تذکره الشعرا سرزمین نگاه دانلود

  • شروع کننده موضوع MILAD_A
  • بازدیدها 7,470
  • پاسخ ها 153
  • تاریخ شروع

MILAD_A

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
1970/01/01
ارسالی ها
27,940
امتیاز واکنش
17,247
امتیاز
995
محل سکونت
تجریش
[h=1]قطران تبریزی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


برای دیگر کاربردها، قطران (ابهامزدایی) را ببینید.
200px-Msm-tabriz-poett.jpg





مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نامآور ایران است.


حکیم ابومنصور قطران عضدی تبریزی، شاعر ایرانی سده پنجم هجری، همدوران با شدادیان و روادیان است.
در محله یا روستای شادآباد تبریز به دنیا آمد. قطران از طبقهٔ دهقان بود چنانکه میسراید:
یکی دهقان بدم شاها شدم شاعر ز نادانیمرا از شاعری کردن تو گرداندی به دهقانی
با آنکه زبان مادری قطران پهلوی بود، به پارسی دری نیکو شعر میسرود. ناصرخسرو قبادیانی در سفرش با او دیدار کرده است. ناصرخسرو میگوید: «در تبریز، قطران نام شاعری را دیدم. شعری نیک میگفت، اما زبان فارسی نیکو نمیدانست. پیش من آمد دیوان منجیک و دیوان دقیقی بیاورد و پیش من بخواند و هر معنی که مشکل بود از من پرسید، با او بگفتم و شرح آن بنوشت و اشعار خود بر من خواند». علت عدم عادت قطران به زبان پارسی آن بود که خود به لهجه ایرانی آذری (پهلوی) خو گرفته و پارهای لغات و اصطلاحات اهل مشرق را که از زبان محلی آنان بوده است نمیشناخته است.[۱]​[۲]​
قطران گویا نخستین شاعر پارسی دری (در برابرپهلوی) در آذربایجان بوده است:
گر مرا در شعرگویان جهان رشک آمدیمن در شعر دری بر شاعران نگشادمی
و همچنین:
آن شاعری کند به جهان نقض شعر منکان شعر و وزن شعر بنشناسد از شعیر
قطران در ۲۵ سالگی به گنجه مسافرت کرد و مورد توجه ابوالحسن علی لشکری قرار گرفت. در دیوان قطران به سه واقعه مهم تاریخی اشاره شده است:
۱- جنگ امیر وهسودان با سپهبد موغان
۲- تازش غزان به آذربایجان
۳- زمینلرزه دهشتناک تبریز در سال ۴۳۴ هجری قمری.
از معاصران قطران ابونصر مملان (محمد) فضل بن شاوور ابودلف پادشاه نخجوان هستند. سبک اشعار قطران شبیه سبک اشعار رودکی، فرخی و عنصری است. وفات قطران را به سال ۴۶۵ هجری قمری نوشتهاند ولی از دیوان او شواهدی به دست میآید که حیات او را بعد از این سال هم معلوم میدارد. قطران شاعری توانا و نیکوسخن است. تمایل وی به صنایع از قصیدههای او آشکار است و باوجود تصنع در شعرها، جانب لطافت و روانی کلام را همواره رعایت کردهاست. یکی از وجوه اهمیت او آن است که نخستین کسی است که در آذربایجان به فارسی دری آغاز سخنوری کرده و مقتدای شاعران آذربایجان شدهاست. از دیرباز ناسخان دیوانهای شاعران سخنان قطران و رودکی را به هم آمیخته و کار این آمیـ*ـزش را به جایی کشاندهاند که در پارهای از نسخههای خطی قطران و رودکی را یکی دانستهاند. رشیدالدین وطواط شعرهای او رامیستاید. گویند همه اشعار وی به هشتهزار تا دههزار بالغ میشود. وی مدتی هم در بلخ میزیسته و منظومه قوسنامه را در آنجا به نام امیراحمدبن قماج حاکم بلخ از امیران سلطان سنجر نظم کردهاست. قطران در سال ۴۶۵ هجری قمری درگذشت. وی بعد از اسدی طوسی دومین شاعر بزرگی است که در مقبرةالشعرا در کوی سرخاب تبریز مدفون است.
از اشعار اوست:
یافت زین دریا دگر بار ابر گوهربار بارباغ و بستان یافت دیگر ز ابر گوهربار بار
هرکجا گل زار بود اندر جهان گلزار شدمرغ شبگیران سرایان برگل گلزار زار
باد بفشاند همی بر سنبل و عنبر عبیرابر بفروزد همی بر لاله و گلنار نار
گر هزارستم دهان در هر یکی سیصد زبانشکر نیکیهات نتوانم یکی گفت از هزار
[h=2]منابع[/h]
 
  • پیشنهادات
  • MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]قمری جرجانی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را ببینید.

    ابوالقاسم زیاد بن محمّد شناختهشده به قمری جرجانی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ایرانی همدوره و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. شعر زیر از اوست:

    بوستانا تو چو من گشتی و من گشته چو توتو مگر تازه شدی همچو من از ابر دگر
    تو چنان تازه به ابری من چنین تازه به ابرجز که ابر تو دگرسان است و ابر من دگر
    ابر من هنگام رادی شادمان و خندخندابر تو هنگام رادی سوکوار و دیدهتر
    ابر تو گهگاه بارد و آنچه بارد آب نابابر من پیوسته بارد وآنچه بارد سیم و زر
    ابر تو چون رفت تو نابهرهور مانی از اوابر من هر جا که باشد من ز جودش بهرهور
    تو ندانی خواند مدح ابر بارانبار هیچمن ز نو ابر مدح خویش برخوانم زبر
    [h=2]منبع[/h]
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]قوامی رازی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، رازی را ببینید.
    بدرالدین قوامی رازی شاعر پارسیگوی ایرانی شیعی سده ششم هجری است. شعرهایش رویه دینی دارند.[۱]​[۲]​
    تنها مطلبی که راجع بقوامی رازی از منابع کهن به دست میآید به جز چند قطعه شعر این است که لقب او «اشرف الشعراء» و «بدرالدین» بوده و چون وی در ابتدا در سلک مدّاحان قوامالدین طغرائی بوده تخلص خود را از لقب این شخص برگرفتهاست.
    از اشعاری که از قوامی رازی بدست مانده یکی قصیدهای است در ستایش قوام الدین طغرایی که یک جزء از آن نیز در هفتاقلیم آمدهاست.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    کافرکِ غزنوی

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ایرانی در نیمه دوم سده پنجم هجری است.از او تنها پنج قطعه
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به جا مانده است.او در شعرش دشمنی خویش با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اشغالگر آن زمان را نشان میدهد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    مجدالدین ابوالحسن کسایی مروزی

    (زادهٔ ۳۴۱ ه.ق در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    )، شاعر ایرانی در نیمهٔ دوم سده چهارم هجری و (شاید) آغاز سده پنجم هجری است. چنان که از نامش برمیآید و خود وی نیز به این امر اشاره دارد اهل
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود. کسایی در اواخر دورهٔ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و اوایل دوره

    [h=2]نام و نشان[/h]نام کسایی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بهصورت ابوالحسن کسایی آمده است، ودر
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    باخرزی دو بیت از او به نام ابوالحسن مروزی نقل شده و نیز در همان کتاب از او چنین یاد شده است: «ابوالحسن علی بن محمد الکسایی المجتهد المقیم به نسف و مروزی الاصل». نوشتهٔ این دو تن که از مردم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بوده و نزدیک به عصر کسایی میزیستهاند اعتبار تمام دارد، و آنچه تذکرهنویسان متأخر مغایر با آن نوشتهاند قابل نقل و اعتنا نیست. و نیز نحوهٔ ذکر او در دمیةالقصر و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    چنان است که گویا این شاعر به نام ابوالحسن مروزی یا «مروزیِ» مطلق نیز شهرت داشته است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    تاریخ تولد او را بنا بر قول خود شاعر در روز چهارشنبه ۲۷ ماه شوال سال ۳۴۱ هجری تعیین کردهاند و این تاریخ را در مطلع قصیدهٔ لامیهٔ خود که قسمتی از ابیات ان در دست است چنین آورده است:
    به سیصد و چهل و یک رسید نوبت سالچهارشنبه و سه روز باقی از شوال
    بیامدم به جهان تا چه گویم و چه کنمسرود گویم و شادی کنم به نعمت و مال
    زمان وفات او بدرستی معلوم نیست. اما از قصیدهای که در پنجاه سالگی خود سروده مسلم است که وفاتش بعد از سال ۳۹۰ هجری بوده است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    [h=2]
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    زادگاه کسایی[/h]
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    یا مرو شاهجان در سی فرسخی شمال شرقی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و شصت فرسخی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از کهنترین ادوار تاریخی، شهری معروف و یکی از مراکز مهم فرهنگ ایرانی بود. در دورهٔ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرو برای دفاع از کشور در برابر هجوم ترکان اهمیت خاص داشت و
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    آخرین پادشاه ساسانی، بازپسین روزهای خود را در این شهر گذرانید و در حوالی آن کشته شد. با ظهور اسلام نیز مرو اهمیت خود را حفظ کرد و مقر نایب خلافت گردید و حمله به ماوراءالنهر از آنجا انجام میگرفت.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    قیام خود را از آنجا آغاز کرد و در آن کاخی برای مرکز حکومت ساخت و بعدها مأمون نیز هنگامی که حاکم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود در آن کاخ اقامت داشت. اگر چه از دورهٔ
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    مرکز خراسان گردید و سامانیان هم ابتدا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و بعد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را پایتخت خودساختند، با این همه مرو اهمیّت و آبادی خود را همچنان حفظ کرد. در همان روزها، در عصر کسایی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ( تألیف شده در ۳۷۲) چنین آمده است : « مرو شهری بزرگ است، و اندر قدیم نشست میر خراسان آنجا بودی، و اکنون به بخاران نشیند، و جایی با نعمت است و خرم، و او را قهندز است و آن را طهمورث کرده است، و اندر وی کوشکهای بسیار است، و آن جای خسروان ساسانی بوده است. و اندر همه خراسان شهری نیست از نهاد [وی]».
    در قرن سوم و چهارم با تشویقی که امیران
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    از زبان فارسی و فرهنگ ایرانی میکردند شاعران بسیاری از این شهر باستانی برخاستند از آن میان نمونههایی از اشعار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    (نخستین شاهنامهسرای ایران)، بشار مرغزی صاحب قصیدهٔ معروف، ابونصر مرغزی، حکاک مرغزی، صفار مرغزی، طیان مرغزی، نوایحی مروزی در فرهنگها و جُنگها باقیمانده است. از معاصران کسایی هم عمارهٔ مروزی،
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، و اندکی بعد
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بودند که شاید برخی از آنان با کسایی روابطی داشتهاند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    [h=2]خراسان در عصر کسایی[/h]کسایی در سال
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به دنیا آمد و در یک چنین محیط فرهنگی پرورش یافت، در سالهایی که آفتاب بخت خاندان ایرانی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در سراشیب غروب بود. دورهٔ شاعری او با ایام ضعف دولت سامانی، و سلطنت چهار تن آخرین پادشاهان آن خاندان همزمان بود. در ۳۶۶
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    پس از مرگ پدر بر تخت نشست. او تنها سیزده سال داشت و به جای او مادرش و وزیر جوان و لایق و مقتدرش
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ممدوح کسایی امور کشور را اداره میکردند. وزارت عتبی دیری نپائید و در ۳۷۲ به تحـریـ*ک سرداران مخالف در کوچه به دست غلامان شاهی کشته شد. دورهٔ سلطنت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به فرونشاندن شورشهای ناراضیان گذشت و با مرگ او در ۳۸۷ قدرت سامانیان در واقع پایان گرفت. بعد از نوح دوم پسرش منصور دوم گرفتار
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و سرداران خود بود و سرانجام در ۱۸ صفر ۳۸۹ سرداران شورشی، او را بازداشت و نابینا کردند و برادر خردسالش عبدالملک دوم را به جای او نشاندند. در همان سال ارسلان ایلگخانی (از ترکان خلُّخی) به
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    تاخت. فقهای سنی پایداری در برابر ترکان را به عنوان اینکه اسلام آوردهاند خلاف شرع اعلام کردند. مهاجمان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را گرفتند و عبدالملک امیر تازه سال و برادرش منصور را نابینا کردند و سایر شاهزادگان سامانی را به اسارت گرفتند. در ربیعالاول ۳۹۱ ( همان سالی که کسایی قصیده معروف پنجاه سالگی خود را سروده)، آخرین شاهزادهٔ دلاور سامانی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ملقب به منتصر از زندان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    گریخت و به قصد سرکوبی ترکان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و تجدید استقلال دولت
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    اعلام پیکار کرد. او به مدت چهار سال با گریز و آویز با ترکان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و امرای غزنوی جنگید. اما به هنگام فرار شبی در ربیعالآخر ۳۹۵ به دستور ماهروی بندار به دست بهیج نام از اعراب کوچنشین بیابان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    کشته شد. تصور میشود مرثیهٔ معروف و سوزناک کسایی هم در سوگ همین امیر باشد:
    جنازهٔ تو ندانم کدام حادثه بودکه دیدهها همه مصقول کرد و رخ مجروح
    از آب دیده چو طوفان نوح شد همه مروجنازهٔ تو بر آن آب همچو کشتی نوح
    کسایی مسلماً از ستایشگران خاندان
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بوده است. بعدها که پس از انقراض
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ، روزگار حال و هوای دیگری یافته، و او هم در مسیر فکری دیگری افتاده بوده است، از کار گذشتهٔ خود اظهار پشیمانی کرده و گفته است:
    به مدحتکردن مخلوق روح خویش بشخودمنکوهش راسزاوارم که جز مخلوق نستودم
    ظاهراً اشعار مذهبی و «زهد و وعظ» مربوط به اواخر عمر اوست که خود گفته است:
    دست از جهان بشویم عز و شرف نجویممدح و غزل نگویم مقتل کنم تقاضا
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    [h=2]شعر کسایی[/h]دیوان کسایی که تا قرن ششم موجود بوده، بعدها از میان رفته است. در بارهٔ شعر او، مؤلف کتاب النقض که دیوانش را در دست داشته میگوید : « همهٔ دیوان او مدایح و مناقب حضرت مصطفی و آل اوست».
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    هم میگوید : « اکثر اشعار او در زهد و وعظ است، و در مناقب اهل بیت نبوت ». اشعار مذهبی او بیش از جنبهٔ شعری، از نظر تاریخ اجتماعی ایران و پیشینهٔ انتشار شیوههای گونهگون فکری در خراسان اهمیت دارد، اما جلوهٔ اصلی شاعری او که در طول قرنها مایهٔ اشتهار شاعر گردیده از آنجاست که کسایی نقاش چیرهدست طبیعت است و وصفهای روشن و جاندار با تشبیهات ساده و لطیف و دلنشین او را در شعر کهن فارسی بلند آوازه ساخته است.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    گفته میشود که کسایی پیرو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و پیشرو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    است. در زادگاه کسایی در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که در قلمرو
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بود، روزی که کسایی چشم به جهان و لب به سخن گشود سرودههای رودکی زبان به زبان میگشت و طبیعی است که شاعر ما از کودکی باز با شعر و غزل او انس یافته باشد و بعدها هم او را « استاد شاعران جهان» بشمارد و خود را صد یک وی و سزاوار خاک کف پای او هم نشمارد و بگوید:
    رودکی استاد شاعران جهان بودصد یک از وی تویی کسایی؟ پرگست
    خاک کف پای رودکی نسزی توگر بشوی گاو هم بخایی برغست
    جای دیگر هم خود را افتخار مرو، اما در مقابل رودکی را افتخار جملهٔ جهان میشناسد:
    زیبا بود ار مرو بنازد بــه کسایــیچونانکه جهان جمله به استاد سمرقند
    مقایسهٔ اشعاری با وزن و قافیههای مشترک در آثار موجود آن دو میرساند که
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    بسیاری از قصیدههای خود را به استقبال قصاید
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    سروده بوده است. از آن جمله قصیدهٔ معروف رودکی « مرا بسود و فرو ریخت هر چه دندان بود... » را استقبال کرده و در آن گفته است:
    به وقت دولت سامانیان و بلعمیانچنین نبود جهان با بها و سامان بود
    بعد از کسایی هم
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    که به اعتباری همشهری کسایی شمرده میشد و نیم قرن بعد از او میزیست از کسایی پیروی کرده، و بیشتر قصاید خود را به استقبال کسایی با به اصطلاح در جواب او سروده و از آن میان یازده قصیدهٔ او هم وزن و هم قافیه با آثار بازمانده از کسایی است که در پایان برخی از آنها از کسایی نام بـرده است. و این معارضهٔ ناصرخسرو با کسایی قطعاً به سبب مدایح یا غزلهای او نبوده بلکه به این سبب است که او هم مثل کسایی شعر را وسیلهٔ تبلیغ اندیشههای سیـاس*ـی و مذهبی و فلسفی خود قرار داده، با این تفاوت که شعر کسایی مناقب و مراثی به مذاق شیعه دوازده امامی بوده، و ناصرخسرو «حجت» و مبلغ شیعهٔ هفت امامی بود، و در میان شیعیان زمینهٔ مناسبتری برای تبلیغ افکار خود تصور میکرد و شکستن بازار کسایی را لازم میشمرد.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    سخن کسایی جامعیتی دارد و در آثار بازمانده از او که سیصد و چند بیت است از همهٔ موضوعات شعری عصر او نمونههایی هست از : وصف طبیعت و تغزل، مدح و منقبت و سوگنامه، زهد و حکمت، و هزل و طنز. باخرزی دو بیت شعر عربی هم به نام او آورده است. کسایی مردی دانشمند و حکیم و وجودش آراسته به علوم عصر خویش بود. اینکه او را به صفت « حکیم » یادکردهاند از نوع لفظ پردازیهای تذکرهنویسان نیست و واقعیت دارد.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    دربارهٔ شعر او نوشته است : «کسایی از شعرای بزرگ ایران است و به همین مایهٔ اندک که از اشعارش باقی است اندازهٔ وسعت فکر و دقت خیال و حسن بلاغت و براعت طبع او را میتوان دانست. اشعار کسایی به لطافت و دقت تشبیه ممتاز است و در این فن عدهٔ کمی به پایهٔ او میرسند.
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در موارد متعدد از کسایی اسم میبرد و با او در نظم اظهار معارضه میکند»
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در بارهٔ کسایی چنین مینویسد: «از نظر صور خیال و انواع تصویر به ویژه در زمینهٔ طبیعت، شعر کسایی بهترین شعری است که از گویندگان قرن چهارم در دست داریم. جای دریغ است که دیوان این شاعر از میان رفته و جز چند قطعهٔ پراکنده شعری از او باقی نمانده است اما در میان همان شعرهای باقیمانده همه جا خصایص برجستهٔ شعر قرن چهارم را به کاملترین وصفی مشاهده میکنیم.»
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    [h=2]نمونههایی از شعر کسایی مروزی[/h]
    به سیصدوچهل و یک رسید نوبت سالچهارشنبه و سه روز باقی از شوال
    بیامدم بجهان تا چه گویم و چه کنم؟سرود گویم و شادی کنم، به نعمت و مال
    ستوروار، بدین سان گذاشتم همه عمرکه بردهگشتهٔ فرزندم و اسیر عیال
    بکف چه دارم از این پنجه شمرده تمامشمار نامه با صد هزار گونه و بال
    من این شمار به آخر چگونه فصل کنمکه ابتداش دروغ است و انتهاش خجال
    درمخریدهٔ آزم، ستمرسیدهٔ حرصنشانه حدثانم شکار ذل سوال
    دریغ فر جوانی، دریغ عمر لطیفدریغ صورت نیکو، دریغ حسن و جمال
    کجا شد آن همه خوبی؟ کجا شد آن همه عشق؟کجا شد آن همه نیرو؟ کجا شد آن همه حال؟
    سرم بگونه شیر است و دل بگونه قیرخم بگونه نیل است و تن بگونه نال
    نهیب مرگ بلرزاندم همی شب و روزچو کودکان بد آموز را نهیب دوال
    گذاشتیم و گذشتیم وبودنی همه بودشدیم و شد سخن ما فسانه اطفال
    ایا کسائی پنجاه بر تو پنجه گذاردبکند بال ترا زخم پنجه و چنگال
    تو گر بمال و امل بیش از این نداری میلجدا شو از امل و گوش وقت خویش بمال


    گل نعمتی است هدیه فرستاده از بهشتمردم کریمتر شود اندر نعیم گل
    ای گلفروش! گل چه فروشی به جای سیم؟وز گل عزیزتر چه ستانی به سیم گل؟


    دستش از پرده برون آمد چون عاج سپیدگفتی از میغ همی تیغ زند زهره و ماه
    پشت دستش به مثل چون شکم قاقم نرمچون دم قاقم کرده سرانگشت سیاه


    ای ز عکس رخ تو آینه ماهشاه حسنی و عاشقانت سپاه
    هرکجا بنگری دمد نرگسهرکجا بگذری برآید ماه
    روی و موی تو نامه خوبیستچه بود نامه جز سپید و سیاه
    به لب و چشم راحتی و بلابه رخ و زلف توبهای و گـ ـناه
    دست ظالم زسیم کوته بهای به رخ سیم زلف کن کوتاه


    مدحت کن و بستای کسی را که پیمبربستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار
    آن کیست بدین حال و که بوده است و که باشدجز شیر خداوند جهان، حیدر کرار؟
    این دین هدی را به مثل دایرهای دانپیغمبر ما مرکز و حیدر خط پرگار
    علم همه عالم به علی داد پیمبرچون ابر بهاری که دهد سیل به گلزار


    از خضاب من و از موی سیه کردن منگر همی رنج خوری بیش خور و رنج مبر
    غرضم زین نه جوانیست بترسم که ز منخرد پیران جویند و نیابند اثر


    به جام اندر تو پنداری روان استولیکن گر روان دارد روانی
    به ماهی ماند آبستن به مریخبزاید چون به پیش لب رسانی
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    لَبیبی
    شاعر ایرانی نیمه نخست سده پنجم هجری است. لبیبی از استادان مسلم زبان پارسی بوده ولی امروز از اشعار او جز از اندکی در دست نیست.
    لبیبی ظاهراً از مردم خراسان و از دوستان فرخی بوده است. مسعود سعد سلمان در قصیدهای که به استقبال او ساخته است او را استاد و سیدالشعرا خوانده است. او شعرهایی در قالب هزل دارد.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]لوکری[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    ابوالحسن علی بن محمد غزوانی لَوکری شاعر ایرانی همدوره با نوح بن منصور (۳۶۵-۳۸۷ (هجری)) امیر سامانی است. لوکری نخستین شاعر کُردی است که از او اشعاری به جای مانده است.[۱]​وی مدحکنندهٔ نوح و وزیرش عُتبی (کشتهشده به سال ۳۷۱ (هجری)) بود.
    غزوان -که او را به نام آنجا میخواندند- نام کویی در هرات و لوکر هم دهی بزرگ برکنار مرورود بود که گویا یکی زادگاه و دیگری زیستگاه او بودهاند.
    شعر زیر از لوکری است:
    ز عنبر زره دارد او بر سمنز سنبل گره دارد او بر قمر
    برون برد از چشم سودای خوابدرآورد در دل هوای سفر
    بتابید سخت و بپیچید سستبه گرد کمرگاه دستار سر
    شتابان بیامد سوی کوهساربه آهستگی کرد هرسو نظر...
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]مجیرالدین بیلقانی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    200px-Msm-tabriz-poett.jpg





    مقبرةالشعرای تبریز، محل دفن حدود ۴۰۰ تن از دانشمندان و ادیبان نامآور ایران است.


    مجیرالدین بیلقانی (درگذشتهٔ ۵۸۶ هجری) شاعر پارسیگوی ایرانی از قرن ششم هجری است.

    نام او در کتب تذکره به همین صورت ذکر شده و پیوسته در اشعار خود را به عنوان مجیر یاد میکند. منشأ و مولد او شهر بیلقان از توابع شروان است. مجیرالدین به لطافت طبع و جودت قریحه بر بیشتر سخنگویان زمان خویش رجحان دارد و قصایدش به روانی الفاظ و وضوح و روشنی معانی ممتاز است. آنچه او به رویهٔ استاد خود یعنی خاقانی سروده اگرچه نسبت به اشعار خاقانی سادهتر و به فهم عموم نزدیکتر است لیکن از جهت متانت سبک و دقت معنی و جزالت اسلوب به پایهٔ سخن خاقانی نمیرسد. وفات او به روایت مجمعالفصحا در سال ۵۷۷ و به روایتی دیگر در ۵۸۶ بوده است.
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]محمد پسر وصیف سجزی[/h]از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    محمد پسر وصیف سگزی(سیستانی) نامهنگار (دبیر رسایل) یعقوب لیث صفاری بود. گروهی سرایش نخستین شعر فارسی را از او میدانند.[۱]​
    بر پایه کتاب تاریخ سیستان، وی نخستین کسی بود که به زبان فارسی، شعر عروضی گفت. پس از آنکه یعقوب لیث صفاری، در سال ۲۵۱ هجری قمری، خوارج را شکست داد، شاعران به رسم زمانه شعر به عربی در ستایش او سرودند. یعقوب گفت: «چیزی که من اندر نیابم، چرا باید گفت». در این هنگام، محمد بن وصیف او را به زبان فارسی ستایش کرد.[۲]​[۳]​
    گفته میشود که این شعر، نخستین شعر فارسی است که منسوب به اوست:
    ای امیری که امیران جهان خاصه و عامبنده و چاکر و مولای و سگ بند وغلام
    ازلی خطی در لوح که ملکی بدهیدبه ابی یوسف یعقوب بن اللیث همام
    به لتام آمد رتبیل ولتی خورد به لنگلتره شد لشکر رتبیل و هبا گشت کنام
    لمن الملک بخواندی تو امیرا به یقینبا قلیل الفیه کن زاد در آن لشکر کام
    عمر عمار ترا خواست و زوگشت بریتیغ تو کرد میانجی به میان دد و دام
    عمر او نزد تو آمد که تو چون نوح بزیدر آکار تن او سر او باب طعام
     

    MILAD_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    1970/01/01
    ارسالی ها
    27,940
    امتیاز واکنش
    17,247
    امتیاز
    995
    محل سکونت
    تجریش
    [h=1]محمد عبده کاتب[/h] از ویکیپدیا، دانشنامهٔ آزاد


    برای دیگر کاربردها، عبده را ببینید.
    محمد عبده کاتب دبیر بغراخان از ملوک خانیه در ورارود بود که به سال ۳۸۳ (هجری) درگذشت. نظامی عروضی خواندن نامههای او را برای آموزش دبیران بایسته دانستهاست. شعر زیر از اوست:
    گویند مرا: چرا گریزیاز صحبت و کار اهل دیوان؟
    گویم: زیراکه هوشیارمدیوانه بُوَد قرین دیوان
     
    بالا