تذکره الشعرا سرزمین نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 7,470
  • پاسخ ها 153
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=1]محمود وراق هروی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


محمودِ وَرّاقِ هِرَوی شاعر پیشگام پارسیگو، همدوره با دودمانهای طاهریان و صفاریان بود. از او تنها یک دوبیتی به جا ماندهاست:
نگـاریـنـا بـه نقـد جانْـت ندْهمگـرانـی در بـهـا، ارزانْـت نـدْهـم
گرفتستم بهجان دامانِ وصلتدهم جان از کف و دامانْت ندْهم
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مسعود سعد سلمان[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری میزیستهاست.

    [h=1]مسعود سعد سلمان[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    مسعود سعد سلمان شاعر دورهٔ غزنوی که در نیمهٔ دوم قرن پنجم و آغاز قرن ششم هجری میزیستهاست.
    [h=2]محتویات[/h]



    • ۱ زندگی
    • ۲ آثار
    • ۳ نمونه شعر
    • ۴ جستارهای وابسته
    • ۵ پینوشت
    • ۶ منابع
    • ۷ پیوند به بیرون

    [h=2]زندگی[/h]مسعود سعد سلمان، در سال ۴۳۸ هجری به دنیا آمد.[۱]​ اجداد مسعود سعد همدانی بودند همچنین سعد سلمان پدر مسعود اهل همدان بود ولی اربـاب تذکره (تذکره کتابیست که در آن شرح احوال شعرا، نویسندگان، درباریان، فلاسفه، عرفاً و... نوشته شده باشد) دربارهٔ زادبومش اختلاف دارند. بنا به گفتهٔ عوفی در همدان به دنیا آمده[۲]​ دولتشاه سمرقندی زادگاهش را جرجان میداند،[۳]​ واله داغستانی گوید که اصلش از همدان است ولی مدتها در لاهور به سر بردهاست[۴]​؛ غلامعلی آزاده[۵]​ وی را اهل لاهور میداند؛ و بدیعالزمان فروزانفر در سخن و سخنوران زادگاهش را لاهور نوشتهاست.[۶]​[۷]​
    حیات مسعود سعد سلمان مصادف با عهد شش پادشاه غزنوی بودهاست که عبارتاند از؛ شاه فرخزاد، سلطان ابراهیم، مسعود بن ابراهیم، شیرزاد غزنوی، ملک ارسلان و بهرامشاه. کودکی او در عهد پادشاه فرخزاد بوده و زندگی ادبی و خدمت شاهی او، از عهد سلطان ابراهیم، آغاز میشود.[۸]​ مسعود سعد تا شصت سال به عنوان یکی از عمّال دیوان غزنوی، خدمت کرد. در سال ۴۳۸ هجری قمری هنگامی که سلطان مسعود بن محمود، فرزند خود «مجدود» را به فرمانفرمایی هند فرستاد، سعد سلمان همراه او بود.[۹]​
    مسعود سعد سلمان دو پسر و یک دختر داشت. یک پسرش موسوم به «سعادت» که شاعر بود و پسرِ دیگر «صالح» (یا محمد) نام داشته که هنگام زندانیبودن پدر، در مرنج، وفات یافت. مسعود سعد سلمان در سال ۵۱۸ هجری از دنیا رفت. بخشی از حیات هشتادساله او در زندانهای دهک، نای، سو و مرنج گذشتهاست. شغل رسمی او کتابدار سلطنتی بودهاست.[۱۰]​
    [h=2]آثار[/h]اشعار مسعود سعد سلمان متأثر از سرودههای عنصری و منوچهری و ناصر خسرو و فرخی است. سه دیوان (فارسی و عربی و هندی) به وی نسبت دادهاند. قصایدش که اغلب در مدح سلاطین غزنوی است ساده و روان است و چنین مینماید که به فلسفه و ریاضیات آشنا بودهاست. در اشعارش برخی کلمات هندی دیده میشود. کمالالدین اسمعیل، معزی و ظهیرالدین نیشابوری از سبکش تقلید کردهاند. سنایی او را در شعر «پیشوای کیهان»[۱۱]​ و رشیدی «تاج شاعران»[۱۲]​ وی چند بار، در چند حصار زندانی شد و حبسیاتش هم از لحاظ سوز و احساسات و حسن معانی و هم از لحاظ لطف الفاظ و سلاست و تشبیهات طبیعی بینظیرند و اهمیت خاصی دارند[۱۳]​ اشعار فارسی وی را برخی هجده هزار بیت دانستهاند.[۱۴]​ مسعود، دیوانی به زبان عربی و ظاهراً دیوانی نیز به زبان هندی داشته است که جز ابیاتی عربی در حدائق السحر، چیزی از دیوان عربی اش در دست نداریم و دیوان هندیش نیز به کلی مفقود است. مسعود سعد سلمان یکی از قصیدهسرایان اواخر قرن پنجم و اوایل قرن ششم بوده و سبک شعر او خراسانی است. دیوان فارسی وی قریب به هجدههزار بیت دانسته شدهاست و غیر از قصاید، غزلیات و رباعیات، مثنویات، قطعات و چیستان نیز دارد. فروزانفر مثنویاتش را متوسط شمرده و گفته «اگر نمیساخت بهتر بود».[۱۵]​
    [h=2]نمونه شعر[/h]
    هفت سالم بسود سو و دهکپس از آنم سه سال قلعه نای
    ***
    آن گوهر حسامم در دست روزگارکاخر برونم آرد یک روز در وغا
    در صد مصاف معرکه گر کند گشتهامروزی به یک صقال بجا آید آن مضا
    ***
    تاری از موی من سفید نبودچون به زندان مرا فلک بنشاند
    ماندم اندر بلا و غم چندانکه یکی موی من سیاه نماند
    ***
    سالها بودهام چنانکه بودبچهٔ شیرخوار بیمادر
    ***
    تا نیابی مراد خویش بکوشتا نسازد زمانه با تو بساز
    ***
    با همت باز باش و با کبر پلنگزیبا به گـه شکار و پیروز به جنگ
    کم کن بر عندلیب و طاووس درنگکانجا همه آواز است، اینجا همه رنگ
    ***
    تیغ و تیر است بر دل و جگرمغم و تیمار دختر و پسرم
    هم بدینسان گداز دم شب و روزغم و تیمار مادر و پدرم
    نه خبر میرسد مرا ز ایشاننه بدیشان همی رسد خبرم
    کمر کوه تا نشست من استبر میان دو دست شد کمرم
    یا ز دیده ستاره میبارمیا به دیده ستاره میشمرم
    ای جهان سختی تو چند کشم؟وی فلک عشـ*ـوهٔ تو چند خرم؟
    ***
    در آرزوی بوی گل نوروزمدر حسرت آن نگار جان افروزم
    از شمع سه گونه کار میآموزممیگریم و میگدازم و میسوزم
    ***
    چون بدیدم به دیدهٔ تحقیقکه جهان منزل فناست کنون
    راد مردان نیک محضر راروی در برقع حیاست کنون
    آسمان چون حریف نامنصفبر سر عشـ*ـوه و دغاست کنون
    دل فگار است همچو دانه از آنکهزیر این سبز آسیاست کنون
    طبع بیمار من ز بستر آزشکر یزدان درست خاست کنون
    در عقاقیر خانهٔ توبهنوشداروی صدق خواست کنون
    آن زبانی که مدح شاهان گفتمادح حضرت خداست کنون
    لهجهٔ پرنوای خوش نعمتبلبل باغ مصطفاست کنون
    مدتی خدمت شهان کردمنوبت خدمت خداست کنون
    ***
    برشکال (موسم باران) لاهور:
    برشکال، ای بهار هندوستانای نجات از بلای تابستان
    دادی از تیر مه بشارتهاباز رستیم از حرارتها
    بادهای تو میغها دارندمیغهای تو تیغها دارند
    رعدهای تو کوسها کوبندچرخ گوید همین که بگشو بند
    طبع و حال هوا دگر کردیدشتها را همه شمر کردی
    سبزهها را طراوتی دادیعمرها را حلاوتی دادی
    راغ را گل زمردین کردیباغ را شاخ بسدین کردی
    تو بدین حملهای که افکندیبیخ خشکی ز خاک برکندی
    تیر بگذشت ناگهان بر مامنهدم گشت لشکر گرما
    حبذا ابرهای پرنم توخرما سبزههای خرم تو
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مسعودی مروزی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، مسعودی را ببینید.
    مسعودی مروزی شاعر اواخر سدهٔ سوم و اوایل سدهٔ چهارم هجری است که اطلاعات زیادی از او در دست نیست.[۱]​ او نخستین کسی بود که در زبان فارسی، شاهنامهای منظوم سروده است.[۲]​ نخستین کسی که از شاهنامه او نام می برد،مطهر بن طاهر مَقدِسی است. او در کتاب البدء و التاریخ ضمن یاد کردن از پادشاهان ایران، دو بار از مسعودی و کتابش نام میبرد. بار نخست در شرح پادشاهی کیومرث از قول شاهنامه مسعودی مینویسد:
    نخستین کیومرث آمذ به شاهیکرفتش به کیتی درون پیشگاهی
    چو سی سالی به کیتی باذشا بوذکی فرمانش به هر جایی روا بوذ
    و بار دوم در پایان سرگذشت پادشاهان ایران، مینویسد که مسعودی سروده است:
    سپری شذ نشان خسرواناچو کام خویش راندند در جهانا[۳]​[۴]​
    نکته مهمی که مَقدِسی تصریح می کند این است که ایرانیان، این شاهنامه را به منزله تاریخ ملی خود میپنداشتند و تصاویری از رزم پهلوانان را به آن اضافه میکردند.[۵]​[۶]​
    دومین کسی که از مسعودی و اثرش نام می برد، ثعالبی است. او نیز در کتاب غرر اخبار دو بار از شاهنامه مسعودی نام میبرد. بار نخست در شرح پادشاهی طهمورث مینویسد: «و به گفته مسعودی در مزدوج خود به فارسی، طهمورث قهندز را در مرو ساخت». و بار دوم در شرح پادشاهی بهمن نوشته است: «مسعودی مروزی در مزدوج خود به فارسی مینویسد که بهمن زال را کشت و تنی از کسان او را زنده نگذاشت».[۷]​
    شاهنامه مسعودی آنگونه که از نوشته مَقدِسی برمیآید باید در حوالی سال سیصد هجری قمری سروده باشد. همچنین اثر او، مثنوی مشهوری بوده در بحر هزج مسدس بر وزن مفاعیلن/مفاعیلن/فعولن و شاید گاهی ابیات هزج مسدس مقصور بر وزن مفاعیلن/مفاعیلن/مفاعیل نیز در آن وجود داشته است.[۸]​
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]معروفی بلخی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    ابوعبدالله محمد پسر حسن معروفی بلخی شاعر ایرانی است. او زاده شهر بلخ بود. او همدوره با رودکی و شهید بلخی بوده است.
    معروفی مدحکنندهٔ عبدالملک بن نوح سامانی (۳۴۳-۳۵۰ (هجری)) بودهاست. شعر زیر از اوست:
    این دل مسکین من اسیر هوا شدپیش هزاران هزار گونه بلا شد
    جادوکی بند کرد و حیلت بر مابندش بر ما برفت و حیله روا شد
    حکم قضا بود و این قضا به دلم برمحکم از آن شد که یار یارِ قضا شد
    هرچه بگویم ز من، نگر که نگیریعقل جدا شد ز من که یار جدا شد
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]امیر معزی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد
    (تغییرمسیر از معزی)

    امیر معزی میتواند اشاره به یکی از افراد زیر باشد:

    • محمدعلی امیرمعزی، دارای دکترای خاورشناسی و ادیان، متخصص در شیعه
    • محمد معزی، شاعری فارسی زبان
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]معنوی بخارائی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    معنوی بخارایی شاعر ایرانی پایان دوره سامانیان و آغاز روزگار غزنویان است. شعر زیر از اوست:
    هرچه آن بر تن تو زهر بُوَدبر تن مردمان مدار تو نوش
    ندهی داد داد کس مستانانگبینخر مباش و زهرفروش
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]منتصر سامانی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، منتصر را ببینید.
    منتصر سامانی
    امیر سامانی
    نام کاملابوابراهیم اسماعیل بن نوح
    لقب(ها)منتصر
    مرگ۳۹۵ (قمری)
    ۱۰۰۴ (میلادی)
    پیش از-
    پس ازعبدالملک دوم
    دودمانسامانی

    ابوابراهیم اسماعیل بن نوح بن منصور بن نصر شناختهشده به منتصر واپسین شاهزاده سامانی بود که با مرگش در ۳۹۵ (قمری) دودمان سامانیان به انجام کار خود رسید.


    منتصر شعر نیز میسرود. شعر زیر از اوست:

    گویند مرا: چون سلَب خوب نسازیمأواگه آراسته و فرش ملوّن؟
    با نعرهٔ گردان چه کنم لحن مغنّی؟با پویهٔ اسبان چه کنم مجلس گلشن؟
    جوش می و نوش لب ساقی به چه کار است؟جوشیدن خون باید بر غیبهٔ جوشن
    اسب است و سلاح است مرا بزمگه و باغتیر است و کمان است مرا لاله و سوسن
    [h=2]منابع[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]منجیک ترمذی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    ابوالحسن علی بن محمد مُنجیکِ ترمذی شاعر ایرانی نیمه دوم سده چهارم هجری است. شعرهایش بیشتر جنبۀ هزل و هجو دارند.
    منجیک شاعر دربار چغانیان بوده و برخی از امیران چغانی را مدح گفته است. او همروزگار با طاهر چغانی (مرگ: ۳۸۱ ق) بوده است.
    دربارۀ چیرگی منجیک در سرودن هزل و هجو سوزنی سمرقندی شاعر سدۀ ششم هجری او را برترین نمونۀ شاعرانی از این دست خوانده و خود را با او چنین سنجیده است:
    من آن کسم که چو کردم به هجو گفتن رایهزار منجیک اندر برم ندارد پای
    دیوان منجیک در سدۀ پنجم هجری در ایران شناختهشده بوده است، آنچنانکه قطران تبریزی در دیدار با ناصر خسرو در تبریز مشکلاتش را از این دیوان از او پرسیده است. اشعار منجیک در جُنگها و تذکرهها و کتب لغت پراکنده است. از اوست:
    نیکو گل دورنگ را نگه کندُرّ است به زیر عقیق ساده
    یا عاشق و معشوق روزِ خلوترخساره به رخساره برنهاده
    [h=3]درباره نام مُنجیک[/h]
    منجیک نام راستین این شاعر نبوده است و برای اندام ریز و زبان نیشدارش بدو لقب منجیک دادهاند؛ مُنج در پارسی معنای زنبور عسل میدهد با پسوند ـیک به معنای زنبوری و به مانند زنبور است. خود منجیک در این باره میگوید:
    هرچند حقیرم، سخنم عالی و شیرینآری عسل شیرین ناید مگر از مُنج
    [h=2]منابع[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]منطقی رازی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    ابومحمد منصور بن علی شناختهشده به منطقی رازی شاعر سده چهارم هجری و از شاعران پیشگام در عراق عجم است. او همدوره با صاحب بن عَبّاد وزیر ایرانی بود. او میان سالهای ۳۶۷ تا ۳۸۰ ق درگذشتهاست. نمونهای از شعر او در پی میآید.
    نگاری سمنبوی و ماهی سمنبرلبش جای چان و رخش جای آذر
    بهار بتان است و محراب خوبیبه روی دلارام و زلفین دلبر
    بدان چنبرین زلف و بالای سروینز چنبر کند سرو و از سرو چنبر
    شنیدم که در خُلد کژدم نباشدچرا با رخ توست دایم مجاور؟
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]منوچهری دامغانی[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    اَبوالنَّجم احمَدبن قوصبن احمد منوچهری دامغانی (در گذشته بهسال ۴۳۲ هجری) معروف به منوچهری شاعر ایرانی سده پنجم هجری اهل دامغان بود.
    هرچند منوچهری اولین سراینده ایرانی نیست که از سرایندگان عرب متاثر شده است، با وجود این، شاید در میان سرایندگان فارسی زبان پیش از خود یا معاصرانش هیچ کس به اندازه او از ادبیات عرب تأثیر نپذیرفته باشد.[۱]​

    [h=2]زندگی[/h]کودکی و جوانی منوچهری در دامغان به تحصیل عربی گذشت، تا این که به خدمت منوچهر قابوس زیاری در طبرستان رسید. پس از مرگ منوچهر قابوس، منوچهری به ری رفت و به خدمت طاهر دبیر رسید که از طرف سلطان مسعود غزنوی در آنجا فرمانروایی داشت. وی از آنجا به دربار غزنه راه یافته، و به ستایشگری سلطان مسعود غزنوی مشغول شد. منوچهری برای جلب حمایت عنصری قصیدهای به نام «لغز شمع» سرود و در آن عنصری را ستایش کرد. در سال ۴۳۲ هجری قمری، منوچهری در حالی که سی و چهار سال داشت درگذشت.
    [h=2]موضوع و قالب شعری[/h]بیشتر شعرهای او دربارهٔ طبیعت است. منوچهری علاوه بر آشنایی به زبان عربی، از دانشهایی چون نحو، پزشکی، ستارهشناسی، و موسیقی آگاهی داشت، و در شعر خود از واژههای خاص این دانشها بهره میبرد. دیوان منوچهری مشتمل بر اشعاری است که در قالب غزل، قصیده، مسمط، قطعه، و ترکیببند سروده شده و موضوعاتی چون ستایش، وصف، و خمریه را در بر میگیرد. منوچهری قالب مسمط را برای نخستین بار در شعر پارسی پدید آورده است. اشعار او معمولاً در دو سبک میباشد. یا تغزل و اشعاری که به جوانی او هنگام شاعری باز میگردد و دیگری مدح و ستایش سلاطین و بزرگان زمانه که از رسوم معمول شاعری آن زمان بوده است. در اشعار او مفردات و اصطلاحات عربی بسیار دیده میشود که توانایی او در ادبیات عرب را منعکس میسازد.
    به کارگیری واژهها و اصطلاحات عربی، حتی واژههای غریب و نامانوس، اشاره به نام نزدیک به سی سراینده عرب در دیوان او، اشاره به مطالعه و حفظ دیوانهای سرایندگان عرب، بهرهگیری از اسلوب و درونمایه سرودههای عربی، برخی از مصادیق این توجه بهشمار میآیند. مقالهای که در حوزه ادبیات تطبیقی و با هدف بررسی میزان تأثیرپذیری منوچهری دامغانی از معلقه امرؤالقیس انجام شده است بیانگر تأثیرپذیری منوچهری دامغانی در دو چامه خود از معلقه امرؤالقیس در محور عمودی و موتیف است. علی رغم این موارد، در محور افقی ابتکار و استقلال عمل منوچهری، بویژه در زمینه توصیفات کاملاً به چشم میخورد.[۲]​
    [h=2]نمونهٔ اشعار[/h]
    خیزید و خز آرید که هنگام خزانستباد خنک از جانب خوارزم وزانست
    آن برگ رزان بین که برآن شاخ رزانستگویی به مثل پیرهن رنگرزانست
    دهقان به تعجّب سر انگشت گزانستکاندر چمن و باغ نه گل ماند و نه گلنار
    [h=2]وضعیت تصحیح و ویرایش دیوان منوچهری[/h]در سال ۱۳۲۶ دیوان منوچهری دامغانی توسط محمد دبیرسیاقی منتشر شد که آخرین تجدید نظر وی از این دیوان در سال ۱۳۸۷ به وسیلهٔ انتشارات زوّار چاپ شدهاست.[۳]​تصحیح دیگری توسط برات زنجانی توسط مؤسسه انتشارات دانشگاه تهران در سال ۱۳۸۷ چاپ شد.[۴]​در سال ۱۳۹۳ دیوان منوچهری دامغانی به تصحیح حبیب یغمایی و به کوشش سید علی آل داود از سوی بنیاد موقوفات محمود افشار منتشر شدهاست.[۵]​
     
    بالا