کامل شده رمان عامل مرگ های انتخابی(جلد دوم ثانیه های آخر)|sanaz-khanoom کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم شخصیت و دوست دارین؟

  • پارسا

  • پیمان

  • کارن

  • ساحل

  • کامیار

  • نفس

  • دنیا


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

دوکــــــــ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/19
ارسالی ها
668
امتیاز واکنش
14,200
امتیاز
661
[HIDE-THANKS]
چیزی نمیگم و حرکت میکنم . نمیدونم کجا میخوام برم! سردرگمم و دلم میخواد برم پیش دنیا و چشمامو برای همیشه ببندم .
از گوشه چشم میبینم که پیمان دستشو دراز میکنه و صدای آهنگو زیاد میکنه .
* تورو خواب دیدم بیا زود باش
صداتو شنیدم بیا زود باش
منو انتظارت داره میکشه
ببین میزو چیدم بیا زود باش*

یعنی میرسه روزی که بیاد ؟ بیاد و باهام حرف بزنه ، بگه دوستت دارم . بغلش کنم ، بغلم کنه.

* پر از انتظارم منو گوش کن
چراغ غرورت رو خاموش کن
ما از هم گذشتیم و داغون شدیم
فراموش کردم فراموش کن *

اول اون ازم گذشت یا من ازش گذشتم؟ کدوممون مقصر بودیم؟ کدوم؟!
و باز هم برای بار هزارم ته دلم فریاد زدم خدایا معجزه میخوام . معجزه ای از جنس آرامش ، معجزه ای از جنس دنیا!
* شب چشم به راهی و بی طاقتی
به اندازه ی سال هر ساعتی
بیا زود باش مثل اون روز ها
برات گل گرفتم گل صورتی *
چرا دیگه پیشم نمیاد؟ حتی تو خواب هم نمیبینمش . چقدر سخته تموم آرزوت این باشه که فقط یه دفعه تو خواب ببینیش و آرزوت براورده نشه .

* نذار انتظارم نفس گیر شه
بیا خواب من با تو تعبیر شه
نگاه کن گلم ماه کامل شده
چقدر حرف دارم نزار دیر شه *
چقدر حرف دارم برای گفتن با تو عزیز دل . اگه بخوام حرفامو بگم سالیان سال طول میکشه . هزار سال میشینم و یه دل سیر نگاهت میکنم و بعد هزار سال حرفامو میگم بهت . شاید بخاطر طولانی بودن حرفام نمیای پیشم ، تا یادمه از انتظار کشیدن متنفر بودی .

* در را رو نبستم بیا زود باش
چقدر بی تو خستم بیا زود باش
همون عطری که دوست داری زدم
به عشقت نشستم بیا زود باش *
چرا نمیای؟ تو که میگفتی طاقت ناراحتی منو نداری چرا نمیای؟ الان من چند ماهه که ناراحتم و تنها و تو نیستی . میدونم دوست نداری سوال تکراری بشنوی ولی من نمیتونم از این سوال بگذرم ، پس ببخش گلم که برای بار هزارم تو این چند ماه میپرسم کدوم مقصر بودیم؟! منی که ازت بخاطر خودت گذشتم؟ یا تویی که رفتی؟ کدوممون مقصریم؟
با کشیده شدن دستم و بعد صدای فریاد پیمان به خودم میام و روبرومو نگاه میکنم .
گیج و مبهوت اطراف و نگاه میکنم . صدای فریاد پیمان اعصابمو بیشتر خرد میکنه: حواست کجا بود؟ میدونی اگه یه لحظه دیر میجنبیدم چی میشد؟ هم تو و هم من میمیردیم .
سرمو میزارم روی فرمون و با صدای خشداری میگم: از مرگ میترسی؟
سکوت میکنه ، منتظر جوابش نمیشم و میگم: ولی من نمیترسم ،دوست دارم برم پیش دنیا ...
[/HIDE-THANKS]
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    سرمو به پشتی صندلی تکیه و میدم و میگم: چرا اومدی؟
    - بایدبا هم حرف بزنیم
    - نمیخوام باهات حرف بزنم ، اگه الان هم پیاده نشی و نری مطمئن باش جلوی خودمو نمیگیرم و همونجوری که دلم میخواد باهات برخورد میکنم !
    - اما ...
    با صدای بلندی میگم: پیاده شو ، دیگه هیچوقت نمیخوام ببینمت!
    - چند لحظه به حرفام گوش کن!
    از ماشین پیاده میشم و میرم اونطرف و درو باز میکنم و منتظر میشم پیاده بشه .
    از ماشین پیاده میشه و میگه: ببین ، فقط چند لحظه به حرفام گوش کن
    چشمامو که باز میکنم جمعیتی و میبینم که دورمون جمع شدن و دارن نگاهمون میکنن . از نگاه بعضیا تأسف میباره و بعضیا هم مشتاقانه دارن نگاه میکنن و منتظر دعوا هستن . سعی میکنم خودمو کنترل کنم .
    درو محکم میبندم و بدون گفتن حرفی میشینم تو ماشین و میرونم به طرف خونه .
    ماشین و جلوی در پارک میکنم و ازش پیاده میشم و کلیدمو از توی جیبم در میارم . میخوام درو باز کنم که صدای نفرت انگیزشو از پشت سرم میشنوم .
    - سلام
    بر میگردم و نگاهش میکنم . چیزی نمیگم که میگه: جواب سلام واجبه ها
    - چی میخوای؟
    - خوبی؟ من؟ یعنی نمیدونی چی میخوام؟
    - چی میخوای از من که گم نمیشی بری؟
    - خب ، من مثل اون ل * شی خجالت ..
    میپرم وسط حرفش و با عصبانیت میگم :ل *شی تویی و هفت جد و آبادت ، ببین فقط یه بار دیگه جرعت داری به زن من توهین کن . کاری میکنم که ..
    این بار اون میپره وسط حرفم و میگه: زنت؟ اوه . تا جایی که یادمه چند ماه قبل جدا شدین و الان زیر خروار ها خاک خوابیده!
    با صدای بلندی میگم: ببین ، گورتو گم کن از زندگیم و برو بیرون . کم زندگیمو به هم زدی؟ هان؟ تو اصلا آدمی؟
    با خونسردی و آرامش حرف میزنه و این کارش باعث میشه عصبانی تر بشم: ببین من از اولم گفتم ، تورو میخوام و تا به دستت نیارم و مال من نشی بیخیالت نمیشم!
    سرمو به عنوان تأسف تکون میدم و میگم: حیف تو که بهت بگم زن ، آبروی همه ی زنارو بردی .
    بدون توجه بهش درو باز میکنم و وارد حیاط میشم . صداشو از پشت در بسته هم میتونم بشنوم که میگه : بالاخره یه روزی مال من میشی!
    میرم تو خونه و درو محکم به هم میکوبم . میرم طرف سرویس بهداشتی و دست و صورتمو میشورم و با حوله خشک میکنم .
    همونطور که داشتم دستامو خشک میکردم به مچ دستم نگاه میکنم . دستمو میکشم مچم و زیر لب میگم: کاش نجاتم نمیدادی!
    حوله رو ول میکنم روی زمین و میرم طرف پذیرایی و روی کاناپه دراز میکشم و تلویزیون و روشن میکنم و فیلم عروسیمونو play میکنم .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    خیره میشم به صفحه تلویزیون . چرا نیست؟ چرا رفت؟
    دوسم نداشت که رفت؟
    دنیا میخنده و بغض به گلوم هجوم میاره . با اون صدای دلنشینش میگه پارسا و من چشمام تر میشن .
    راستی ، چرا رفت؟ کدوم مقصر بودیم؟
    چشمامو میبندم .
    - دنیا ، چرا نمیای؟ چرا باید دلخوش چند تا فیلم و عکس باشم؟
    دنیا ، دلم هواتو کرده . چرا نیستی؟ هوم؟
    میبینی حالمو و چیزی نمیگی؟ دیگه دوسم نداری نه؟
    دوسم نداری و رفتی . رفتی و منو هم با خودت بردی. دنیا ، من خاطره نمیخوام ، من روسری که بوی عطر موهای تو رو بده نمیخوام ! من عکسای تو رو که همه جای خونه هست و نمیخوام !من خودتو میخوام ، خودمو میخوام . آره ، خودمو میخوام !تو رفتی و روحمو و دلمو با خودت بردی . دیوونه شدم نه؟!
    رفتنت دیوونم کرد دنیا .
    " تنها در خلوت اتاق
    با هر چیزی می شود حرف زد
    با میز
    با گل های شمعدانی
    با هرچه که هست...
    اما من دیوانه ام !
    میان این همه هست
    با تو حرف می زنم که نیستی "
    میبینی رفتنت باهام چیکار کرد؟ من این دیوونگی رو دوست ندارم . آره ، دوست ندارم چون تو نیستی تا بهم بگی "دیوونه ی دوست داشتنی من "
    هنوز فیلم در حال پخشه ، هنوزم صدات تو خونه به گوش میرسه ولی میدونی ..
    من نمیشنومش ، صدای تو ، تو ذهنم نمیزاره چیزی رو بشنوم . دنیا ، دنیا ، دنیا ... میدونی بعد تو ..
    مکث میکنم . بعد تو ... بعد تو ... بعدتویی دیگه وجود نداره !
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    راستی بعد دنیا من چیکار کنم؟ بدون دنیا من چیکار کنم، چطوری نفس بکشم؟شاید بعد دنیا زنده بودنم و نفس کشیدنم دست خودم نباشه اما زندگی نکردنم که دست خودمه! بغض تو گلوم اذیتم میکنه، هنوز صدای دنیا و خنده هاش به گوش میرسه ، کاش واقعی بود. کاش همش یه فیلم نبود و الان دنیا اینجا بود .اشک به چشمام هجوم میاره ، داد بلندی میکشم و کنترل و با تمام قدرتم پرت میکنم طرف تلویزیون ، بغض تو گلوم داره خفم میکنه ، با دستای لرزونم چنگی به موهام میزنم و خیره میشم به ترک بزرگ روی صفحه تلویزیون و تو گذشته ها غرق میشم .
    از جام بلند میشم و میرم طرف آینه ی توی راهرو و به خودم خیره میشم . تو این چهار ماه که رفته فقط چند هفته قبل اونم به زور کارن صورتمو اصلاح کردم . ته ریش روی صورتم عذابم میده . نه اینکه از ته ریش بدم بیاد . نه نه ، بدم نمیاد اما دنیا دوست داشت .
    دنیا میگفت ته ریش بهت میاد مرد من و من همیشه سعی میکردم ته ریش داشته باشم ولی الان ..
    الان چی؟ دنیا رفته و من از خاطرات بیزارم ، دوستت دارم های دنیا هم خاطره هست ، نیست؟
    وقتی دنیایی نیست تا بگه دوستت دارم ، پس خاطره ای هم نباشه !
    از جلوی آینه میرم کنار و لعنتی ...
    صدای دنیا تو سرم میپیچه : مرد من با ته ریش دوست داشتنی ترمیشی ، ولی حق نداری ته ریش داشته باشیا . گفته باشم من حال و حوصله زندون و اینارو ندارم . میزنم دخترای مردمو میکشم بعد یه عمری آب خنک میخورم*
    آخ دنیا دنیا دنیا ، چرا رفتی؟ چرا؟
    میرم طرف حیاط و بعد از خونه میزنم بیرون . مهمه چه لباسی تنمه؟! نه نه، فکر نکنم مهم باشه .
    نمیدونم مقصدم کجاست؟ اینم مهم نیست !هیچی مهم نیست جز اون صدایی که تو ذهنم اکو میشه . صدای دوستت دارم دنیام . باید پیداش کنم ،باید برم پیشش و بهش بگم که دوسش دارم ،که من نامردی نکردم !
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    اطرافمو نگاه میکنم . نیست ، دنیا نیست . حتما رفته پارک همیشگی ! آره ،آره خودم تو اون چند ماه لعنتی میرفتم تو اون پارک و منتظرش میشدم و اون میومد . حتما امروزم میاد .
    بعد نیم ساعت میرسم . اطرافمو نگاه میکنم ، نیست!
    دنیا نیست !چشمامو میبندم و نفس عمیقی میکشم.
    میرم زیر یکی از درخت ها و بهش تکیه میدم .
    چشمامو میبندم . این روز ها نبود دنیا بیشتر از همیشه به چشم میاد . کاش حداقل زنده بود و میدونستم که خوشبخته .
    کاش بود و مثل اون چند ماه فقط از دور نگاهش میکردم . چرا نیست؟ لعنتی ، لعنتی لعنتی .
    من ، من دنیامو میخوام .چشمامو با صدای زنگ گوشیم باز میکنم و صفحه گوشیو نگاه میکنم .
    جواب میدم:
    - بله؟
    - پارسا کجایی؟
    - کاری داری بگو
    - د دیوونه بیا که بدبخت شدیم ، بیا خونه من کارت دارم!
    - چیشده کارن؟
    - فقط پاشو بیا خونه من زود باش
    - باشه ،باشه اومدم
    تماس و قطع میکنم و با بی حالی از جام بلند میشم و میرم طرف خونه کارن .
    بعد چند دقیقه تاکسی گیرم میاد و خودمو میرسونم خونه کارن و زنگ و میزنم .
    درو هل میدم و میرم تو حیاط . اطرافو نگاه میکنم و نفس عمیق میکشم .
    کاش برمیگشتم به اون روزی که دنیارو تو خونه کارن دیدم ، کاش !
    سرمو میچرخونم و کارن و میبینم که وایساده و داره نگاهم میکنه . نگاهش میکنم ، میاد طرفم و روبروم وایمیسته .
    خیره میشم بهش و میگم: چیشده؟
    - خوبی؟
    - نه ، چیشده؟
    - حالا بیا تو میگم بهت
    - میخوام برم خونه ، زود بگو کارن
    - درباره ی ..
    روشو ازم برمیگردونه و با کلافگی دستی به موهاش میکشه و با صدای آرومی میگه: درباره ی دنیائه ، طولانیه بیا تو تا بهت بگم
    - چی؟! دنیا؟ چیشده ؟ هان؟
    - بیا تو تا بهت بگم ، راستی ...
    نگاهش میکنم که میگه: پیمان تو خونه هستش و ..
    - اون اینجا چیکار میکنه؟ کارن تو چرا نمیفهمی من وقتی میبینمش خودمو به زور کنترل میکنم تا نکشمش؟
    - باید با هم حرف بزنیم پارسا ، بخاطر دنیا کوتاه بیا!
    چیزی نمیگم و جلوتر از کارن راه میفتم به طرف خونه .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    پشت سر کارن راه میرم ، کارن درو باز میکنه و میریم تو . خونه تو سکوت فرو رفته و هیچ صدایی جز قدم های من و کارن به گوش نمیرسه . بعد گذشتن از راهروی نسبتا طولانی وارد پذیرایی میشیم .
    بی توجه به پیمان نامی که روی مبل نشسته خودمو روی یکی از مبل ها پرت میکنم و رو به کارن میگم میشه بگی این مسخره بازی ها چیه؟
    کارن میخواد حرفی بزنه که پیمان اجازه نمیده و میگه: ببخشید وسط حرفت میپرم ولی بزار من توضیح بدم .
    بدون اینکه نگاهش کنم میگم: ترجیح میدم خود کارن بگه!
    پیمان: کارن هم کل ماجرا رو نمیدونه ، پس چه بخوای و چه نخوای من باید بگم!
    پلکامو روی هم فشار میدم و بخاطر اینکه زودتر حرفاشو بزنه و بره سکوت میکنم .
    چند لحظه نه کارن چیزی میگه و نه پیمان . صدای سرفه پیمان سکوت و میشکنه و بعد صداش و میشنوم که میگه : لطفا وسط حرفم نپرین و بزارین حرفمو بگم . اول اینکه باید بگم حرفایی که میزنم درباره ی دنیا و ...
    نفس عمیقی میکشه و میگه : درباره ی دنیا و مرگشه
    با کنجکاوی چشمامو باز میکنم و خیره میشم بهش .
    پیمان : قبل اینکه ، قبل اینکه به دنیا پیشنهاد ازدواج بدم اتفاقایی برای دنیا افتاد .
    - چه اتفاقی؟
    پیمان: یه فرد ناشناس بهش زنگ میزد و ... تهدیدش میکرد !
    - چی؟!
    به صورت پیمان و کارن خیره میشم . پیمان کلافه هست و کارن ... کارن انگار که این موضوع رو از قبل میدونست چون تعجب نکرد .
    - کی ..کی بود؟
    پیمان: نمیدونم کی بود ولی ، ولی از موضوع باردار بودن دنیا هم خبر داشت و تهدیدش میکرد .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    به پشتی مبل تکیه میدم و با کلافگی موهامو میکشم.
    لعنتیا ! لعنتی لعنتی اونا بهم قول داده بودن !
    با صدای خشدار کارن به خودم میام و نگاهش میکنم .
    کارن: من از موضوع خبر داشتم ، دنیا بهم قضیه تلفنارو گفته بود .
    پیمان : یه چیز دیگه هم هست ...
    کارن: چی؟
    - ماشینی که به دنیا زده بود و ... پیدا کردن و ..
    کارن : خب؟
    پیمان : طرف تو زندان خودکشی کرده و ماشین هم پلاکش دزدی بوده ، صاحب اصلی اون پلاک چند ساله که از ایران رفته ..
    کارن : یعنی ..
    حرفشو ادامه نمیده و از جاش بلند میشه و زیر لب با لحن ملتمسی میگه : واای ، وای یعنی ..
    پیمان سرشو تکون میده و میگه : امکانش هست
    از جام بلند میشم و میرم طرف حیاط ، همین که به نیمکت توی حیاط میرسم میشینم روش و چشمامو میبندم و سعی میکنم به هیچ چیزی فکر نکنم .
    هرکاری میکنم نمیشه ، فکرم درگیر یه جمله هست .
    اینکه کجای کارم اشتباه بود؟ کجارو اشتباه کردم؟ چرا من؟ چرا دنیا؟
    با صدای قدم هایی سرمو بلند میکنم که پیمان و مقابل خودم میبینم .
    کنارم میشینه و میگه : خیلی دوسش داشتی؟
    چیزی نمیگم که میگه : من خیلی دوسش داشتم
    نگاهی بهش میکنم و با پوزخندی میگم: معلومه
    - به ظاهرم نگاه نکن ، داغونم
    - قابل باور نیست
    - باور تو برام مهم نیست
    - پس چرا اینجایی؟ چی از جونم میخوای؟
    - چیزی نمیخوام که به نفع خودم باشه ، فقط ..
    نگاهش میکنم ک میگه: فقط میخوام قاتلای دنیارو پیدا کنم تا روحش در آرامش باشه و تو باید کمکم کنی
    چیزی نمیگم و میرم طرف در حیاط و از خونه میزنم بیرون .
    میرم طرف آرامگاه دنیا . آهی میکشم و زیر لب میگم: کاش بودی ، اونوقت به جای اینکه برم پیش یه سنگ قبر میومدم پیش خودت و به آغـ*ـوش میکشیدمت .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    بعد یه ساعت به مقصد میرسم . با قدمای لرزونی میرم طرف اون سنگ قبر سیاه رنگ که بهم دهن کجی میکنه و زانو میزنم . چشمامو میبندم و روی سنگ قبرو میبوسم .
    سکوت میکنم . یه عالمه حرف دارم ولی خجالت میکشم حرف بزنم ! بالاخره بعد چند دقیقه سکوت یه قطره اشک روی صورتم میفته .
    - دنیا ... من نمیخواستم ، به خودت قسم نمیخواستم دنیا . دنیا ، کاش بودی ، تو رفتی و منو هم با خودت بردی . من دلمو میخوام دنیا ، تو رفتی ولی یادگاری هات ، خاطره هات داره منو میکشه !پیمان میگه انتقام بگیریم ، آره دنیا؟ تو هم انتقام میخوای؟چشمامو میبندم و میزنم زیر گریه ، کی گفته مرد نباید گریه کنه؟
    اون مردی که گریه میکنه لوس نیست ، فقط کم آورده !دنیا ، کم آوردم ، یادگاری ها و خاطره هات دارن منو میکشن !
    - انتقام میخوای دنیا؟ من عامل مرگ تو بودم دنیا . من با کارام باعث رفتن تو شدم ! پیمان میخواد از قاتلای تو انتقام بگیره ، قاتل تو من بودم دنیا !شاید پیمان از من انتقام بگیره ، ولی خودم چی؟ چجوری میتونم از خودم انتقام بگیرم؟ هوم؟ تو بگو دنیا ، چیکار کنم؟
    چشمامو میبندم و بی توجه به اطراف خودمو به دست سیاهی میسپرم .
    ***
    با احساس دستی روی شونم چشمامو باز میکنم و اطراف و نگاه میکنم . خیره پیرمردی میشم که بیدارم کرده : پسرم چرا اینجا خوابیدی؟
    از جام بلند میشم و بعد سرفه کردن میگم: نمیدونم چیشد خوابم برد ، مرسی بیدارم کردین
    - خواهش میکنم .دیگه دیره بری خونه خودت ، ساعت یک شبه بیا خونه من ، من اینجا کار میکنم و خونمم همینجاست
    - نه ممنون از لطفتون ، ترجیح میدم برم خونه خودم ،با اجازه.
    بدون اینکه منتظر جوابش باشم دستامو میزارم تو جیب شلوارم و راه میفتم طرف خونه . سنگینی نگاهشو از پشت سرم حس میکنم ولی بی توجه بهش به راهم ادامه میدم .
    با رسیدن به خونه میرم آشپزخونه و یخچال و باز میکنم . مثل همه ی این چهار ماه کارن یخچال و پر از مواد غذایی کرده .سیبی برمیدارمو و بدون اینکه بشورمش مشغول خوردنش میشم .
    پشت میز میشینم و به روبروم خیره میشم .
    کجای کارم اشتباه بود؟ چرا به اینجا رسیدم؟ کدوممون مقصر بودیم؟
    هزار تا سوال تو ذهنم چرخ میخوره و حال بدمو بدتر میکنه .
    به پاکت سیگارم نگاهی میکنم ، کارم به جایی رسیده که سیگار هم آرومم نمیکنه .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    کلافه آهی میکشم و بعد خوردن دوتا آرامبخش میرم طرف اتاق و خومو پرت میکنم رو تخت و چشمامو میبندم . مچ دستمو میزارم روی چشمامو به چهار ماه لعنتی فکر میکنم ، چهار ماهی که از درد دوری دنیام مردم و زنده شدم .
    یاد حرف پیمان میفتم ، انتقام . لعنتی ، ازش بدم میاد !
    سیاهی اطرافم و سکوت خونه حس خوبی رو بهم منتقل میکنه ، تو کل چهار ماه اونقدر تو خونه بودم و فکر کردم که مغزم در حال منفجر شدنه . فردا باید برم دفتر و به کارهام برسم و بعدش با ساحل حرف بزنم . ساحلی که عزیز دنیام بود و الان منو مقصر میدونه .

    ****
    با حس دستی توی موهام چشمامو باز میکنم و نیم خیز میشم تو جام که کارن و میبینم که کنارم روی تخت نشسته و نگاهم میکنه . سرمو میزارم روی بالش و چشمامو میبندم .
    - اینجا چیکار میکنی؟
    - اومدم پیش رفیقم
    چیزی نمیگم که میگه : ناراحتی برم
    - لوس نشو
    - گفتم شاید دیگه حال و حوصله ی منو هم نداشته باشی
    - اگه ادامه بدی قول نمیدم ساکت بمونم و نزنمت
    از روی تخت بلند میشه و همونجور که میره میگه: تا من برات صبحونه آماده میکنم لباس بپوش و برو سر کارت
    - ساعت چنده؟
    - هشت و نیم
    از جام بلند میشم و میرم طرف حموم و دوش میگیرم . بعد ده دقیقه میام بیرون و همونطور که موهای سیاه رنگمو با حوله خشک میکنم میرم سمت آشپزخونه و پشت میزی که کارن چیده میشینم .
    کارنم میاد میشینه روبروم و بهم خیره میشه . چند لحظه اول چیزی نمیگم ولی بعد چند لحظه اعصابم خورد میشه و لقمه ی کره و عسلی که برای خودم گرفتم و میزارم روی میز و میگم : چیزی شده؟
    سرشو به عنوان اره تکون میده
    - اوتوقت چیشده که اینجوری بهم زل زدی؟
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    - تعجب کردم بعد چهار ماه به حرفم گوش کردی و داری مثل یه آدم رفتار میکنی ، اتفاقی افتاده؟
    - اتفاقی نیفتاده فقط خستم ، میخوام از شر این عذاب وجدان راحت بشم وگرنه من با خاطره های دنیا و یادش زندم و نفس میکشم .
    - امیدتو از دست نده ، میخوای چیکار کنی؟
    - چیو؟
    - شنیدی که دیروز پیمان چی گفت ، با حرفایی هم که تو بهم گفتی فکر کنم پیدا کردنش راحت باشه
    - نیست کارن!نیست ! اگه آسون بود من خودم چند ماه قبل دست به کار میشدم و الان عامل مرگ عشقم نبودم.
    - هزار بار گفتم الانم برای بار هزار و یکم میگم تو مقصر نبودی و نیستی
    همونطور که از پشت میز بلند میشم رو به کارن میگم: مقصرم کارن ، مقصرم ...
    صداشو میشنوم که میگه: تو مقصر نیستی پارسا ، به خدا تو مقصر نیستی
    پوزخندی میزنم ، "خدا" . من زودتر فراموشش کردم یا اون فراموشم کرد؟
    میرم طرف کمد و کت و شلوار و کراوات مشکی رنگی رو همراه پیرهن سیاه رنگ برمیدارم و میزارم روی تخت و مشغول پوشیدنشون میشم .
    بعد مرتب کردن موهام و خالی کردن ادکلن روی خودم عکس دنیارو که روی میز بود و برمیدارم و روش بـ..وسـ..ـه ای میزنم و زیرلب میگم: دوستت دارم عشقم
    بعد پوشیدن کفشام از اتاق میرم بیرون رو به کارن که تو آشپزخونه بود با صدای بلندی میگم: من دارم میرم ، توهم میای؟
    - نه ، تو برو میخوام خونتو مرتب کنم ادم دلش میگیره تو خونه.
    - باشه مرسی خداحافظ
    - فعلا
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا