- عضویت
- 2016/08/27
- ارسالی ها
- 759
- امتیاز واکنش
- 12,517
- امتیاز
- 727
روانشناسی شناختی (به انگلیسی:cognitive psychology) انسان را موجودی پردازشکنندهاطلاعات و مسئله گشا تلقی میکند. این دیدگاه در پی تبیین رفتار از راه مطالعه شیوههایی است که شخص به اطلاعات موجود توجه میکند، آنها را تفسیر میکند، و به کار میبرد.
روانشناسی شناختی همانند دیدگاهروانکاویمتوجه فرایندهای درونی است. اما در این دیدگاه بیش از آنکه بر امیال، نیازها، وانگیزش تأکید شود بر اینکه افراد چگونه اطلاعات را کسب و تفسیر می کندو آنها را در حل مشکلات به کار میگیرند تأکید میشود. بر خلافروانکاوی تکیه گاه شناختی نه بر انگیزشها و احساسات و تعارضات نهفته بلکه بر فرایندهایذهنی است که از آنها آگاهیم یا به راحتی میتوانیم از آنها مطلع شویم. این رویکرد در تقابل با نظریههای یادگیری قرار میگیرد که محیط بیرونی را علت اساسی رفتار به شمار میآورند. اصولاً دیدگاه شناختی به افکار و شیوههای حل مسئله کنونی توجه دارد تا تاریخچه شخصی. در این دیدگاه روابط بین هیجانهاانگیزشها و فرایندهای شناختی و در نتیجه همپوشی میان دیدگاه شناختی و دیگر رویکردها نیز آشکار میشود.[۱]
روانشناسی شناختی زادهٔ روانشناسیگشتالتاست که در دههٔ ۱۹۲۰ مطرح شد. وجه مشخصهٔ دیدگاهِ شناختی، توجه نسبتاً اندک به رابـ ـطهٔ محرک –پاسخ و فعالیتهای عصبی میباشد. توجه اصلیِ این رویکرد، به موضوعاتی نظیر ادراک، حل مسئلهاز طریقِ شهود،تصمیمگیری و فهم است. در تمامِ این فرایندها شناخت از اهمیت مرکزی برخوردار است. شناخت یک مفهومِ کلی است که تمامیِ اشکالِ آگاهی را در بر میگیرد و شاملِ ادراک، تفکر، تصور، استدلال، و قضاوت و غیره میباشد. انقلابِ شناختی شاملِ تمامِ دیدگاههایی میشود که به این مباحث اهمیتِ زیادی میدهند.[۲]
موضوعاتی ازاین قبیل که انسان چگونه و با چه ساختاری به درک، تشخیص و حل مسئله میپردازد و این که ذهن چگونه اطلاعات دریافتی از حواس(مانند بینایی یا شنوایی) را درک میکند و یا اینکه حافظه انسان چگونه عمل میکند و چه ساختاری دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته میباشد. محققینروانشناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مینگرند و رویکرد آنان به مطالعه مغز و ذهن برپایه تشابه عملکرد مغز بارایانه است. روانشناسی شناختی از دو جنبه با مکاتب روانشناسی قبلی تفاوت اساسی دارد:
۱- برخلاف مکاتب روانشناسی کلاسیک از قبیلروانشناسی فرویدی، از روش تحقیق علمی و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده میکند و روشهایی چون درون نگری را به کار نمیبرد.
۲- برخلاف روانشناسی رفتارگرایی، فرایندها و پدیدههای ذهنی، چون باور، خواست و انگیزش را مهم دانسته، مورد مطالعه قرار میدهد.
از زیر مجموعههای روانشناسی شناختی میتوان رشتههای نوروسایکولوژی، روانشناسی بالینی،روانشناسی تربیتی، روانشناسی قانونی،روانشناسی سازمانی و صنعتی با گرایشهای شناختی را نام برد
روانشناسی شناختی همانند دیدگاهروانکاویمتوجه فرایندهای درونی است. اما در این دیدگاه بیش از آنکه بر امیال، نیازها، وانگیزش تأکید شود بر اینکه افراد چگونه اطلاعات را کسب و تفسیر می کندو آنها را در حل مشکلات به کار میگیرند تأکید میشود. بر خلافروانکاوی تکیه گاه شناختی نه بر انگیزشها و احساسات و تعارضات نهفته بلکه بر فرایندهایذهنی است که از آنها آگاهیم یا به راحتی میتوانیم از آنها مطلع شویم. این رویکرد در تقابل با نظریههای یادگیری قرار میگیرد که محیط بیرونی را علت اساسی رفتار به شمار میآورند. اصولاً دیدگاه شناختی به افکار و شیوههای حل مسئله کنونی توجه دارد تا تاریخچه شخصی. در این دیدگاه روابط بین هیجانهاانگیزشها و فرایندهای شناختی و در نتیجه همپوشی میان دیدگاه شناختی و دیگر رویکردها نیز آشکار میشود.[۱]
روانشناسی شناختی زادهٔ روانشناسیگشتالتاست که در دههٔ ۱۹۲۰ مطرح شد. وجه مشخصهٔ دیدگاهِ شناختی، توجه نسبتاً اندک به رابـ ـطهٔ محرک –پاسخ و فعالیتهای عصبی میباشد. توجه اصلیِ این رویکرد، به موضوعاتی نظیر ادراک، حل مسئلهاز طریقِ شهود،تصمیمگیری و فهم است. در تمامِ این فرایندها شناخت از اهمیت مرکزی برخوردار است. شناخت یک مفهومِ کلی است که تمامیِ اشکالِ آگاهی را در بر میگیرد و شاملِ ادراک، تفکر، تصور، استدلال، و قضاوت و غیره میباشد. انقلابِ شناختی شاملِ تمامِ دیدگاههایی میشود که به این مباحث اهمیتِ زیادی میدهند.[۲]
موضوعاتی ازاین قبیل که انسان چگونه و با چه ساختاری به درک، تشخیص و حل مسئله میپردازد و این که ذهن چگونه اطلاعات دریافتی از حواس(مانند بینایی یا شنوایی) را درک میکند و یا اینکه حافظه انسان چگونه عمل میکند و چه ساختاری دارد؛ از عمده مسائل قابل توجه دانشمندان این رشته میباشد. محققینروانشناسی شناختی به ذهن همچون دستگاه پردازشگر اطلاعات مینگرند و رویکرد آنان به مطالعه مغز و ذهن برپایه تشابه عملکرد مغز بارایانه است. روانشناسی شناختی از دو جنبه با مکاتب روانشناسی قبلی تفاوت اساسی دارد:
۱- برخلاف مکاتب روانشناسی کلاسیک از قبیلروانشناسی فرویدی، از روش تحقیق علمی و بررسی موارد قابل مشاهده استفاده میکند و روشهایی چون درون نگری را به کار نمیبرد.
۲- برخلاف روانشناسی رفتارگرایی، فرایندها و پدیدههای ذهنی، چون باور، خواست و انگیزش را مهم دانسته، مورد مطالعه قرار میدهد.
از زیر مجموعههای روانشناسی شناختی میتوان رشتههای نوروسایکولوژی، روانشناسی بالینی،روانشناسی تربیتی، روانشناسی قانونی،روانشناسی سازمانی و صنعتی با گرایشهای شناختی را نام برد
آخرین ویرایش توسط مدیر: