"پست 39"
وا رفت آروم گفت:باشه.
و یهو گفت:فردا بعد عقد تلافی میکنم.
و با حرص گفت:من نمیدونم چه صیغه ی، عقد رو تو روزی عروسی گذاشتن.
آروم خندیدم و رفتم سوار شدم.
تا ماشین حرکت کرد.
ویدا با ذوق گفت:یه آهنگ بزار فرهاد.
فرهاد نگاهی به من انداخت:تقدیم به تو
و آهنگ رو پلی کرد.
با پخش آهنگ، روژا و ویدا همزمان با هم گفتن:اوهو.
روژا:ولی دختر خاله ات؟
فرهاد با خنده گفت:نه دیگه، تا وقتی من به عمو، میگم عمو. روژان هم دختر عمومه.
شیرین با هیجان گفت:همینه
*دختر عمو، عماد*
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﯾﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻼﯾﯽ
ﺁﺥ ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ*
با لبخند روی لبم به نیم رخه فرهاد نگاه کردم.
دستمو دراز کردم و روی دستش گذاشتم.
برگشت سمتم:نمی رقصی؟
با این حرفش به خنده افتادم.
*ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ
ﺗﮑﺴﺖ ﺁﻫﻨﮓ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻋﻤﺎﺩ
ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﻪ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺣﻘﯿﻘﺘﻪ*
برگشتم سمته ویدا ، روژا و شیرین
داشتن می رقصیدن.
با ذوق گفتم:منم اومدم.
و از همون جلو پریدم پشت ماشین.
*ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﭼﺸﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺟﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﻫﻢ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ*
دست هامون تو هوا به رقـ*ـص در اومده بود.
و هی به سمته راست و چپ می رفتیم.
ماشین میلاد بهمون رسید.
رهام با خنده گفت:فرهاد دیونه نشدی؟
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﯾﯽ*
فرهاد با خنده گفت:نه عالیه، میخوای بیا.
میلاد در حالی که رانندگی میکرد سرشو از ماشین بیرون اورد.
داد زد:آهای مرد، داداشم داره ازدواج میکنه.
لبخندی روی لبم نشست
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻼﯾﯽ
ﺁﺥ ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ
ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ*
یهو ویدا با لحن نگرانی داد زد:برو داخل میلاد، الان تصادف میکنی.
همزمان آهنگ قطع شد.
من، روژا، شیرین
و فرهاد که ماشینو نگه داشته بود. برگشتیم سمته ویدا.
ویدا که انگار تازه به خودش اومده بود.
هول شد و گفت:خب تصادف میکرد، فردا عروسیتون خراب میشد.
و سریع گفت:البته دور از جونش؟
تعجبمون بیشتر شد.
با حرص گفت:اه زرمار اینجور نگاه نکنید.
و زد به شیرین:پیاده شو رسیدیم.
شیرین با شیطنت نگاهی به ویدا انداخت و پیاده شد.
ویدا که پیاده شد.
روژا آروم گفت:عروس بعدی مشخص شد.
ریز خندیدم. و از ماشین پیاده شدم.
به پارک رو به روم نگاه کردم.
وارد که شدیم.
با ذوق گفتم:بریم بازی.
ویدا هم با ذوق گفت:ترن.
ذوقم کور شد.
روژا با دیدن قیافم با خنده گفت:ویدا قیافشو؟
میلاد با شک گفت:میترسی روژان؟
به فرهاد نگاه کردم و سریع گفتم:نه.
حس کردم لبخند محوی رو لبش نشست.
رهام:پس بریم بلیط بگیریم.
شیرین:وای من میمیرم واسه ترن.
رهام:نمیر فعلا وقتش نیست.
شیرین پشت چشمی نازک کرد و حرفی نزد.
ویدا و روژا ریز خندیدن.
فرهاد آروم دم گوشم گفت:میخوای ما نریم؟
دلم میخواست بگم نریم، اما میترسیدم مسخرم کنه.
آروم گفتم:نه بریم.
فرهاد با شک نگام کرد.
دستمو گرفت:باشه.
نمیدونم یخی دست هامو حس کرد یا نه.
ولی واقعا ترسیده بودم. از بچگی از ارتفاع زیاد میترسیدم.
رهام اومد:بیاید بلیط گرفتم.
-من و روژان نمیایم؟
همه با تعجب برگشتن سمته فرهاد
میلاد:چرا؟
شیرین:داداش تو که..
فرهاد پرید وسط حرفش:شیرین!
با این حرفش ساکت شد.
گیج به فرهاد نگاه کردم.
که گفت:بدم میاد از بازیش، حالم بهم میخوره وقتی میره بالا.
ویدا:خب فرهاد تو نمیای، بزار روژان بیاد.
فرهاد نگاهی به من انداخت:نه، روژان پیش من میمونه. شما برید؟
دیگه کسی چیزی نگفت و رفتن سمته بازی.
برگشتم سمته فرهاد:چرا نرفتیم؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:گفته که حالم بهم می..
-چون من میترسم نه؟
برگشت سمتم تو چشم هام خیره شد:نه.
تو چشم هاش خیره شدم و آروم گفتم:سردی دستامو حس کردی؟
-نه
-دروغ میگی
جدی گفت:نه
-من میترسم از ارتفاع و تو اینو میدونستی؟
روشو برگردوند:نه روژان. بریم یه بازی دیگه.
و خودش زودتر رفت.
لبخندی رو لبم نشست.
این کارش باعث شد بیشتر از قبل عاشقش بشم.
دنبالش رفتم.
به ماشین بازی اشاره کرد:بریم؟
با ذوق گفتم:عالیه، بریم......
از ته دل جیغی کشیدم و خودمو بیشتر تو بغـ*ـل فرهاد قایم کردم
جیغ زدم:فرهاد کی تمام میشه؟
دستشو دورم حلقه زد:داره تمام میشه.
صدای جیغ های ویدا، روژا و شیرین هم میومد.
ویدا داد زد:خدا لعنتت کنه با این بازی انتخاب کردنت میلاد.
سرمو بالا آوردم.
با دیدن اشیای ترسناک رو به روم دوباره سرمو تو سـ*ـینه فرهاد قایم کردم.
-فرهاد تو رو خدا بگو تند تر برو.
از لرزش شونه هاش متوجه شدم داره میخنده.
با حرص زدم رو پاش:نخند، کوفت....
-تمام شد.
سرمو بالا آوردم.
قطار نگه داشت. سریع پریدم پایین.
وا رفت آروم گفت:باشه.
و یهو گفت:فردا بعد عقد تلافی میکنم.
و با حرص گفت:من نمیدونم چه صیغه ی، عقد رو تو روزی عروسی گذاشتن.
آروم خندیدم و رفتم سوار شدم.
تا ماشین حرکت کرد.
ویدا با ذوق گفت:یه آهنگ بزار فرهاد.
فرهاد نگاهی به من انداخت:تقدیم به تو
و آهنگ رو پلی کرد.
با پخش آهنگ، روژا و ویدا همزمان با هم گفتن:اوهو.
روژا:ولی دختر خاله ات؟
فرهاد با خنده گفت:نه دیگه، تا وقتی من به عمو، میگم عمو. روژان هم دختر عمومه.
شیرین با هیجان گفت:همینه
*دختر عمو، عماد*
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﯾﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻼﯾﯽ
ﺁﺥ ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ*
با لبخند روی لبم به نیم رخه فرهاد نگاه کردم.
دستمو دراز کردم و روی دستش گذاشتم.
برگشت سمتم:نمی رقصی؟
با این حرفش به خنده افتادم.
*ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ
ﺗﮑﺴﺖ ﺁﻫﻨﮓ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻋﻤﺎﺩ
ﭼﺸﻤﺎﯼ ﺗﻮ ﺩﺭﯾﺎﯼ ﻣﺤﺒﺘﻪ
ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺗﻮ ﻗﻠﺐ ﻣﻦ ﺣﻘﯿﻘﺘﻪ*
برگشتم سمته ویدا ، روژا و شیرین
داشتن می رقصیدن.
با ذوق گفتم:منم اومدم.
و از همون جلو پریدم پشت ماشین.
*ﻣﻦ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ ﺩﺳﺘﺎﺗﻮ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﮕﯿﺮﻡ
ﺑﺎ ﭼﺸﺎﻡ ﺑﮕﻢ ﺑﻪ ﻋﺸﻖ ﺗﻮ ﺍﺳﯿﺮﻡ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮﺟﺎﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﻣﻬﺮﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺟﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ ﻫﻢ ﺯﺑﻮﻥ ﻣﻦ ﺗﻮﯾﯽ*
دست هامون تو هوا به رقـ*ـص در اومده بود.
و هی به سمته راست و چپ می رفتیم.
ماشین میلاد بهمون رسید.
رهام با خنده گفت:فرهاد دیونه نشدی؟
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻧﺎﺯ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺷﮕﻠﯽ ﻭ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﯽ
ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﺗﻮ ﻋﺸﻖ ﻣﺎﯾﯽ*
فرهاد با خنده گفت:نه عالیه، میخوای بیا.
میلاد در حالی که رانندگی میکرد سرشو از ماشین بیرون اورد.
داد زد:آهای مرد، داداشم داره ازدواج میکنه.
لبخندی روی لبم نشست
*ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺟﺎﻥ ﻗﻬﺮ ﻧﮑﻦ ﻋﺸﻮﻩ ﻧﯿﺎ ﭼﻘﺪ ﺑﻼﯾﯽ
ﺁﺥ ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﻣﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ
ﺑﻬﺎﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﻻﻟﻪ ﺯﺍﺭﻩ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ ﺧﯿﻠﯽ ﺎﻫﻪ ﺩﺧﺘﺮ ﻋﻤﻮ*
یهو ویدا با لحن نگرانی داد زد:برو داخل میلاد، الان تصادف میکنی.
همزمان آهنگ قطع شد.
من، روژا، شیرین
و فرهاد که ماشینو نگه داشته بود. برگشتیم سمته ویدا.
ویدا که انگار تازه به خودش اومده بود.
هول شد و گفت:خب تصادف میکرد، فردا عروسیتون خراب میشد.
و سریع گفت:البته دور از جونش؟
تعجبمون بیشتر شد.
با حرص گفت:اه زرمار اینجور نگاه نکنید.
و زد به شیرین:پیاده شو رسیدیم.
شیرین با شیطنت نگاهی به ویدا انداخت و پیاده شد.
ویدا که پیاده شد.
روژا آروم گفت:عروس بعدی مشخص شد.
ریز خندیدم. و از ماشین پیاده شدم.
به پارک رو به روم نگاه کردم.
وارد که شدیم.
با ذوق گفتم:بریم بازی.
ویدا هم با ذوق گفت:ترن.
ذوقم کور شد.
روژا با دیدن قیافم با خنده گفت:ویدا قیافشو؟
میلاد با شک گفت:میترسی روژان؟
به فرهاد نگاه کردم و سریع گفتم:نه.
حس کردم لبخند محوی رو لبش نشست.
رهام:پس بریم بلیط بگیریم.
شیرین:وای من میمیرم واسه ترن.
رهام:نمیر فعلا وقتش نیست.
شیرین پشت چشمی نازک کرد و حرفی نزد.
ویدا و روژا ریز خندیدن.
فرهاد آروم دم گوشم گفت:میخوای ما نریم؟
دلم میخواست بگم نریم، اما میترسیدم مسخرم کنه.
آروم گفتم:نه بریم.
فرهاد با شک نگام کرد.
دستمو گرفت:باشه.
نمیدونم یخی دست هامو حس کرد یا نه.
ولی واقعا ترسیده بودم. از بچگی از ارتفاع زیاد میترسیدم.
رهام اومد:بیاید بلیط گرفتم.
-من و روژان نمیایم؟
همه با تعجب برگشتن سمته فرهاد
میلاد:چرا؟
شیرین:داداش تو که..
فرهاد پرید وسط حرفش:شیرین!
با این حرفش ساکت شد.
گیج به فرهاد نگاه کردم.
که گفت:بدم میاد از بازیش، حالم بهم میخوره وقتی میره بالا.
ویدا:خب فرهاد تو نمیای، بزار روژان بیاد.
فرهاد نگاهی به من انداخت:نه، روژان پیش من میمونه. شما برید؟
دیگه کسی چیزی نگفت و رفتن سمته بازی.
برگشتم سمته فرهاد:چرا نرفتیم؟
بدون اینکه نگاهم کنه گفت:گفته که حالم بهم می..
-چون من میترسم نه؟
برگشت سمتم تو چشم هام خیره شد:نه.
تو چشم هاش خیره شدم و آروم گفتم:سردی دستامو حس کردی؟
-نه
-دروغ میگی
جدی گفت:نه
-من میترسم از ارتفاع و تو اینو میدونستی؟
روشو برگردوند:نه روژان. بریم یه بازی دیگه.
و خودش زودتر رفت.
لبخندی رو لبم نشست.
این کارش باعث شد بیشتر از قبل عاشقش بشم.
دنبالش رفتم.
به ماشین بازی اشاره کرد:بریم؟
با ذوق گفتم:عالیه، بریم......
از ته دل جیغی کشیدم و خودمو بیشتر تو بغـ*ـل فرهاد قایم کردم
جیغ زدم:فرهاد کی تمام میشه؟
دستشو دورم حلقه زد:داره تمام میشه.
صدای جیغ های ویدا، روژا و شیرین هم میومد.
ویدا داد زد:خدا لعنتت کنه با این بازی انتخاب کردنت میلاد.
سرمو بالا آوردم.
با دیدن اشیای ترسناک رو به روم دوباره سرمو تو سـ*ـینه فرهاد قایم کردم.
-فرهاد تو رو خدا بگو تند تر برو.
از لرزش شونه هاش متوجه شدم داره میخنده.
با حرص زدم رو پاش:نخند، کوفت....
-تمام شد.
سرمو بالا آوردم.
قطار نگه داشت. سریع پریدم پایین.