیّه در فضایی آکنده از عطر و زیبایی گلهای جانپرور، درآمیخته با شور اشعار خواجه، واقع شدهاست. امروزه این مکان یکی از جاذبههای مهمّ گردشگری به شمار میرود و بسیاری از مشتاقان شعر و اندیشه حافظ را از اطراف جهان به این مکان میکشاند.
    در زبان اغلب مردم ایران، رفتن به حافظیّه معادل با زیارت آرامگاه حافظ گردیدهاست. اصطلاح زیارت که بیشتر برای اماکن مقدّسی نظیر کعبه و بارگاه امامان بهکار میرود، بهخوبی نشانگر آن است که حافظ چه چهرهٔ مقدّسی نزد ایرانیان دارد. برخی از معتقدان به آیینهای مذهبی و اسلامی، رفتن به آرامگاه او را با آداب و رسوم مذهبی همراه میکنند. از جمله با وضو به آنجا میروند و در کنار آرامگاه حافظ به نشان احترام، کفش خود را از پای بیرون میآورند. سایر دلباختگان حافظ نیز به این مکان بهعنوان سمبلی از عشق راستین و نمادی از رندی عارفانه با دیدهٔ احترام مینگرند.[۱۳]​
    بر سر تربت ما چون گذری همت خواهکه زیارتگه رندان جهان خواهد بود
    [h=2]آرامگاه حافظ در اسکناس و سکههای ایران[/h]اسکناسهای هزارریالی ایران از سال ۱۳۴۱ ش تا سال ۱۳۵۸ با نمایی از آرامگاه حافظ چاپ و نشر میشد. سکههای پنجریالی برنز ایران از سال ۱۳۷۱ ش تا سال ۱۳۷۸ به نقشی از آرامگاه حافظ آراسته شد.
    [h=2]دیوان حافظ[/h]نوشتار اصلی: دیوان حافظ
    دیوان حافظ که مشتمل بر حدود ۵۰۰ غزل، چند قصیده، دو مثنوی، چندین قطعه و تعدادی رباعی است، تاکنون بیش از چهارصد بار به اشکال و شیوههای گوناگون، به زبان فارسی و دیگر زبانهای جهان به چاپ رسیدهاست. شاید تعداد نسخههای خطّی ساده یا تذهیبشدهٔ آن در کتابخانههای ایران، افغانستان، هند، پاکستان، ترکیه و حتی کشورهای غربی از هر دیوان فارسی دیگری بیشتر باشد.[۱۴]​ نکتهٔ خاصی که در دیوان حافظ وجود دارد، کثرت نسخههایی با مفردات و واژههای گوناگون است که این خصیصه باعث بروز تصحیحات متعدد و گاه متناقض هم در بین مصححان میشود.[۱۵]​[۱۶]​
    [h=3]غزلیات[/h]
    220px-Types_of_hafez_poems.jpg




    انواع اشعار حافظ


    حافظ را چیرهدستترین غزل سرای زبان فارسی دانستهاند[۱۷]​ موضوع غزل وصف معشوق، می، و مغازله است و غزلسرایی را باید هنری دانست ادبی، که درخور سرود و غنا و ترانهپردازی است.
    با آنکه حافظ غزل عارفانهٔ مولانا و غزل عاشقانهٔ سعدی را پیوند زده، نوآوری اصلی او در تکبیتهای درخشان، مستقل، و خوشمضمون فراوانی است که سرودهاست. استقلالی که حافظ از این راه به غزل داده به میزان زیادی از ساختار سورههای قرآن تأثیر گرفتهاست، که آن را انقلابی در آفرینش اینگونه شعر دانستهاند.[۱۸]​
    ندیدم خوشتر از شعر تو حافظبه قرآنی که اندر سـ*ـینه داری
    نمونهای از اشعار
    پیش از اینت بیش از این اندیشهٔ عشّاق بودمهرورزی تو با ما شهرهٔ آفاق بود
    یاد باد آن صحبت شبها که با نوشینلبانبحث سرّ عشق و ذکر حلقهٔ عشّاق بود
    پیش از این کاین سقف سبز و طاق مینا برکشندمنظر چشم مرا ابروی جانان طاق بود
    سایهٔ معشوق اگر افتاد بر عاشق چه شدما به او محتاج بودیم او به ما مشتاق بود
    حسن مهرویان مجلس گرچه دل میبرد و دینبحث ما در لطف طبع و خوبی اخلاق بود
    شعر حافظ در زمان آدم اندر باغ خلددفتر نسرین و گل را زینت اوراق بود

    [h=3]رباعیات[/h]چندین رباعی به حافظ نسبت داده شده که هرچند از ارزش ادبی والایی همسنگ غزلهای او برخوردار نیستند، اما در انتساب برخی از آنها تردید زیادی وجود ندارد. در تصحیح خانلری از دیوان حافظ تعدادی از این رباعیات آورده شده که ده رباعی در چند نسخهٔ مورد مطالعه او بودهاند و بقیه فقط در یک نسخه ثبت بودهاست. دکتر پرویز ناتل خانلری درباره رباعیات حافظ مینویسد: «هیچیک از رباعیات منسوب به حافظ چه در لفظ و چه در معنی، ارزش و اعتبار چندانی ندارد و بر قدر و شأن این غزلسرا نمیافزاید.»[۱۹]​
    امشب ز غمت میان خون خواهم خفتوز بستر عافیت برون خواهم خفت
    باور نکنی خیال خود را بفرستتا درنگرد که بی تو چون خواهم خفت[۲۰]​
    هر دوست که دم زد ز وفا دشمن شدهر پاکروی که بود تردامن شد
    گویند شب آبستن غیب است عجبچون مرد ندید از که آبستن شد[۲۱]​
    [h=3]واژههای کلیدی در اشعار حافظ[/h]در دیوان حافظ کلمات و معانی دشوار فراوانی یافت میشود که هریک نقش اساسی و عمدهای در بیان و انتقال پیامها و اندیشههای عمیق برعهده دارد. به عنوان نقطهٔ شروع برای آشکار شدن و درک این مفاهیم، ابتدا باید با سیر ورود تدریجی آنها در ادبیات عرفانی که از سدهٔ ششم و با آثار سنایی و عطار و دیگران آغاز گردیده آشنا شد. از جملهٔ مهمترین آنها میتوان به واژگانی چون رند و صوفی و می اشاره کرد:
    خدا را کم نشین با خرقهپوشانرخ از «رند»ان بیسامان مپوشان
    در این خرقه بسی آلودگی هستخوشا وقت قبای «می»فروشان
    در این «صوفی»وشان دَردی ندیدمکه صافی باد خوشـی‌ دُردنوشان
    رندشاید کلمهای دشواریابتر از رند در اشعار حافظ یافت نشود. کتابهای لغت آن را به عنوان زیرک، بیباک، لاابالی، و منکر شرح میدهند، ولی حافظ از همین کلمهٔ بدمعنی، واژه پربار و شگرفی آفریده که برخی آن را ((خالی از مفاهیم دنیوی)) معنی میکنند است که شاید در دیگر فرهنگها و در زبانهای کهن و نوین جهان معادلی نداشته باشد.
    اهل کام و ناز را در کوی رندی راه نیسترهروی باید جهانسوزی نه خامی بیغمی
    آدمی در عالم خاکی نمیآید به دستعالمی دیگر بباید ساخت وز نو آدمی
    صوفیحافظ همواره صوفی را بهبدی یاد کرده و این به سبب ظاهرسازی و ریاکاری صوفیان زمان او مینگرند.
    نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشدای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    می
    می بده تا دهمت آگهی از سِر قضاکه به روی که شدم عاشق و از بوی که مـسـ*ـت
    مگر که لاله بدانست بیوفایی دهرکه تا بزاد و بشد، جام می ز کف ننهاد
    [h=3]زبان و هنر شعری[/h]همچون همهٔ هنرهای راستین، شعر حافظ پرعمق، چندوجهی، تعبیرپذیر، و تبیینجوی است. او هیچگاه ادعای کشف و غیبگویی نکرده، ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت[۲۲]​ و طینت فارسیزبانان گردیدهاست.[۲۳]​
    مرا تا عشق تعلیم سخن کردحدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
    مگو دیگر که حافظ نکتهدانستکه ما دیدیم و محکم جاهلی بود
    [h=2]حافظ و پیشینیان[/h]
    400px-Hafez_Ghazal.jpg




    بیتی از حافظ با خط نستعلیق


    یکی از بابهای عمده در حافظشناسی مطالعهٔ کمی و کیفی میزان، گستره، مدل، و ابعاد تأثیر پیشینیان و همعصران بر هنر و سخن اوست. این نوع پژوهش را از دو دیدگاه عمده دنبال کردهاند: یکی از منظر استقلال، یگانگی، بینظیری، و منحصربهفرد بودن حافظ، و اینکه در چه مواردی او اینگونهاست. دوّم از دیدگاه تشابهات و همانندیهای آشکار و نهانی که مابین اشعار حافظ و دیگران وجود دارد.
    از نظر یکتا بودن، هر چند حافظ قالبهای شعری استادان پیش از خود و شاعران معاصرش همچون خاقانی، نظامی، سنایی، عطار، مولوی، عراقی، سعدی، امیر خسرو، خواجوی کرمانی و سلمایی دارد
    همین ویژگی کممانند، و نیز عالَمگیری و رواج بیمانند شعر اوست، که از دیرباز شرحنویسان زیادی را برآن داشته تا بر دیوان اشعار حافظ شرح بنویسند. بیشتر شارحان حافظ از دو قلمرو بزرگ زبان و ادبیّات فارسی، یعنی شبه قارّهٔ هند و امپراتوری عثمانی، به صورت زیر برخاستهاند.
    [h=3]شارحان ترک[/h]
    1. سودی بسنوی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه. ق)، نویسندهٔ شرح چهار جلدی بر دیوان حافظ
    2. سروری (درگذشت: ۹۶۹ ه. ق)
    3. شمعی (درگذشت: ۱۰۰۰ ه. ق)
    4. سید محمد قونیوی متخلص به وهبی (درگذشت: ۱۲۴۴ ه. ق)[۲۴]​
    [h=3]حافظپژوهان شبه قاره[/h]این گروه بیشتر از دستهٔ پیشین به شعر حافظ و شرحنگاری برآن رویآوردهاند. تنها از ربع نخست سدهٔ یازدهم هجری تا ربع اوّل سدهٔ دوازدهم (حدود ۱۰۰ سال) ۹ شرح کوچک و بزرگ در منطقهٔ پنجاب نوشته شدهاست. به عنوان نمونه میتوان این دو را ذکر کرد:
    ۱. مرجالبحرین توسّط ختمی لاهوری در سال ۱۰۲۶ ه. ق۲. مولانا عبدالله خویشگی قصوری که ۴ شرح بر دیوان خواجه نوشت (۱۱۰۶ ه. ق) ۇچشم میخورد.[۲۵]​[h=2]تأثیر حافظ بر شعر دورههای بعد[/h]تبحر حافظ در سرودن غزل بوده و با ترکیب اسلوب و شیوه شعرای پیشین خود سبکی را بنیان نهاده که اگرچه پیرو سبک عراقی است اما با تمایز ویژه به نام خود او شهرت دارد. برخی از حافظپژوهان شعر او را پایهگذار سبک هندی میدانند که ویژگی اصلی آن استقلال نسبی ابیات یک غزل است.[۲۶]​
    در مقدمه نسخه قزوینی و ستایشگر آمدهاست:
    غزل سرایی حافظ بدان رسید که چرخنوای زهره و رامشگری بهشت از یاد
    بداد داد بیان در غزل بدان وجهیکه هیچ شاعر از این گونه داد نظم نداد
    چوشعر عذب روانش زبر کند گوییهزار رحمت حق بر روان حافظ باد
    [h=2]حافظ در جهان[/h]نوشتار اصلی: حافظ در جهان
    [h=3]سرودههای شاعران بزرگ برای حافظ[/h][h=4]گوته[/h]
    250px-Hafis-Goethe-Denkmal_in_Weimar.jpg




    یادبود دیالوگ تلویحی گوته و حافظ در دیوان غربی-شرقی گوته، واقع در شهر وایمار آلمان


    گوته، نابغهترین ادیب آلمانی، «دیوان غربی-شرقی» خود را تحت تاثیر «دیوان حافظ» سرود، و فصل دوم آن را با نام «حافظنامه» به اشعاری در مدح حافظ اختصاص داد که از جملهٔ آنها میتوان به دو شعر زیر اشاره کرد:
    حافظا، در غزلهایت میشنومکه شاعران را بزرگ داشتهای.بنگر که اینک پاسخی فراخورت میدهم:بزرگ اویی است که این سپاس به بزرگداشتِ اوست.[۲۷]​و همچنین:
    خود را با تو برابر گرفتن، حافظاراستی که دیوانگی است!کشتییی پُر شتاب و خروشانبه پهنهٔ پُر موج دریا در میآید،و مغرور و دلیر به دلِ خیزابها میزند.آن و دمی است که اقیانوس درهماش بشکند.ولی این تختهبند پوده همچنان به پیش میراند.در غزلهای سبکخیز و تندآهنگِ توخنکای سیال دریا است،و فورانِ کوهوار آتش نیز.و گدازهها مرا در خود غرق میکنند.با این همه خیالی نیز درونم را میآکندو شجاعتام میبخشد.مگر نه آنکه من نیز در سرزمینِ خورشیدزیسته و عشق ورزیدهام![۲۷]​[h=2]گوته در وصف حافظ[/h]باشد اگر این دنیا در هم شکند
    حافظ، از شور بههمچشمی تو میبالم
    در بد و خوب شریکیم و وفادار و سهیم
    توأمانیم و ز یک گوهر و همزاد همیم
    چون تو خواهم ره دل پویم و نوشم می ناب
    هم کنم فخر بر این زندگی شعر و نوشید*نی
    شو کنون با شرر آتش خود نغمهسرا!
    گر چه پیری، دل پرشور و جوانیست ترا
    [h=4]نیچه[/h]یکی دیگر از شاعران و فیلسوفان نامآور آلمان، نیچه، نیز در دیوان «اندرزها و حکمتها»، یکی از شعرهای خود را با نام «به حافظ (آوای نوشانوش، پرسش یک آبنوش)» به او تقدیم کردهاست:
    میخانهای که تو برای خویشپیافکندهایفراختر از هر خانهای استجهان از سر کشیدن میییکه تو در اندرون آن میاندازی،ناتوان است.پرندهای، که روزگاری ققنوس بوددر ضیافت توستموشی که کوهی را بزادخود گویا توییتو همهای، تو هیچیمیخانهای، میییققنوسی، کوهی و موشی،در خود فرو میروی ابدی،از خود میپروازی ابدی،رخشندگی همهٔ ژرفاها،و مـسـ*ـتی همهٔ مستانی- تو و نوشید*نی؟[۲۸]​[h=3]حافظ در جهان عرب[/h]حافظ اگرچه به هیچ کشور عربی سفر نکرد، اما پژوهشگران عرب تحقیقات و مطالعات قابل توجهی در زمینه حافظشناسی داشتند. اولین پژوهشگر عربی که کتاب درباره حافظ نوشت ابراهیم امین الشورابی المصری بود که کتابی به نام حافظ الشیرازی شاعر الغناء والغزل فی ایران نگاشت و در آن به حافظ، اندیشههای حافظ و شعرهای او پرداخت.[۲۹]​ الشواربی همچنین شعر یوسف گمگشته باز آید به کنعان را به عربی ترجمه کرد.
    یوسف المفقود فی اوطانه لا تحزننعائدٌ یوماً الی کنعانهِ لاتحزنن
    بیت الاحزان تراهُ عنقریب روضةًیضحک الورد علی بنیانه لا تحزنن
    هذه الافلاک إن دارت علی غیر المنیلایدومُ الدهرُ فی حدثانه لا تحزنن
    لست تدری الغیب فی أسراره لا تیأسنْکم وراء الستر من أفنانهِ لا تحزنن
    یا فؤادی إن یسلْ بالکونِ طوفانُ الفنافلکُ نوح لکَ فی طوفانه لا تحزنن
    منزلٌ جدّ مخوف ومرادٌ شاحطٌلم یدم فجّ علی رکبانه لا تحزنن
    (حافظ) ما دمتَ بالفقر ولیلٌ مظلمٌفی دعاء الله أو قرآنه لا تحزنن[۳۰]​
    [h=3]ترجمههای دیوان حافظ[/h]تا کنون، شعر حافظ به دهها زبان در تمامی دنیا ترجمه شدهاست. ازجمله قدیمیترین این ترجمهها میتوان موارد زیر را برشمرد:[۳۱]​
    ۱. تاریخ: ۱۶۸۰ م، نویسنده: F. Meninski، نام و نوع اثر: Linguarum Orientalium اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: وین۲. تاریخ: ۱۷۶۷ م، نویسنده: T. Hyde، نام و نوع اثر: Syntagma dissertationum اوّلین غزل دیوان حافظ - الا یا ایهاالسّاقی... - به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: آکسفورد۳. تاریخ: ۱۷۷۱ م، نویسنده: de Reviski، نام و نوع اثر: Specimen poeseos Persicae شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به نثر لاتین ترجمه شد، محل انتشار: ذکر نشده۴. تاریخ: ۱۷۷۴ م، نویسنده: J. Richardson، نام و نوع اثر: Specimen, Persian Poetry شانزده غزل از ابتدای دیوان حافظ به انگلیسی ترجمه شد، محل انتشار: لندن[h=2]شرح حافظ[/h]شعر حافظ بنا به ماهیّت و طبیعتش شرحطلب است. این امر، به هیچ وجه ناشی از دشواری یا دیریابی آن نیست، بلکه نشان از چندپهلویی است که حافظ سرسخت و بیباک به مبارزه با این بیماری پرداخته. حافظ رندانه در هوای پلشت زمان خود، جهانی آرمانی و انسانی آرمانی آفریده. آشنایی حافظ با ادبیات فارسی و عرب بر آشنایی او از دین اسلام - که کتاب اصلی آن قرآن به زبان عربی است - افزود و او را تبدیل به رندی آزاد اندیش کرد به گونهای که بخش زیادی از دیوان حافظ به مبارزه با ریاکاران اختصاص داده شدهاست:
    فدای پیرهن چاک ماهرویان بادهزار جامه تقوا و خرقه پرهیز
    به کوی میفروشانش ز جامی بر نمیگیرندزهی سجاده تقوا که یک ساغر نمیارزد
    او تعصبات را کنار گذاشته و فارغ از هر قید و بندی به مبارزه با کسانی برخاست که دین و قدرت خود را به عنوان سنگر و سلاحی برای تجـ*ـاوز به حٱ
    [h=2]فال حافظ[/h]
    220px-Persian-Nastaliq_IranNastaliq-font_haramam-bad-agar.png




    مصرعی از یک غزل حافظ: اگر بر جای من غیری گزیند دوست، حاکم اوست// حرامم باد اگر من جان به جای دوست بگزینم.


    دیشب بهسیل اشک ره خواب میزدمنقشی بهیاد خطّ تو بر آب میزدم
    چشمم بهروی ساقی و گوشم بهقول چنگفالی به چشم و گوش درین باب میزدم
    ساقی به صوت این غزلم کاسه میگرفتمیگفتم این سرود و می ناب میزدم
    خوش بود وقت حافظ و فالِ مراد و کامبر نام عمر و دولتِ احباب میزدم
    مشهور است که امروز در خانهٔ هر ایرانی یک دیوان حافظ یافت میشود. ایرانیان طبق رسوم قدیمی خود در روزهای عید ملی یا مذهبی نظیر نوروز بر سر سفره هفت سین، و یا شب یلدا، با کتاب حافظ فال میگیرند. برای این کار، یک نفر از بزرگان خانواده یا کسی که بتواند شعر را به خوبی بخواند یا کسی که دیگران معتقدند به اصطلاح خوب فال میگیرد ابتدا نیت میکند، یعنی در دل آرزویی میکند. سپس به طور تصادفی صفحهای را از کتاب حافظ میگشاید و با صدای بلند شروع به خواندن میکند. کسانی که ایمان مذهبی داشته باشند هنگام فال گرفتن فاتحهای میخوانند و سپس کتاب حافظ را میبوسند، آنگاه با ذکر اورادی آن را میگشایند و فال خود را میخوانند.
    برخی حافظ را «لسانالغیب» میگویند یعنی کسی که از غیب سخن میگوید و بر اساس بیتی از شعر حافظ او معتقد است که هیچکس زبان غیب نیست:
    ز سر غیب کس آگاه نیست قصه مخوانکدام محرم دل ره در این حرم دارد
    یکی از صنایع شعری ایهام است بدین معنی که از یک کلمه معانی متفاوتی برداشت میشود. ایهام در اشعار حافظ به صورت گسترده مورد استفاده قرار گرفته. همچنین از مهمترین خصوصیات شعر حافظ گستردگی مطالب ذکر شده در یک غزل اوست؛ به گونهای که در یک غزل از موضوعهای فراوانی حرف میزند. از طرفی هر بیت شعر حافظ نیز به طور مستقل قابل تفسیر است. این ویژگیهای شعر حافظ باعث شده که هر کس با هر نیتی که دیوان حافظ را بگشاید و غزلی از آن را بخواند در مورد نیت خود کلمه یا جملهای در آن مییابد و فرد فکر میکند که حافظ نیت او را خوانده و به وی جواب دادهاست. غافل از اینکه این ویژگی شعر حافظ است و در بقیه غزلیات او نیز کلمات یا جملاتی همخوان با نیت صاحب فال وجود دارد.
    حافظ زمانی که درمانده میشود به فال روی میآورد:
    از غم هجر مکن ناله و فریاد که دوشزدهام فالی و فریاد رسی میآید
    [h=2]افکار حافظ[/h]
    220px-Aramgah-e-hafez_nuit_shiraz.jpg




    آرامگاه حافظ در شب


    روزگار حافظ روزگار زهد فروشی و ریاورزی بودهاست. آنان بهجای آنکه بهراستی مردان خدا باشند و روندگان راه حقیقت، اغلب، خرقهداران و پشمینهپوشانی بودند که بویی از عشق نابرده به تندخویی شهرت داشتند[۳۲]​ و پای از سرای طبیعت بیرون نمینهادند.[۳۳]​
    صوفی نهاد دام و سر حقه باز کردبنیاد مکر با فلک حقه باز کرد
    نقد صوفی نه همه صافی بیغش باشدای بسا خرقه که مستوجب آتش باشد
    در برابر صوفی، حافظ از عارف با نیکویی و احترام یادکرده؂وق دیگران مورد استفاده قرار میدهند. حافظ در این مبارزه به کسی رحم نمیکند شیخ، مفتی، قاضی و محتسب همه از کنایات و اشعار او آسیب میبینند.
    می خور که شیخ و حافظ و مفتی و محتسبچون نیک بنگری همه تزویر میکنند
    حافظا میخور و رندی کن و خوش باش ولیدام تزویر مکن چون دگران قرآن را
    او باده نوشی را برتر از زهدفروشی ریاکاران میداند:
    بادهنوشی که در او روی و ریایی نبودبهتر از زهدفروشی که در او روی و ریاست
    می خور که صد گـ ـناه ز اغیار در حجاببهتر ز طاعتی که ز روی ریا کنند
    برخی حافظ رامانند نیچه و گوته فیلسوفی حساس به مسائل وجودی انسان میدانند که آزاداندیش است و دروغستیز و ضدخرافات.
    مباش در پی آزار و هرچه خواهی کنکه در شریعت ما غیر از این گناهی نیست
    [h=2]عشق حافظ[/h]حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزلهای عرفانی اوست، صحبت میکند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت میکند، خاطر نشان میکند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزلهای عرفانی حافظ، عشق مجازی همچون پردهای به نظر میآید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.[۳۴]​
    درد عشقی کشیدهام که مپرسزهر هجری کشیدهام که مپرس
    گشتهام در جهان و آخر کاردلبری برگزیدهام که مپرس[۳۵]​
    [h=2]علاقه به شیراز[/h]علاقه ودید حافظ به شیراز از منظر دیوان او و غزلیاتش بخوبی مشهود است و این اشارات با رویدادهای تاریخی زمان حافظ تطابق دارد؛ بنابراین در دیوان حافظ اگر غزلی شیوا و دلپسند خوانده میشود یقین در خلال ابیات آن رمزآسا و یا آشکارا واقعهای در روانش و در اندیشهاش سیر میکند. چراکه حافظ را نباید یک شاعر ساده اندیش و مبالغه گو به شمار آورد؛ زیرا وی پیش از اینکه حتی شاعر باشد به مسائل دینی و فلسفی و عرفانی کاملاً آشنایی داشته و بینش وی در منتهای دریافت تأملات و دقایق اجتماعی است؛ لذا دید و دلبستگی حافظ به شیراز از دو منظر قابل بررسی است: یکی مطابقت سرودههایش با رخدادهای جامعه که گاهی بر وفق مراد وی است و دیگر طبیعت متنوع و چهارفصل شیراز در آن برهه از زندگی حافظ.
    حافظ بعد از تحصیلات و کنجکاوی اش در فراگیری علوم زمان به عنفوان جوانی میرسد. شهر شیراز به یمین دولت شیخ ابواسحق اینجو حکمران فارس از امنیت و آرامش کاملی برخوردار بود و مردم از جمله شاعر جوان ما با کمال آسایش و راحتی روزگار میگذرانیدند. اماکن خیر در شهر، مساجد، مدارس و خانقاهها و املاک فراوانی که برآنها وقف کرده بودند بهوفور یافت میشد. شیخ ابواسحق پادشاهی آزادی خواه بود که مردم را در آزادیهای احتماعی مخیر میداشت. شیراز در یک زمینی هموار بنا شده بود که دور شهر بارویی از زمان آل بویه برجا مانده بود. بدین ترتیب حافظ جوان نیز در این جامعه آزاد بو اسحاقی با شعف و مصلحت جویی زندگی میکرد و مسائل سیـاس*ـی زمان را به دقت زیر نظر داشت. شیراز که به گفتهٔ ابن بطوطه بهشت روی زمین به شمار میآمد و از هر سو طرب و شادمانی بر آن بارز، در این روزها شاهدجنب و جوش حافظ جوان بود که هم از ثروت بهره داشت و هم از دانش. او از حافظان قرآن بود و در همین زمان قاریان در شهر بودند که به آواز خوش قرآن میخواندند.[۳۶]​
    با یورش محمدمبارزالدین حکمران کرمان ویزد به شهر شیراز سلطنت ابو اسحاق در هم پیچیده شد و این واقعه در شعر حافظ بازتابی تأسف انگیز دارد.
    راستی خاتم فیروزه بو اسحاقیخوش درخشید ولی دولت مستعجل بود
    دیدی آن قهقه کبک خرامان حافظکه ز سر پنجه شاهین قضا غافل بود
    دوران بعد از بواسحاق زمان استبداد مبارزالدین بود که اشعاری حاکی از خشم شاعر را به دنبال دارد. اوپادشاهی تندخو و ستمکار و متعصب بود به طوری که حافظ اغلب او را «محتسب» مینامد و از اینکه آزادی و امنیت مردم را ضایع کرده حافظ در اندیشه آزاردادن اوست. ازاین جهت برخلاف عقیده محتسب به سرودن اشعاری تند به الفاظی از (می- میخانه- باده- مغ) میپردازد.
    دوش بر یاد حریفان به خرابات شدمخم میدیدم خون در دل و پا در گل بود
    اگرچه باده فرحبخش و باد گلبیزستبه بانگ چنگ مخور باده که محتسب تیزست
    محتسب داند که حافظ عاشق استوآصف ملک سلیمان نیز هم
    حافظ ستم بر همشهریان را برنمی تافت و رندانه در احقاق حق مردم تلاش میکرد تا اینکه شاه شجاع پدر ریاکارش را کور کرد و خود به جای او نشست و حافظ نیز چنین بشارتی را به شیرازیها میدهد که:
    ای دل بشارتی دهمت محتسب نماندوز وی جهان برست و بت میگسار هم
    دوران حکومت شاه شجاع دوباره آزادی و شادمانی مردم را به دنبال داشت و حافظ نیز به مراد دیرینه خود رسید که:
    سحر ز هاتف غیبم رسید مژده به گوشکه دور شاه شجاع است میدلیر بنوش
    نکته دوم راجع به علاقه ودید حافظ به شیراز چنانکه گذشت طبیعت سرسبز و مناظر بدیع و باغات دلگشای شیراز بود. بهار شیراز و عطر دل انگبزبهار نارنج آن لطف خاصی داشت و درختان سرو که باغها را پوشانده بودند و انواع میوه هاکه در خاک شیراز پرورش مییافت دل از بیننده میربود. گردشگاههای فروان که از زمان سعدی نیز باقیمانده بود مردم را به طرف خود میکشانید.[۳۷]​
    تنها حافظ نبود که «نسیم خاک مصلی و آب رکناباد» او را اجازه سیروسفر نمیداد. در بین تفرجگاههای شهر یکی «تکیه سعدی» نزدیک سرچشمه رکناباد در تنگ الله اکبر و دیگر باغ و زاویه سعدی. از نگاه حافظ
    شیراز و آب رکنی و این باد خوش نسیمعیبش مکن که خال رخ هفت کشور است
    فرق است از آب خضر که ظلمات جای اوستتا آب ما که منبعش الله اکبر است
    شاعر آرمان طلب شیراز با نگاه تیزبین خود به بهار باصفای شهرش «نسیم روضه» شیراز را بدرقه راه مسافران میکند.
    دلا رفیق سفر بخت نیکخواهت بسنسیم روضه شیراز پیک راهت بس
    شاعر رند شیراز بر خلاف سعدی بزگوار دل از شیراز برنکند و به سفر طولانی نپرداخت و یا اگر به سفری رفت یقین طولانی نبودهاست.
    در مقام مقایسه نیز شیراز را بر شهر اصفهان رجحان میدهد.
    اگرچه زنده رود آب حیات استولی شیراز ما از اصفهان به
    بلکه عمر خود را در شیراز که از صفا و زیبایی آن شهر و همچنین گلگشت مصلی و آب رکناباد خوشدل بود، صرف نمود. زیبایی طبیعت و روانی طبع شاعر نگرش عمیق او را در محیط پیرامون خود عجین کرده بود؛ لذا با نگاهی دقیق به مجموع عغیبگویی نکرده، ولی از آنجا که به ژرفی و با پرمعنایی زیستهاست و چون سخن و شعر خود را از عشق و صدق تعلیم گرفته، کار بزرگ هنری او آینهدار طلعت[۳۸]​ و طینت فارسیزبانان گردیدهاست.[۳۹]​
    مرا تا عشق تعلیم سخن کردحدیثم نکتهٔ هر محفلی بود
    مگو دیگر که حافظ نکتهدانستکه ما دیدیم و محکم جاهلی بود
    [h=3]روز بزرگداشت حافظ[/h]بیستم مهرماه برابر با یازدهم اکتبر روز بزرگداشت حافظ میباشد که در این روز جشنها و برنامههای ملی و بینالمللی فرهنگی متنوعی در شیراز و سایر نقاط جهان[۴۰]​ برگزار میشود. این روز در تقویم رسمی جمهوری اسلامی ایران[۴۱]​ با عنوان روز بزرگداشت حافظ ثبت شده است. عمده برنامههای این روز شامل شب شعر، گل افشانی آرامگاه حافظ، نمایش و رونمایی از دیوانهای شعر حافظ، نورافشانی و غیره میباشد.
    [h=2]انتقاد از حافظ[/h][h=3]احمد کسروی[/h]کسروی حافظ را قافیهسازی میداند که گاه برای رعایت قافیه ناچار به سرودن عبارات بیمعنی میشد. او عقیده دارد که حافظ بر اثر مطالعه اندیشههای مکاتب متضاد، خردش در میان آنها سرگردان و آشفته شده و چون به هیچکدام پایبند نگردیده سخنان پریشان و متضاد گفته و در باطن به همه چیز بیعقیده شده و از اینرو به خراباتیگری، که با بیعقیدتی سازگار است، روی آورده است و چون خراباتیان جهان و کار جهان را بیهوده میدانند، توصیه میکنند که غم و اندوه گذشته و آینده را نخورید و اگر خوشی به خودی خود دست نداد با نوشید*نی آن را به دست آورید و این علت بادهنوشیهای حافظ است. کسروی همچنین حافظ را مسبب برخی بدآموزیها، مانند شرابخواری، بیکاری و بیدردی، جبرگرایی و خردستیزی، زبان درازی نسبت به خدا و امرد بازی، میداند. وی شرقشناسانی را که حافظ را ستایش کردهاند، متهم میکند که بدخواه شرق هستند و دوست دارند که همه شرقیان مانند حافظ عمر را در کنج خرابات تلف کنند و همه دارایی مملکت خود را به آزمندان اروپا و آمریکا بازگذارند و در این میان گروهی از ایرانیان دانسته یا نادانسته در ستایش حافظ با آنها همداستان میشوند. وی محمدعلی فروغی و محمد قزوینی و قاسم غنی را از جمله کسانی میداند که فریب شرقشناسان اروپایی را خوردهاند.[۴۲]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]خواجوی کرمانی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    خواجوی کرمانی
    200px-Khajoo_1.jpg

    مجسمه خواجوی کرمانی در کنار دروازه قران شیراز
    نام اصلیکمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود
    زمینهٔ کاریشعر، عرفان، ریاضیات و طب
    زادروز۶۸۹ (قمری)
    کرمان
    مرگ۷۵۲ (قمری)
    شیراز
    ملیت
    23px-Flag_of_Iran.svg.png
    ایرانی
    جایگاه خاکسپاریتنگ الله اکبر شیراز
    در زمان حکومتاییلخانان
    نام(های)
    دیگر
    کمال الدین محمود
    لقبنخلبند شاعران
    سبک نوشتاریسبک عراقی
    دیوان سرودههادیوان، خمسه خواجوی کرمانی و تعدادی آثار منثور
    تخلصخواجو
    اثرگذاشته برحافظ
    کمالالدین ابوالعطاء محمودبن علیبن محمود، معروف به «خواجوی کرمانی» (زاده: ۶۸۹ ه. ق. در کرمان - درگذشت: ۷۵۲ ه. ق. در شیراز) یکی از شاعران بزرگ نیمهٔ اول قرن هشتم است. آرامگاه خواجو در تنگ الله اکبر شیراز است. وی از شاعران عهد مغول است و اشعاری در مدح سلاطین منطقه فارس در کارنامهٔ خود دارد.
    [h=2]محتویات[/h]



    • ۱ زندگینامه
    • ۲ عقاید و اندیشهها
    • ۳ آثار
    • ۴ جستارهای وابسته
    • ۵ اشعار
    • ۶ پانویس
    • ۷ منابع
    • ۸ پیوند به بیرون

    [h=2]زندگینامه[/h]خواجوی کرمانی که به نخلبند شاعران نیز شهرت دارد. در اواخر سدهٔ هفتم هجری در کرمان زاده شد. زمان زایش او را به اختلاف بین ۶۶۹ - ۶۸۹ هجری ثبت کردهاند او در دوران جوانی خود جدا از کسب دانشهای معمول روزگار مسافرت را نیز پیشه نموده و بازدیدهایی از مناطق اصفهان، آذربایجان، شام، ری، عراق و مصر نیز داشتهاست و پس از بازگشت از این سفرهای طولانی در شیراز اقامت گزید. او لقبهایی مانند خلاق المعانی و ملک الفضلا نیز داشته است. او در نیمهٔ سدهٔ هشتم هجری در شهر شیراز درگذشت و در تنگ الله اکبر این شهر نزدیک رکناباد به خاک سپرده شد.
    [h=2]عقاید و اندیشهها[/h]
    200px-Khaju_kermani_tomb.JPG







    شعر خواجوی کرمانی شعری عرفانی است. مضامین عرفانی در غزلیات وی صریحاً بیان میشود امّا در این اشعار که بر شاعران بعدی خود مانند حافظ تأثیرگذار هم بوده مبارزه با زهد و ریا و بیاعتباری دنیا و مافیها از موارد قابل ذکر است. او در شعر به سبک سنایی غزلسرایی می کرده و در مثنوی نیز سعی داشته به تقلید از فردوسی حماسهسرایی داشته باشد. خواجو را وابسته به سلسلهٔ مرشدیه میدانند. او را در ریاضیات طب و هیئت نیز صاحب نظر میدانند. طنز و هزل و انتقادات اجتماعی از شرایط ادیان در آن روزگار در اشعار خواجو متداول است.[۱]​ او در قصیده، مثنوی، و غزل طبعی توانا داشته، به طوری که گرایش حافظ به شیوهٔ سخنپردازی خواجو و شباهت شیوهٔ سخنش با او مشهور است. خواجو از حیث عقیدتی شیعه دوازده امامی است و خودش در اشعارش خود را «مادح آل حیدر» یعنی ستایشگر اهل بیت نبی میداند. وی صدها بیت شعر در مدح دوازده امام دارد.
    [h=2]آثار[/h]
    220px-Khaju_Kermani_Shiraz2.JPG







    از خواجوی کرمانی آثار زیادی بجای مانده است که مضامین و محتوای آنها عموماً متفاوت میباشند. بیشتر این آثار منظوم هستند.

    • دیوان؛ شامل غزل، قصیده، مسمط، ترکیببند، ترجیعبند، رباعی، قطعه و مستزاد که برروی هم به دو بخش صنایعالکمال و بدایعالجمال تقسیم میشود.
    • پنج مثنوی؛ در وزنهای گوناگون با این نامها:
    همای و همایون، گل و نوروز، روضةالانوار، کمالنامه و گوهرنامه. این پنج مثنوی بر روی هم خمسهٔ خواجو را تشکیل میدهد. سالها بعد گویندهٔ ناشناس و پرسخنی منظومهٔ همای و همایون خواجو را با تبدیل و تغییر و حذف اسامی و افزودن افسانههایی، منظومهٔ سامنامه را پدید آوردهاست.[۲]​ آثار منثور خواجوی کرمانی رسالههای چهارگانهای است، با نثری مسجّع و مصنوع، و بسیار بیش از شعر او آراسته به آیات قرآنی.[۳]​ رسایل چهارگانهٔ خواجو بدین ترتیباند: ۱) سراجیّه ۲) شمس و سحاب ۳) شمع و شمشیر ۴) نمد و بوریا
    [h=2]جستارهای وابسته[/h]
    • حافظ
    • آرامگاه خواجوی کرمانی
    • فهرست مشاهیر استان کرمان
    [h=2]اشعار[/h]
    زتو با تو راز گویم به زبان بی زبانیبه تو از تو راه جویم به نشان بینشانی
    چه شوی ز دیده پنهان که چو روز مینمایدرخ همچو آفتابت، ز نقاب آسمانی
    تو چه معنی لطیفی که مجرد از دلیلیتو چه آیت شریفی که منزه از بیانی
    ز تو دیده چون بدوزم که تویی چراغ دیدهز تو کی کناره گیرم که تو در میان جانی
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]کیکاووس رازی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    کاووسکی یا کیکاووس دارایِ رازی زرتشتی پسر کیخسرو، از شاعران گمنام زرتشتی است که در حدود اواخر سده ششم و اوایل سده هفتم هجری قمری در ری به سر میبرده است. از کیکاووس رازی تنها یک اثر به نام زراتشت نامه برجای ماندهاست که از نظر نوع ادبی حماسه و در قالب مثنوی به بحر متقارب متضمن است. اشعار کیکاووس رازی عموماً در شرح زندگانی زردشت پیامبر و شاهان ایران باستان است. اشعار کیکاووس رازی به دست زرتشت بهرام پژدو کتابت شده است.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]زرتشت بهرام پژدو[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
    (تغییرمسیر از زراتشت بهرام)

    زَرتُشت بهرامِ پَژدو از شاعران زرتشتی است که در قرن هفتم و در دوران حکومت ایلخانیان زندگی میکردهاست. پدرش بهرام پژدو از اهالی کرمان بود.
    زرتشت، در کرمان دین دبیری و علوم شرعی زرتشتی و نجوم و حساب را فراگرفت و به شاعری پرداخت. زرتشت کتاب ارداویرافنامه را از پهلوی به فارسی منظوم برگرداند و پس از آن مجموعهای از اشعار پدرش را در کتابی به نام بهاریات گرد آورد. دیگر منظومهای که زرتشت بهرام پژدو سرودهاست، مثنوی چنگرنگهاچه است که در آن سراینده مباحثه زرتشت با چنگرنگهاچه هندو و پیروزی زرتشت را روایت میکند.
    زراتشتنامه را چنانکه خود شاعر میگوید بنا بر خواهش موبد موبدان وقت، کاوس پور کیخسرو پور داراب به نظم درآورده و در دو روز به پایان رساندهاست
    چل و هفت با ششصد از یزدگرد همان ماه آبان که گیتی فسرد
    من این روز آذر گرفتم بدست بآبان چو بر جشن بودیم مـسـ*ـت
    شب خود نوشتم من این را بکام بدو روز کردم مر او را تمام
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]سعدی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، سعدی (ابهامزدایی) را ببینید.
    سعدیِ شیرازی
    250px-The_tomb_of_Saadi_1.jpg

    آرامگاه سعدی در شیراز
    نام اصلیابومحمد مُصلِحالدین بن عبدالله
    زمینهٔ کاریشاعر و نویسنده
    زادروز۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ هـ. ق. /
    حدود ۵۸۹ خورشیدی/
    ۱۲۱۰ میلادی[۱]​
    شیراز، ایران

    مرگحدود ۶۹۱ هـ. ق. /
    حدود ۶۷۰ یا ۶۷۱ خورشیدی/
    ۱۲۹۱ یا ۱۲۹۲ میلادی[۱]​
    شیراز، ایران

    ملیتایرانی
    محل زندگیشیراز، مصر، فرنگ، ...
    جایگاه خاکسپاری
    17px-WMA_button2b.png
    ۲۹°۳۷′۲۱.۱۴″ شمالی ۵۲°۳۴′۵۹.۴۶″ شرقی
    در زمان حکومتسلطان محمد خوارزمشاه، سلطان غیاثالدین
    رویدادهای مهمهجوم مغولان
    لقباستادِ سخن، پادشاهِ سخن، شیرینسخن، شیخِ اَجلّ، مُصلحالدین[۲]​
    کتابهاگلستان به نثر و بوستان به نظم و...
    دیوان سرودههابوستان (در بحر متقارب)، غزلیات، مواعظ، مراثی، ...
    تخلصسعدی
    دلیل سرشناسینظم و نثر آهنگین و قویِ آثارش
    ابومحمّد مُصلِحالدین بن عبدالله نامور به سعدیِ شیرازی و مُشرفالدین (زادهٔ ۵۸۵ یا حدود ۶۰۶ هـ. ق. برابر با حدود ۵۸۹ خورشیدی و ۱۲۱۰ میلادی[۱]​ در شیراز، ایران - درگذشتهٔ حدود ۶۹۱ هـ. ق. برابر با حدود ۶۷۰ یا ۶۷۱ خورشیدی و ۱۲۹۱ یا ۱۲۹۲ میلادی[۱]​) شاعر و نویسندهٔ پارسیگوی نامدار ایرانی است. آوازهٔ او بیشتر بهخاطر نظم و نثر آهنگین، گیرا و قوی اوست. جایگاهش نزد اهل ادب تا بدانجاست که به وی لقب استادِ سخن، پادشاهِ سخن و شیخِ اَجلّ دادهاند. آثار معروفش کتاب گلستان به نثر و بوستان در بحر متقارب (وزنِ شاهنامهٔ فردوسی) و نیز غزلیات و دیوان اشعار اوست که به مجموع آثار او کلیات سعدی میگویند.

    [h=2]زندگینامه[/h]سعدی در شیراز زاده شد.[۳]​ وی کودکی بیش نبود که پدرش درگذشت. در دوران کودکی با علاقهٔ زیاد به مکتب میرفت و مقدمات دانش را میآموخت. هنگام نوجوانی به پژوهش و دین و دانش علاقهٔ فراوانی نشان داد. اوضاع نابسامان ایران در پایان دوران سلطان محمد خوارزمشاه و بهویژه حملهٔ سلطان غیاثالدین خوارزمشاه، برادر جلالالدین خوارزمشاه به شیراز (در سال ۶۲۷ هـ. ق)، سعدی را که هوایی جز بهدستآوردن دانش در سر نداشت، بر آن داشت شیراز را ترک کند.[۴]​
    [h=3]جهانگردی[/h]سعدی جهانگردیِ خود را در سال ۱۱۲۶ میلادی آغاز کرد و به شهرهای مختلفِ خاور نزدیک و خاورمیانه، هندوستان، حبشه، مصر و شمال آفریقا سفر کرد (این جهانگردی به روایتی سی سال به طول انجامید)؛ حکایتهایی که سعدی در گلستان و بوستان آوردهاست، نگرش و بینش او را نمایان میسازد. وی در مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد دانشآموختهبود و در آنجا وی را «ادرار» (بهمعنی حقوق (دستمزد) و مستمرّی) بود.
    در سفرها نیز سختی بسیار کشید. او خود در گلستان گفتهاست که پایش برهنه بود و پاپوشی نداشت و دلتنگ به جامعِ کوفه درآمد، و یکی را دید که پای نداشت؛ پس سپاس نعمت خدایی بداشت و بر بیکفشی صبر نمود. آنطور که از روایت بوستان برمیآید، وقتی در هند بود، سازکار بتی را کشف کرد و برهمنی را که در آنجا نهان بود در چاله انداخت و کشت. وی در بوستان، این روش را در برابر همهٔ فریبکاران توصیه کردهاست. حکایات سعدی عموماً پندآموز و سرشار از پند و نیز پارهای مطایبات است. سعدی، ایمان را مایهٔ تسلیت میدانست و راه التیام زخمهای زندگی را محبت و دوستی قلمداد میکرد. علت عمر دراز سعدی نیز ایمان قوی او بود.[۵]​

    [h=4]آغازِ سفر؛ آموزش در بغداد[/h]سعدی در حدود ۶۲۰ یا ۶۲۳ قمری از شیراز به مدرسهٔ نظامیهٔ بغداد رفت و در آنجا از آموزههای امام محمد غزالی بیشترین تأثیر را پذیرفت (سعدی در گلستان، غزالی را امام مرشد مینامد).
    سعدی از حضور خویش در نظامیهٔ بغداد چنین یاد میکند:
    مرا در نظامیه ادرار بودشب و روز تلقین و تکرار بود
    (توضیح: «ادرار» در بیت یادشده بهمعنی مقرری و حقوق (دستمزد) است)
    نکتهٔ درخور توجه، رفاه دانشمندان در این زمانه بود. خواجه نظامالملک طوسی نخستین کسی بود که مستمری ثابت و مشخصی برای مدرسان و طلاب مدارس نظامیه تنظیم کرد. این امر موجب شد تا اهل دانش بهلحاظ اجتماعی و اقتصادی، از جایگاه ویژه و امنیت خاطر فراوانی بهرهمند شوند.[۶]​
    جدا از از نظامیه، سعدی در مجلس درس استادان دیگری ازقبیل شهابالدین عمر سهروردی نیز حضور یافت و در عرفان از او تأثیر گرفت. این شهابالدین عُمَر سهروردی را نباید با شیخ اشراق، یحیی سهروردی اشتباه گرفت. معلم احتمالیِ دیگرِ سعدی در بغداد ابوالفرج بن جوزی (درگذشتهٔ ۶۳۶) بودهاست که در هویت اصلی وی بین پژوهشگران (از جمله بین محمد قزوینی و محیط طباطبایی) اختلاف وجود دارد.
    [h=4]دیگر سفرها[/h]پس از پایان تحصیل در بغداد، سعدی به سفرهای گوناگونی پرداخت که در آثار خود به بسیاری از این سفرها اشاره کردهاست. در اینکه سعدی دقیقاً از چه سرزمینهایی دیدن کرده، میان پژوهندگان اختلافنظر وجود دارد و به حکایاتِ خودِ سعدی هم نمیتوان بسنده کرد، و به نظر میرسد که بعضی از این سفرها داستانپردازی باشد (موحد، ۱۳۷۴، ص۵۸)، زیرا بسیاری از آنها منطقاً پایهٔ نمادین و اخلاقی دارند نه واقعی. مسلم است که شاعر به عراق، شام، حجاز و بخشهایی از فرنگ سفر کردهاست[نیازمند منبع]​، و شاید از هندوستان، ترکستان، آسیای صغیر، غزنین، آذربایجان، فلسطین، چین، یمن و آفریقای شمالی هم دیدار کردهباشد.
    [h=3]بازگشت به شیراز[/h]سعدی در حدود سال ۶۵۵ قمری به شیراز بازگشت و در خانقاه ابوعبدالله بن خفیف مجاور شد. حاکم فارس در این زمان اتابک ابوبکر بن سعد زنگی (حکومت: ۶۲۳–۶۵۸ هـ. ق) بود که برای جلوگیری از هجوم مغولان به فارس، به آنان خراج میداد و یک سال بعد به فتح بغداد به دست مغولان (در ۴ صفر ۶۵۶) به آنان کمک کرد. در دوران ابوبکربن سعدبن زنگی، شیراز پناهگاه دانشمندانی شدهبود که از دَم تیغِ تاتار جان سالم بهدربردهبودند. در دوران وی، سعدی مقامی ارجمند در دربار بهدست آوردهبود. در آن زمان، ولیعهد مظفرالدین ابوبکر به نام سعدبن ابوبکر، که تخلص سعدی هم از نام اوست، به سعدی ارادت بسیار داشت. سعدی بوستان را، که سرودنش در ۶۵۵ قمری به پایان رسید، به نام بوبکر سعد کرد و آن را به وی تقدیم نمود. کمتر از یک سال بعد از تدوین بوستان، در بهار سال ۶۵۶، دومین اثرش گلستان را به نام ولیعهد سعدبن ابوبکربن زنگی نگاشت، و خود در «دیباچهٔ» گلستان میگوید: «هنوز از گلستانِ بُستان بَقیتی موجود بود که کتاب گلستان تمام شد.»[۴]​ ظاهراً در اینجا منظور سعدی از «بُستان»، کتاب بوستانِ اوست؛ البته دربارهٔ نامگذاری بوستان و زمانِ نامگذاریِ آن، میان پژوهشگران اختلافنظر وجود دارد.
    [h=3]اختلافنظر در تاریخِ زایش و درگذشت[/h]
    220px-Tomb_of_Saadi_by_Pascal_Coste.jpg




    آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار


    220px-Tomb_of_Sheikh_Saadi_by_Eug%C3%A8ne_Flandin.jpg




    آرامگاه سعدی در اواسط دورهٔ قاجار


    220px-Saadi-1-wiki.jpg




    آرامگاه سعدی


    220px-Saadi_tomb.jpg




    تصویری از داخل آرامگاه سعدی


    براساس تفسیرها و حدسهایی که از نوشتهها و سرودههای خودِ سعدی در گلستان و بوستان میزنند، و با توجه به اینکه سعدی تاریخ پایانِ نوشتهشدنِ این دو اثر را در خودِ آنها مشخص کردهاست، دو حدسِ اصلی در زادروز سعدی زده شدهاست:
    [h=4]دیدگاهِ بیشینه (پیرامونِ ۶۰۶ قمری)[/h]نظر بیشترِ پژوهشگران، مبتنی بر آن بخشی از دیباچهٔ گلستان است که چنین میگوید:
    یک شب تأمل ایام گذشته میکردم و بر عمرِ تلف کرده تأسف میخوردم و سنگِ سراچهٔ دل را به الماسِ آبِ دیده می سُفتم و این ابیات مناسبِ حالِ خود میگفتم:
    در اقصای عالم بگشتم بسیبه سر بردم ایام با هر کسی
    تمتع به هر گوشهای یافتمز هر خرمنی خوشهای یافتم
    چو پاکان شیراز خاکی نهادندیدم که رحمت بر این خاک باد[۷]​
    همچنین، براساسِ بیتِ «ای که پنجاه رفت و در خوابی/ مگر این پنج روزه دریابی» و سایر شواهدِ این حکایت، سعدی را در سالِ ۶۵۶ قمری حدوداً پنجاهساله میدانند، و درنتیجه زادروزِ وی را در حدود ۶۰۶ قمری میگیرند.
    [h=4]حکایتِ مسجدِ جامع کاشغر[/h]از طرف دیگر، عدهای، از جمله محیط طباطبایی در مقالهٔ «نکاتی در سرگذشت سعدی»، براساس حکایت مسجد جامع کاشغر از باب پنجم گلستان (با شروع سالی «محمد خوارزمشاه، رحمتاللهعلیه، با ختا برای مصلحتی صلح اختیار کرد») که به صلح محمد خوارزمشاه، که در حدود سال ۶۱۰ قمری بودهاست، اشاره میکند و سعدی را در آن تاریخ مشهور مینامد، و بیتی که مصراع «بیا ای که عمرت به هفتاد رفت» جزو آن است، از اوایل باب نهم بوستان، نتیجه میگیرد که سعدی حدود سال ۵۸۵ قمری، یعنی هفتاد سال پیش از نوشتن بوستان در ۶۵۵ قمری، متولد شدهاست. بیشتر پژوهندگان (ازجمله بدیعالزمان فروزانفر در مقالهٔ «سعدی و سهروردی»، و عباس اقبال در مقدمهٔ کلیات سعدی) این فرض را که خطابِ سعدی در آن بیتِ بوستان خودش بودهاست، نپذیرفتهاند. اشکال بزرگِ پذیرش چنین نظری آن است که سن سعدی را درهنگام درگذشتش به ۱۲۰ سال میرسانَد. حکایت جامعِ کاشغر نیز توسط فروزانفر و مجتبی مینوی داستانپردازی دانسته شدهاست. اما محمد قزوینی نظر مشخصی در این باره صادر نمیکند و مینویسد: «حکایت جامع کاشغر فیالواقع لاینحلّ است».
    [h=4]دیدگاهِ سوم[/h]محققان جدیدتر، ازجمله ضیاء موحد (موحد، ۱۳۷۴، صص۳۶–۴۲)، کلاً اینگونه استدلال درمورد تاریخ تولد سعدی را رد میکنند و اعتقاد دارند که شاعران کلاسیک ایران اهل «حدیث نفس» نبودهاند؛ بنابراین، نمیتوان درستیِ هیچیک از این دو تاریخ را تأیید کرد.
    [h=2]آثار[/h]از سعدی آثار بسیاری به نظم و نثر برجای ماندهاست:

    1. بوستان: منظومهایست حاوی حکایات اخلاقی.
    2. گلستان: به نثر مسجع.
    3. دیوان اشعار: شامل غزلیات و قصاید و رباعیات و مثنویات و مفردات و ترجیعبند و غیره (به فارسی) و چندین قصیده و غزل عربی.
    4. مواعظ: کتابی است چون دیوان اشعار.
      1. صاحبیه: مجموعهٔ چند قطعهٔ فارسی و عربی است که سعدی در ستایش شمسالدین صاحبدیوان جوینی، وزیر اتابکان، سرودهاست.
      2. قصاید سعدی: قصاید عربی سعدی حدود ۷۰۰ بیت است که بیشتر محتوای آن غنا، مدح، اندرز و مرثیه است. قصاید فارسی در ستایش پروردگار و مدح و اندرز و نصیحت بزرگان و پادشاهان آمدهاست.
      3. مراثی سعدی: قصاید بلند سعدی است که بیشتر آن در رثای آخرین خلیفهٔ عباسی، المستعصم بالله، سروده شدهاست و در آن هلاکوخان مغول را بهخاطر قتل خلیفهٔ عباسی نکوهش کردهاست. سعدی چند چکامه نیز در رثای برخی اتابکان فارس و وزرای ایشان سرودهاست.
      4. مفردات سعدی: مفردات سعدی شامل مفردات و مفردات در رابـ ـطه با پند و اخلاق است.
    5. رسائل نثر:
      1. کتاب نصیحةالملوک
      2. رساله در عقل و عشق
      3. الجواب
      4. در تربیت یکی از ملوک گوید
      5. مجالس پنجگانه
    6. هزلیات سعدی: بخشِ بسیار کوچکی از دیوانِ سعدی را، خبیثات و مجالس الهَزل تشکیل میدهد. این بخش همان چیزی است که به هَزلیاتِ سعدی معروف است.
    از میان چاپهای انتقادی آثار سعدی، دو تصحیح محمدعلی فروغی و غلامحسین یوسفی از بقیه معروفترند.[نیازمند منبع]​
    [h=3]بوستان[/h]
    300px-Sadi_KCMO.JPG




    برگهای از بوستان سعدی، نوشتهشده در بخارا در سال ۱۵۳۹ میلادی. این اثر ارزشمند امروزه در موزهٔ هنر نلسون اَتکینز واقع در کانزاس سیتی در ایالات متحدهٔ آمریکا نگهداری میشود.


    بوستان کتابی است منظوم در اخلاق، در بحر متقارب (فعولن فعولن فعولن فَعَل/ فَعول)، و چنانکه سعدی خود اشاره کردهاست، نظم آن را در ۶۵۵ ه. ق. به پایان بردهاست. کتاب در ده باب تألیف و به ابوبکربن سعدِ زنگی تقدیم شدهاست. معلوم نیست خودِ شیخ آن را چه مینامیدهاست. در بعضی آثار قدیمی به آن نام «سعدینامه» دادهاند. بعدها، به قرینهٔ نام کتاب دیگرِ سعدی، یعنی گلستان، نام بوستان را بر این کتاب نهادند.
    بابهای بوستان از قرار زیر است:

    1. عقل و تدبیر و رای
    2. احسان
    3. عشق و مـسـ*ـتی و شور
    4. تواضع
    5. رضا
    6. قناعت
    7. عالم تربیت
    8. شُکر بر عافیت
    9. توبه و راه صواب
    10. مناجات و ختم کتاب
    آنچه عیان است این است که بوستان در قالب مثنوی و به سبک حماسی سروده شده، و احتمالاً سعدی آن را به تقلید از فردوسی بر وزن شاهنامه سرودهاست، حال آنکه طبع لطیف او فرصت حماسهسرایی بر وی نگستردهاست، آنسان که در شعری حماسی میسراید:
    مرا در سپاهان یکی یار بودکه جنگاور و شوخ و عیّار بود
    در این بیت نیز صفت شوخبودنِ «شاهدان» را به «جنگاوران» منتسب میکند.[۸]​
    و این شعر که قیاس بوستان و شاهنامه است:
    فردوسی میسراید:

    بَرَد کشتی آنجا که خواهد خدایوگر جامه بر تن دَرَد ناخدای
    و سعدی همین مضمون را در بوستان این گونه سرودهاست:[۹]​
    خدا کشتی آنجا که خواهد بَرَدوگر ناخدا جامه بر تن دَرَد
    [h=3]گلستان[/h]
    220px-Sa%27di%27s_Bustan_-_Nasta%27liq_calligraphy_style.jpg




    شعری از گلستان


    220px-Sa%27di%27s_Gulistan_-_Nasta%27liq_calligraphy_style.jpg




    نسخهای از گلستان


    گلستان کتابی است که سعدی یک سال پس از اتمام بوستان، کتاب مستقل نخستش، آن را به نثر آهنگین فارسی در هشت بابِ «سیرت پادشاهان»، «اخلاق درویشان»، «فضیلت قناعت»، «فوائد خاموشی»، «عشق و جوانی»، «ضعف و پیری»، «تأثیر تربیت»، و «آداب صحبت» نوشتهاست. این کتاب به گمانی تأثیرگذارترین کتاب نثر در ادبیات فارسی است.[۱۰]​
    نمونههایی از نثر گلستان سعدی:
    • منت خدای را، عَزَّ وَ جَلّ، که طاعتش موجب قربت است و به شُکر اندرش مزیدِ نعمت. هر نفَسی که فرومیرود مُمِدّ حیات است و چون برمیآید مفرِّح ذات؛ پس در هر نفَس دو نعمت موجود است و بر هر نعمت شُکری واجب.[۱۱]​
    • دو کس رنج بیهوده بردند و سعی بیفایده کردند؛ یکی آنکه اندوخت و نخورد، و دیگری آنکه آموخت و نکرد.
    • سه چیز پایدار نمانَد: مال بی تجارت و علم بی بحث و مُلک بی سیاست.
    • دشمنی ضعیف که در طاعت آید و دوستی نماید بدان مقصود وی جز آن نیست که دشمنی قوی گردد؛ و گفتهاند بر دوستیِ دوستان اعتماد نیست، تا به تملق دشمنان چه رسد! و هرکه دشمنِ کوچک را حقیر میدارد، بدان مانَد که آتشِ اندک را مهمل میگذارد.
    [h=3]غزلیات[/h]غزلیات سعدی مجموعهٔ شعرهاییست که سعدی در قالب غزل سروده و تاکنون چندین تصحیح از آنها بوسیلهٔ استادان زبان و ادب فارسی منتشر شدهاست. غزلهای عاشقانهٔ سعدی، به سادگی، خلوص و زمینی بودن شهرهاند. این غزلیات در چهار کتابِ طیبات، بدایع، خواتیم و غزلیات قدیم گردآوری شدهاست.
    در عین حال که سبک شعریِ سعدی از توانِ تخیّل و تصویرآفرینی پیچیده و بالایی بهره دارد، بهگونهٔ شگفتانگیز و نبوغآمیزی ساده و روان است؛ سادگی و روانیای که حاصل و زاییدهٔ شیوهٔ موجز، نرم، آرام، و دلنشین بیان اوست.[۱۲]​
    نمونهای از غزلهای سعدی:
    وقتی دلِ سودایی، میرفت به بُستانهابیخویشتنم کردی، بویِ گل و ریحانها
    ای مِهرِ تو در دلها، وی مُهرِ تو بر ل*ب.ه*ا!وی شورِ تو در سرها، وی سرّ تو در جانها!
    تا عهدِ تو دربستم، عهدِ همه بشکستمبعد از تو روا باشد، نقضِ همه پیمانها
    هر کو نظری دارد، با یارِ کمانابروباید که سپر باشد، پیش همه پیکانها
    گویند مگو سعدی، چندین سخن از عشقشمی​گویم و بعد از من، گویند به دورانها
    [h=3]مواعظ[/h]مواعظ آخرین اثر سعدی و در زمرهٔ بهترین آثار سعدی است. شعر مشهورِ زیر از نمونه غزلهای مواعظ سعدی است:
    تن آدمی شریف است به جانِ آدمیتنه همین لباسِ زیباست نشانِ آدمیت
    اگر آدمی به چشم است و دهان و گوش و بینیچه میانِ نقش دیوار و میانِ آدمیت؟!
    خور و خواب و خشم و خواهــش نـفس، شَغَب است و جهل و ظلمتحَیَوان خبر ندارد ز جهان آدمیت
    بهحقیقت آدمی باش، وگرنه مرغ باشدکه همین سخن بگوید به زبان آدمیت
    مگر آدمی نبودی که اسیرِ دیو ماندی؟که فرشته ره ندارد به مقام آدمیت
    [۱۳]​
    [h=3]نمونههایی از غزلهای سعدی[/h]
    نه طریق دوستان است و نه شرط مهربانیکه به دوستان یکدل، سرِ دست برفشانی
    نفَسی بیا و بنشین، سخنی بگو و بشنوکه به تشنگی بمردم، برِ آب زندگانی
    دل عارفان ببردند و قرار پارسایانهمه شاهدان به صورت، تو به صورت و معانی
    نه خلاف عهد کردم، که حدیث جز تو گفتمهمه بر سر زبانند و تو در میان جانی
    مدهای رفیق پندم، که نظر بر او فکندمتو میان ما ندانی، که چه میرود نهانی
    دل دردمند سعدی، ز محبت تو خون شدنه به وصل میرسانی، نه به قتل میرهانی
    *
    به جهان خرّم از آنم، که جهان خرّم از اوستعاشقم بر همه عالم، که همه عالم از اوست
    به غنیمت شمر ای دوست، دَم عیسیِ صبحتا دل مرده مگر زنده کنی، کاین دَم از اوست
    نه فلک راست مسلّم، نه مَلَک را حاصلآنچه در سرّ سُویدای بنیآدم از اوست
    به حلاوت بخورم زهر، که شاهد ساقیستبه ارادت ببَرم زخم، که درمان هم از اوست
    زخم خونینم اگر بِه نشود، بِه باشدخُنُک آن زخم، که هر لحظه مرا مرهم از اوست
    غم و شادی برِ عارف چه تفاوت دارد؟ساقیا، باده بده شادیِ آن، کاین غم از اوست
    پادشاهی و گدایی، برِ ما یکسان استچو بر این در، همه را پشتِ عبادت خم از اوست
    سعدیا، گر بکَنَد سیلِ فنا خانهٔ عمردل قوی دار، که بنیادِ بقا محکم از اوست
    *
    ای ساربان آهسته رو، کآرام جانم میرودوآن دل که با خود داشتم، با دلستانم میرود
    من ماندهام مهجور از او، بیچاره و رنجور از اوگویی که نیشی دور از او، در استخوانم میرود
    گفتم به نیرنگ و فسون، پنهان کنم ریشِ درونپنهان نمیمانَد که خون بر آستانم میرود
    محمل بدار ای ساروان، تندی مکن با کاروانکز عشقِ آن سروِ روان، گویی روانم میرود
    او میرود دامنکشان، من زهرِ تنهایی چشاندیگر مپرس از من نشان، کز دل نشانم میرود
    برگشت یارِ سرکشم بگذاشت خوشـی‌ِ ناخوشمچون مِجمَری پُرآتشم کز سر دُخانم میرود
    با آنهمه بیدادِ او، وین عهدِ بیبنیادِ اودر سـ*ـینه دارم یادِ او، یا بر زبانم میرود
    بازآی و بر چشمم نشین، ای دلستانِ نازنینکآشوب و فریاد از زمین، بر آسمانم میرود
    شب تا سحر مینَغنَوَم، وَاندرزِ کس مینشنوموین ره نه قاصد میروم، کز کف عنانم میرود
    گفتم بگریم تا اِبِل، چون خر فرومانَد به گِلوین نیز نتوانم که دل با کاروانم میرود
    صبر از وصال یار من، برگشتن از دلدار منگر چه نباشد کار من، هم کار از آنم میرود
    در رفتنِ جان از بدن، گویند هر نوعی سخنمن خود به چشم خویشتن دیدم که جانم میرود
    سعدی! فغان از دستِ ما، لایق نبود ای بیوفاطاقت نمیآرم جفا، کار از فغانم میرود
    [h=2]سعدی و فردوسی[/h]سعدی از فردوسی در کتابِ بوستانِ خود -در بابِ دوم، در احسان- یاد کرده و وی را شخصی نژاده و پاکزاد میداند:
    چه خوش گفت فردوسیِ پاک زادکه رحمت بر آن تُربتِ پاک باد
    میازار موری که دانهکش استکه جان دارد و جانِ شیرین خوش است
    سیاه اَندَرون باشد و سنگدلکه خواهد که موری شود تنگدل
    [h=2]نیایشِ پادشاهان[/h]سعدی همچون بسیاری از شاعرانِ پیشین و پسینِ خود نبود که پادشاهان را برای بدست آوردنِ پول و سرمایه، مدح و ستایش میکنند. وی در کتابِ بوستان -بخشِ در نیایشِ خداوند- در این باره چنین میگوید:
    مرا طبع از این نوع خواهان نبودسرِ مِدحتِ پادشاهان نبود
    ولی نظم کردم به نامِ فلان[۱۴]​مگر باز گویند صاحبدلان
    که سعدی که گوی بلاغت ربوددر ایامِ بوبکرِ بن سَعد بود
    [h=2]شعر بنیآدم[/h]شعر «بنیآدم» سعدی بسیار مشهور است و در پیام فارسی که در مجموعه پیامهای فضاپیمای ویجر (مجموعاً پیامهایی به ۵۵ زبان[۱۵]​) برای فضاهای دوردست فرستاده شدهاست این شعر به عنوان پیام برگزیده شدهاست.[۱۶]​ (شنیدن پیام فارسی برای ساکنان فضا از وبگاه ویجر، ناسا) باراک اوباما رئیس جمهوری ایالات متحده نیز در پیام نوروزی سال ۲۰۰۹ این بیت از سعدی را قرائت کرد.[۱۷]​
    بنی آدم اعضای یک پیکرند[۱۸]​[۱۹]​[۲۰]​که در آفرینش ز یک گوهرند
    چو عضوی بدرد آورد روزگاردگر عضوها را نماند قرار
    و دبیرکل سازمان یونسکو[نیازمند منبع]​ در سخنرانی خود[نیازمند منبع]​ این شعر را برای حضار خواند.[۲۱]​
    250px-SA%C3%82DI_-_Le_jardin_des_roses.jpg




    مینیاتور نشاندهندهٔ سعدی از کتاب گلستان سعدی


    در بخش شمالی سالن مذاکرات نمایندگان در سازمان ملل متحد،[۲۲]​ فرشی از استاد صیرفیان با شعر جاودانه سعدی در وسط فرش با الیاف طلا نقش بستهاست. این فرش در سال ۲۰۰۵ میلادی، از سوی هیئت نمایندگی ایران در سازمان ملل متحد و توسط استاد صیرفیان[۲۳]​ به سازمان ملل اهدا شد.[۲۴]​ این فرش برخلاف عادت سازمان ملل که هدایا را به نمایش نمیگذارد در محل مناسبی در سازمان ملل آویزان شد که کارشناسان میگویند این اقدام «به علت غیرممکن بودن مقاومت در برابر شعر سعدی» بودهاست.[۲۵]​ بان کی مون، دبیرکل سازمان ملل متحد در سخنرانی سال ۲۰۱۲ خود در تهران با اشاره به این شعر گفت: «در ورودی سازمان ملل فرش عظیمی قرار دارد-فکر میکنم بزرگترین فرشی است که سازمان ملل دارد- که زینت بخش دیوار سازمان ملل و هدیهای از سوی مردم ایران است. در کنار آن سخنان اعجاب آور سعدی شاعر بزرگ ایرانی قرار دارد.» و سپس شعر بنی آدم را خواند.[۲۶]​
    در بسیاری از منابع معتبر انگلیسی نوشته شده که این شعر بر سردر ورودی تالار ملل مقر سازمان ملل متحد در نیویورک نقش بستهاست.[۲۷]​[۲۸]​[۲۹]​[۳۰]​[۳۱]​[۳۲]​[۳۳]​ حسن مکارمی خوشنویس ایرانی نیز در گفتگویی با مجلهٔ یونسکو کوریر به وجود این شعر بر سردر تالار اصلی اشاره کردهاست.[۳۴]​
    ولی درمورد درست بودن این مطلب تردیدهایی نیز وجود دارد[۳۵]​[۳۶]​[۳۷]​ و عکسی نیز از این شعر بر سردر نامبرده دیده نشدهاست.[نیازمند منبع]​ از جمله، مؤسس مرکز سعدیشناسی وجود هر گونه لوح و یا سردری را با این اشعار از سعدی در مقر سازمان ملل متحد در نیویورک، رد میکند و معتقد است: «متأسفانه الان طوری شده که اگر این حرف را بزنیم، هیچکس باور نمیکند و مردم واقعاً فکر میکنند شعر سعدی در سردر سازمان ملل متحد نوشته شدهاست حال آنکه نه سردری و نه تابلویی با اشعار سعدی در سازمان ملل وجود ندارد.»[۳۸]​
    محمدجواد ظریف سفیر پیشین ایران در سازمان ملل، در سال ۱۳۸۴ در گفتگویی با رسانهها در این مورد گفته که: «از سالها قبل و شاید از چندین دهه پیش معروف بود که شعر معروف «بنیآدم اعضای یکدیگرند/که در آفرینش زیک گوهرند» منقوش و در سردر سازمان ملل آویخته شدهاست. در تحقیقاتی که ما کردیم در حداقل سه دههٔ گذشته، چنین کاری انجام نشده بود.»[۳۹]​
    گفتنی است که چاپ مصرع اول این شعر برروی اسکناسهای یکصد هزار ریالی در سال ۱۳۸۹، موجب واکنشهای رسانهای گردید و روایت صحیح این بیت، از فرهنگستان زبان و ادب فارسی استعلام شد.[۴۰]​[۴۱]​[۴۲]​
    [h=2]آنچه سعدی دربارهٔ خویش میسراید[/h]
    در بارگاهِ خاطرِ سعدی خرام اگرخواهی ز پادشاهِ سخن دادِ شاعری
    هفت کشور نمیکنند امروزبی مقالاتِ سعدی انجمنی
    من آن مرغِ سُخندانم که در خاکم رَوَد صورتهنوز آواز میآید به معنی از گلَستانم
    هر متاعی ز مخزنی خیزدشِکر از مصر و سعدی از شیراز
    منم امروز و تو انگشتنمای همه خلقمن به شیرینسخنیّ و تو به خوبی مشهور
    اگر شربتی بایدت سودمندز سعدی سِتان تلخْ داروی پَند
    بر حدیثِ من و حُسنِ تو نیفزاید کسحد همین است سخندانی و زیبایی را
    سعدی اندازه ندارد که به شیرین سخنیباغ طبعت همه مرغانِ شکرگفتارند
    خانه زندان است و تنهایی ضلالهرکه چون سعدی گلستانیش نیست
    درین معنی سخن باید که جز سعدی نیارایدکه هرچ از جان برون آید نشیند لاجرم بر دل
    هنر بیار و زبانآوری مکن سعدیچه حاجت است بگوید شِکر که شیرینم؟
    قلم است این به دستِ سعدی دَریا هزار آستین دُرّ دَری
    دعای سعدی اگر بشنوی زیان نکنیکه یحتمل که اجابت بُوَد دعایی را
    ز خاکِ سعدیِ شیراز بویِ عشق آیدهزار سال پس از مرگِ او گرَش بویی[۴۳]​
    من دگر شعر نخواهم بسرایم که مگسزحمتم میدهد از بس که سخن شیرین است
    [h=2]سعدی از نگاه دیگران[/h][h=3]در ستایشِ سعدی[/h]
    • مجدِ هَمگَر در ستایشِ سعدی:
    از سعدیِ مشهورسخن شعرِ روان جویکاو کعبهٔ فضل است و دلش چشمهٔ زمزم

    • محمدتقی بهار در ستایشِ سعدی:[۴۴]​
    سعدیا! چون تو کجا نادرهگفتاری هست؟یا چو شیرین سخنت نخلِ شکرباری هست؟
    یا چو بُستان و گلستانِ تو گلزاری هست؟هیچم ار نیست، تمنای توام باری هست
    «مشنو ای دوست که غیر از تو مرا یاری هستیا شب و روز بجز فکر توام کاری هست»
    لطف گفتار تو شد دام ره مرغ هـ*ـوسبه هـ*ـوس بال زد و گشت گرفتار قفس
    پایبند تو ندارد سر دمسازی کسموسی اینجا بنهد رخت به امید قبس
    «به کمند سر زلفت نه من افتادم و بسکه به هر حلقهٔ زلف تو گرفتاری هست»

    • همام تبریزی در ستایش سعدی:
    همام را سخن دلفریب و شیرین استولی چه سود که بیچاره نیست شیرازی

    • سیفالدین فرغانی معاصر سعدی، خطاب به وی:[۴۵]​
    نمیدانم که چون باشد به معدن زر فرستادنبه دریا قطره آوردن، به کان گوهر فرستادن
    چو بلبل در فراق گل از این اندیشه خاموشمکه بانگ زاغ چون شاید به خنیاگر فرستادن!
    حدیث شعر من گفتن کنار طبع چون آبتبه آتشگاهِ زرتشت است خاکستر فرستادن
    ضمیرت جام جمشید است و در وی نوشِ جانپروربرِ او جرعهای نتوان از این ساغر فرستادن
    تو کشورگیرِ آفاقی و شعرِ تو، تو را لشکرچه خوش باشد چنین لشکر به هر کشور فرستادن

    • عبدالحسین زرینکوب: «سعدی معانی لطیف تازه را در عبارات آسان بیان میکند و از تعقید و تکلف برکنار میمانَد. بعید نیست اگر بگوییم این بیت را در وصف خود سرودهاست:[۴۶]​
    صبر بسیار بباید پدرِ پیرِ فلک راکه دگر مادرِ گیتی چو تو فرزند بزاید

    • محمدعلی فروغی دربارهٔ سعدی مینویسد: «اهل ذوق اِعجاب میکنند که سعدی هفتصد سال پیش به زبان امروزی ما سخن گفتهاست، ولی حق این است که [...] ما پس از هفتصد سال به زبانی که از سعدی آموختهایم سخن میگوییم».
    • ضیاء موحد دربارهٔ وی مینویسد: «زبان فارسی پس از فردوسی به هیچ شاعری بهاندازهٔ سعدی مدیون نیست».
    زبان سعدی به «سهل ممتنع» معروف شدهاست، از آنجا که به نظر میرسد نوشتههایش از طرفی بسیار آساناند و از طرفی دیگر گفتن یا ساختن شعرهای مشابه آنها ناممکن.

    • روحالله خمینی: او نیز در بیتِ «شاعر اگر سعدی شیرازی است / بافتههای من و تو بازی است» به مقام والای سعدی اشاره میکند.
    • گارسن دوتاسی: سعدی تنها نویسنده ایرانی است که نزد تودهٔ مردم اروپا شهرت دارد.
    • باربیه دومنار: در آثار سعدی، لطف طبعِ هوراس، سهولت بیانِ اوید، قریحهٔ بذلهگوی فرانسوا رابُله، و سادگی لافونتن را میتوان یافت.
    • سر ادوین آرنولد: باری دگر همراه من آی، از آن آسمان گرفته،
    تا گوش بر نغمهٔ خوشآهنگ و سحرآسای سعدی گذاریم،
    بلبلی هزاردستان، که، از دل گلستانِ خویش، به پارسی هر دم نوایی دیگر ساز خواهد کرد...[۴۷]​

    [h=3]در نقدِ سعدی[/h]
    سعدی عمیق نمیاندیشد، اما زیبا بیان میکند.
    پشت بیان او چیز دیگری سوای آنچه بیان میکند، نیست.
    در او هرچه هست، لفاظیست، نه اندیشهپردازی[۴۸]​
    احمد شاملو، ماهنامهٔ تجربه شماره ۴، شهریور ۱۳۹۰



    ذبیحالله منصوری شبههٔ عدم اصالت اشعار سعدی را مطرح ساخته و اشعار وی را اقتباس دانستهاست.[۴۹]​ احمد کسروی تیر نقد را به سمت گرایشهای جنـ*ـسی سعدی نشانه گرفته و او را از این منظر مورد سرزنش قرار دادهاست.[۵۰]​[۵۱]​ میرزا آقاخان کرمانی ابیات عاشقانهٔ سعدی را مورد نقد اخلاقی قرار دادهاست.[۵۲]​ نیما یوشیج بیشتر از منظر خلاقیت معنایی و مفهومی، اشعار سعدی را قابل نقد میبیند.[۵۳]​ اسماعیل خویی و علی شریعتی بر گرایشهای سازشکارانه و محافظهکارانهٔ سعدی انگشت گذاشته و از این لحاظ، وی را شایستهٔ نقد میبینند.[۵۴]​
    [h=2]ترجمهٔ آثار سعدی به زبانهای اروپایی[/h]
    220px-Gulistan_du_ryer.JPG




    صفحهٔ عنوانِ ترجمهٔ آندره دو ریه از قسمتهایی از گلستان، منتشرشده در سال ۱۶۳۴


    آندره دو ریه نخستین کسی بود که با ترجمهٔ قسمتهایی از گلستان در سال ۱۶۳۴ به زبان فرانسوی، سعدی را به اروپاییان شناساند. دو دهه پس از ترجمهٔ او، یعنی در ۱۶۵۴، آدام اولئاریوس، ترجمهٔ کاملی از بوستان و گلستان را به زبان آلمانی منتشر کرد.[۵۵]​
    [h=2]آرامگاه[/h]نوشتار اصلی: آرامگاه سعدی
    220px-Aramgah-e-saadi_shiraz.jpg




    آرامگاه سعدی شیراز


    سعدی در خانقاهی که اکنون آرامگاه اوست و در گذشته محل زندگی او بود، به خاک سپرده شد که در ۴ کیلومتری شمالشرقی شیراز، در دامنهٔ کوه فهندژ، در انتهای خیابان بوستان و در کنار باغ دلگشا است. این مکان در ابتدا خانقاه شیخ بوده که وی اواخر عمرش را در آنجا میگذرانده و سپس در همانجا دفن شدهاست. برای اولین بار در قرن هفتم توسط خواجه شمس الدین محمد صاحبدیوانی وزیر معروف آباقاخان، مقبرهای بر فراز قبر سعدی ساخته شد. در سال ۹۹۸ هـ. ق به حکم یعقوب ذوالقدر، حکمران فارس، خانقاه شیخ ویران گردید و اثری از آن باقی نماند. تا اینکه در سال ۱۱۸۷ هـ. ق به دستور کریمخان زند، عمارتی ملوکانه از گچ و آجر بر فراز مزار شیخ بنا شد که شامل ۲ طبقه بود. طبقهٔ پایین دارای راهرویی بود که پلکان طبقه دوم از آنجا شروع میشد. در دو طرف راهرو دو اتاق کرسیدار ساخته شده بود. در اتاقی که سمت شرق راهرو بود، مزار سعدی قرار داشت و معجری چوبی آن را احاطه کرده بود. قسمت غربی راهرو نیز موازی قسمت شرقی، شامل دو اتاق میشد، که بعدها شوریده (فصیحالملک) شاعر نابینای شیرازی در اتاق غربی این قسمت دفن شد. طبقه بالای ساختمان نیز مانند طبقه زیرین بود، با این تفاوت که برروی اتاق شرقی که قبر سعدی در آنجا بود، به احترام شیخ اتاقی ساخته نشده بود و سقف آن به اندازه دو طبقه ارتفاع داشت. در دورهٔ قاجاریه (سال ۱۳۰۱) توسط فتحعلیخان صاحبدیوان مرمت شد و چند سال بعد نیز حبیباللهخان قوامالملک دستور تعمیر و ترمیم قسمتی از بنا را صادر کرد، و تولیت آن به " کربلایی سید زین العابدین چینی (حسینی نیک) سپرده شد و ایشان در سال ۱۳۲۱ ه. ش در گذشت.
    بنای فعلی آرامگاه سعدی از طرفِ انجمن آثار ملی در سال ۱۳۳۱ هـ. ش با تلفیقی از معماری قدیم و جدید ایرانی در میان عمارتی هشت ضلعی با سقفی بلند و کاشیکاری ساخته شد. روبهروی این هشتی، ایوان زیبایی است که دری به آرامگاه دارد.
    سکههای پانصدریالی برنزی ایران از سال ۱۳۸۷ خورشیدی به نقش آرامگاه سعدی مزین شدهاست. همچنین طرح پشت اسکناس دههزارتومانی (یکصدهزارریالی) نمایی از مقبرهٔ سعدی در شیراز میباشد.
    در تاریخ آل یاسر آمدهاست که سعدی با حکیم نزاری قهستانی مرواداتی داشتهاست و سعدی برای دیدنِ نزاری به بیرجند آمدهاست (۱–۱)
    [h=2]روز سعدی[/h]نوشتار اصلی: روز سعدی
    مرکز سعدیشناسی، از سال ۱۳۸۱ خورشیدی، روز ۱ اردیبهشت را روز سعدی، اعلام کرد و در اول اردیبهشت ۱۳۸۹ خورشیدی، در «اجلاس شاعران جهان» در شیراز، نخستین روز اردیبهشت، از سوی نهادهای فرهنگیِ داخلی و خارجی، بهعنوان «روز سعدی» نامگذاری شد.[۵۶]​
    مدیر مرکز سعدیشناسی در اعلام برنامههای روز سعدی گفت:
    اول اردیبهشتماه هر سال در شیراز و برخی از شهرهای ایران و جهان فرصت مغتنمی برای گلگشت در بوستان و گلستان سعدی شیراز فراهم میشود و اندیشمندان و سعدیپژوهان، سعدیدوستان و هنرمندان هریک به فراخور دانش و ذوق خویش، به کلام و نوا و رنگ و نمایش از سعدی میگویند و عشق و حکمت و نیکپنداری او را ارج مینهند.[۵۷]​
    [h=2]جستارهای وابسته[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]سلمان ساوجی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    سلمان ساوجی
    نام اصلیخواجه جمالالدین سلمان بن خواجه علاءالدینمحمد
    زمینهٔ کاریشعر
    زادروز۷۰۹ (قمری)
    ساوه
    پدر و مادرخواجه علاءالدینمحمد
    مرگ۷۷۸ (قمری)
    ساوه
    در زمان حکومتجلایریان
    دیوان سرودههاجمشید و خورشید
    فراقنامه
    تخلصسلمان
    اثرگذاشته برحافظ
    خواجه جمالالدین سلمان بن خواجه علاءالدینمحمد معروف به سلمان ساوجی (زاده ۷۰۹ (قمری) - درگذشتۀ ۷۷۸ (قمری) - ساوه) از شاعران اوایل قرن هشتم هجری است. وی از بزرگترین قصیدهسرایان و غزلگویان ایران است. [۱]​ پدرش خواجه علاءالدینمحمد اهل قلم بود.[۲]​
    یکی از دلایل عمدۀ شهرت سلمان، در قصیدۀ مصنوعی به نام بدایعالاسحار است که در روزگار جوانی و در مدح غیاثالدین محمد وزیر سرودهاست. سلمان این قصیده را به تقلید از سید ذوالفقار شیروانی و قوای گنجهای سرود. در آن زمان این شاعر حدود بیست و شش یا بیست و هفت ساله بود. [۲]​

    [h=2]شعر[/h]سلمان تحصیل کمالات کرد و سخنپردازیهای او تنها از روی قریحه وذوق نبود. در اوایل عمر خواجه غیاثالدین محمّد وزیر سلطان ابوسعید بهادر (۷۱۶-۷۳۷) را در قصاید خود مدح کرد و سپس شیخ حسن بزرگ از سلسله جلایریان و سلطانحسین و سلطاناویس را مدح گفت، او مدّت چهل سال در سفر و حضر و تبریز و بغداد مداحی آن خانواده را نمود. سلمان در درجۀ اوّل قصیدهسراست و میتوان او را از آخرین قصیدهسرایان معروف ایران پیش از صفویان دانست. سلمان در تغزل و عاشقانهها نیز زبردست بود و از این جهت مورد توجه قرار گرفت. ابیات زیر از اوست:
    باد نوروز از کجا این بوی جان میآوردجان من پی تا به کوی دلستان میآورد
    ورنه اقلیم فلک شکرانه این مژده رامسرعان عالم علوی به رسم مژده خواه
    سلمان ساوجی در شعر زیر به داستان توطئۀ منصور اشاره دارد که ابومسلم را از مرو به بغداد طلبید و او نرفت، منصور سوگندها خورد و عهدها گرفت که او را آزاری نرساند و ابومسلم از مرو به نیشابور و از آنجا به ری شد. مؤلّف مجملالتواریخ مینویسد: «چون به ری رسید، رای و خرد آنجا بگذاشت و به همدان شد» وسرانجام به بغداد رفت و به امر منصور کشته شد.
    آنکه میانداخت سر چون خیمه بر گردن به ریشد اسیر خواری و مستوجب چندین عذاب
    کرد رو بر آسمان کای آسمان تدبیر چیستآسمان گفتش «ترکت الرای بالری» در جواب
    در منابع به موسیقیدانی او اشاره نشده، لیکن رامشییان و موسیقیدانان او را گرامی میداشتند. دوبیتی او که درباره کاسهنوازی مراغی سروده بر این پایهاست:[۳]​
    آوازهٔ کاسهٔ تو این بنده شنیدوز طبع لطیفش به نواها برسید
    سلمان گذشته از قصیدهو غزل؛ ترجیعبند‚ ترکیببند‚ قطعه‚ مثنویو رباعینیز گفتهاست:
    این کاسهٔ دیدهای که بیننده ز ماستتا کاسهٔ دیده هست مثل تو ندید
    بوستان بر دوستان افشاند از این بهجت نثارآسمان بر آسمان انداخت زین شادی کلاه
    او همچنین در تصوف نیز اشعاری دارد:
    گر سر و ترک کلاه فقر داری ای فقیرچار ترکت باید اول تا رود کارت به پیش
    ترک اول ترک مال و ترک ثانی ترک جاهترک ثالث ترک راحت ترک رابع ترک خویش
    سلمان ساوجی از جمله شاعرانی است که وصف طبیعت را با حرکت و حیات همراه کردهاست و به اصطلاح به عناصر بیجان. شخصیت و خصایص انسانی بخشیدهاست. او به این شیوه بسیاری از وصفهای خود را سرشار از زندگی و پویایی و حرکت کردهاست. اغلب تشخیصهای او در شکل تفصیلی و با نوعی بیان روایی همراه است.[۱]​
    [h=2]آثار[/h]بسیاری از شعرهای سلمان ساوجی در مدح شیخ حسن و همسرش دلشادخاتون و سلطاناویس سروده شده. او دو مثنوی یکی موسوم به «جمشید و خورشید» و دیگری «فراقنامه» دارد:[۳]​

    • جمشید و خورشید در ۷۶۳ قمری به پایان رسید
    • فراقنامه در ۷۷۰ قمری به پایان رسید
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]نعمتالله ولی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    Please, ورود or عضویت to view URLs content!





    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در زمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!



    شاه نعمتالله ولی (نام کامل: سید نورالدین نعمتالله بن محمد بن کمالالدین یحیی کوه بنانی کرمانی) معروف به سید نورالدین شاه نعمت الله ولی ماهانی کرمانی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (۷۳۰، ۷۳۱ ــ ۸۳۲، ۸۳۴)،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    منسوب به اوست.
    شاه نعمت الله از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و عرفای سدهٔ هفتم و هشتم هجری است که طریقتی جدید در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ایجاد کرد و پیروان سایر طریقتها را نیز تحت تأثیر خود قرار داد. او از جمله شعرای تصوف ایران و قطب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. او در طریقهٔ تصوف موسس سلسلهٔ مشهور نعمتاللهی است و در راه طریقت و سیر و سلوک مقامی بلند داشته است.

    [h=2]زندگی[/h][h=3]زایش[/h]شاه نعمتالله ولی به سال ۷۳۱
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    متولد شد. او فرزندِ میر عبدالله ولی از بزرگان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بودهاست. نسبتِ او با نوزده نسل به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میرسد. ولادت او را برخی در شهر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    عنوان کردهاند و عدهای از مورخین نیز ایشان را متولد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در کرمان میدانند.
    امیر خلیلالله نوه او تولد جدِ خود را روز چهارشنبه چهاردهم ربیعالاول ۷۳۱ دانستهاست و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تولد او را پنجشنبه بیست و دوم رجب ۷۳۰ در قصبهٔ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ذکر کردهاند.[
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ]​

    بر اساسِ برخی منابعِ دیگر، سید نورالدین نعمتالله کرمانی مشهور به شاه نعمت الله ولی، در سال ۷۳۱/۱۳۳۱از پدری عرب به نام میر عبدالله و مادری ایرانی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به دنیا آمده است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    [h=3]ورود به تصوف[/h]او در سن ۵ سالگی با تصوف و عرفان آشنا شد و پدرش میر عبدالله، او را به مجالس
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    میبرد. شهر حلب در آن زمان مرکز
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. شاه نعمتالله از این فرصت استفاده کرده و در حلب در خدمتِ محیالدین ابن عربی قرار گرفت و از مکتب و عرفان او بهره برد. شاه نعمتالله برای پیشرفت در علوم و فراگیری بیشتر علوم دینی به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سفر کرد. شهر شیراز در آن زمان از مراکز اصلی دروس
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و مذاهب
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. شاه نعمتالله برای یافتن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و مراد خود به این سو و آن سو و در خدمت شیوخ و مشایخ زیادی قدم برداشت.
    شاه نعمتالله علوم مقدماتی را نزد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تحصیل کرده و علم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را خدمت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را نزد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را نزد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آموخت و چون علوم ظاهری طبع اورا قانع نمیکرد سالها به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و تصفیه و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باطن مشغول گردید و در پی مراد به سیر و سفر پرداخت تا عاقبت به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مشرف شد و از دست
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یکی از عرفای عصر خویش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و به مراد خویش نایل آمد و دست ارادت بدو داد، چنانکه در اشعار خود که از او یاد کردهاست:
    شیخ ما در حرم مرحقطب وقت و یگانه عالم
    ز دمش مرده میشدی زندهنفسش همچو عیسی مریم
    نعمت الله مرید حضرت اوستشیخ عبداللهاست او فافهم
    شاه نعمت الله، به سیر و سفر در ممالک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پرداخت و به نشر عرفان و تصوف همت گمارد. او بیست و چهار ساله بود که در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دیدار کرد. شیخ یافعی از عرفای بزرگ و با عظمت آن دوران به شمار میآمد. شیخ یافعی به سلسلههای طریقت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    متصل میشد. شاه نعمتالله هفت سال را با شیخ عارف سپری کرد و از او علوم و دانشهای معنوی زیادی آموخت. شاه نعمتالله بعد از آن به مصر رفت و در آنجا به سوی جهان فرهنگ ایرانی روی آورد. وی در بازگشت به ایران پس از ازدواج با نوهٔ دختریِ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، بهسوی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کرمان عزیمت کرد و در آنجا به ریاضت طویلالمدتی پرداخت که مکان مورد نظر بنام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    معروف است. در طول این مدت، افراد بسیاری در نزد او به تحصیل علوم و معارف صوفیه پرداختند واز محضر ایشان کسب فیض نمودند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، منسوب به شاه نعمتالله ولی از عرفای بزرگ ایران و اسلام است.
    [h=3]درگذشت[/h]وی در سال ۸۳۲ (به روایتی ۸۳۴) در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    درگذشت و شمس الدین ابراهیم بمی پدر سیدطاهرالدین بمی عارف نامی هم عصر شاه نعمت الله از
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آمد و بر پیکر شاه ولی نماز خواند. مدتِ زندگانیِ شاه نعمتالله ولی ۱۰۴ سال ذکر شدهاست و خود او تا ۹۷ سالگی خود را بیان داشتهاست:
    نود هفت سال عمر خوشیبنده را داد حی ِ پاینده
    پیکر وی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در شهر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به خاک سپرده شده است.
    [h=2]اشعار[/h]شاه نعمت الله ولی دارای دیوانی است که متشمل بر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است که از لحاظ ادبی متوسط به شمار میرود.
    کلیات اشعار وی به کوشش دکتر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در یازده نوبت در ایران منتشر گردیده است. در مقدمه کلیات، ۷ نسخه خطی (کتابخانه ملک - شماره ۵۲۹۸؛ کتابخانه مجلس - ش ۱۳۵۴۹؛ کتابخانه مرکزی دانشگاه - ش ۵۱۰۹؛ آستان قدس رضوی -ش ۴۶۷۹؛ خانقاه نعمت اللهی در تهران - قرن دهم هجری؛ نسخه آقای روح الامینی ۱۲۶۲ ه. ق. نسخه آقای ترقی ۹۹۶ ه. ق) و یک نسخه چاپ سنگی منابع تصحیح این کلیات ذکر شده است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    او شامل ۱۵۱۴۲ بیت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    با تصحیح
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در نشر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در سال
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در ۱۲۱۶ صفحه منتشر شده است.
    [h=3]سایر تألیفات[/h]
    • شرح لمعات: شامل یک دیباچه و شرح ۲۷ لمعه از فخرالدین ابراهیم عراقی
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    • رسالههای شاه نعمت الله ولی: مجموعهای از ۹۷ رساله
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    [h=2]تأکید بر حضور در اجتماع[/h]از جمله توصیهها و سفارشهای شاه نعمتالله ولی به مریدان خود این بود که برای تصفیه دل و تزکیه نفس باید در خدمت خلق باشید و در خدمت به مردم کوتاهی نکنید و در اجتماع حاضر باشید. از همین نکته میتوان استنتاج کرد که او مردم را از رهبانیت و گوشهگیری و بیمیلی پرهیز میدهد و به خدمت خلق و حضور در اجتماع دعوت میکند و البته بیان میدارد که دل به دنیا و مادیات آن نبندید و خود را برای سفر آخرت آماده کنید:
    ذکر حق ای یار من بسیار کنگر توانی کار کن در کارکن
    [h=2]اهتمام به کار کردن[/h]
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در بیان اعتقاد شاه نعمتالله به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مینویسد: «آن حضرت میل تمام به اقسام زراعت داشتند» و خود هر از گاهی به کار زراعت میپرداختند. بر خلاف بسیاری از سران مذهبی دنیاگریز در فرقههای دیگر، شاه ولی برحضور در اجتماع مشغول شدن به کار و دوری از تنبلی تأکید داشت. البته این صرفاً یک دستور اخلاقی نبود بلکه این خود بخشی از برنامههای او برای پرورش معنوی مریدان خود بود.
    [h=2]شاه ولی و حافظ[/h]گویند روزی شاه ولی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پاره یی از زمین برداشته و به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    داد و فرمود که این سنگ را نزد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بـرده و بپرس که قیمت این سنگ چنداست؟ چون قیمت معلوم کنی از جوهری گرفته آن را باز آور و چون درویش آن سنگ را به نظر جوهری بُرد، جوهری پارهای
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دید که در عمرِ خود مثل آن لعل ندیده بود. قیمت آن لعل را هزار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گفت. درویش سنگ را باز گرفته به خدمت شاه باز آورد. آن حضرت فرمود تا آن سنگِ لعل شده را صلایه نمود شربت ساخت و هر درویشی را قطره یی چشانید و فرمود:
    ما خاک راه را به نظر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کنیم
    صد درد را به گوشهٔ چشمی دوا کنیم
    درحبسِ صورتیم و چنین شاد و خرّمیمبنگر که در سراچهٔ معنی چهها کنیم
    رندانِ لاابالی و مستانِ سرخوشیمهشیار را به مجلسِ خود کی رها کنیم
    موجِ محیط و گوهرِ دریای عزتیمما میل دل به آب و گِل، آخر چرا کنیم
    در دیده رویِ ساقی و در دست جامِ میباری بگو که گوش به عاقل چرا کنیم
    ما را نَفَس چو از دمِ عشق است لاجرمبیگانه را به یک نفسی آشنا کنیم
    از خود برآ و در صفِ اصحابِ ما خرامتا سیدانه روی دلت با خدا کنیم
    این شرح
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و این اشعار منتشر میشد و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    نیز آنرا شنید. حافظ که مردی دانشمند و عارفی پاک نهاد بود این
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را ساخت و پرداخت:
    آنانکه خاک را به نظر کیمیا کنندآیا بود که گوشهٔ چشمی به ما کنند؟
    دردم نهفته به، ز طبیبانِ مدّعیباشد که از خزانهٔ غیبش دوا کنند
     
    بالا