- عضویت
- 2016/04/18
- ارسالی ها
- 4,852
- امتیاز واکنش
- 29,849
- امتیاز
- 1,120
علیرضا کاردار در ضمیمه طنز روزنامه قانون نوشت:
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. یک روز صبح فیل مشغول قرقره کردن آب در خرطومش بود که سر و کله خارپشت پیدا شد. خارپشت گفت: «چه روز خوبی. میبینم که داری قرقره میکنی. چه کار خوبی، دیروز تو کانال جینگیل مینگیل خوندم که قرقره صبحگاهی باعث کوچک شدن بینی و افزایش گلبولهای خاکستری خون میشه. راستی تو در طول ماه چقدر علف میخوری؟» فیل که مشغول خرطومش بود با حالت گیجی گفت: «تا حالا نشمردم.»
خارپشت صدایش را صاف کرد و گفت: «علف رو که نمیشمرن، علف وزنیه. بعضی جاها هم پَکی میفروشن. بگذریم! فرض میکنیم که روزی ده کیلو علف میخوری که در ماه میشه به عبارتی سه هزار کیلو یا سی تن. خب دوست داری در عرض یک سال این سیصد تن تبدیل بشه به سه هزار تن؟» فیل که با تمام آی کیوی نصفه و نیمهاش ولی باز هم متوجه شده بود یک جای حساب و کتاب خارپشت میلنگد تا آمد حرفی بزند، خارپشت دوباره ادامه داد: «خب این کاری نداره. من بهت یک راه پیشنهاد میکنم که پس و پیش نداشته باشی. تو میتونی از همین الان عضو شبکه ما بشی تا سال آینده در این موقع بتونی روزی سه هزار تن علف بخوری. آمادهای؟»
فیل که هنوز ماتش بـرده بود تا خواست حرفی بزند خارپشت یک برگه جلوی پای جلوییاش که میشود دستش، گذاشت و گفت: «این رو امضا کن. آهان انگشت نداری؟ خب لگدش کن، آفرین. حالا تو عضو شبکه ما هستی. بیا، باید این بطریهای آب معدنی رو بفروشی، بعد که تموم شد، بیا که بگم مرحله بعد چیه.» و سوییچ یک خاور آب معدنی را به سمت فیل پرتاب کرد.
فیل که اصلا نفهمیده بود چی به کجاست سوییچ را با خرطومش برداشت و خواست سوار خاور شود که دید درون آن جا نمیشود. همین طور که داشت سرش را به زور وارد کابین خاور میکرد ناگهان عاجش به بوق خورد که متصل به لنگ یک قورباغه بود و قورباغه با کشیده شدن لنگش شروع به خواندن در دستگاه ابوعطا کرد. از همان جا بود که این ضربالمثل معروف شد که وقتی ارتفاع آب معدنیها از سر یک نفر بالاتر رود، قورباغهاش مجبور است در دستگاه ابوعطا بخواند.
در زمانهای قدیم جنگلی بود خوش آب و هوا که اهالیاش به لهجه محلی «جینگیل» صدایش میکردند. یک روز صبح فیل مشغول قرقره کردن آب در خرطومش بود که سر و کله خارپشت پیدا شد. خارپشت گفت: «چه روز خوبی. میبینم که داری قرقره میکنی. چه کار خوبی، دیروز تو کانال جینگیل مینگیل خوندم که قرقره صبحگاهی باعث کوچک شدن بینی و افزایش گلبولهای خاکستری خون میشه. راستی تو در طول ماه چقدر علف میخوری؟» فیل که مشغول خرطومش بود با حالت گیجی گفت: «تا حالا نشمردم.»
خارپشت صدایش را صاف کرد و گفت: «علف رو که نمیشمرن، علف وزنیه. بعضی جاها هم پَکی میفروشن. بگذریم! فرض میکنیم که روزی ده کیلو علف میخوری که در ماه میشه به عبارتی سه هزار کیلو یا سی تن. خب دوست داری در عرض یک سال این سیصد تن تبدیل بشه به سه هزار تن؟» فیل که با تمام آی کیوی نصفه و نیمهاش ولی باز هم متوجه شده بود یک جای حساب و کتاب خارپشت میلنگد تا آمد حرفی بزند، خارپشت دوباره ادامه داد: «خب این کاری نداره. من بهت یک راه پیشنهاد میکنم که پس و پیش نداشته باشی. تو میتونی از همین الان عضو شبکه ما بشی تا سال آینده در این موقع بتونی روزی سه هزار تن علف بخوری. آمادهای؟»
فیل که هنوز ماتش بـرده بود تا خواست حرفی بزند خارپشت یک برگه جلوی پای جلوییاش که میشود دستش، گذاشت و گفت: «این رو امضا کن. آهان انگشت نداری؟ خب لگدش کن، آفرین. حالا تو عضو شبکه ما هستی. بیا، باید این بطریهای آب معدنی رو بفروشی، بعد که تموم شد، بیا که بگم مرحله بعد چیه.» و سوییچ یک خاور آب معدنی را به سمت فیل پرتاب کرد.
فیل که اصلا نفهمیده بود چی به کجاست سوییچ را با خرطومش برداشت و خواست سوار خاور شود که دید درون آن جا نمیشود. همین طور که داشت سرش را به زور وارد کابین خاور میکرد ناگهان عاجش به بوق خورد که متصل به لنگ یک قورباغه بود و قورباغه با کشیده شدن لنگش شروع به خواندن در دستگاه ابوعطا کرد. از همان جا بود که این ضربالمثل معروف شد که وقتی ارتفاع آب معدنیها از سر یک نفر بالاتر رود، قورباغهاش مجبور است در دستگاه ابوعطا بخواند.