⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
زنان کوچک
نویسنده:لوییزا می الکوت
خلاصه:
داستان در مورد خانواده مارچ است که قبلاً پولدار بودهاند ولی الان وضعیت خوبی ندارند و پدرشان برای کمک به سربازان وطن به جنگ رفته است و و حالا آنها سعی میکنند زندگی خود را اداره کرده و در کنارش به مردم محتاج کمک کنند. آنها همگی زندگی نسبتاً سختی دارند و از یکدیگر حمایت میکنند و ماجراهای جالبی برایشان پیش میآید. در کتاب دوم، ماجراهای جالبی پیش میآید که از برجسته ترینشان میتوان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو میشود و جو هم که این موضوع را فهمیده است سعی میکند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدم زدن به بیرون میروند لاری درخواست خود را به زبان میآورد و از جو میخواهد با او ازدواج کند. لاری به او میگوید که از اولین لحظهای که او را دیده است عاشقش شده است. جو درخواست او را رد میکند و به او میگوید که با وجود این که سعی کرده است، نتوانسته است عاشق لاری باشد.
لاری که افسرده شده است به همراه پدربزرگ خود به اروپا میرود و در آن جا ایمی را ملاقات میکند و چون ایمی خیلی با او مهربان بوده است، عاشق ایمی میشود (و می فهمد که هیچ زنی برای او بهتر از ایمی پیدا نمیشود حتی جو) و ایمی هم عاشق او می شود با او ازدواج میکند.
بت مریض میشود و خود این را میداند ولی از مرگ نمیترسد و شجاعانه با آن روبه رو میشود و سرانجام میمیرد. جو که از مرگ خواهر خود بسیار اندوهگین شده است کتابی به نام "بتِ من"(My Beth) مینویسد و آن را برای دوست خود پروفسور میفرستد. پروفسور با خواندن کتاب عاشق جو میشود و جو هم با وجود این که به لاری گفته است هرگز ازدواج نمیکند، عاشق پروفسور میشود و وقتی پروفسور بعد از ازدواج ایمی و لاری به آمریکا میآید، جو را ملاقات میکند و سرانجام به او میگوید که دوستش دارد و آنها با هم ازدواج میکنند.
مگ صاحب دوقلو و جو هم صاحب دو پسر میشود و ایمی هم صاحب یک دختر زیبا می شود؛ و این گونه است که داستان پایان مییابد.
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
#زنان_کوچک #لوییزا_می_الکوت
#درخواستی
زنان کوچک
نویسنده:لوییزا می الکوت
خلاصه:
داستان در مورد خانواده مارچ است که قبلاً پولدار بودهاند ولی الان وضعیت خوبی ندارند و پدرشان برای کمک به سربازان وطن به جنگ رفته است و و حالا آنها سعی میکنند زندگی خود را اداره کرده و در کنارش به مردم محتاج کمک کنند. آنها همگی زندگی نسبتاً سختی دارند و از یکدیگر حمایت میکنند و ماجراهای جالبی برایشان پیش میآید. در کتاب دوم، ماجراهای جالبی پیش میآید که از برجسته ترینشان میتوان به این ماجراها اشاره کرد: لاری عاشق جو میشود و جو هم که این موضوع را فهمیده است سعی میکند از او دوری کند؛ ولی یک روز وقتی برای قدم زدن به بیرون میروند لاری درخواست خود را به زبان میآورد و از جو میخواهد با او ازدواج کند. لاری به او میگوید که از اولین لحظهای که او را دیده است عاشقش شده است. جو درخواست او را رد میکند و به او میگوید که با وجود این که سعی کرده است، نتوانسته است عاشق لاری باشد.
لاری که افسرده شده است به همراه پدربزرگ خود به اروپا میرود و در آن جا ایمی را ملاقات میکند و چون ایمی خیلی با او مهربان بوده است، عاشق ایمی میشود (و می فهمد که هیچ زنی برای او بهتر از ایمی پیدا نمیشود حتی جو) و ایمی هم عاشق او می شود با او ازدواج میکند.
بت مریض میشود و خود این را میداند ولی از مرگ نمیترسد و شجاعانه با آن روبه رو میشود و سرانجام میمیرد. جو که از مرگ خواهر خود بسیار اندوهگین شده است کتابی به نام "بتِ من"(My Beth) مینویسد و آن را برای دوست خود پروفسور میفرستد. پروفسور با خواندن کتاب عاشق جو میشود و جو هم با وجود این که به لاری گفته است هرگز ازدواج نمیکند، عاشق پروفسور میشود و وقتی پروفسور بعد از ازدواج ایمی و لاری به آمریکا میآید، جو را ملاقات میکند و سرانجام به او میگوید که دوستش دارد و آنها با هم ازدواج میکنند.
مگ صاحب دوقلو و جو هم صاحب دو پسر میشود و ایمی هم صاحب یک دختر زیبا می شود؛ و این گونه است که داستان پایان مییابد.
⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜⚜
#زنان_کوچک #لوییزا_می_الکوت
#درخواستی
دانلود رمان و کتاب های جدید