پناه
بعد از چند دقيقه از بغلش بيرون اومدمو تو صورتش نگاه كردم
راشا :دلم واست تنگ شد ديوونه چرا گوشيتو خاموش كردي نگفتي من ميميرم
دستمو به صورت نوازش گونه رو گونش گذاشتمو گفتم :خدا نكنه....يكمي حالم بد بود
راشا:با مامانم حرف ميزنم پناه قول ميدم همه چيزو درست كنم از طرف مامانم أزت معذرت ميخوام
لبخندي زدمو گفتم :همين كه الان پيشمي واسم بسه
راشا صورتشو نزديك صورتم كردو اروم و نرم پيشونيمو بوسيد
دستامو دور گردنش حلقه كردمو خودمو بيشتر بهش نزديك كردم
راشا :ميخوام امروزو فراموش كنيم بيا امروز يه كاري كنيم
چيكار؟؟؟
بيا فيلم ببينيم من امروز ولت نميكنم بره دلتم گفته باشم
با خنده گفتم :اوهو ديگه چي فك كردي ميزارم اينجا بخوابي خير سرمون ٢تا دختر مجرد تو خونس
راشا يه نگاهه خاصي بهم انداختو گفت:تو كه مجرد نيستي هستـــي؟؟!
با اين حرفش ته دلم خالي شد و لپام داغه داغ شد راشا بلند زد زير خنده و محكم گونمو بوسيدو گفت :اخ من قوربون خجالت كشيدنه عشقم بشم
منم خنديدمو با هم از اتاق زديم بيرون مثه اينكه نفس تو اتاق بقلي خوابيده بود چون چراغاي اتاق خاموش بود با راشا از پله ها پايين اومديم
راشا من ميرم ذرت درست كنم تو هم از تو كشو يه فيلم انتخاب كن بزار
راشا باشه اي گفتو به سمته فيلما رفت منم شروع كردم به درست كردنه ذرتا چند مين گذشت كه آماده شد ذرت هارو تو ظرف ريختمو بعد از ريختن نمك از اشپزخونه بيرون اومدم كه ديدم راشا رو كاناپه لم داده و يه فيلمه ترسناكه خارجي گذاشته خدا به دادمون برسه امشب
كنار راشا رو كاناپه نشستم كه منو كشيد طرف خودشو دستاشو دورم حلقه كرد
اخه اين چه فيلميه گذاشتي نميگي من شب از ترس ميميرم
وقتي من كنارتم چطوري ميخواي بترسي
راشا واقعا ميخواي بموني
راشا يه نگاهه عميقي بهم انداختو گفت:حتي اگه بگي رو كاناپه بخواب ميخوابم ولي امشب تنهات نميزارم
لبخندي بهش زدمو صورتمو به طرفش نزديك كردم همينطور لبامون داشت به هم نزديك ميشد كه با صداي وحشت ناكه فيلم هردوتامون از جا پريديم و نصفه ذرتا رو راشا خالي شد همينطور با ترس به هم زل زده بوديم كه يهو بعد از چند مين پقي زديم زير خنده اينقدر خنديديم كه صورتمون سرخ شده بود بعد از خنديدن با راشا ذرت هارو تو ظرف ريختيمو شروع به ديدن فيلم كرديم
بعد از چند دقيقه از بغلش بيرون اومدمو تو صورتش نگاه كردم
راشا :دلم واست تنگ شد ديوونه چرا گوشيتو خاموش كردي نگفتي من ميميرم
دستمو به صورت نوازش گونه رو گونش گذاشتمو گفتم :خدا نكنه....يكمي حالم بد بود
راشا:با مامانم حرف ميزنم پناه قول ميدم همه چيزو درست كنم از طرف مامانم أزت معذرت ميخوام
لبخندي زدمو گفتم :همين كه الان پيشمي واسم بسه
راشا صورتشو نزديك صورتم كردو اروم و نرم پيشونيمو بوسيد
دستامو دور گردنش حلقه كردمو خودمو بيشتر بهش نزديك كردم
راشا :ميخوام امروزو فراموش كنيم بيا امروز يه كاري كنيم
چيكار؟؟؟
بيا فيلم ببينيم من امروز ولت نميكنم بره دلتم گفته باشم
با خنده گفتم :اوهو ديگه چي فك كردي ميزارم اينجا بخوابي خير سرمون ٢تا دختر مجرد تو خونس
راشا يه نگاهه خاصي بهم انداختو گفت:تو كه مجرد نيستي هستـــي؟؟!
با اين حرفش ته دلم خالي شد و لپام داغه داغ شد راشا بلند زد زير خنده و محكم گونمو بوسيدو گفت :اخ من قوربون خجالت كشيدنه عشقم بشم
منم خنديدمو با هم از اتاق زديم بيرون مثه اينكه نفس تو اتاق بقلي خوابيده بود چون چراغاي اتاق خاموش بود با راشا از پله ها پايين اومديم
راشا من ميرم ذرت درست كنم تو هم از تو كشو يه فيلم انتخاب كن بزار
راشا باشه اي گفتو به سمته فيلما رفت منم شروع كردم به درست كردنه ذرتا چند مين گذشت كه آماده شد ذرت هارو تو ظرف ريختمو بعد از ريختن نمك از اشپزخونه بيرون اومدم كه ديدم راشا رو كاناپه لم داده و يه فيلمه ترسناكه خارجي گذاشته خدا به دادمون برسه امشب
كنار راشا رو كاناپه نشستم كه منو كشيد طرف خودشو دستاشو دورم حلقه كرد
اخه اين چه فيلميه گذاشتي نميگي من شب از ترس ميميرم
وقتي من كنارتم چطوري ميخواي بترسي
راشا واقعا ميخواي بموني
راشا يه نگاهه عميقي بهم انداختو گفت:حتي اگه بگي رو كاناپه بخواب ميخوابم ولي امشب تنهات نميزارم
لبخندي بهش زدمو صورتمو به طرفش نزديك كردم همينطور لبامون داشت به هم نزديك ميشد كه با صداي وحشت ناكه فيلم هردوتامون از جا پريديم و نصفه ذرتا رو راشا خالي شد همينطور با ترس به هم زل زده بوديم كه يهو بعد از چند مين پقي زديم زير خنده اينقدر خنديديم كه صورتمون سرخ شده بود بعد از خنديدن با راشا ذرت هارو تو ظرف ريختيمو شروع به ديدن فيلم كرديم