اشعار شعر هایی برای کودکان

[Hamoos.H]

توی حیاط خونه مون
​

یه مارمولک یواش یواش

راه میره اما نمیاد

به گوش من صدای پاش

این مارمولک کجا میره؟

یواش یواش چرا میره؟

چرا توی حیاط ما

پایین میره، بالا میره؟

شاید که اون گرسنشه

می خواد مگس شکار کنه

وقتی شکارش رو گرفت​

برداره و فرار کنه!​

 

[Hamoos.H]

جیک و جیک وجیک صدا کرد​

پرید لب حوض نشست
به آب حوض نگا کرد​

دوتا ماهی قرمز
میون حوض آب دید
گنجشکک نازنازی
به هر دو ماهی خندید
دو تا ماهی قرمز
گنجشکه را که دیدن
هی میون حوض آب
چرخیدن و چرخیدن
دوتا ماهی و گنجشک
با هم چه حرفا گفتن
رفیق شدن سه تایی​

گل گفتن و شنفتن​

 

[Hamoos.H]

یک روز بسیار
بیمار بودم​

رنجور و خسته
تبدار بودم
​

یک دکتر خوب
حال مرا دید
فوری برایم
یک نسخه پیچید​

​

چند دانه قرص و
چند دانه کپسول
یک شیشه شربت
یک دانه آمپول​

​

با آن که بسیار
بیمار بودم
از درد آمپول
بیزار بودم​

​

آمپول به من زد
خانم پرستار
تا که نباشم
رنجور و بیمار​

​

خوردم دوا را
با میل و رغبت
هم قرص و کپسول
هم شیشه شربت​

​

بیماری من
تا شد مداوا
گفتم سپاس و
شکر خدا را​

​

دکتر که دائم
فکر مریض است
نزد خداوند
حتماً عزیز است​

​

اما پرستار
بس نازنین است
مثل فرشته
روی زمین است
پروردگارا
نامت دوایم
یادت همیشه
داده شفایم​

 

[Hamoos.H]

از مامانم گرفتم​

پسته ها خندون بودن
یکی یکی شکستم
یه پسته خندون نبود
سفت و دهن بسته بود
گذاشتمش توی دهنم
شکستمش با دندونم
آی دندونم وای دندونم
چه دردی داره دندونم
دندون ناز و خوشگلم
کارم غلط بود می دونم
حالا به بچه ها می گم
آی بچه های نازنین
غنچه های روی زمین
با دندون ناز و سفید
چیزای سفتو نشکنید
دندونتون درد میگیره
می شکنه و زود می میره
اونوقت می شید بی دندون​

از کارتون پشیمون​

 

[Hamoos.H]

کی بود کی بود؟
​

پنجره بود، پرده داشت

اون طرفش نرده داشت

یه بچه گنجیشک روی نرده دیدم

از لای پرده دیدم

پنجره رو وا کردم

جیک جیک بفرما کردم

گفتم بیا خونه مون

بهت بدم ماست و نون

گنجشکه رفت، نفهمیدم که سیره​

یا رفت اجازه از باباش بگیره​

 

[Hamoos.H]

بالا بالا آسمون
​

يه آسمون آبي

روزها يه مهمون داره

يه خورشيد طلايي

خورشيدي كه نگاهش

گرمه و مهربونه

نور مي پاشه به دنيا

وقتي تو آسمونه

شب كه ميشه ستاره

رو دامنش مي شينه

دوتا دست خيالي

ستاره رو مي چينه

ستاره مثل گل ها

تو باغ آسمونه

باغي كه باغبونش

با گل ها مهربونه

اي آسمون آبي

يه روزي پر مي گيرم

از تو و كهكشونها​

ميام خبر مي گيرم​

 

[Hamoos.H]

ترانه ی پاییز
وقتی میاد پاییز زیبا
گرد طلا را می پاشه​

به روی برگا​

برگا می شه طلایی و زرد
هوا می شه یه خرده ای سرد
پاییز قشنگه
طلایی رنگه
سرما را کم کم میاره
بارون نم نم می باره
اول پاییز
پاییز برگ ریز
اول مهرِ مهربونه
هر بچه ای خودش می دونه
باید بره به مدرسه
و درس بخونه​

 

[Hamoos.H]

زنگ مدرسه
باز آمد پاییز​

بالباسی رنگ رنگ
با صدایی آشنا
دنگ و دنگ و دنگ و دنگ
بچه های شادمان
رهسپار مدرسه
بازمی آید به گوش
بانگ زنگ مدرسه
من هم آوردم به یاد
روزهای شادِ شاد
روزهای مدرسه
دفتر و کیف و مداد
کاشکی امروزهم
کودکی بودم شاد
عکسی از آن روزها
می کشیدم با مداد​

 

[Hamoos.H]

مادربزرگ من
چون غنچه زيبا بود​

او مادر عمه ،
عمو و بابا بود
گاهي براي من
او قصه اي مي گفت
هر قصه اش پندي
شيرين و گويا بود
افسوس ! ديگر نيست
او در ميان ما
از دوريش غمگين
عمه ، عمو ، بابا
من هم دلم تنگ است
از دوريش امروز
هستم به ياد او
هر لحظه و هر روز​

 

[Hamoos.H]

موهای حنایی مادربزرگ
مادربزرگ پيرم
مويي سفيد دارد
بر لب هميشه لبخند
در دل اميد دارد​

گيسوي مثل برف و​

رویی چو ماه دارد
بر گوشه ي لبانش
خالي سياه دارد​

مادر بزرگم امروز​

بر موي خود حنا بست
هر تار نقره اش را،
يك لايه ی طلا بست​

گرديده رنگ مويش​

چون آفتاب تابان
در چشم خسته ي او
شادي شده نمايان​