کامل شده رمان پلیس های دردسرساز | meli770 کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

meli770

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2015/12/31
ارسالی ها
1,588
امتیاز واکنش
20,057
امتیاز
706
سن
26
محل سکونت
قم

پست بیست وهشتم:

آترینا:
واقعا نفس کم اورده بودیم،یه نیم ساعتی میشد که ادوین دست ازسرمون برداشته بود،اونم موقت بود.
رادوین هم تازه امد بود نیششم تابناگوشش بازبود منو آتریساداشتیم بازیرکی تمام نگاش می کردیم.
کرمم شروع به فعالیت کرد،صدام روبردم بالا:

-رادویــنــ
همچین بغـ*ـل گوشش جیغ بنقش زدم که صدهزارمترپرید هوا اوه اوه خدابه خیرکنه،رنگش شده عین گچ دیوار،فقط داشت نفس نفس می زد،بعدازچند دیقه که نقسش امد سرجاش!
-دردو رادوین،مرض ورداوین،کوفتو رادوین،یه رادوینی نشونت بدم که حظ کنی دختره...

از زور عصبانیت به نفس نفس افتاده بود.
منم که اون روی بیخیالیم اومدبودبالا،که اصلاهم به نفعم نبودم،تا اونجایی که میشد نیشم روبازکردم:

-دخترچی؟
رادوین از روی مبل بلندشد:
-جرئت داری وایسا!
-باش داش گلم.
باجیغ آتریسا پریدم هوا:
-آتریـــنا،بــدو ادوین!
تابرگشتم دیدم ادوین داره میاد سراغ ما دوتا،یعنی همچین می دویدیم که هرکی ندونه فکرمیکنه میخواد بکشنمون،البته کمترازاینم نبود.
ادوین ورادوین هردشون دنبال منو آتریسا بودن،مادوتاها هی جیغ می کیشدیم می دوییدیم،اونادوتاهم هی دادمی زدن!
خلاصه یه باغ وحشی راه افتاده بود.
منو آتریسا درحین دویدن صحبتم می کردیم،ادوین ورادوین هم جواب مادوتا رومیدادن:
-واییی خداااهرکوولاااا
-هرکول چیه؟اینا خرس قطبیـن.....بــدوووو!
-باورکن اینا بعدازتولدشون همین هیکل بودن!
-پناه برخــدا

جوری ادوین دادمیزدکه هرلحظه منتظربودم یه اتفاقی بیوفته
-یه هرکولی من نشون شمادوتا بدم که حظ کنید.
-نیازبه دیدن نیست،دوتاش پشت سرمونن!
-جدی؟
یه لحظه فقط یه لحظه پام گیرکرد به مبل،نزدیک بود بیوفتم روی مبل،که یکی گردنمو گرفت،اشهدمو خوندم،چقدر دخترخوبی بودم!
وقتی صدای ادوین روشنیدم خودم فاتحه خودمو خوندم!
-گــررردنــم،اایییی
باورنمی کردم ادوین انقدر عصبانی باشه:
-جرئت داری یه باردیگه اونطورکه جلوی بابابلبل زبونی می کردی الانم،همونطور بلبل زبونی کن
راستش واقعا ترسیدم ازش،رسمابه غلط کردن افتادم.
-داداشیی،غلط کردم!
-جدی؟
-گـررردنـــم،ادوین بخدا کبودمیشه!
-به درک،تامن تورو ادم نکنم ول کن نیستم!
رادوین،اتریسا واقعا ازقیافه ادوین ترسیده بودن،البته خودمم دست کمی نداشتم:
-داداش ولش کن کشتیش!
-راست میگه!
رادوین بالحن جدی برگشت سمت آتریسا:
-توساکت!
-بی اداب
منظورش همون بی ادب بود،
-خوش به حال تو با ادب،ولی خدایی پس گردنی کمت بود،ادوین ول کن اونو!
ادوین جوری گردنم روگرفت بود که احتمال شکستنش 90%بود.
-تا نگه گ....خوردم ولش نمی کنم!
-آیییی گردنم...وایساتابگم!
-توام وایسا تامن گردنتو ول کنم!!
ادوین داشت بارادوین حرف میزد تا امد از زیردستش فرارکنم سریع باپاش،پاهامو قفل کرد!
-غلط کردم ببخشید!
به غیرازگردنم،پاهامم داشت میشکست.
-نچ،بگو گ...خوردم!
-نمی گم!
-منم ولت نمی کنم،تایاد بگیری وقتی یه چیزی بهت می گم ادم باشی،عین بچه ها نری بذاری کف دست بابا!
-خب حقت بود،اونطوری نه باید سرم دادمیزدی!
ادوین بالحن جدی وعصبی که مطمئن بودم اگه میتونست یکی می خوابوند توی گوشم:
-جدی؟
وااای خداا!حاضربودم به دست ادوین شهید بشم ولی رادوین متوجه نشه.
-مگه چی گفته؟!
وایی نه رادوین نه!
-داداش من،گردنه،کیسه بکس نیست که!
اشکم واقعا داشت درمیومد،ولی عمرا بگم گو..خوردم!
-هی بلبل زبونی میکنه برای من.
-حداقل گردنشو ول کن،کبود میشه!
اشکم داشت درمیومد.صدام بغض داشت:
-بعدمیگم هرکولی بگونه!
-اصلا مهم نیست که اشکت دربیاد.
-باشه،پس قهرم باهات!
یعنی همچین برم گردوند طرف خودش که کل هیلکم صدا داد،یکی دیگه ازنطقه ضعفاشون قهرکردن منو آتریسابود!
البته یکی ازنقط ضعف های منو آتریسا،قهرکردن ادوین ورادوین بود!
ادوین بااخم های گره خورده داشت نگاهم می کرد.
-یه باردیگه بگو چی گفتی؟
رادوین بدترازادوین:
-مواظب باش چی می گی.
-هیچی نگفتم.
-خب پس،تاصدبارنگی غلط کردم،گ..خوردم ولت نمی کنم!تاتوباشی یادبگیری چطوری باداداش بزرگترت حرف بزنی!
-من قربون داداش بزرگ برم،ببخشید دیگه!
-نچ!
-منم نمی گم!
-خیله خب،پس بغـ*ـل خودم می مونی!
-پررو!
رادوین جدی داشت نگاهم میکرد،آتریساهم نشسته بود روی دسته مبل.
-چی گفتی مگه؟
-هوم؟ من؟چیزی نگفتم...فقط گفتم تو ادوین خدمتکارشخصص دارین الانم رفتن مرخصی،اسماشونم سوگندوسوگوله!
- توبی جاکردی همچین چیزی گفتی!
امد دقیقا دوقدمیم.
-خب دیگه چی؟
آتریسا:توحرص نخورداداشی.
-چطور؟
آتریسا امد نزدیک ماها،سرش رواورد نزدیک،الحق که خواهرخودمه!
-اخه دومادا حرص نمی خورن!
یعنی عین برق گرفته هاشد.
-چـــییی؟
-واگوشم،توکه بغـ*ـل گوشم جیغ میزنی،اینم که کلا قفلم کرده دستو پام توهم پیچده!
ادوین همونجورکه منو محکم نگه داشته بود:
-حقته.
رادوین بدون توجه به صحبتهای منو ادوین روکرد سمت آتریسا:
-جدی؟
-اره!راستی به زن داداشمم سلام برسون!
ادوین جدی:
-شمادوتا ازکجا فهمیدین؟
-هیی خان داداش نفرمایید،مگه میشه مادوتا چیزی نفهمیم،؟ یه چیزدیگه. اینکه پات روشه ،پامه،اقای بوکسر!
-نه بابا،فکرکردم دسته!
-هــیی،خداوکیلی چطوری پزشکی عمومی قبول شدی؟که الان می خوای تخصصتم بگیری؟واقعا چطوری؟
-خوب شدگفتی،بعدفکرکنم،به این دوتا زنم بخوان بدن!
-دقیقا.
-داداش من،من نمی گم گ....خوردم!
-باش!خودت خواستی!


 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    پست بیست ونهم:

    آترینا:
    انداختم روی مبل دستو پاهامو گرفت شروع کرد به قلقلک دادنم، نفسم بند اومد انقدر خندیدم.
    درحدی قلقلکی بودکه اگه کسی انگشتش بهم میخوردتادودقیقه فقط می خندیدم.
    بلاخره تسلیم شدم:
    -گ...خورم...گ....خوردم،غلط کردم.
    -حالاشد دفعه اخرته شیرفهمه؟
    -اره...اره...غلط کردم ببخشید
    انقدر من روقلقلک داده بود به نفس نفس افتاده بود:
    -حقته تاتوباشی دیگه غلط اضافی نکنی.
    باصدای مامان چهارتامون پریدیم هوا!
    -چه خبرتونه همه جارو گذاشتین روی سرتون؟
    اوه اوه،باید چهارتامون جیم بزنیم!
    -هیچی مامانی خبری نیست!
    -این چه قیافه ای برای خودت درست کردی؟

    همه موهام ریخته بود روی صورتم،ازبس خندیده بودم ازچشمام اشکی شده بود.
    صورتم قرمزبود.
    -من؟..هیچی!
    -بیان،برین ناهارتون روبخورید،به جای اینکه بیوفتین به جون هم دیگه،توهم موهات رودرست کن.
    رادوین رفت سمت مامان،دستش روانداخت دورگردن مامان،پسرننر.
    -چی شده مامان خوشگلم انقدر عصبانیه؟
    -رادوین،بروکنار،اصلا حوصله بلبل زبونی ندارم.
    ادوینم که از،رادوین بدتر:
    -خودم قربون مامان فاطمم برم،الان میایم.شماحرص نخور خودم باپس گردنی میارمشون!
    -لازم نکرده،چهارتاتون عین همینید!
    آتریسا بالحن لوسی که هرلحظه ممنکنه یه پس گردنی ازم بخوره داشت حرف میزد:
    -مامان،منو با این سه تاقاطی نکن!
    یعنی همچین زدم پس کلش جیگرم حال امد!
    -آتریـــناااا،وایــــساااا.!
    -چشــم!
    دوباره دنبال بازی شروع شد.
    داشتیم می دویدیم رفتم طرف سالن غذاخوردی.میخواستم سریع تربدوم،پاهام پیچید توی هم.
    داشتم باسرمیرفتم روی زمین،که یکی گرفتتم.
    سرمو اروم،اروم،اروم،اروم،اروم،اروم،اروم،اروم،اوردم بالا تارسیدم به بابایی داشت با اخم منو اتریسا نگا می کرد اوه اوه..
    تاجایی که میشد نیشم روبازکردم:
    -دلام!
    جای ادوین ورادوین خالی که بگن"کوفت ودلام"
    -علیک چه خبرتونه شمادوتا؟
    آتریسا نیشش دیگه ازاین بیشترکش نمی یومد:
    -هیچ خبربابابیی!
    -ادوین و رادوین کوشن؟
    همون موقع صداشون امد!
    -جانم بابا!؟
    -بیاین اینجاببینم!
    -جانم امدیم!چیزی شده؟
    -چه خبرتونه دوساعته کل خونه روگذاشتین روی سرتون؟
    آتریسا درحالی که موهاش رو میفرستادپشت گوشش بالحنی که فقط مخصوص خودش بود:
    -همش تقصیراین دوتاس؛الکی دنبال منو آترینا می کنن!
    -جدی؟الکی الکی؟
    -اله!
    بابا بالحن جدی ادامه داد:
    -بیاین برین ببینم،دفعه اخرتونه انقدر مامانتون روحرص میدین،باچهارتاتونم،وگرنه من میدونم چهارتاتون!
    ادوین:
    -چشم!
    یعنی تاچشم افتادبه میزعین این غذانخورده ها حمله ورشدم به میز!البته اونا سه تا بدتربودن،چون تابه خودم بیام هیچی ازسالاد نمونده بود!
    سری ازروی تاسف براشون تکون دادم نشستم روی صندلی روبه روی رادوین:
    -واقعا گشنه اید!
    -حرف نزن،خورشت وبده!
    -مال خودمه!سالادو بده!
    به همین ترتیب شروع کردیم به خوردن،که وقتی مامان وبابا امدن فقط باتاسف داشتن نگاهمون می کردن.
     
    آخرین ویرایش:

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.

    بابت تاخیرمعذرت می خوام امروز بازم ازدوتارمان پست داریم:)
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
     
    آخرین ویرایش:

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     

    meli770

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/12/31
    ارسالی ها
    1,588
    امتیاز واکنش
    20,057
    امتیاز
    706
    سن
    26
    محل سکونت
    قم
    متاسفم !محتوا مخفی شده است. محتوا فقط به کاربران ثبت نام شده نمایش داده میشود.
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا