- عضویت
- 2015/11/08
- ارسالی ها
- 22,523
- امتیاز واکنش
- 65,135
- امتیاز
- 1,290
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]
[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافه سینما-کوروش جاهد-سرویس نقد کافه سینما: ...و یا در مجموع دیالوگهای بیوقفه زن و مرد اصلی در فیلم که اشاره به تمایلات خاص هریک از دوجنس زن و مرد از جمله تمایلات «والد» گونه زن و «کودک» گونه مرد دارد...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]فیلم در ادامه آشنایی مرد و زن جوانی است که حدود ۲۰ سال قبل در ۱۹۹۵ بطور اتفاقی در قطاری با هم آشنا شده و پس از گذراندن یک شب و روز کنارهم در شهر وین- اتریش، بدون هیچ نشانی از یکدیگر جداشده و حدود ۹ سال بعد یعنی سال ۲۰۰۴ دوباره در یک کتابفروشی در شهر پاریس، باهم دیدار میکنند (Before Sunset). و اکنون بازهم بعد از حدود ۹ سال، در سال ۲۰۱۳ و پس از گذشت چندسال از زندگی مشترکشان، در یک سفر تفریحی به کشور یونان (مهد تمدن مغرب زمین) آمدهاند و در حال گفتگو پیرامون زندگی مشترک و رابـ ـطهشان با یکدیگر هستند. این در حالیست که در پایان فیلم قبلی، مرد جوان قراربوده تا پس از پایان گفتگوی چندساعته با زن جوان برای ادامه تورمطبوعاتی کتابش راهی فرودگاه شود، فیلم حاضر از زمانی آغاز میشود که همین مرد به فرودگاه آمده تا پسر نوجوانش را که از ازدواج قبلی با زن دیگری بوجود آورده راهی سفر کند. چنین ادامه معنی داری به احتمال زیاد اشاره به همان دغدغه «جاودانگی» انسان دارد که یا از طریق اثری ماندگار و هنری توسط انسان در این دنیا به یادگار گذاشته میشود، و یا بطور معمول و غریزی مانند اکثریت انسانهای کره زمین، از طریق بدنیا آوردن فرزند امکانپذیر میگردد تا پس از مرگ انسان به عنوان نماینده او در این جهان به حیاتش ادامه دهد... اما از لحاظ قرارگیری ارتباط شخصیتها، این فیلم میتواند یادآور فیلم Bitter Moon ساخته ۱۹۹۲ رومن پولانسکی هم باشد که در آن مرد نویسنده آمریکایی که میخواهد تا از طریق نویسندگی و مقایسه خود با نویسندگان بزرگ جهان در دنیا جاودانه شود، با دختر جوان فرانسوی آشنا میشود. با این تفاوت که مثلا در آن فیلم زن جوان فرانسوی (امانوئل سینیه) یک رقصنده جوان و آماتوراست و در فیلم حاضر زن فرانسوی (جولی دلپی) بطور آماتور به خوانندگی و نواختن گیتار میپرداخته است! این در حالیست که در فیلم پولانسکی برخلاف این فیلم، مرد نویسنده از بدنیا آوردن فرزندی از وجود خودش بشدت نگران و برآشفته میشود و به محض اطلاع پیدا کردن از حاملگی زن جوان، از او میخواهد تا هرطور شده بچه بوجود آمده را سقط کند!. اما در این فیلم مرد جوان بهرحال فرزندش را به این جهان آورده و به شکل عذاب آوری نگران نوع تربیت و پرورش او هم هست!... به هرشکل هرچند در فیلم «Bitter Moon» رابـ ـطه زن و مرد با تلخی و به شکل بسیار تراژیک و دردناکی با مرگ زن و مرد اصلی به پایان میرسد، اما گویی همان الگوی ارتباطی (در هردو فیلم رابـ ـطه زن و مرد از داخل یک وسیله نقلیه عمومی بطور کاملا تصادفی آغاز شدهاند)، در فیلم حاضر (پیش از نیمه شب) با ادامه زندگی مرد و زن اصلی به شکل بینتیجهای تا انتهای فیلم امتداد مییابد... ضمن اینکه، ادامه فیلم حاضر تا انتها به گفتگوهای بیپایان درباره کیفیت و چگونگی رابـ ـطه زن و مرد سپری میشود. حتا زمانی که این زوج جوان در بازگشت از فرودگاه به دوستاشان در یک پیک نیک خانوادگی میپیوندند، سر میز غذا همه حاضران بطور اخص درباره ویِژگیهای زیستی و اجتماعی زن و مرد به بحث و تبادل نظر میپردازند. اما در راه بازگشت از فرودگاه تصویر این زوج پشت فرمان و در صندلی جلو به همراه دختران دوقلوشان که در صندلی پشتی اتوموبیل نشستهاند چیزی حدود ۱۸ دقیقه بطور ثابت ادامه مییابد! تصویری ثابت که امتداد طولانی و معنی دار آن یادآور تصویر ثابت هر رابـ ـطه بلندمدت زناشویی یا همزیستی زن و مرد است، و بطور معمول در سینمای سرگرم کننده آمریکایی با میزانسنهای پرتحرک متکی به تدوین و تقطیع مکرر پلانها، تصویری بشدت نادر و کمیاب و آشنازدایی شده هم هست... همچنین حضور دخترهای دوقلو در ابتدای فیلم در صندلی پشتی اتوموبیل با آن قاب بندیهای معنی دار در پشت سر زن جوان داخل اتوموبیل، بیشتر نمایانگر اشاره به کودکیهای زن جوان دارد که گویا در «ضمیرناخودآگاه» زن جوان قرار گرفتهاند و البته تا پایان فیلم هم دیگر اثری از این دختران کوچک دوقلو دیده نمیشود. و بجز همین اشاره به ناخودآگاه زن جوان و کودکیاش، حضور و نقش دیگری در روند داستان فیلم نداشته بلکه حتا بعد از مدت کوتاهی از فیلم حذف میشوند! در واقع این فیلم هم مانند دوقسمت پیشین خود به لحاظ سینمایی و میزانسن، برای نشان دادن ملال انگیز بودن عامل «زمان» و تاثیر فرساینده آن بر زندگی و رابـ ـطههای انسانی، بیشتر به میزانسنهای طولانی بدون تقطیع نما میپردازد. اما بحثهای پایان ناپذیر و گاهی هم همراه با خشم و دلخوری میان این زوج به شکل معنی داری میتواند یادآور فیلمهای قدیمی همچون «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» (۱۹۶۶) باشد که در آن فیلم قدیمی هم شاهد بحث و گفتگوهای بیپایان و اغلب همراه با خشم و دلخوری زن و شوهر (الیزابت تیلور و ریچارد برتون) هستیم که به گفتگو پیرامون رابـ ـطهشان و خصوصیات ارتباطی زن و مرد میپردازند. به اضافه اینکه اشاره به نام «ویرجینیا وولف» در آن فیلم اشاره به نویسنده «فمینیست» آغاز قرن بیستم است که همواره در نوشتهها و حتی در زندگی شخصیاش نسبت به نقشهای سنتی زن در طول تاریخ و در زندگیهای زناشویی معترض است. دقیقا «مشابه اعتراضی که زن جوان (سلین) در این فیلم نسبت به نقش منفعل زنانه خود در حاشیه زندگی مرد دارد. در واقع مرد جوان (جس) پس از نگارش چند کتاب که عمدتا» به خاطره نگاریهای او اختصاص دارند، تبدیل به نویسندهای نسبتا «مشهور شده که شخصیت اجتماعی متمایزی برایش به ارمغان آورده و همین مساله باعث شده تا رابـ ـطه او با سلین که زمانی مهمترین اتفاق زندگی او بوده اکنون در حاشیه این شهرت اجتماعی قرار بگیرد و سلین در قسمتهایی از گفتگوهایش با جس به چنین نقش حاشیه نگاری شده از خودش در زندگی این شریک زندگیاش هم معترض است. هرچند در کتاب اول، زن جوان نقش اصلی و عامل محوری نگارش و خلق کتاب توسط مرد جوان بشمار میرفته و به عبارتی جس شهرتش را مدیون خاطره یکروزه با سلین است، اما اکنون شاهد آن هستیم که رابـ ـطه این زن و مرد جوان مانند میلیونها رابـ ـطه انسانی دیگر در جهان، به عناصری همچون عادت و فرسایش و یکنواختی و روزمرگی گراییده است... عناصری که مثلا در همان فیلم» ماه تلخ «پولانسکی موجب ایجاد سردی و روزمرگی و ملال در رابـ ـطه میان مرد نویسنده و زن جوان فرانسوی شده بود. به هرشکل، به نظر میرسد که فیلم با توجه به برخی دیالوگها، خصوصا دیالوگهای افراد مختلف سر میز غذا در پیک نیک خانوادگی، و همچنین تقسیم بندی جداگانه مردان و زنان در چند پلان متوالی در حالیکه مردان در فضای بیرونی کنار دریاچه کنارهم هستند و همزمان خانمها داخل ویلا درحال آماده کردن لوازم غذا و پخت و پز هستند، تلاش دارد تا به تفاوت نقشهای جنسیتی (Gender Roles) زن و مرد و تفاوتهای اجتماعی و ارتباطی این دو جنس بپردازد و به آنها به عنوان عواملی تاریخی و ظاهرا گریزناپذیر اشاره کند. و موضوعاتی نظیر اینکه اشاره به تفاوت نقشهای زیستی - سنتی و تاریخی زن و مرد در جامعه دارد و البته در جریان جنبشهای فمینیستی و سایر جنبشهای اجتماعی خصوصا در قرن بیستم، همواره مورد پرسش و تجدیدنظر قرار گرفتهاند. همانطور که در برخی دیالوگهای فیلم از سوی افراد مختلف و خصوصا» خود سلین هم به لزوم بازنگری در خصوص این نقشهای سنتی نیز اشاراتی پررنگ میشود ...و یا در مجموع دیالوگهای بیوقفه زن و مرد اصلی در فیلم که اشاره به تمایلات خاص هریک از دوجنس زن و مرد از جمله تمایلات «والد» گونه زن و «کودک» گونه مرد دارد... و یا رفتن سلین و جسی به یک کلیسای بسیار متروک و خرابه در ادامه مسیرشان... جاییکه قرار بوده تا بر طبق سنتهای اجتماعی و مذهبی بسیار پیشتر حتا پیش از شروع ارتباطشان برای برگزاری مراسم ازدواجشان به آنجا مراجعه کنند! اما اکنون بعد از اینهمه سال آشنایی با یکدیگر و حتا همزیستی در کنارهم، زن و مرد جوان به گفتگوهای معنی داری در این کلیسای متروکه میپردازند. و البته در سکانس بگومگوی زن و مرد در اتاق هتل در انتهای فیلم، که مرد جوان در میانه گفتگو به دستشویی میرود و پشت به سلین بطور ایستاده شروع به ادرار کردن میکند! که بازهم میتواند اشاره به فرضیه «رشک آلت» (Penis Envy) در روانشناسی «فروید» و تفاوتهای فیزیولوژیک و روانی زن و مرد داشته باشد...
یکی از جذابیتها و لـ*ـذتهای مشاهده این فیلم سوم از مجموعه ادامه دار کارگردان ریچارد لینکلیتر، یادآوری صحنهها و دیالوگهای دوقسمت قبلی در مقایسه با این قسمت فعلی است که همچنان یادآور تغییرات ایجاد شده در رابـ ـطه دو شخصیت اصلی فیلم و البته تغییرات ایجاد شده در چهره و اندام هرکدام است که به شکل مشخص و تفکربرانگیزی گرد زمان بر ظاهر هریک از آنها و رفتار و گفتارشان نشسته است... گذشته از تاثیر بیبدیل عامل «تصادف» در شکل گیری رویدادهای انسانی، مانند هر اثر «پست مدرن» دیگری این فیلم هم حاوی سه خصوصیت پایهای ۱- اشارات تاریخی ۲- تفاوتهای زبانی ۳- پرداختن به رابـ ـطه خصوصی زن و مرد است.
کوروش جاهد
سرویس نقد کافه سینما[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]کافه سینما-کوروش جاهد-سرویس نقد کافه سینما: ...و یا در مجموع دیالوگهای بیوقفه زن و مرد اصلی در فیلم که اشاره به تمایلات خاص هریک از دوجنس زن و مرد از جمله تمایلات «والد» گونه زن و «کودک» گونه مرد دارد...[/BCOLOR]
[BCOLOR=rgb(255, 255, 255)]فیلم در ادامه آشنایی مرد و زن جوانی است که حدود ۲۰ سال قبل در ۱۹۹۵ بطور اتفاقی در قطاری با هم آشنا شده و پس از گذراندن یک شب و روز کنارهم در شهر وین- اتریش، بدون هیچ نشانی از یکدیگر جداشده و حدود ۹ سال بعد یعنی سال ۲۰۰۴ دوباره در یک کتابفروشی در شهر پاریس، باهم دیدار میکنند (Before Sunset). و اکنون بازهم بعد از حدود ۹ سال، در سال ۲۰۱۳ و پس از گذشت چندسال از زندگی مشترکشان، در یک سفر تفریحی به کشور یونان (مهد تمدن مغرب زمین) آمدهاند و در حال گفتگو پیرامون زندگی مشترک و رابـ ـطهشان با یکدیگر هستند. این در حالیست که در پایان فیلم قبلی، مرد جوان قراربوده تا پس از پایان گفتگوی چندساعته با زن جوان برای ادامه تورمطبوعاتی کتابش راهی فرودگاه شود، فیلم حاضر از زمانی آغاز میشود که همین مرد به فرودگاه آمده تا پسر نوجوانش را که از ازدواج قبلی با زن دیگری بوجود آورده راهی سفر کند. چنین ادامه معنی داری به احتمال زیاد اشاره به همان دغدغه «جاودانگی» انسان دارد که یا از طریق اثری ماندگار و هنری توسط انسان در این دنیا به یادگار گذاشته میشود، و یا بطور معمول و غریزی مانند اکثریت انسانهای کره زمین، از طریق بدنیا آوردن فرزند امکانپذیر میگردد تا پس از مرگ انسان به عنوان نماینده او در این جهان به حیاتش ادامه دهد... اما از لحاظ قرارگیری ارتباط شخصیتها، این فیلم میتواند یادآور فیلم Bitter Moon ساخته ۱۹۹۲ رومن پولانسکی هم باشد که در آن مرد نویسنده آمریکایی که میخواهد تا از طریق نویسندگی و مقایسه خود با نویسندگان بزرگ جهان در دنیا جاودانه شود، با دختر جوان فرانسوی آشنا میشود. با این تفاوت که مثلا در آن فیلم زن جوان فرانسوی (امانوئل سینیه) یک رقصنده جوان و آماتوراست و در فیلم حاضر زن فرانسوی (جولی دلپی) بطور آماتور به خوانندگی و نواختن گیتار میپرداخته است! این در حالیست که در فیلم پولانسکی برخلاف این فیلم، مرد نویسنده از بدنیا آوردن فرزندی از وجود خودش بشدت نگران و برآشفته میشود و به محض اطلاع پیدا کردن از حاملگی زن جوان، از او میخواهد تا هرطور شده بچه بوجود آمده را سقط کند!. اما در این فیلم مرد جوان بهرحال فرزندش را به این جهان آورده و به شکل عذاب آوری نگران نوع تربیت و پرورش او هم هست!... به هرشکل هرچند در فیلم «Bitter Moon» رابـ ـطه زن و مرد با تلخی و به شکل بسیار تراژیک و دردناکی با مرگ زن و مرد اصلی به پایان میرسد، اما گویی همان الگوی ارتباطی (در هردو فیلم رابـ ـطه زن و مرد از داخل یک وسیله نقلیه عمومی بطور کاملا تصادفی آغاز شدهاند)، در فیلم حاضر (پیش از نیمه شب) با ادامه زندگی مرد و زن اصلی به شکل بینتیجهای تا انتهای فیلم امتداد مییابد... ضمن اینکه، ادامه فیلم حاضر تا انتها به گفتگوهای بیپایان درباره کیفیت و چگونگی رابـ ـطه زن و مرد سپری میشود. حتا زمانی که این زوج جوان در بازگشت از فرودگاه به دوستاشان در یک پیک نیک خانوادگی میپیوندند، سر میز غذا همه حاضران بطور اخص درباره ویِژگیهای زیستی و اجتماعی زن و مرد به بحث و تبادل نظر میپردازند. اما در راه بازگشت از فرودگاه تصویر این زوج پشت فرمان و در صندلی جلو به همراه دختران دوقلوشان که در صندلی پشتی اتوموبیل نشستهاند چیزی حدود ۱۸ دقیقه بطور ثابت ادامه مییابد! تصویری ثابت که امتداد طولانی و معنی دار آن یادآور تصویر ثابت هر رابـ ـطه بلندمدت زناشویی یا همزیستی زن و مرد است، و بطور معمول در سینمای سرگرم کننده آمریکایی با میزانسنهای پرتحرک متکی به تدوین و تقطیع مکرر پلانها، تصویری بشدت نادر و کمیاب و آشنازدایی شده هم هست... همچنین حضور دخترهای دوقلو در ابتدای فیلم در صندلی پشتی اتوموبیل با آن قاب بندیهای معنی دار در پشت سر زن جوان داخل اتوموبیل، بیشتر نمایانگر اشاره به کودکیهای زن جوان دارد که گویا در «ضمیرناخودآگاه» زن جوان قرار گرفتهاند و البته تا پایان فیلم هم دیگر اثری از این دختران کوچک دوقلو دیده نمیشود. و بجز همین اشاره به ناخودآگاه زن جوان و کودکیاش، حضور و نقش دیگری در روند داستان فیلم نداشته بلکه حتا بعد از مدت کوتاهی از فیلم حذف میشوند! در واقع این فیلم هم مانند دوقسمت پیشین خود به لحاظ سینمایی و میزانسن، برای نشان دادن ملال انگیز بودن عامل «زمان» و تاثیر فرساینده آن بر زندگی و رابـ ـطههای انسانی، بیشتر به میزانسنهای طولانی بدون تقطیع نما میپردازد. اما بحثهای پایان ناپذیر و گاهی هم همراه با خشم و دلخوری میان این زوج به شکل معنی داری میتواند یادآور فیلمهای قدیمی همچون «چه کسی از ویرجینیا وولف میترسد» (۱۹۶۶) باشد که در آن فیلم قدیمی هم شاهد بحث و گفتگوهای بیپایان و اغلب همراه با خشم و دلخوری زن و شوهر (الیزابت تیلور و ریچارد برتون) هستیم که به گفتگو پیرامون رابـ ـطهشان و خصوصیات ارتباطی زن و مرد میپردازند. به اضافه اینکه اشاره به نام «ویرجینیا وولف» در آن فیلم اشاره به نویسنده «فمینیست» آغاز قرن بیستم است که همواره در نوشتهها و حتی در زندگی شخصیاش نسبت به نقشهای سنتی زن در طول تاریخ و در زندگیهای زناشویی معترض است. دقیقا «مشابه اعتراضی که زن جوان (سلین) در این فیلم نسبت به نقش منفعل زنانه خود در حاشیه زندگی مرد دارد. در واقع مرد جوان (جس) پس از نگارش چند کتاب که عمدتا» به خاطره نگاریهای او اختصاص دارند، تبدیل به نویسندهای نسبتا «مشهور شده که شخصیت اجتماعی متمایزی برایش به ارمغان آورده و همین مساله باعث شده تا رابـ ـطه او با سلین که زمانی مهمترین اتفاق زندگی او بوده اکنون در حاشیه این شهرت اجتماعی قرار بگیرد و سلین در قسمتهایی از گفتگوهایش با جس به چنین نقش حاشیه نگاری شده از خودش در زندگی این شریک زندگیاش هم معترض است. هرچند در کتاب اول، زن جوان نقش اصلی و عامل محوری نگارش و خلق کتاب توسط مرد جوان بشمار میرفته و به عبارتی جس شهرتش را مدیون خاطره یکروزه با سلین است، اما اکنون شاهد آن هستیم که رابـ ـطه این زن و مرد جوان مانند میلیونها رابـ ـطه انسانی دیگر در جهان، به عناصری همچون عادت و فرسایش و یکنواختی و روزمرگی گراییده است... عناصری که مثلا در همان فیلم» ماه تلخ «پولانسکی موجب ایجاد سردی و روزمرگی و ملال در رابـ ـطه میان مرد نویسنده و زن جوان فرانسوی شده بود. به هرشکل، به نظر میرسد که فیلم با توجه به برخی دیالوگها، خصوصا دیالوگهای افراد مختلف سر میز غذا در پیک نیک خانوادگی، و همچنین تقسیم بندی جداگانه مردان و زنان در چند پلان متوالی در حالیکه مردان در فضای بیرونی کنار دریاچه کنارهم هستند و همزمان خانمها داخل ویلا درحال آماده کردن لوازم غذا و پخت و پز هستند، تلاش دارد تا به تفاوت نقشهای جنسیتی (Gender Roles) زن و مرد و تفاوتهای اجتماعی و ارتباطی این دو جنس بپردازد و به آنها به عنوان عواملی تاریخی و ظاهرا گریزناپذیر اشاره کند. و موضوعاتی نظیر اینکه اشاره به تفاوت نقشهای زیستی - سنتی و تاریخی زن و مرد در جامعه دارد و البته در جریان جنبشهای فمینیستی و سایر جنبشهای اجتماعی خصوصا در قرن بیستم، همواره مورد پرسش و تجدیدنظر قرار گرفتهاند. همانطور که در برخی دیالوگهای فیلم از سوی افراد مختلف و خصوصا» خود سلین هم به لزوم بازنگری در خصوص این نقشهای سنتی نیز اشاراتی پررنگ میشود ...و یا در مجموع دیالوگهای بیوقفه زن و مرد اصلی در فیلم که اشاره به تمایلات خاص هریک از دوجنس زن و مرد از جمله تمایلات «والد» گونه زن و «کودک» گونه مرد دارد... و یا رفتن سلین و جسی به یک کلیسای بسیار متروک و خرابه در ادامه مسیرشان... جاییکه قرار بوده تا بر طبق سنتهای اجتماعی و مذهبی بسیار پیشتر حتا پیش از شروع ارتباطشان برای برگزاری مراسم ازدواجشان به آنجا مراجعه کنند! اما اکنون بعد از اینهمه سال آشنایی با یکدیگر و حتا همزیستی در کنارهم، زن و مرد جوان به گفتگوهای معنی داری در این کلیسای متروکه میپردازند. و البته در سکانس بگومگوی زن و مرد در اتاق هتل در انتهای فیلم، که مرد جوان در میانه گفتگو به دستشویی میرود و پشت به سلین بطور ایستاده شروع به ادرار کردن میکند! که بازهم میتواند اشاره به فرضیه «رشک آلت» (Penis Envy) در روانشناسی «فروید» و تفاوتهای فیزیولوژیک و روانی زن و مرد داشته باشد...
یکی از جذابیتها و لـ*ـذتهای مشاهده این فیلم سوم از مجموعه ادامه دار کارگردان ریچارد لینکلیتر، یادآوری صحنهها و دیالوگهای دوقسمت قبلی در مقایسه با این قسمت فعلی است که همچنان یادآور تغییرات ایجاد شده در رابـ ـطه دو شخصیت اصلی فیلم و البته تغییرات ایجاد شده در چهره و اندام هرکدام است که به شکل مشخص و تفکربرانگیزی گرد زمان بر ظاهر هریک از آنها و رفتار و گفتارشان نشسته است... گذشته از تاثیر بیبدیل عامل «تصادف» در شکل گیری رویدادهای انسانی، مانند هر اثر «پست مدرن» دیگری این فیلم هم حاوی سه خصوصیت پایهای ۱- اشارات تاریخی ۲- تفاوتهای زبانی ۳- پرداختن به رابـ ـطه خصوصی زن و مرد است.
کوروش جاهد
سرویس نقد کافه سینما[/BCOLOR]