نام رمان: فریفته (جلد اول)
نویسنده: Yeganeh_S (*یـگـانـه*) کاربر انجمن نگاه دانلود
ناظر: کیمیا.ق
ژانر:جتماعی، عاشقانه، معمایی، تراژدی
سطح رمان: حرفهای، برگزیده، پرطرفدار
سبک: درام
زاویهی دید: اول شخص
نثر: ادبی
خلاصه:
تحمل تنهایی برای کسی که بی هیچ حامی و پشتوانهای، ناگزیر به گسستن ریسمان میان خود و تنها فرد باقیمانده در زندگیاش میشود سخت و زجرآور است. انتظار دیگری هم از برخی انسانهای بیرحم و بیتفاوت این دنیای خشن نمیتوان داشت.
تا میخواهد از روی زمین برخیزد و تلاشی برای رهایی از مرداب مشقت زندگیاش کند، حیله و نیرنگ اطرافیانش او را بهسمت درههای عمیق و وحشتناک تنهایی و سردرگمی سوق میدهد؛ اما آنگاه که خداوند پاسخ امید و تلاشت را با قراردادن معجزهای غیرقابل باور و پیشبینی در مسیر سرنوشت تلخت میدهد، هیچ آرزویی بیثمر نمیماند.
***
بخشی از رمان:
قاضی با چکش، چند مرتبه روی میز ضربه زد تا نجواهای ریز جماعت به اتمام برسد و دستور قیام به کسی داد که همیشه شیکپوش و مرتب میدیدمش؛ اما حالا فقط یک پیراهن مردانهی رنگورورفتهی آبی کاربنی به تن داشت. وقتی مرد میانسال و جدیِ نشسته پشت میز داوری، او را فراخواند، باری دیگر زلزلهای در قلبم به پا شد. خود را سرزنش نمودم. میتوانستم با کمی ابهت، قلب زبان نفهمم را متوجه سازم، دلسوزی برای فردی که هرگز از خطاهایش پشیمان نمیشود فایدهای ندارد؛ اما زیادی بیعرضه و ناتوان بودم. با شنیدن صدای محکم قاضی، از افکارم بیرون آمدم.
- آیا اتهام رو قبول دارید؟
حضار به دهان او مینگریستند و منتظر سخنی از جانبش بودند. به سیمای نامرتبش چشم دوختم. خونسردی و بیتفاوتیای که از چهرهاش میبارید، کمی دلواپس و پریشانم مینمود. او مثل همیشه، به موفقیت صد درصدش اطمینان داشت. قبل از اینکه حرفی به زبان آورد، طی مدت کوتاهی در میان جمعیت چشم چرخاند و با من مواجه شد. برق نگاهش، برعکس دفعات قبل روح و احساسم را نلرزاند؛ این بار نوبت من بود که با برگ برندهام مانند زلزلهای، خودخواهیها و جاهطلبیهای آن مرد فرصتطلب را ویران سازم. بازدمم را با کلافگی بیرون فرستادم که گرمی دستانی، باعث گشوده شدن انگشتان سرد مشتکردهام گردید. دلم قرص شد و گویی آن مرد کاربنیپوش، با دیدن لبخندم پیوند ابروهایش به اخم غلیظی بدل شد که بیانعطاف و مصمم رو به قاضی پاسخ داد:
- خیر. با توجه به حرفایی که وکیلم زدن، من هیچ کدوم از اتهاماتی رو که بیروا بهم نسبت داده شده قبول ندارم.
با بهت به او نگریستم. هنوز هم ادعا میکرد گناهی مرتکب نشده؟ به عقیدهی او، فریب دادن یک انسان بیکس و تنها به بدترین نحو ممکن و سوءاستفاده از احساسات و عواطفش یا به زندان انداختن تنها حامی باقیمانده در زندگی بیروح دختری بیکسوکار، جرم و خطایی محسوب نمیشد؟ نفسهایم تند و بیریتم شدند؛ گویا اکسیژن با ریههایم بازیاش گرفت. سنگینی نگاه معجزهی خدا را حس میکردم. هرگز نگریستنش از نوع ترحم و دلسوزی نبود؛ اما نمیدانستم چرا احساس ماهی بیرون افتاده از آب را داشتم که ناگهان زمزمهی نجواگونهاش را کنار گوشم شنیدم:
- شجاع باش نیلو! نذار با حرفا و رفتاراش خردت کنه. تو یه دختر قوی هستی که تا اینجا برای روشن شدن حقایق جنگیدی. نیلوی من ناامید نمیشه. از خودت دفاع کن.
صدایش، همانقدر که آرامبخش و مهربان بود، جدیت و صلابتی در آن موج میزد که وادار به فرمانبرداریات مینمود. به مردی چشم دوختم که باز هم میخواست با فریب و نیرنگ، سرپوشی روی گناهان نابخشودنیاش قرار دهد. او همان کسی بود که میخواست خوشبختم نماید؛ اما من دیگر فریب نمیخوردم. چشم بستم و نفس عمیقی کشیدم. با زانوهای لرزانم روی پا ایستادم. با خود اندیشیدم چرا زمین آنقدر لیز شده که نمیتوانستم تعادلم را حفظ کنم؟ بازدمم را بیرون فرستاده، آب دهانم را فرو بردم و با لحن محکمی گفتم:
- جناب قاضی!
بیتوجه بودن نسبت به آنهمه چشم متعجب و کنجکاو برایم دشوار بود؛ ولی موضع خود را حفظ نمودم و سعی کردم لرزش صدایم را کنترل سازم. با جدیت و استواری ادامه دادم:
- وکیل مدافع و خود متهم گفتن اگه شاهدی وجود داشته باشه که به گناهان متهم شهادت بده، مدارک و اسناد موجود رو می پذیرن.
به چشمان ناباور و ترسیدهی آن مردک خودخواه خیره شدم و پس از درنگ کوتاهی افزودم:
- من شاهدم. من به تموم گناهان ایشون شهادت میدم؛ چون من…
اینجا بود که دیگر ادامهدادن سخت میشد؛ اما هیچچیز برایم غیر ممکن نبود. میدانستم خداوند یاریام میکند؛ پس با صدای بلند و باصلابتی گفتم:
- چون من برای مدتی همسر اون آقا بودم.
همهمهها بالا گرفت. نجواهایی شنیده میشد. عدهای ابراز ناباوری و شگفتی میکردند و عدهای دیگر هم بهت و تعجب خود را به گونهای دیگر نشان میدادند؛ ولی من آرام بودم. نسیم خنکی از کنار قلبم گذشته بود که لبخند و سکون را میهمان وجودم مینمود. میدانستم دار مکافاتی که خداوند بهزودی برای نابودکنندگان زندگیام تهیه و تدارک میدید، بسیار تماشاییتر و جذابتر از فیلم دردآور آنان خواهد بود.
***
پیوست ها
آخرین ویرایش توسط مدیر: