مطالب طنز طنز؛ دور دور مستونت بود، فکر زمستونت بود؟!

  • شروع کننده موضوع *SAmirA
  • بازدیدها 125
  • پاسخ ها 0
  • تاریخ شروع

*SAmirA

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/01/09
ارسالی ها
30,107
امتیاز واکنش
64,738
امتیاز
1,304
بالاخره با هزار دوز و کلک حقوق دو ماه پدرش را تلکه می کند تا برای یک شب هم که شده ریچ کیدز بازی دربیاورد و به دیگران فخر بفروشد. خودرویی لوکس که قیمتش با چند هزار کیسه خون خالص پدرش با پلاکت های درشت و مجلسی که هر گلبول سفیدش به تنهایی قادر است چندتا ویروس اچ آی وی را فیتیله پیچ کند، کرایه کرده و مشغول دور دور کردن در خیابان های محله شان می شود.

برای هر کسی از بقال سر کوچه گرفته تا گنده لات محل بوق زده و تا کمر از شیشه خارج می شود تا سلام و علیک کند و خودش را نشان دهد. حتی از کودکانی که در پارک مشغول بازی هستند هم نمی گذرد و برایشان بوق می زند و دست تکان می دهد. بعد از مدتی متوجه می شود در محله خودشان نمی تواند بیشتر از این جلب توجه کند. تصمیم می گیرد به خیابان های بالای شهر برود تا به جماعتی که هیچ وقت او را ندیده اند و هیچ وقت دیگر هم نخواهند دید، فخر بفروشد.

549487_911.jpg


به سمت مسیر اصلی دور دور حرکت می کند. برای اینکه بیشتر دیده شود دستش را به شکلی از شیشه ماشین بیرون گذاشته که دستبندش روی زمین کشیده شده و جرقه می زند. گهگاهی سرش را از سان روف بیرون بـرده و مثل دوربین های زیردریایی اطراف را رصد می کند و تیکه ای هم به رهگذران پرت می کند.

پشت چراغ قرمز از اینکه ماشین های دیگر چپ چپ نگاهش می کنند و زیر لب چیزهایی زمزمه می کنند به خود می بالد و با خودش می گوید حتما مشغول حدس زدن این هستند که شغل ام چیست و خوش به حالم که این همه پول دارم. ناگهان خودش را به خاطر می آورد که وقتی چنین ماشین هایی پشت چراغ قرمز می دید چه چیزهایی زیر لب زمزمه می کرد! عصبانی می شود و چشم غره ای رفته و با سرعت دور می شود.

در مسیر دور دور برای گربه ماده هم ترمز می زند و می خواهد سوارش کند که البته موفق نیست. آنقدر دور می زند و دور می زند و دور می زند که اگر کل شکرهای دنیا در یک لیوان چای ریخته بود و این همه دورش می زد تا به حال همه اش حل شده بود. حتی با نیروی این دور دور می توانستند در ژاپن برق تولید کنند!

ساعت سه نیمه شب است و به سختی می توان گربه ای ولگرد در خیابان پیدا کرد. دیگر از خیابان گردی خسته شده بنابراین به دنبال خانه ای با سردری زیبا می گردد و ماشین را جلویش پارک می کند. دسته بیل اش را ... چیز... ببخشید... مونوپادش را بیرون آورده و از خودش عکس سلفی از سیصد و شصت زاویه شناخته شده و نشده می گیرد و همان لحظه در فیسبوک و اینستاگرام با هشتک های #ریچ_کیدز#من_و_خونه مون#ماشین_جدیدم#نون_بازو#عشق و حالچی و ... آپلود می کند. بقیه عکس ها را هم انبار کرده تا به مرور در چند سال آینده رونمایی کند. عاشقان و جان شیفتگان اش یکی پس از دیگری قربان صدقه خودش و ماشینش می روند و به قدری تصدقش را می لیسند ... چیز... ببخشید... می روند که زبانشان زخم می شود!

در مسیر بازگشت به خانه ناگاه اجل جلویش می پیچد و با برخوردی سهمگین دار فانی را وداع نمی گوید بلکه فقط ماشین به شدت آسیب می بیند. حالا اینجاست که پدر گرامی باید کلیه اثاثیه منزل را همراه با کلیه خودش بفروشد تا خرج ماشین را بدهد. نکته تاسفبار داستان اینجاست که نوبت به سلحشوران دنیای مجازی نمی رسد تا با دشنام های خود برای نقش اول قصه طلب آمرزش کنند!








 

برخی موضوعات مشابه

پاسخ ها
0
بازدیدها
68
پاسخ ها
12
بازدیدها
271
پاسخ ها
381
بازدیدها
7,707
پاسخ ها
0
بازدیدها
477
پاسخ ها
2
بازدیدها
207
پاسخ ها
0
بازدیدها
231
پاسخ ها
0
بازدیدها
197
پاسخ ها
0
بازدیدها
223
پاسخ ها
0
بازدیدها
177
پاسخ ها
0
بازدیدها
156
پاسخ ها
16
بازدیدها
576
پاسخ ها
0
بازدیدها
176
پاسخ ها
0
بازدیدها
164
بالا