نفى تقديس، غلبه حق بر تكليف، زير بار هيچ ولايتى نرفتن، انسان را جايزالخطا ديدن، حق را در معارضه آرا پيدا كردن، هيچ كس را واجد هيچ حقى از پيش خود يا خدا يا تاريخ ندانستن، براى همه حقوق مساوى قائل شدن و گـ ـناه و كفر را با نفى انسانيت برابر ندانستن، همه از آموزه هاى ليبراليسم است كه امروزه به شدت دچار تعديل شده اند. ليبراليسم در حوزه هاى اقتصاد و سياست نيز تحت تاثير ماركسيسم و بقيه مكاتب دچار تعديل گشته است. در شرايط امروز اگر به ليبرال ترين حكومت ها نيز نگاه كنيم مى بينيم كه سايه دولت در تمامى بخش ها گسترده شده است. هيچ چيز و هيچ حوزه اى در جامعه همچون خانواده ، طب، تعليم و تربيت، اقتصاد و... بدون حضور و دخالت دولت وجود ندارد و تقريباً هيچ حوزه اى از سلطه دولت بيرون نيست. ديگر هركسى آزاد نيست در مدارس هرچه مى خواهد تدريس كند يا در امر خريد و فروش دولت نمى نشيند، هر كه هر كارى خواست بكند چون «دست هاى نامريى خود اقتصاد جامعه را سامان مى دهد». امروزه دولت ها وظيفه دارند به فقر و بيمارى و جهل مردم رسيدگى كنند. حكومت ها امروزه ديگر به طور مستقيم سياست پولى وضع مى كنند، ايجاد شغل مى كنند و مى توان گفت تبديل به «دولت هاى رفاه» شده اند.