طومار استر (داستان استر)

  • شروع کننده موضوع Elka Shine
  • بازدیدها 577
  • پاسخ ها 28
  • تاریخ شروع

Elka Shine

مدیر بازنشسته
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/11
ارسالی ها
4,853
امتیاز واکنش
14,480
امتیاز
791
طومار استر بخشی از کتاب مقدس یهودیان "عهد عتیق" می باشد. استر دختری یهودی بنام هَدَسا است که ناخواسته به دربار خشایارشاه راه می یابد و برخلاف باور همگان بعنوان ملکه انتخاب می گردد. استر در موقعیت و شرایط جدید نیز قوم و دین خود را به فراموشی نمی سپارد و همچون گذشته تابع قیم و مربی خود پسر عمویش "مردخای" می باشد. گویی تقدیر الهی شفایی را پیشاپیش برای وقایع بعدی آماده می سازد.

پس از مدتی هامان که بر خلاف ایرانیان، فردی بت پرست، متکبر و جاه طلب است و به مقام رئیس وزرایی خشایارشاه می رسد و تصمیم به نابودی یهودیان می گیرد و برای اجرای توطئه ی خود برنامه ریزی نموده و روز خاصی را در تمام مناطق ایران معین می نماید. در این بین یهودیان رو به خدا آورده و درخواست رهایی و خلاصی دادند، مردخای از استر می خواهد تا به حضور پادشاه رفته و از او نجات قومش را درخواست نماید. استر برای رهایی همکیشان با جانفشانی پا در میدان گذاشته و با برملا ساختن توطئه هامان نزد پادشاه، حکم نابودی هامان صادر می گردد. در مراحل بعدی خشایارشاه به یهودیان اجازه می دهد تا به دفاع از خود بپردازند و بدین گونه توطئه هامان نقش بر آب گشته و در همان روزی که دشمنان قصد نابودی موحدین را داشتند خود نابود می گردند.

باید به این نکته اشاره کنیم که واقعه ی پوریم دقیقا در تاریخ 3405 عبری ( حدودا 356 قبل از میلاد مسیح) به وقوع پیوسته و همچنین هیچ سند تاریخی دیگری غیر از تومار استر یا مگیلت استر به این واقعه مذهبی اشاره نکرده است. مگیلت استر جزو کتب مقدس یهود بشمار می رود. که حاوی مطالب دقیق فلسفی و مذهبی است. و در تاریخ 5 آدار 3406 عبری نوشتن آن توسط مردخای و استر به پایان رسیده است.
 
  • پیشنهادات
  • Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1)- واقع شد در ايام اَحَشوِروُش: او (همان) احشوروش بود كه از هند تا حبشه بر صد و بيست و هفت استان سلطنت ميكرد.

    2)- در آن ايام كه شاهنشاه احشورش در كاخ شوشن پايتخت بر كرسي سلطنتش نشسته بود.

    3)- در سال سوم سلطنتش، او براي تمام وزرا و خدمتكارانش ضيافتي برپا نمود. قدرتمندان پارس و ماد و اميران و سران اين استانها در پيشگاه وي (حضور) داشتند.

    4)- او ثروت و جلال پادشاهي خود را نشان داد، و براي مدت 180 روز، وي ثروت و جلال پادشاهي خود را توأم با احترام، برتري و بزرگي نشان ميداد.

    5)- و وقتي كه اين روزها به پايان رسيدند، شاهنشاه جشن ديگري به مدت هفت روز براي تمام مردمي كه در شوشن پايتخت يافت ميشدند، از بزرگ تا كوچك در حياط باغ سلطنتي برگزار نمود.

    6)- پردههاي حرير سفيد، سبز و آبي با ريسمانهاي كتان عالي و ارغواني به حلقههاي نقره بر ستونهاي مرمر آويحته شده بود. تختخوابها از طلا و نقره بر سنگفرشهايي از مرمر قرمز و سفيد و زرد و سياه قرار داشتند.

    7)- و نوشيدنيها در جامهاي طلا داده ميشد. و جامها به اشكال مختلف بودند. و نوشید*نی سلطنتي طبق سخاوت شاهانه فراوان بود.

    8)- و نوشيدن برحسب قانون بود. هيچكس كسي را مجبور نميكرد، زيرا كه شاهنشاه به تمام بزرگان كاخ خود امر فرموده بود كه با هر كس به ميل او رفتار نمايند.

    9)- همچنين وَشتيِ ملكه ضيافتي براي بانوان در كاخ سلطنتي كه (متعلق) به احشوروش پادشاه بود برپا نمود.

    10)- در روز هفتم هنگاميكه قلب پادشاه از نوشيدن نوشید*نی خوش بود به هفت خواجهسراي خود كه خدمتگذاران حضور شاهنشاه احشوروش بودند يعني به: مِهومان، بيزتا، حَربونا، بيگتا، اَوَگتا، زِتَر و كَركَس امر نمود.

    11)- كه وشتي ملكه را با تاج ملوكانه بحضور پادشاه بياورند، تا اينكه زيبايي وي را به قوم ها و وزرا نشان دهد، زيرا كه وي زيبارو بود.

    12)- و وشتي، ملكه امر پادشاه را (در مورد) حضور يافتنش كه به وسيلة خواجهسرايان به او ابلاغ شده بود رد كرد. بنابراين پادشاه بسيار خشمگين گرديد و غضبش در وجودش مشتعل گرديد.

    13)- (آنگاه) پادشاه به دانشمنداني كه زمانشناس بودند فرمود، زيرا كه رسم شاهنشاه بر اين بود كه اوامر خود را در حضور تمام گردانندگان قانون و شريعت مطرح سازد.

    14)- نزديكترين وزرای وي كه هفت تن از امراي پارس و ماد بودند (به نامهاي) كَرشِنا، شِتار، اَدماتا، تَرشيش، مِرِس، مَرسِنا، مِموخان، كه صورت شاهنشاه را ميديدند و در رأس امور پادشاهي قرار داشتند.

    15)- (در مورد) وشتي ملكه به آنها (گفت) برحسب قانون چه بايد كرد.؟ زيرا كه او به امر شاهنشاه احشوروش كه توسط خواجهسرايان (به او ابلاغ شده) عمل ننموده است.

    16)- آنگاه مموخان در پيشگاه شاهنشاه و وزيران گفت، كه نهتنها وشتي ملكه نسبت به شاهنشاه مقصر است، بلكه عليه تمام سرداران و نسبت به كليه ملتها كه در تمام استانهاي شاهنشاه احشوروش ميباشند، خطا كرده است.

    17)- زيرا كه اين عمل ملكه به نزد تمام بانوان شايع ميگردد و شوهرانشان در نظر ايشان حقير خواهند آمد، زيرا كه خبر شايع خواهد شد كه احشوروش پادشاه دستور داد كه و-شتي ملكه را به حضورش بياورند، اما او نيامد.

    18)- و در اين روز بانوان اصیلزادهی پارس و ماد كه سخنان ملكه را شنيدهاند، عين آن را به تمام سران پادشاه خواهند گفت، و اين موضوع خفت و غضب بسياري به بار خواهد آورد.

    19)- اگر كه در نظر شاهنشاه خوشآيند باشد، فرمان ملوكانهاي صادر و در جزو قوانين پارس و ماد ثبت گردد و تبديل نپذيرد كه: وشتي ملكه به حضور شاهنشاه احشوروش نيامد (بنابراين) پادشاه مقام ملكه بودن او را به كسي بهتر از او بدهد.

    20)- و آن وقت فرمان شاهنشاه در تمام امپراتوريش كه بسيار پهناور است اجرا ميگردد، اطاعت خواهد شد و تمام بانوان، شوهران خود را از بزرگ تا كوچك احترام خواهند گذاشت.

    21)- و اين سخن به نظر پادشاه و سران نيكو آمد و شاهنشاه بر طبق سخنان مموخان عمل نمود.

    22)- وي نامههايي به تمام استانهاي شاهنشاهي فرستاد و براي هر استان مطابق خط آن و براي هر ملت مطابق زبان آن فرستاد (و مضمون آنها چنين بود) كه هر مردي در خانة خود آقا و فرمانروا باشد و به زبان قوم خودش تكلم كند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1)- بعد از اين وقايع، وقتي كه خشم شاهنشاه احشوروش فرو نشست، وشتي و عملي را كه او انجام داده بود و حكمي را كه بر ضد او صادر شده بود بياد آورد.

    2)- خدمتگزاران شاهنشاه كه او را خدمت ميكردند به وي گفتند كه دختران باكرة زيبارويي براي شاهنشاه جستجو نمايند.

    3)- و شاهنشاه در تمام استانهاي امپراتوريش مأموراني را بگمارد تا آنها تمام دختران زيباروي باكره را تحت نظر هِگِه (هِگی) خواجهسراي پادشاه و نگهبان زنان در حرمسراي كاخ شوشن گرد آورند. و به ايشان روغن (عطريات لازم) داده شود.

    4)- و چنانچه دختري به نظر پادشاه خوشايند آيد، بجاي وشتي ملكه گردد. و اين سخنان در (نظر) شاهنشاه خوش آمد و چنين عمل نمود.

    5)- يك مردی يهودي در شوشن پايتخت زندگي ميكرد كه مردخاي نام داشت و او فرزند يائیر بن شيمعي بن قيش فردی بنیامینی بود.

    6)- كسي كه با اسيراني كه با يِخوُنيا پادشاه يهودا بود، از يروشاليیم جلاي وطن نمود و توسط نِووخَدنِصَر (بختالنصر)، پادشاه بابل، به اسارت آورده شده بود.

    7)- او هَدَسا، يعني؛ استر دخترعموي خود را بزرگ مینمود زيرا كه وي پدر و مادر نداشت. و آن دختر خوش سيما و زيبارو بود و بعد از وفات پدر و مادرش، مردخاي او را به دختري خود پذيرفته بود.

    8)- و هنگامي كه امر شاهنشاه و حكم او شنيده شد، دختران بسياري در پايتخت شوشن زير نظر هِگی گرد آمدند. استر نیز، زير نظر هِگی، نگهبان زنان، به كاخ شاهنشاه گرفته (آورده) شد.

    9)- و آن دختر در نظر او(هِگی) خوش آمد ودر حضورش التفات یافت به سرعت لوازم آرایش و لوازمي كه مناسب او (استر) بود، به او (استر) داد. و هفت كنيز برگزيدة خانة شاهنشاه را به وي بخشيد و او (استر) با كنيزانش به بهترين قسمت حرمسرا منتقل گرديد.

    10)- استر ملّيت و محل تولد خود را فاش ننمود، زيرا مردخاي به وي دستور داده بود كه فاش ننمايد.

    11)- و هر روز مردخاي در جلوي حياط حرمسرا ميرفت كه از سلامتی استر با خبر شود (و ببيند) چه به او واقع ميشود.

    12)- در رسیدن نوبت هر دختري كه به نزد پادشاه احشوروش برود، بعد از آنكه وي دوازده ماه همانطور كه معمول زنان است (يعني) آنكه اين روزها براي طهارت انجام ميشد. (يعني) شش ماه در روغن مر و شش ماه در عطريات و چيزهاي (ديگري كه براي) پاكي زنان استفاده ميشود.

    13)- و آنگاه آن دختر به (حضور) پادشاه ميآمد. هر آنچه را كه وي ميخواست، به وي ميدادند تا همراه او (هِگی) از حرمسرا به كاخ شاهنشاهي بيايد.

    14)- او در عصر مي آمد و در صبح به حرمسراي دومي كه تحت نظر شَعَشگَز خواجهسراي شاهنشاه و نگهبان صيغهها بود باز ميگشت. و ديگر به حضور شاهنشاه نميآمد تا وقتي كه شاهنشاه به او مايل شود و نام او را بخواند.

    15)- و هنگامي كه نوبت استر دختر اَوي حَیيل ،عموي مردخاي، رسيد، كسي كه وي را به دختري گرفته بود که به حضور پادشاه بیاید، هيچ چيزي بجز آنكه هِگی خواجهسراي پادشاه، نگهبان زنان بود به وي گفته بود (داده بود) درخواست نكرد. استر در نظر تمام كساني كه او را ميديدند آبرو مییافت.

    16)- و استر در ماه دهم يعني ماه طِوِت در سال هفتم سلطنت او (احشوروش) به كاخ سلطنت احشوروش پادشاه گرفته (بـرده) شد.

    17)- و شاهنشاه استر را از همه زنان زيادتر دوست داشت و وي در پيشگاه او آبرو و التفات بيشتر از هر دختر باكرهاي بهدست آورد. (بنابراين) تاج ملوكانه را بر سر وي گذاشت و او را جانشین وشتيِ ملكه، نمود.

    18)- و پادشاه ضيافت بزرگي (يعني) ضيافت استر را براي همه اميران و خدمتگزاران برپا نمود. و به استانها تخفيف ماليات داد و هدايائي برحسب (كَرَم) ملوكانه بخشيد.

    19)- و دختران باكره دوباره جمع شدند و مردخاي بر دروازه پادشاه نشسته بود.

    20)- همانطوري كه مردخاي به او سفارش كرده بود، استر محل تولد و مليت خود را (هنوز) فاش نكرده بود زيرا كه استر فرمان مردخاي را مثل موقعي كه نزد وي تربيت ميشد، بجا ميآورد.

    21)- در آن روزگار هنگامي كه مردخاي بر دروازة كاخ سلطنتي نشسته بود، دو تن از خواجهسرايان پادشاه، بيگْتان و تِرِش كه نگهبانان آستانه (وي) بودند، خشمناك گشته و خواستند كه بر شاهنشاه احشوروش دستدرازي نمايند.

    22)- و (هنگامي كه) اين موضوع به اطلاع مردخاي رسيد، به استر ملكه خبر را داد، استر به اسم مردخاي، پادشاه را باخبر ساخت.

    23)- اين موضوع (تحت) پيگرد قرار گرفت و صحت آن (معلوم گرديد) و هردوي آنها به دار آويخته شدند و اين (واقعه) در حضور شاهنشاه در دفتر توایخ ایام نوشته شد.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1)- بعد از اين وقايع احشورش پادشاه، هامان ،پسر هَمِداتايِ اَگاگي، را ترفيع داد و وي را به مقام بالا رسانيد و درجه وي را از تمام وزرایي كه با او بودند، بالاتر گذاشت.

    2)- و تمام بندگان شاهنشاه كه در دروازةی شاهنشاهي بودند، به هامان تعظيم و سجده ميكردند. زيرا كه شاهنشاه در بارهاش چنين امر نموده بود. (ولي) مردخاي نه تعظيم ميكرد و نه سجده مينمود!!!

    3)- خادمان شاهنشاه كه در دروازه شاهنشاهي بودند، به مردخاي گفتند، تو چرا از فرمان شاهنشاه تخطي ميكني؟

    4)- و طوري بود كه آنها هر روز به وي ميگفتند و وي (مردخاي) به آنها گوش فرا نميداد. آنها (نيز اين مطالب را) به هامان گفتند تا در مورد سخن مردخاي تحقيق كند آیا کلام مردخای ثابت می شود. زيرا كه وي (مردخاي) به آنها (خدمتگزاران پادشاه) گفته بود كه او يهودي است.(و به بت تعظیم نمیکند)

    5)- و هامان ديد كه مردخاي به او تعظيم و سجده نميكند و دل هامان پر از خشم گرديد.

    6)- و دستدرازي به مردخاي، بتنهایی به نظر وي خار آمد، زيرا كه (در مورد) مليت مردخاي به وي گفتند و هامان درخواست نمود كه قوم مردخاي (يعني) تمام يهودياني را كه در كليةی (نقاط) پادشاهي احشوروش زندگي ميكردند، به قتل برساند.

    7)- در اولین ماه، كه ماه نيسان ميباشد، در دوازدهمين سال پادشاهي احشوروش، هر روز و هر ماه تا دوازدهمين ماه كه ماه اَدار است در حضور هامان (پور) يعني قرعه ميانداختند.

    8)- و هامان به پادشاه احشوروش گفت يك قوم در بين ملتهايي كه در تمام كشورهاي پادشاهي ات هستند، پراكنده و پخش ميباشند و قوانين آنها با قوانين هر قومي فرق دارد و قوانين پادشاه را بجا نميآورند. (بنابراين) براي پادشاه آنها را راحت گذاردن سودی ندارد.

    9)- اگر به نظر پادشاه خوشايند باشد، حكم كشتن آنان نوشته شود. و من ده هزار بدره نقره بهدست مأمورين خواهم داد تا آن را به خزانةی شاهنشاهي بياورند.

    10)- و پادشاه انگشتر خود را از دستش در آورده و آن را به هامان فرزند همداتاي اگاگي دشمن یهودیان داد.

    11)- و شاهنشاه به هامان گفت: اين نقره به تو داده ميشود (و نيز) آن قوم تا هر آنچه به نظرت نيكوست با ايشان انجام دهي.

    12)- و كاتبان شاهنشاه در روز سيزدهم ماه اول احضار شدند و هر آنچه را كه هامان به اميران شاهنشاه و رؤساي هر ایالت و اميران هر قوم، و هر ايالتي بر طبق خط خود، و هر ملتي بر طبق زبان خود دستور داده بود، به ثبت رساندند و از قول پادشاه احشوروش نوشته شد و به وسيلةی انگشتر پادشاه به مُهر رسيد.

    13)- و نامهها به وسيلةی چاپاران به تمام استانهاي شاهنشاهي فرستاده شدند كه تمام يهوديان را از پير تا جوان، كودكان و زنان را در يك روز (يعني) در سيزدهم ماه دوازدهم كه ماه ادار است نابود كنند و به قتل برسانند و از بين ببرند و اموالشان را غارت نمايند.

    14)- حكمي كه نوشته شده بود به تمام استانها داده شد و بين تمام مردم منتشر گرديد كه آنها برای آن روز آماده باشند.

    15)- به امر شاهنشاه چاپاران به سرعت خارج شدند و آن حكم در شوشن پایتخت پخش گرديد. (بعد از آن) پادشاه و هامان به نوشيدن پرداختند، اما شهر شوشن آشفته بود.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    1)- و هنگامي كه مردخاي از همه چيز با اطلاع شد، مردخاي لباس خود را پاره نمود و پلاس با خاکستر پوشيد و به میان شهر رفت و با صداي بلند و تلخ به ناله پرداخت.

    2)- و تا جلوي دروازةی شاهنشاهي آمد چرا كه هيچكس (اجازه نداشت) با لباس عزا به دروازةی پادشاه وارد شود.

    3)- و در تمام استانهايي كه سخن پادشاه و حكم وي ميرسيد، عزاداري بزرگ و روزه و گريه و شيون در بين يهوديان برقرار ميشد و خيليها لباس عزا، پلاس پوشيده در خاكستر نشستند.

    4)- كنيزان و خواجهسرايان استر آمده و به وي خبر دادند. و ملكه بسيار متأثر گشت و براي مردخاي لباسها فرستاد تا وي را بپوشانند و لباس عزاي وي را از او بگیرند. (ولي وي) قبول ننمود.

    5)- و استر، هَتاخ را كه يكي از خواجهسرايان شاهنشاه بود، كسي كه (شاهنشاه او را) براي خدمت (به استر مأمور) نموده بود فرا خواند و به وي امر نمود كه از مردخاي (علت اين رفتار او را جويا گردد و) بداند اين چه كاري است و بخاطر چيست.

    6)- هتاخ به خيابان شهر كه جلوي دروازةی پادشاه بود به بيرون رفت.

    7)- و مردخاي تمام آنچه را كه برايش اتفاق افتاده بود، به وي گفت و موضوع نقرهاي را كه هامان قول تحويل آن را به خزائن پادشاه داده بود تا يهوديان را از بين ببرد، نيز به اطلاع او رسانيد.

    8)- و رونوشت حكم قانوني را كه در شوشن در مورد از بين بردن يهوديان منتشر شده بود، به او داد تا آن را به استر نشان دهد و به او بگويد و به او سفارش كند كه به پيشگاه شاهنشاه رفته و به او التماس كند و از حضور او نجات قوم خود را درخواست نمايد.

    9)- هتاخ آمد و سخنان مردخاي را به اطلاع استر رسانيد.

    10)- استر به هتاخ گفت و به او سفارش كرد كه به مردخاي چنين بگويد:

    11)- تمام بندگان شاهنشاه و ملتهاي استانهاي شاهنشاهي ميدانند كه هر مرد و زني كه به حياط اندروني دربار، به حضور شاهنشاه برسد بدون اينكه قبلاً احضار شده باشد، فقط يك حكم در بارهاش اجرا خواهد شد و آن اين است كه او را به قتل برسانند، مگر كسي كه شاهنشاه عصاي طلاي سلطنتي خود را به سوي وي دراز كند و آن وقت است كه او زنده خواهد ماند. و اكنون سي روز است كه من احضار نشدهام كه به حضور شاهنشاه برسم.

    12)- سخنان استر را به اطلاع مردخاي رسانيدند.

    13)- مردخاي گفت: به استر چنين بگوئيد؛ تو پيش خود فكر نكن كه در حرمسراي شاهنشاه برخلاف ساير يهوديان از مرگ و نابودي رهايي خواهي يافت.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مگیلای استر - فصل پنجم

    1)- در روز سوم چنين واقع شد كه استر لباس ملوكانه پوشيد و در حياط اندروني دربار شاهنشاهي روبروي تالار پذيرايي پادشاه ايستاد و شاهنشاه، بر كرسي سلطنتي خود در كاخ شاهنشاهي در مقابل دروازة كاخ خود نشسته بود.

    2)- هنگامي كه شاهنشاه، استر ملكه را ديد كه در حياط ايستاده است، در نظر او (شاهنشاه) التفات يافت و (آنوقت) شاهنشاه عصاي طلايي (خود) را كه در دست داشت براي استر دراز نمود و استر (پيش آمد) و سر عصا را لمس نمود.

    3)- پادشاه به او گفت ترا چه شده است استرِ ملكه و درخواست تو چيست؟ حتي (اگر) نصف سلطنت(ام) را هم بخواهي بتو خواهم داد.

    4)- و استر پاسخ داد اگر (در نظر) شاهنشاه خوب است، شاهنشاه با هامان به ضيافتي كه براي او ترتيب دادهام، تشريف بياورد.

    5)- شاهنشاه فرمود كه برحسب سخن استر، هامان را بشتابانيد. (و آنگاه) شاهنشاه با هامان به ضيافتي كه استر مهيا نموده بود، وارد گشت.

    6)- در حين نوشیدن نوشید*نی، شاهنشاه به استر گفت چه درخواستي داري؟ كه بتو داده خواهد شد. و چه خواهشي داري؟ (كه اگر اعطاي) نصف سلطنت(ام) هم باشد، برآورده خواهد شد.

    7)- و استر پاسخ داد و گفت سؤال و درخواست من (اين است كه):

    8)- اگر در نظر شاهنشاه التفات يافتهام و اگر در نظر شاهنشاه خوشآيند است كه خواهش مرا اعطا نمايد و درخواست مرا انجام دهد. (تمنا اينكه) شاهنشاه با هامان (فردا نيز) به ضيافتي كه (به افتخار) ايشان برگزار خواهم نمود تشريف بياورد، و فردا طبق سخن شاهنشاه را انجام خواهم داد.

    9)- و در آن روز هامان با خوشحالي و قلبي خوش خارج گرديد. ولي هنگامي كه مردخاي را در دروازة پادشاه ديد كه براي او بلند نشد و تکان نخورد، (دل) هامان پر از خشم از مردخاي گرديد.

    10)- (ولي) هامان خودداري نمود و به خانه خود رفت و (به دنبال) دوستانش و زِرِش، زنش فرستاد كه بيايند.

    11)- و هامان از افتخار ثروت خود و فرزندان زيادش و تمام عظمتي را كه شاهنشاه به او داده و (چگونگي) اينكه او را بر خدمتكاران و اميران شاهنشاه برتر نموده بود، تعريف كرد.

    12)- و هامان گفت كه حتی استر ملكه (نيز) كسي را بجز من با شاهنشاه به ضيافتي كه او برگزار نموده بود دعوت نكرد. و فردا نيز من با شاهنشاه به مجلس او دعوت شدهام.

    13)- و (اما) اينها همه، براي من هيچ ارزشی ندارد وقتي كه من مردخاي يهودي را ميبينم كه در دروازة شاهنشاه نشسته است.

    14)- و زرش همسرش و تمام دوستانش به او گفتند (دستور بده) چوبه داری به ارتفاع 50 ذراع آماده سازند و فردا (صبح) به شاهنشاه بگو (اجازه دهد) كه مردخاي را بر آن دار بزنند و (بعد از آن) با خوشحالي با شاهنشاه به (مجلس) ضيافت برو. و اين سخنان در پيش هامان خوشآيند آمد، و وي (دستور) برپا كردن دار را داد ... !
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مگیلای استر - فصل ششم

    1)- در آن خواب شاهنشاه برهم خورد، و فرمود كه دفتر خاطرات تواريخ ايام را بياورند و آن را در حضور شاهنشاه بخوانند.


    2)- و در آن نوشتهای يافت شد كه؛ مردخاي درباره توطئه دو تن از خواجهسرايان شاهنشاه، بيگتانا و تِرِش كه از نگهبانان آستانه بودند و ميخواستند به جان شاهنشاه احشوروش سوءقصد نمايند، خبر داده بود.

    3)- شاهنشاه گفت: چه عزت و عظمتي به خاطر (فاش نمودن) اين موضوع به مردخاي داده شده است؟ درباريان شاهنشاه و خدمتكارانش گفتند كه هيچ كاري براي وي انجام نشده است.

    4)- شاهنشاه گفت، در حياط كيست (كه رفت و آمد ميكند)؟ هامان به حياط بيروني كاخ شاهنشاهي آمده بود تا به شاهنشاه بگويد (كه اجازه دهد) كه مردخاي را بر داري كه او برايش آماده كرده بود، بياويزند.

    5)- درباريان شاهنشاه به او گفتند اينك هامان در حياط ايستاده است. شاهنشاه گفت: بگویيد به اينجا بيايد.

    6)- هامان وارد شد و شاهنشاه به او گفت: در مورد شخصي كه شاهنشاه مايل است او را احترام بگذارد، چه بايد كرد؟ هامان در دل خود گفت: شاهنشاه به چه كسي بیش از من مايل است كه احترام بگذارد؟

    7)- آنگاه هامان به شاهنشاه گفت: در باره شخصي كه شاهنشاه مايل است به او احترام بگذارد (چنين بايد كرد).

    8)- لباسهاي سلطنتي را كه شاهنشاه (در روز تاجگذاري خود) پوشيده است و اسبي را كه شاهنشاه (در آن روز) بر آن سوار شده است و تاج شاهنشاهي را كه بر سر نهاده است بياورند.

    9)- و اين لباس (سلطنتي) و اسب را بهدست يكي از وزراي درجه اول شاهنشاه بدهند و اين لباسها را به تن آن شخصي كه شاهنشاه مايل به احترام گذاشتن به اوست، بپوشانند و او را بر آن اسب سوار نموده و در خيابانهاي شهر بگردانند و در پيشاپيش وي جار زده و بگويند؛ اين است پاداش كسي كه شاهنشاه به عزت او علاقمند است.

    10)- آنگاه شاهنشاه به هامان گفت: بشتاب و آن لباس و اسب را همانطوركه گفتي بگير و طبق آنچه كه خود گفتي در بارهی مردخاي يهودي كه در دروازة شاهنشاه نشسته است انجام بده و از هرآنچه كه گفتي چيزي كم ننمايي.

    11)- هامان آن لباس و آن اسب را بگرفت و لباس را بر تن مردخاي كرد و او را سوار بر اسب نموده و در خيابانهاي شهر (گردانيد). و در پيشاپيش او ندا در داده و ميگفت: اين چنين رفتار ميشود در باره كسي كه شاهنشاه به عزت او علاقمند و مايل است.

    12)- مردخاي به دروازة شاهنشاه بازگشت ولي هامان عزادار و با سري پوشيده، به سرعت به خانه خود رفت.

    13)- هامان برای زِرِش ،همسرش، و براي همگي دوستانش تمام آنچه را كه برايش رخ داده بود، تعريف كرد و دانشمندان مشاور او و زرش زنش به او چنين گفتند: اگر مردخاي كه تو شروع كردهاي كه در جلوي او به زمين بيفتي از نسل يهوديان باشد تو ديگر بر او غالب نخواهي شد و مسلماً در جلوي او سقوط خواهي كرد.

    14)- هنوز آنها با وي در حال صحبت بودند كه خواجهسرايان پادشاه رسيدند عجله كردند تا هامان را به عجله به مجلسي كه استر ترتيب داده بود، ببرند.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مگیلای استر - فصل هفتم

    1)- پادشاه با و هامان آمد تا با استر ملكه نوشید*نی بنوشند.

    2)- در روز دوم نيز در ضيافت شاهنشاه به استر گفت: اي استر ملكه درخواست تو چيست؟ تا به تو داده شود و خواهش تو چيست؟ كه حتي اگر تصاحب نصف سلطنت هم باشد اجرا خواهد شد.

    3)- استر ملكه پاسخ داده و گفت: اي شاهنشاه اگر من در نظر تو التفاتي يافتهام و اگر شاهنشاه را خوشايند باشد، جان من، در برابر خواهش من و قوم من در برابر درخواست من ، بمن بخشيده شود.

    4)- زيرا كه من و قومم فروخته شدهايم، تا اينكه هلاك و كشته و نابود گرديم، و اگر به غلامي و كنيزي فروخته ميشديم، سكوت مينمودم، زيرا كه چنين مصيبتي در مقابل ضرر(ناراحتی) شاهنشاه هيچ است.

    5)- شاهنشاه احشوروش، به استر ملكه خطاب نمود و گفت: او چه كسي است؟ و او كجاست؟ كه جرات چنين كند.

    6)- استر پاسخ داد اين عدو و دشمن، همين هامان بد و شرير است و هامان در پيش شاهنشاه و ملكه متوحش شد و به لرزه درآمد.

    7)- و شاهنشاه با حالت خشم و غضب از ضيافت نوشید*نی برخاست و به باغ كاخ رفت و هامان بلند شد تا براي نجات جان خود به استر ملكه التماس نمايد، زيرا ميديد كه از جانب شاهنشاه بدي و نابودي براي او قطعي است.

    8)- و شاهنشاه از باغ كاخ به مجلس ضيافت بازگشت و هامان (را ديد كه) بر تختخوابي كه استر بر آن بود، افتاده بود. و شاهنشاه گفت: آيا در حضور من در كاخ ملكه بی عصمت می سازد؟ (همين كه اين) سخن از دهان شاهنشاه خارج شد، (خدمتكاران دربار) صورت هامان را پوشانيدند.

    9)- حَروُنا، يكي از خواجهسرايان، به پيشگاه شاهنشاه گفت: و اينك نيز داري كه هامان به بلندي 50 ذراع ساخته است، تا مردخاي را كه در باره شاهنشاه خوبي گفته است، بر آن بياويزد، در كاخ هامان برپاست. (در اين هنگام) شاهنشاه گفت: كه خود او (هامان) را بر آن دار زنند.

    10)- و هامان را بر آن دار كه او براي مردخاي مهيا كرده بود، آويختند و (آنگاه بود كه) خشم شاهنشاه فرو نشست.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مگیلای استر - فصل هشتم

    1)- در همان روز شاهنشاه احشوروش، كاخِ هامان، دشمن يهوديان، را به استرِ ملكه بخشيد و مردخاي به پيشگاه شاهنشاه آمد، زيرا كه استر (به شاهنشاه) گفته بود كه او (مردخاي) چه (نسبتي) با وي دارد.

    2)- و شاهنشاه انگشتر (مُهردار) خود را كه از هامان (پس) گرفته بود، بيرون آورد و به مردخاي داد و استر، مردخاي را بر خانه‎ی هامان گماشت.

    3)- و دوباره استر در حضور پادشاه سخن گفت و به پيش پاي وي افتاد و گريه کرد و به او التماس نمود كه: كه بدي هامان اگاگي و نقشه او را كه براي يهوديان كشيده بود، باطل كند.

    4)- شاهنشاه عصاي طلا را به طرف استر دراز نمود و استر برخاست و در حضور پادشاه ايستاد

    5)- و گفت: اگر شاهنشاه را خوش آيد و اگر التفاتي در حضور شاهنشاه دارم و اگر اين موضوع به حضور شاهنشاه شايسته است و من در نظر او خوب هستم، فرمان كتبي صادر شود كه نامههايي كه هامان فرزند همداتاي اگاگي نوشته است كه يهودياني كه در تمام استانهاي شاهنشاه هستند نابود گردند، برگشت داده شوند.

    6)- زيرا كه چگونه خواهم توانست بلایي را كه بر سر ملتم خواهد آمد ببينم؟!!!! و چگونه خواهم توانست نابودي خويشان خود را مشاهده كنم؟!!!

    7)- شاهنشاه احشوروش، به استر ملكه و مردخاي يهودي گفت: اينك كاخ هامان را به استر دادهام و خود او را بخاطر دستدرازياش به يهوديان به دار كشيدند.

    8)- و شما آنچه را كه در باره يهوديان بنظرتان خوب است به اسم پادشاه بنويسيد و آن را به مُهر پادشاه ممهور کنید. زيرا كه هر نوشتهاي كه به اسم پادشاه نوشته شود، و با انگشتر وي مُهر گردد، برگشت دادني نيست.

    9)- در آن موقع در بيست و سوم ماه سوم كه همان ماه سيوان ميباشد، منشيان شاهنشاه احضار شده و تمام آنچه را كه مردخاي به يهوديان و به واليان و به فرمانداران و امراي استانها كه از هند تا حبشه در يكصد و بيست و هفت استان بودند، براي هر استان به خط آن و براي هر قوم به زبان آن و براي يهوديان به خط و زبانشان امر نموده بود، نوشتند.

    10)- از قول شاهنشاه احشوروش نوشت و به مُهر شاهنشاه ممهور نمود و نامهها را توسط چاپاران تندرو سوار بر اسبان و رخشها و جمازهها و كرههاي ماديانها فرستاد.

    11)- بدين ترتیب شاهنشاه به يهودياني كه در هر شهري بودند، اجازه داد كه جمع شوند و از جان خود دفاع نمايند.

    12)- در عرض يك روز (يعني) در سيزدهم ماه دوازدهم، كه همان ماه ادار است در تمام استان شاهنشاه احشوروش ...

    13)- متن نامهها مبني بر اينكه اين حكم در هر كشوري اجرا شود براي تمام قومها آشكار شد كه يهوديان در آن روز براي انتقام از دشمنانشان، آماده باشند.

    14)- چاپاران تندرو سوار بر رخشها و جمازهها به فرمان پادشاه به سرعت خارج گرديدند و اين حكم در شوشن پايتخت، اعلام شد.

    15)- و مردخاي با لباس سلطنتي آبي و سفيد و با تاج بزرگي از طلا و با ردایي از كتان نازك سفيد و ارغواني از حضور شاهنشاه خارج گرديد. و شهر شوشن پر از سرور و شادي بود.

    16)- براي يهوديان، روشنایي و خوشي و شادماني و افتخار پديد آمد.

    17)- و در هر استان و در هر شهر و در هر جايي كه فرمان شاهنشاه و قانون او ميرسيد، براي يهوديان خوشحالي و شادماني و ضیافت و جشن بود. و بسياري از قومهاي كشور، يهودي شدند زيرا كه ترس از يهوديان بر آنها افتاده بود.
     

    Elka Shine

    مدیر بازنشسته
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/11
    ارسالی ها
    4,853
    امتیاز واکنش
    14,480
    امتیاز
    791
    مگیلای استر - فصل نهم

    1)- و در روز سيزدهمِ، ماهِ دوازدهم، كه همان ماه ادار است، كه موقع اجراء شدن فرمان شاهنشاه و قانون او رسيد، در همان روزي كه دشمنان يهوديان اميد داشتند كه بر آنها مسلط شوند ولي برعكس شد و يهوديان بر دشمنان خود مسلط گرديدند.

    2)- در سراسر استانهای شاهنشاه احشوروش، يهوديان در شهرهاي خود جمع شدند تا در برابر كساني كه (ميخواستند) به آنها صدمه برسانند، ایستادگی كنند و هيچكس در مقابلشان نايستاد، زيرا كه ترس از آنها بر تمام قومها غلبه كرده بود.

    3)- و تمام رؤساي استان و واليان و حكمرانان و كساني كه كارهاي شاهنشاه را انجام ميدادند، يهوديان را بلندمرتبه ميكردند، زيرا كه ترس از مردخاي بر آنها افتاده بود.

    4)- زيرا كه مردخاي شخصيت بزرگي در دربار شاهنشاه بود و آوازه شهرت او در تمام استانها پيچيد، زيرا كه اين شخص يعني مردخاي رفته رفته بزرگتر ميشد.

    5)- و يهوديان با دشمنان خود جنگیدند و آنها را به دم شمشیر زده، کشتند و هلاک کردند و با ایشان هر چه خواستند کردند.

    6)- و در شوشن پايتخت يهوديان پانصد نفر از دشمنان خود را از بين بردند.

    7)- و پَرشَنداتا، دَلفُن، اَسپاتا

    8)- و پوراتا ، اَدَليا ، و اَريداتا

    9)- و پَرمَشتا ، اَري سَي، اَري دَي و وَيِزاتا.

    10)- (كه) ده فرزند هامان پسر هَمداتا كه دشمن يهوديان بودند به قتل رسانيدند اما دستان خود را به غارت و چپاول دراز ننمودند.

    11)- در آن روز شماره كشته شدگان در شوشن پايتخت به اطلاع شاهنشاه رسيد.

    12)- شاهنشاه به استر ملكه گفت: كه يهوديان در شوشن پايتخت پانصد نفر را كشته و ده پسر هامان را نيز به قتل رسانيدهاند (پس ببين كه) در ساير استانهای شاهنشاهي چه انجام دادهاند؟ و (حال) تو چه درخواستي داري؟ تا بتو اعطا شود. و ديگر چه درخواستي داري تا برايت برآورده گردد؟

    13)- استر در جواب گفت: اگر شاهنشاه را پسند آيد، فردا را نيز به يهوديان شوشن امكان داده شود كه طبق روش امروز رفتار كنند و ده پسر هامان را نيز به دار بياويزند.

    14)- شاهنشاه گفت: كه چنين شود و اين حكم در شوشن اعلام گرديد. و ده پسر هامان را دار زدند.

    15)- و يهودياني كه در شوشن بودند، در روز چهاردهم ماه ادار نيز جمع شده و در شوشن با سيصد تن از دشمنان خود کشتند ولي به اموال ايشان دستدرازي ننمودند.

    16)- و ساير يهودياني كه در استانهای شاهنشاهي بسر ميبردند، دور هم گرد آمده و از جان خود دفاع نمودند و از دشمنان خويش آرامش يافته و از عدويان خود هفتاد و پنج هزار تن را از بین بردند. اما هيچگونه دستدرازي به اموال آنان ننمودند.

    17)- در روز سيزدهم ماه ادار اين وقايع رخ داد و روز چهاردهم آنها استراحت نمودند (و آن را) روز ضيافت و شادماني قرار دادند.

    18)- و يهودياني كه در شوشن بودند، در روز سيزدهم و در چهاردهم آن جمع شده و در روز پانزدهم آن آرامش يافته و آن را روز ضيافت و شادماني قرار دادند.

    19)- از اين رو يهودياني كه در دهاتها و شهرهاي بدون حصار زندگي ميكنند، روز چهاردهم ماه ادار را روز شادماني و ضيافت و عيد قرار ميدهند و هر كسي براي دوست خود هداياي خوردني ميفرستند.

    20)- پس از آن مردخاي شرح اين وقايع را نوشت و نامههايي به تمام يهودياني كه در تمام كشورهاي شاهنشاه احشوروش ،چه دور و چه نزديك بودند، فرستاد.

    21)- كه بر خود براي هميشه قبول كنند كه روز چهاردهم ماه ادار و روز پانزدهم آن را در هر سال عيد بگيرند.

    22)- مطابق آیاتی که يهوديان از دشمنان خود نجات پیدا کردند و اين ماه براي آنان از غم و غصه به شادماني و از عزا و ماتم به روز خوشي و عيد تبديل گرديد، به همين خاطر آنها اين روزها را روزهاي ضيافت و شادماني قرار داده و مقرر شد كه هر كسي هدیه ای برای دوستش بفرستند و به نیازمندان اعاناتی بدهد.

    23)- و يهوديان آنچه را كه شروع به انجام دادن آن كرده بودند و آنچه را كه مردخاي براي آنها نوشت، بر خود قبول نمودند (كه در تمام ادوار بجاي آورند).

    24)- زيرا كه هامان فرزند همداتاي اگاگي كه دشمن تمام يهوديان بود، قصد از بين بردن يهوديان را داشت و براي آشفته نمودن و نابود كردن آنان "پور" يعني قرعه انداخت.

    25)- ولي هنگامي كه (استر) به حضور شاهنشاه آمد، وي (احشوروش) توسط نامهها دستور داد كه فكر پليدي كه هامان عليه يهوديان نموده بود بر سر خود او بگردد و او و فرزندانش را به دار آويختند.

    26)- به همين جهت به مناسب "پور" يعني قرعه اين روزها را پوريم (قرعهها) خواندند و نيز به خاطر تمام وقايع اين طومار و آنچه را كه به جهت آن ديدند كه برايشان اتفاق افتاد.

    27)- (بنابراين) يهوديان همه را انجام داده و بر خود و بر نسلهاي خود و بر تمام كساني كه به آنها بپيوندند، رسمي را كه نقض نشود، قبول نمودند كه اين دو روز را برحسب نوشته و زمان آنها همه ساله انجام دهند.

    28)- و اين روزها در هر دوره و خانواده و كشور و شهري يادآور شده و در آنها جشن گرفته ميشود و اين روزهاي پوريم از ميان يهوديان باطل نميشوند و ياد آنها از دل نسلهاي آنان از بين نخواهد رفت.

    29)- و استر ملكه، دختر اَوي حَیيل، و مردخاي يهودي با تأكيد تمام نامهها نوشتند كه (يهوديان) مطالب اين طومار دوم پوريم را نيز انجام دهند.

    30)- و به همه يهودياني كه در 127 كشور امپراطوري شاهنشاه احشوروش بودند، نامههايي حاكي از صلحجویي و حقيقتطلبي فرستادند كه:

    31)- مراسم اين روزهاي پوريم را در اوقات خود انجام دهند. همانطوري كه مردخاي يهودي و استر ملكه براي آنها مقرر كردند و به همان گونه كه آنها بر خود و بر نسلهاي خود مراسم روزه و تضرع برآوردن را تقبل نمودند.

    32)- فرمان استر مطالب اين پوريم را تأييد نمود و در طومار نوشته شد.
     

    برخی موضوعات مشابه

    بالا