یقه ام را گرفته بود و رهایم نمی کرد، یاد روزی افتادم که گوشه ی قهوه خانه ی عدنان سر به دیوار گذاشته بود و آرزوهایش را بر باد رفته می دید، پنجه هایش را به زور از دور گلویم باز کردم و گفتم:
_ تو ناموسم هستی...
سکوت کرد و کناری نشست:
_ کارت رو بگو...
بی مقدمه چینی سراغ اصل مطلب رفتم:
_ آدرس منوم رو میخوام.
سرش را بهت زده بالا آورد و پرسید:
_ منوم دیگه کیه؟
دکمه ی بالای پیرهنم را از شدت گرما باز کردم و گفتم:
_ منوم همونه که اون روز توی چادر و کنار ساحل فیس تو فیس تامِر ازش حرف می زدید.
وحشت زده آب گلویش را قورت داد:
_ خب که چی؟
یک پیت حلبی برداشتم و مقابلش نشستم:
_ خب که چی نداره...آدرسش رو میخوام.
کمی فکر کرد و جواب داد:
_ چرا فکر میکنی من آدرسش رو دارم؟
دست بردم و یک نخ سیگار از جیبم بیرون آوردم:
_ چون اون شبی که تو سوپرمارکت بودم خودت با یه کوپه به همراه منوم ملاقاتم کردی و مثلاً گروگان بودی.
فندک را روشن کردم و سیگارم را به آتش کشیدم:
آلا_ آره ولی اون شب طرف نقش منوم رو بازی کرد واگرنه کسی به ایشون دسترسی نداره.
پک عمیقی زدم و دودش را حلقه ای بیرون دادم:
_ یعنی باید حرفاتو باور کنم؟
شانه ای بالا انداخت و به طرف درب خروجی اتاق گریم رفت:
_ هر طور مایلی ولی اینو بدون منوم اگر بخواد با کسی ملاقات کنه به صورت ناگهانی میاد و کسی جز چند نفر معدود اونو نمیشناسن.
از جا بلند شدم و داد زدم:
_ تامر چی؟ تامر اون رو میشناسه؟
آلا به طرفم برگشت:
_ تامر ببو گلابی تر از این حرفاست...
سکوت کردم و به فکر فرو رفتم:
آلا_ بهت پیشنهاد میکنم دنبالش نگردی!
_ چرا؟
موهایش را تل زد و خندید:
_ چون به دردسرش نمی ارزه داداچ.
_ داری تهدیدم میکنی؟
قهقهه ای زد:
_ چرا شما تندروها همش دنبال حاشیه هستید؟
_ راستی شیما جمال وقت مصاحبه میخواد!
یک تای ابرویش را بالا داد:
_ از تو خواسته پا درمیونی کنی؟
_ مثل اینکه...گویا.
پا روی پا انداخت:
_ بخاطر مشتی که زدی میخوای جبران کنی براش؟
لب هایم را کج و معوج کردم:
_ آره یه همچین چیزایی...حالا جوابش رو چی بدم؟
جای بند رکابی اش روی بازوهایش مانده بود:
آلا_ اگه واقعا خبرنگار بود قبول می کردم.
مشکوک پرسیدم:
_ پس چیه؟
شیشه دلستر را با گوشه ی در باز کرد:
_ متاسفانه جاسوسه.
این را گفت، شیشه ی جویس را مقابلم گذاشت و از اتاق خارج شد.
_ تو ناموسم هستی...
سکوت کرد و کناری نشست:
_ کارت رو بگو...
بی مقدمه چینی سراغ اصل مطلب رفتم:
_ آدرس منوم رو میخوام.
سرش را بهت زده بالا آورد و پرسید:
_ منوم دیگه کیه؟
دکمه ی بالای پیرهنم را از شدت گرما باز کردم و گفتم:
_ منوم همونه که اون روز توی چادر و کنار ساحل فیس تو فیس تامِر ازش حرف می زدید.
وحشت زده آب گلویش را قورت داد:
_ خب که چی؟
یک پیت حلبی برداشتم و مقابلش نشستم:
_ خب که چی نداره...آدرسش رو میخوام.
کمی فکر کرد و جواب داد:
_ چرا فکر میکنی من آدرسش رو دارم؟
دست بردم و یک نخ سیگار از جیبم بیرون آوردم:
_ چون اون شبی که تو سوپرمارکت بودم خودت با یه کوپه به همراه منوم ملاقاتم کردی و مثلاً گروگان بودی.
فندک را روشن کردم و سیگارم را به آتش کشیدم:
آلا_ آره ولی اون شب طرف نقش منوم رو بازی کرد واگرنه کسی به ایشون دسترسی نداره.
پک عمیقی زدم و دودش را حلقه ای بیرون دادم:
_ یعنی باید حرفاتو باور کنم؟
شانه ای بالا انداخت و به طرف درب خروجی اتاق گریم رفت:
_ هر طور مایلی ولی اینو بدون منوم اگر بخواد با کسی ملاقات کنه به صورت ناگهانی میاد و کسی جز چند نفر معدود اونو نمیشناسن.
از جا بلند شدم و داد زدم:
_ تامر چی؟ تامر اون رو میشناسه؟
آلا به طرفم برگشت:
_ تامر ببو گلابی تر از این حرفاست...
سکوت کردم و به فکر فرو رفتم:
آلا_ بهت پیشنهاد میکنم دنبالش نگردی!
_ چرا؟
موهایش را تل زد و خندید:
_ چون به دردسرش نمی ارزه داداچ.
_ داری تهدیدم میکنی؟
قهقهه ای زد:
_ چرا شما تندروها همش دنبال حاشیه هستید؟
_ راستی شیما جمال وقت مصاحبه میخواد!
یک تای ابرویش را بالا داد:
_ از تو خواسته پا درمیونی کنی؟
_ مثل اینکه...گویا.
پا روی پا انداخت:
_ بخاطر مشتی که زدی میخوای جبران کنی براش؟
لب هایم را کج و معوج کردم:
_ آره یه همچین چیزایی...حالا جوابش رو چی بدم؟
جای بند رکابی اش روی بازوهایش مانده بود:
آلا_ اگه واقعا خبرنگار بود قبول می کردم.
مشکوک پرسیدم:
_ پس چیه؟
شیشه دلستر را با گوشه ی در باز کرد:
_ متاسفانه جاسوسه.
این را گفت، شیشه ی جویس را مقابلم گذاشت و از اتاق خارج شد.
آخرین ویرایش توسط مدیر: