دعاي زن درمانده در حق کريمخان:
کريمخان خود مکرر اين داستان را که نشانه مهرباني و مروت او بود، براي همگان باز ميگفت و دليل رسيدن خود به اين مقام را دعاي زن درماندهاي در حق خود ميدانست: «وقتي در اردوي نادري بودم، مردي سپاهي بودم، از فقر و احتياج زيني طلاکوب را از زينساز دزديدم و اين زين از آن يکي از امراي افغان بود و روز ديگر شنيدم که زينساز بيچاره در زندان نادري است و حکم شده که روز ديگر اگر زين را ندهد به طناب رسد. دل من از اين خبر سوخت. زين را بردم و به جايي که برداشته بودم گذاشتم و صبر نمودم تا زن زينساز برسد. چون آن را بديد نعره کشيد و از فرط سرور بر زمين افتاد و دعا نموده گفت: کسي که اين زين را واپس آورد، خداوند آنقدر عمر به او دهد که صد زين طلاکوب به خود بيند و يقين دارم که از دعاي آن زن به اين دولت رسيدم.»
کريمخان خود مکرر اين داستان را که نشانه مهرباني و مروت او بود، براي همگان باز ميگفت و دليل رسيدن خود به اين مقام را دعاي زن درماندهاي در حق خود ميدانست: «وقتي در اردوي نادري بودم، مردي سپاهي بودم، از فقر و احتياج زيني طلاکوب را از زينساز دزديدم و اين زين از آن يکي از امراي افغان بود و روز ديگر شنيدم که زينساز بيچاره در زندان نادري است و حکم شده که روز ديگر اگر زين را ندهد به طناب رسد. دل من از اين خبر سوخت. زين را بردم و به جايي که برداشته بودم گذاشتم و صبر نمودم تا زن زينساز برسد. چون آن را بديد نعره کشيد و از فرط سرور بر زمين افتاد و دعا نموده گفت: کسي که اين زين را واپس آورد، خداوند آنقدر عمر به او دهد که صد زين طلاکوب به خود بيند و يقين دارم که از دعاي آن زن به اين دولت رسيدم.»