نگاهم رو به کتاب دادم که صدای استاد رفیعی اومد :
ـ شورا ، حواست کجاست ؟ بیا پا تخته تا ببینم بعدشم دوباره بیخیالی میکنی یا نه .
ریلکس از داخل جامدادیم ماژیک دراوردم و رفتم پای تخته . رفیعی چون حرفای من یعنی حرف حق براش تلخه کلا باهام مشکل داره.
داشتم صورت مسئله رو میخوندم که صدای تمسخر آمیـ*ـزش رو شنیدم :
ـ چیه بلد نیستی ؟
پوزخندی زدم اما توی دلم به نقشم لبخندی زدم و چشمام رو مظلوم کردم، این زن نمیخواست باور کنه من از اون باهوش ترم و آی کیوم بالاتره :
ـ میشه اول خودتون حل کنید ؟
پوزخندی زد و گفت :
ـ از اولم معلوم بود اشتباه میکنن که آی کیوت بالاس .....
و شروع کرد به حل کردن ، پوزخندی زدم . این سوال دانشگاه نخبگان بود .
تمام مسئله و اشتباه حل کرد بحز یه حاش.
رفتم سمتش و ماژیک و ازش گرفتم و گفتم :
ـ بخاطر بی ادبیم متاسفم اما کله مسئله و اشتباه حل کردید .........
* * * * * * * * * *
ندا برای بار صدم خندید و گفت :
ـ وای عالی بود خوب زدی تو کرک و پرش ( داشت گوشیش و چک میکرد و حرف میزد) وای نمیدونی قیا ..............
یک لحظه ساکت شد چشاش وحشت زده بود و گوله گوله اشک میریخت ...
ـ ندا ؟ ندا چی شده ؟
ـ سارا ایمیل داده ........
ـچی ؟
* * * * * * *
سورن با عصبانیت گفت :
ـ چی میگی ندا یعنی هیچ تاریخی نیفتاده ؟
ندا با هق هق گفت :
ـ نه به خدا اصن بیا خودت ببین حتی ساعت هم نمیفته .....
سورن دستی به صورتش کشید و گفت :
ـ خیلی خوب بخون ....
ندا اشکاش رو پاک کرد و شروع کرد به خوندن:
ـ سلام !
اول خواستم برای شورا بفرستم چون اون میتونه خودش رو کنترل کنه اما بعد فکر کردم دیدم شورا مواقع نادری فقط ایمیلش رو چک میکنه به همین خاطر برای ندای عزیزم فرستادم. میدونم و مطمئنم ندا بهتون میگه.
فقط میخوام شما رو با واقعیت ها روبرو کنم.
مادر هامون رو پیدا کنید مطمئن باشید روح من شاد میشه ، من میدونستم مادرامون کین و همین موضوع موجب مرگ من شد . میدونم که الان از دستم عصبانی میشین که چرا نگفتم اما .... من متاسفم من توی زندگیم حتی اختیار جون خودمم نداشتم پس این کار رو کردم. موجب مرگ من خودخواهی خانواده تکین هستش یعنی خانواده خودمون ، عمو امیرمحمد بابای تو شورا ، مواظب باش یعنی موا... مواظب باشید ... مخصوصا تو شورا تو مورد هدف هم این خاندان هم خاندان مقابل شورا اگه اونا از هویتت که پدربزرگ پنهانش کرده خبردار بشن جون سالم بدر نمیبری .. تو و سورنا .. میدونم میگین که سورنا کیه؟ سورنا برادر من و سورن و سیما بود که مُرد ... علتش رو خودتون پیداکنین اما همتون باید مواظب شورا باشید ... نذارین عمو امیرمحمد ازین ایمیل خبردار بشه ، تا این ایمیل بدستتون رسید و خوندینش پاکش کنید ، ایمیل هاتون ، پیام هاتون ، خط هاتون هک هستن و پنجشنبه ها و شنبه ها چک میکنن مواظب باشید . دوستای من و راشین و ستاره و پیدا کنین اونا میتونن کمکتون کنن ، مواظب شورا باشید سیما و مورد توجهتون قرار بدید اون عزیز منه ... دوباره یاداوری میکنم راشین و ستاره و پیدا کنین ستاره میشه دختر عمه راشین. راشین راد و ستاره عزیزی ..
شاید الان شیراز باشن ...
از طرف سارا .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* راشین *
به ساسان نگاه کردم :
ـ سارا از مواد نجاتش داد اما دوباره درگیرش شد ......
با صدای خش دارش گفت :
ـ سارا کیه و کجاست ؟ چرا ستاره دوباره به مواد روی اورد؟
ـ سارا تو قبره ، چون ستاره موجب مرگ .....
با صدای همزمان در زدن و زنگ تلفن خونه ، چشمای من و ساسان گرد شد .
چون ساسان به تلفن نزدیک بود جواب داد:
ـ بله بفرمایید ؟
ـ .....
ـ شما ؟
ـ .....
ـ خیلی خب بابا ...
و تلفن و روی اسپیکر گذاشت ، صدای فوق العاده خشنی گفت :
ـ در و باز کن .
من و ساسان میخکوب شده بودیم توی زمین که صداش دوباره اومد :
ـ در و باز کن زود ..
و قطع کرد .
در و باز کردم پستچی بود . یه نامه بهم داد و گفت جایی رو امضا کنم.
در و بستم و پشت نامه رو خوندم :
ـ از طرف سارا برای راشین .
عقب عقب رفتم که خوردم به اپن .
ساسان با اخم گفت :
ـ از طرف کیه ؟
ـ سا.... سارا ...
ـ چی؟ تو که گفتی تو قبره ؟
ـ آ... آره امـ.. اما از طرف ساراس ...
ـ خیلی خب باز کن شاید قبل مرگش نوشته شده .
ـ باشه .
بازش کردم و بی اختیار بلند بلند شروع کردم
ـ شورا ، حواست کجاست ؟ بیا پا تخته تا ببینم بعدشم دوباره بیخیالی میکنی یا نه .
ریلکس از داخل جامدادیم ماژیک دراوردم و رفتم پای تخته . رفیعی چون حرفای من یعنی حرف حق براش تلخه کلا باهام مشکل داره.
داشتم صورت مسئله رو میخوندم که صدای تمسخر آمیـ*ـزش رو شنیدم :
ـ چیه بلد نیستی ؟
پوزخندی زدم اما توی دلم به نقشم لبخندی زدم و چشمام رو مظلوم کردم، این زن نمیخواست باور کنه من از اون باهوش ترم و آی کیوم بالاتره :
ـ میشه اول خودتون حل کنید ؟
پوزخندی زد و گفت :
ـ از اولم معلوم بود اشتباه میکنن که آی کیوت بالاس .....
و شروع کرد به حل کردن ، پوزخندی زدم . این سوال دانشگاه نخبگان بود .
تمام مسئله و اشتباه حل کرد بحز یه حاش.
رفتم سمتش و ماژیک و ازش گرفتم و گفتم :
ـ بخاطر بی ادبیم متاسفم اما کله مسئله و اشتباه حل کردید .........
* * * * * * * * * *
ندا برای بار صدم خندید و گفت :
ـ وای عالی بود خوب زدی تو کرک و پرش ( داشت گوشیش و چک میکرد و حرف میزد) وای نمیدونی قیا ..............
یک لحظه ساکت شد چشاش وحشت زده بود و گوله گوله اشک میریخت ...
ـ ندا ؟ ندا چی شده ؟
ـ سارا ایمیل داده ........
ـچی ؟
* * * * * * *
سورن با عصبانیت گفت :
ـ چی میگی ندا یعنی هیچ تاریخی نیفتاده ؟
ندا با هق هق گفت :
ـ نه به خدا اصن بیا خودت ببین حتی ساعت هم نمیفته .....
سورن دستی به صورتش کشید و گفت :
ـ خیلی خوب بخون ....
ندا اشکاش رو پاک کرد و شروع کرد به خوندن:
ـ سلام !
اول خواستم برای شورا بفرستم چون اون میتونه خودش رو کنترل کنه اما بعد فکر کردم دیدم شورا مواقع نادری فقط ایمیلش رو چک میکنه به همین خاطر برای ندای عزیزم فرستادم. میدونم و مطمئنم ندا بهتون میگه.
فقط میخوام شما رو با واقعیت ها روبرو کنم.
مادر هامون رو پیدا کنید مطمئن باشید روح من شاد میشه ، من میدونستم مادرامون کین و همین موضوع موجب مرگ من شد . میدونم که الان از دستم عصبانی میشین که چرا نگفتم اما .... من متاسفم من توی زندگیم حتی اختیار جون خودمم نداشتم پس این کار رو کردم. موجب مرگ من خودخواهی خانواده تکین هستش یعنی خانواده خودمون ، عمو امیرمحمد بابای تو شورا ، مواظب باش یعنی موا... مواظب باشید ... مخصوصا تو شورا تو مورد هدف هم این خاندان هم خاندان مقابل شورا اگه اونا از هویتت که پدربزرگ پنهانش کرده خبردار بشن جون سالم بدر نمیبری .. تو و سورنا .. میدونم میگین که سورنا کیه؟ سورنا برادر من و سورن و سیما بود که مُرد ... علتش رو خودتون پیداکنین اما همتون باید مواظب شورا باشید ... نذارین عمو امیرمحمد ازین ایمیل خبردار بشه ، تا این ایمیل بدستتون رسید و خوندینش پاکش کنید ، ایمیل هاتون ، پیام هاتون ، خط هاتون هک هستن و پنجشنبه ها و شنبه ها چک میکنن مواظب باشید . دوستای من و راشین و ستاره و پیدا کنین اونا میتونن کمکتون کنن ، مواظب شورا باشید سیما و مورد توجهتون قرار بدید اون عزیز منه ... دوباره یاداوری میکنم راشین و ستاره و پیدا کنین ستاره میشه دختر عمه راشین. راشین راد و ستاره عزیزی ..
شاید الان شیراز باشن ...
از طرف سارا .
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
* راشین *
به ساسان نگاه کردم :
ـ سارا از مواد نجاتش داد اما دوباره درگیرش شد ......
با صدای خش دارش گفت :
ـ سارا کیه و کجاست ؟ چرا ستاره دوباره به مواد روی اورد؟
ـ سارا تو قبره ، چون ستاره موجب مرگ .....
با صدای همزمان در زدن و زنگ تلفن خونه ، چشمای من و ساسان گرد شد .
چون ساسان به تلفن نزدیک بود جواب داد:
ـ بله بفرمایید ؟
ـ .....
ـ شما ؟
ـ .....
ـ خیلی خب بابا ...
و تلفن و روی اسپیکر گذاشت ، صدای فوق العاده خشنی گفت :
ـ در و باز کن .
من و ساسان میخکوب شده بودیم توی زمین که صداش دوباره اومد :
ـ در و باز کن زود ..
و قطع کرد .
در و باز کردم پستچی بود . یه نامه بهم داد و گفت جایی رو امضا کنم.
در و بستم و پشت نامه رو خوندم :
ـ از طرف سارا برای راشین .
عقب عقب رفتم که خوردم به اپن .
ساسان با اخم گفت :
ـ از طرف کیه ؟
ـ سا.... سارا ...
ـ چی؟ تو که گفتی تو قبره ؟
ـ آ... آره امـ.. اما از طرف ساراس ...
ـ خیلی خب باز کن شاید قبل مرگش نوشته شده .
ـ باشه .
بازش کردم و بی اختیار بلند بلند شروع کردم
دانلود رمان و کتاب های جدید