کامل شده رمان مرز عشق و غرور | سها ن کاربر انجمن نگاه دانلود

نظرتون راجع به رمانم چیه؟آیا جذابیت داره برای ادامه؟

  • خوبه ، دوست دارم ادامش رو بخونم

  • بد نیست

  • خوب نیست


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

سها ن

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/07/31
ارسالی ها
423
امتیاز واکنش
20,932
امتیاز
683
سن
27
محل سکونت
رشت
سلام دوستای گلم نظر سنجی گذاشتم خوشحال میشم توش شرکت کنید.

ندا:

آروم لای چشام رو باز کردم،گیج بودم و خوب همه ی بدنم هم درد میکرد،هیچ درکی از اطرافم

واینکه کجام نداشتم به اطرافم نگاه کردم و یه دفعه یادم اومد دیشب یه زوج منو نجات دادن

صدای در اومد و بعدش اون خانومی که دیشب دیدمش داخل شد ، خواستم بلند شم که گفت:

راحت باش عزیزم،خوبی جاییت درد نمیکنه؟

_نه ممنون حالم خوبه تورو خدا ببخشید که شما رو هم تو دردسر انداختم

_نه این چه حرفیه زحمتی نبود راستش وقتی دیشب غش کردی مجبور شدیم کیفت رو بگردیم و

شناسنامت رو دیدیم .

احساس کردم فشارم افتاده همونطور نگاش کردم اگه بهش زنگ زده باشن چی؟

_ندا جان خوبی؟

_بل..بله ببخشید مزاحم شدم

_نه این چه حرفیه راستش ما میخواستیم به شوهرت یا یکی از اقوامت زنگ بزنیم که فکر کردیم

بهتره منتظر بمونیم بهوش بیای.

نفسم رو بعد از این حرفش بیرون دادم که با چشمای ریز نگام کرد.

_ممنونم ازتون خانوم

_دلارا هستم

_خوشبختم دلاراخانوم ،من بهتره که کم کم برم احتمالا خانوادم هم تا الان نگران شدن.

_خوب بله ولی من فکر میکردم فرار کردی!ولی حالا که اینطور نیست پس ما تو رو میرسونیم و

به همسرت هم توضیح میدیم که چه اتفاقی افتاده بود تا براش سوء تفاهم پیش نیاد.

خدای من کپ کردم این چی میگفت ببرنم پیش همسرم

نه نه نمیشه باید به چیزی بگم.

_ واای نه من دیگه مزاحمتون نمیشم خودم میگم بهش نیازی نیست.

آروم جلو اومد و روی مبل نشست و دقیق بهم نگاه کرد احساس میکردم کل ذهنم رو داره

میخونه ،سرم رو پایین انداختم تا به چشاش نگاه نکنم.

_که اینطور!میدونی نداجان اگه بخوای میتونی یه مدت اینجا بمونی تصمیمت رو که گرفتی بهم بگو.

این حرفو زد و رفت بیرون،این یعنی میدونه فرار کردم ولی برای چی پیشنهاد داد تو این خونه

بمونم؟برای چی بهم میخواد کمک کنه؟چطور میتونه اعتماد کنه؟از بس این سوالا توی سرم رژه

میرفتن که داشتم دیوونه میشدم

خودم رو پرت کردم روی تخت و به سر نوشتم فکر کردم

یعنی چی میشه؟ خدایا باید چیکار کنم؟

میتونم یه مدت اینجا بمونم تا یه جایی جور کنم باید از تهران خارج بشم چون حتما منو تو اینجا

پیدا میکنه آره من باید یه مدت به این خونه پناه بیارم.

دلارا:

نمیخواستم بدونه که ما همه چیزو راجع به اون میدونیم

میخواستم خودش با پای خودش به طرفمون بیاد پس باید گیجش میکردم.باید میفهمید که من

میدونم فرار کرده.

_دلارا گفتی؟

_نه

_نه؟چرا نگفتی

_چون میخواستم خودش بیاد سمتمون بعد همه ی مکالمه ای رو که بینمون اتفاق افتاده بود رو برای دانیال گفتم.

_آفرین عزیزم فکرت خوب بود ولی نباید این راضی شدنه بیشتر از یک هفته طول بکشه

_نگران نباش راضی میشه اینطوری خودشم میتونه
زندگیه تباه شدش رو پس بگیره.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    سلام به دوستای عزیزم من برگشتم بعد از یه مدت طولانی و باز هم بابت نبودنم عذر میخوام.

    "فلش بک ندا"

    اون روز اتفاقی وقتی رویا داشت با پدرم صحبت میکرد متوجه شدم که مهمونا در واقع

    خواستگار هستند.

    نمیدونم اون روز چطور شب شد،یه کت و شلوار صدری بهم پوشوندن.روبه روی آینه واستاده بودم و فکر میکردم

    که دیگه تا کجا میخوان پیش برن؟

    مگه من باهاشون چیکار دارم که ازدواجمم زوری شده؟

    آخ مامان،مامان قشنگم کجایی که ببینی دختری که میگفتی جونت به جونش وصله رو چقدر آزار میدن؟

    دارن آیندم رو رقم میزنن مامان چیکار کنم؟

    "
    کاش نمیگذشت کودکی،دوران خوش بوی مادر و صدای غر هایش، حالا که نیست غر هایش را

    مرور میکنم تا آروم شوم."

    روی تخت نشسته بودم و فکر میکردم باید کاری میکردم

    باید جلوی این ازدواج رو میگرفتم.

    نه من نباید اجازه میدادم که مهمترین تصمیم زندگیم هم توسط دیگران گرفته شه.

    از اتاق بیرون رفتم بابا تازه رسیده بود،حالا دیگه حتی پیش خودمم نمیتونستم اسمش رو بگم،بعد

    از اون همه کاری که باهام کرد هیچ وقت نمیتونم ببخشمش.

    رفتم جلو و سلام کردم.

    _چیه کاری داری؟

    _میتونم باهاتون صحبت کنم؟

    _میشنوم.

    نشستم رو مبل و بهش نگاه کردم و گفتم بابا شما از وقتی مامان مرد دیگه پدر من نبودید

    رفتارتون کلا تغییر کرد و از وقتی هم که ازدواج کردید و رویا رو به عنوان خانوم این خونه آوردید

    من حتی همون یه ذره محبت رو هم از دست دادم.

    شما هم همراه شدید با زنتون برای آزار و اذیت من.

    من شدم کلفت خونه ی پدرم.ولی همیشه ته دلم میگفتم

    هرچی باشه اون پدرته ،هم خونته هیچوقت به بدبختیت راضی نمیشه.

    _خوب که چی؟ چرا اینا رو میگی؟

    _بابا ازتون خواهش میکنم من رو مجبور به ازدواج نکنید.

    من نمیخوام تمام عمرم مجبور بشم کسی رو تحمل کنم که دوستش ندارم.

    اگه...اگه فکر میکنید من جای شما رو تنگ کردم،حاضرم که... حاضرم که از اینجا برم تا شما توی آرامش زندگی کنید.

    _چی میگی ندا؟ها هیچ میفهمی؟ من پدرتم و میگم این آدم بدرد تو میخوره،خیلی پولداره و اگه

    یه پسرم براش بیاری میشی ملکه امپراطوریش زنای قبلیش براش پسر نیاوردن فقط سه تا دختر از

    سه تا زن اولش داره.

    _چی زن داره؟

    _نه طلاقشون داده.

    توی این لحظه فقط مرگم رو از خدا میخوام که چرا که پدرم من رو داره به پول میفروشه
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    زمان حال

    دانیال:

    تو تراس نشسته بودم و داشتم فکر میکردم که دیدم دلارا همراه ندا اومدن پیشم.

    _دانی چیکار میکنی تنهایی

    _هیچی عزیزم فکر میکردم ،ندا خانوم شما خوب هستید؟

    _بله به لطف کمک شما! راستش من یه سری مشکلاتی داشتم که..که چطور بگم،راستش من با

    شوهرم مشکل دارم،اون همش در حال اذیت کردن منه به خاطر همینم من نصف شب فرار

    کردم،راستش رو بخواید چطور بگم

    من ...من باردارم.

    _دلارا_چی؟بارداری؟ پس چرا فرار کردی نمیگی یه بلایی سر خودت و بچت میاد

    _من شوهرم نمیدونه ۱ ساله که ازدواج کردم ،میترسم ازش اگه...اگه بچم پسر نباشه ازم میگیردش

    و ولم میکنه مثل بقیه زناش که سه تا دختر داره از سه زن مختلف

    _واای خدای من !حالا میخوای چیکار کنی؟

    _شما بهم یه پیشنهادی دادید هنوزم سرش هستید؟

    _این که یه مدت اینجا بمونی؟

    _بله اگه اجازه بدید حاظرم که براتون کار کنم تا سربار نباشم.

    _نه این چه حرفیه تو میهمان ما هستی مگه نه دانیال؟

    _بله حتما شما میهمان ما هستید و من خوشحال میشم که بتونم کمکتون کنم.

    _خیلی خیلی ممنونم ازتون نمیدونم چطور باید ازتون تشکر کنم.

    _بهتره بری استراحت کنی ندا جان هرچی باشه تو یه جون دیگه هم داری حمل میکنی

    _من واقعا ممنونم ازتون پس با اجازه ی شما من رفتم.

    من و دلارا به هم نگاه کردیم و یه لبخند به همدیگه زدیم.

    فک کنم داره نقشمون میگیره

    _آره ولی دانیال این دختر بارداره براش خطر نداشته باشه

    _نه نگران نباش اون کثافت بفهمه که ندا بارداره به بهترین شکل ازش نگهداری میکنه نترس

    درستش میکنم.
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    فلش بک ندا:

    وقتی از پیش پدرم بلند شدم و به اتاقم رفتم نتونستم خودمو کنترل کنم و بغضم ترکید و شروع

    کردم به گریه آخه خدای من چرا من اینقدر تنهام ؟

    چرا هیچکسو ندارم که بهش پناه ببرم؟

    آخ مامان مامان قشنگم حالا من چیکار کنم؟

    هرجوری باشه باید راهی پیدا کنم من باید فرار کنم نمیتونم بمونم و تباه شدن زندگیم رو ببینم.

    اون روز هرجور بود شب شد،رویا اومد توی اتاق و بهم گفت:ببین دختر شانس زده در خونت و

    یکی که فوق پولداره اومده تو رو بگیره بهتره عاقل باشی و کاری نکنی کخ بعدش پشیمون بشی

    متوجهی که؟

    _بله

    _خوب خوبه چون اگه بخوای کاری کنی که ما آبرومون بره یا این ازدواج سر نگیره من خودم

    زندگیتو از اینی هم که هست جهنم تر میکنم دانشگاه و هرچی که دوست داری روهم از دست

    میدی پس بهتره عاقلانه فکر کنی و کاری نکنی که پشیمون بشی.

    بعد از اینکه سخنرانیه طولانیش رو کرد از اتاق بیرون رفت و چند دقیقه بعد صدای زنگ بلند شد

    بیرون رفتم و منتظر شدم تا این به اصطلاح خاستگارها وارد بشن.

    یه خانوم مسن که یه عصای سلطنتی دستش بود و از قیافش غرور میبارید به همراه یه

    زن جوونتر و در آخر یه مرد خوشتیپ که به ۴۰_۴۵ سنش میخورد وارد شدن...
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    سلام خوبید راستش از بس تشکرا کمه هیچ انگیزه ای برای ادامه پیدا نمیکنم لطفا هرکی میخونه یه تشکر بزنه

    پدرم مهمونا رو راهنمایی کرد تا بشینن تموم چهار ستون بدنم میلرزید نگاه کردن به این خانوم

    مسن هم که خیلی سخت بود یه جوری نگات میکرد که انگاری داره تمام ذهنت رو میخونه و منم

    از ترسم ترجیح میدادم به زمین نگاه کنم تا به چشمای اون خانوم.

    این آقا هم که اسمش داریوشه نمیدونم یه جور استرس به هم تزریق میکنه چشماش یه برق

    خاصی داره که آدمو میترسونه.حداقلم که به بیست سالی از من بزرگتره!

    فقط این خانومه که فک کنم خواهرش باشه یه آرامش به آدم تزریق میکنه چشاش که خیلی

    مهربون میزنه!همینطور داشتم این خواستگار های به ظاهر محترم رو بررسی میکردم که یه دفعه

    صدایه نکره ی رویا به گوشم رسید که میگه برم چایی بیارم.

    از جام بلند شدم تا برم چایی بیارم احساس میکردم که زانو هام در حال لرزشه با هزار بدبختی چند

    تا چای ریختم و وارد حال شدم اول از همه به سمت مادر داریوش،وای خدای من!من از ‌کی تا

    حالا این مردی رو که تازه دیدم به اسم صدا میکنم؟!

    با هزار بدبختی سینی رو سفت چسبیده بودم تا لرزش دست هام معلوم نشه ولی فک کنم که

    این خانوم فهمیدن و یه پوزخند هم به من زدن که ناخداگاه اخم هام تو هم رفت،برای چی پوز خند

    میزنه متنفرم از این حرکت.بعد جایی رو به سمت خواهرش بردم که لبخند مهربونی زد و گفت:به

    به مرسی عروس خانوم این چایی خوردن داره!

    __ خواهش میکنم نوش جان.

    واقعا هم که خواهرش خیلی خانوم خوبی بود.

    و در آخر چایی رو به سمت آقا داریوش بردم که ایشون هم از همون پوز خند های مادرش روی

    لبش بود و منم خوب آی لجم گرفت آی لجم گرفت عمدا سینی رو وقتی میخواست چایی برداره

    کج کردم که ریخت رو شلوارش و دادش رو به هوا برد آخه چایی بدجور داغ بود..‌
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    همه یدفعه به سمت داریوش یورش بردند و حالش رو پرسیدند.

    پدرم هم با عصبانیت فراوان گفت:

    حواست کجاست دختر؟ نمیتونی یه سینی رو عین آدم نگه داری؟همه رو ریختی رو داریوش خان.

    _اشکال نداه ارسلان خان اتفاقه دیگه میفته!

    _شما باید دختر دست و پا چلفتی من رو ببخشید،

    آهای دختر برای چی اونجا واستادی و داری من رو برّ و برّ نگاه میکنی؟!

    سریع داریوش خان رو به اتاقت ببر و یکی از شلوار های تازه‌ی من رو به ایشون بده بپوشن.

    _چشم.

    به سمت اتاقم قدم براشتم که آقا داریوش هم همراهم پشت سرم اومد.

    حالا که از عصبانیتم کم شده و دارم فکر میکنم میبینم که عجب اشتباهی مرتکب شدم!

    چون رویا و ارسلان خان مطمئنا به سختی تلافیش رو سرم در میارن.

    با اعصاب خراب یکی از شلوارایی رو که ارسلان خان تازه خریده بود و ازش استفاده نکرده بود

    برداشتم و برای آقا داریوش بردم تا بپوشه.

    همونجور اونجا ایستاده بودم و داشتم نگاهش میکردم که بهم یه جوری نگاه کرد که به شدت

    ترسیدم،یه دفعه بهم گفت برو بیرون دیگه میخوام شلوارم رو عوض کنم!

    رسما از خجالت آب شدم درحالی که قرمزی گونه هام رو احساس میکردم دویدم و از اتاق بیرون

    اومدم

    تا از اتاق خارج شدم صدای خنده ی این آقا داریوش هم بلند شد که باعث شد بیشتر خجالت بکشم و خودمو سرزنش کنم.

    همینطور داشتم فکر میکردم که یک دفعه ای صدای داریوش خان اومد که داشت منو صدا میکرد،

    منم بعد از در زدن و اجازه ی ورود داخل شدم و رفتم روی یکی از صندلی ها نشستم.

    اصلا سرمم بلند نکردم که ببینم کجاست؟

    داشتم به دستام نگاه میکردم که گفت:

    این کارت رو پای بچگیت میزارم خوشم نمیاد دوباره از این کارا ازت ببینم.

    _ببخشید داریوش خان!ولی چرا من؟ چرا من رو انتخاب کردید؟ من مطمئنم دختر برای شما زیاده.

    _درسته دختر برای من ریخته ولی چرا تونه؟

    _من رو ببخشید که انقدر رک میگم.

    _اشکال نداره بگو.

    _شما حداقل ۲۰ سال از من بزرگترید!

    راستش من از وقتی مادرم فوت کرد دیگه زندگی نکردم فقط و فقط روزمرگی داشتم.

    شدم کلفت خونه ی پدرم و غلام حلقه به گوششون!

    ولی دیگه حداقل برای ازدواجم دوست دارم خودم تصمیم بگیرم،دوست دارم اول عاشق یکی

    بشم و بعد ازدواج کنم.

    _ببین دختر جون عشق و عاشقی فقط برای فیلم ها و رماناست!

    تو باید واقع بین باشی.اگر که با من ازدواج کنی زندگیت تغییر میکنه،اگر که زن حرف گوش کنی

    باشی میتونی خانومی کنی،میتونی درست رو بخونی و من همه چیز رو در اختیارت قرار میدم

    ولی اگر کاری رو که خلاف میل من باشه انجام بدی تضمین نمیکنم ممکنه چه رفتاری از من سر بزنه!

    داشتم به حرفایی که داریوش زده بود فکر میکردم

    منه احمق اونموقع فکر میکردم که اگه ازدواج کنم از این شرایط نجات پیدا میکنم.

    ولی دریغ از اینکه از چاله دراومدم و افتادم توی چاه.
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    ببخشید سر قولم نموندم به شدت سرما خوردم.

    گاهی اونقدر تو شرایط بدی هستی که مجبوری بین بد و بدتر یکیو انتخاب کنی و من تو اون

    شرایط ترجیح دادم بده رو انتخاب کنم.

    _من با شما ازدواج میکنم

    _خوبه دختر جون پس بهتره بریم تا اعلام کنیم که قراره ازدواج کنیم.

    بلند شد و منم کنارش قرار گرفتم که دستای منو توی دستای گرمش گرفت،نمیدونم چرا یه لحظه

    یه برق عمیقی از وجودم رد شد نمیدونم که چرا یه دفعه قلبم به تپش افتاد،شاید چون اینقدر که محبت ندیده بودم همینم برام کلی بود.

    از اتاق با هم دیگه خارج شدیم و به حال رفتیم که رویا گفت خوب شیرینی بخوریم ؟

    داریوشم به من نگاه کرد و یه بـ..وسـ..ـه به دستم زد که

    همه با این حرکت شروع به کل کشیدن کردن.

    بعد از این اتفاقا همه چی رو دور سریع افتاد و کارا انجام شد و حالا من اینجام توی ماشین کنار

    همسر قانونیم و دارم به سمت خونمون میریم.

    (بچه ها از اینجا به بعد توی فاز جدیدی از رابـ ـطه و زندگی ندا میشیم که امروزه خیلی ها این گرایشو دارن به اسم اختلـال رفـتاری که شامل اربـاب و بـرده میشه)

    وارد خونه شدیم یه عمارت خیلی خیلی بزرگ

    داریوش منو از پشت بغـ*ـل کردو تو دستاش گرفت که از ترس گردنشو سفت چسبیدم و گفتم

    وای داریوش الان میفتم

    _ندا اینو یادت باشه من مراقب توام وتا تو توی دستای منی ازت محافظت میکنم و نمیزارم

    اتفاقی برات بیفته.

    بعد از این حرف از خود بی خود شدم وصورتشو بـ..وسـ..ـه بارون کردم که داریوش شروع کرد به خندیدن.

    وارد اتاق شدیم و منو روی تخت گذاشت و گفت ندا باید یه چیزی بهت بگم

    _چی؟
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    چیزی که میخوام بگم برا خیلی مهمه ندا ما اینجا خدمتکار داریم و همه چی ولی من گرایش دارم به اختلـال رفـتاری.

    _اینی که میگی چیه؟

    _ ببین من یه مستر هستم این رابـ ـطه مستر و اسلیو(بـرده)داره من رابطم باید خشن باشه تو باید

    بشی بـرده ی من و بدون تو جزو دارایی های من به حساب میای ارزشمند ترین دارایی

    _من نمیفهمم اینجا هم باید بشم کلفت؟

    _ نه عزیرم تو اینجا خانوم همه ای بـرده ی من سرور بقیس تو فقط برای من غرورتو میشکنی تو همه چیزت برای منه

    قانونش اینه تو باید کارایی که من میخوام و انجام بدی این مثل یه بازیه قانون داره اگه حتی

    کوچکترین اشتباهی کنی تنبیه میشی.

    خوب خانومی از بین حیوونا کدومو بیشتر دوست داری؟

    _من گربه

    _خب پس تو از امروز میشی پیشی کوچولوی ملوس من.

    اون شب با داریوش یکی شدم اون واقعا خشن بود صبح روز بعد خودمو تو آغوشش پیدا کردم

    _صبح بخیر پیشی کوچولو ی من

    _صبح بخیر داریوش

    _حالت خوبه درد نداری؟

    _نه زیاد نیست طبیعیه

    به خدمتکار دستور یه صبحونه مقوی رو داد و مجبورم کرد همه رو تا ته بخورم.

    اون لحظه فکر میکردم من برای این مرد هر کاری میکنم و من اونو واقعا به شکل اربابم میدیدم

    و خودم رو بره ای که کاملا محتاج اغوش اربابشه ولی من هیچی نمیدونستم هیچی

    "
    آغـ*ـوش تو
    تنها دروازه ایست
    که برای فتحش
    باید اول تسلیم شد "
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    زمان حال

    دلارا:

    باورم نمیشد ندا همینجور داشت سرنوشتشو برام میگفت که یهو حالش بد شد نفهمیدم چیکار

    کردم هول شده بودم چند بار زنگ کنار تخت رو فشار دادم و با عجله دانیال رو صدا میکردم که

    در با شدت باز شد و دانیال وارد شد

    _اینجا چه خبره؟ دلارا چی شده؟

    _ندا ندا بیهوش شده

    _چی؟ چه طور ممکنه؟ مگه چی شد؟

    _دانیال الان وقت این حرفا نیست باید ببریمش بیمارستان

    _نه نمیتونیم بیمارستان ببریمش الان به دکتر زنگ میزنم که بیاد اینجا

    _هر کاری میکنی سریعتر.نجلا چرا همینطور اونجا واستادی برو اب قند بیار یه چیزی بیار زود باش

    _چشم خانوم.

    _الو سلام ببین یکی غش کرده خودتو زود برسون.

    نبضش؟ بزار ببینم !کنده عجله کن پسر حاملس زود باش.

    _چی شد؟

    _راه افتاد الان میرسه

    _بفرمایید خانوم

    اب قند و گرفتم یه خورده رو صورتش اب پاسیدم یه خورده هم بهش اب قند دادم

    _چرا بهوش نمیاد دانیال؟

    _نگران نباش الان دکتر میرسه

    -قربان دکتر کامران اینجان

    -زود راهنماییشون کن

    _سلام پسر چی شده؟

    _کامران نمیدونم یه دفعه غش کرد

    _خیله خوب شما بیرون باشید.


    دانیال:

    دلارا چه اتفاقی اغتاد این دختره چرا یه هویی غش کرد؟

    _داشت داستان زندگیشو میگفت یه دفعه اینطوری شد. اگه چیزیش بشه چی؟

    دلارای من داشت عین ابر بهار اشک میریخت بغلش کردمو سرشو رو سینم گزاشتم

    _هیشش هیشش چیزی نمیشه زندگیم اروم باش همهه چی حل میشه

    _داشت میگفت داریوش به اختلـال رفـتاری گرایش داره که حالش بد شد دانیال

    _وای خدای من اختلـال رفـتاری یه گرایشه که خشونت توش زیاده و اگه بخوایم اینو به داریوش نسبت بدیم که از نظر روحی هم مشکل

    داره نمیتونم تصور کنم ندا چی کشیده

    این گرایش باید دو طرفه باشه وگرنه یکیشون اسیبای جدی میبینه
    _
     
    آخرین ویرایش:

    سها ن

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/07/31
    ارسالی ها
    423
    امتیاز واکنش
    20,932
    امتیاز
    683
    سن
    27
    محل سکونت
    رشت
    دلارا:

    حال ندا بهتر شده بود و من اومده بودم بفهمم تا چی باعث شده این دختر تا این حد شکننده باشه

    دانیال میشه راجع به این اختلـال رفـتاری توضیح بدی این اصلا چیه که باعث شده این دختر با

    یاداوریش یه شوک قوی رو پشت سر بزاره؟

    _میدونستم این سوالو میپرسی به همین خاطر هم این اطلاعات رو برات اوردم بیا بهتره خودت راجعش بخونی.

    "
    اختلـال رفـتاری (BDSM) مخفف چهار اصطلاح انگلیسی‌ Bondage (مهاربندی)،‌ Discipline (نظم)، Dominance & submission

    (سروری/بردگی جنـ*ـسی) و sadism & masochism (سادومازوخیسم) می‌باشد و به چهار رفتار زیر

    در رابـ ـطه جنـ*ـسی اشاره می‌کند:

    • علاقه به بسته شدن یا بستن و محدود کردن فیزیکی فرد در رابـ ـطه؛ این مساله ممکن است
    • از یک بستن ساده دست تا یک سیستم پیچیده که نیازمند نیم ساعت آماده‌سازی است گسترده باشد.
    • علاقمندی به نظم و انضباط دادن و اقداماتی که موجب مطیع شدن فرد در رابـ ـطه جنـ*ـسی می‌شود. مثلا درخواست شکلی از رفتار با تحکم و تحمل چیزی که احتمالا راحت نیست. قابل توجه است که هرچقدر رابـ ـطه عمیق‌تر باشد دیسیپلین، وارد مسایل خصوصی‌تر می‌شود.
    • دامینیشن که در آن فرد غالب دوست دارد قدرتمند باشد و قدرتش را اعمال کند و سابمیشن که در آن فرد، علاقمند است که قدرت روی او اعمال شود و اختیاری از خودش نداشته باشد.
    • رابـ ـطه سادومازوخیسمی که آزار دادن و آزار دیدن در آن مرکزیت دارد. در واقع یک طرف با رفتار
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
      از شکنجه و تنبیه پارتنر لـ*ـذت می‌برد و فرد دیگر با رفتار
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
      از تنبیه شدن و شکنجه شدن لـ*ـذت می‌برد.
    نکته قابل توجه در بی ‌دی ‌اس‌ ام (BDSM) این است که رضایت هر دو طرف یک پیش شرط ضروری است. در واقع نوعی رفتار توافقی بین دو یا بیشتر از دو نفر است که نقش‌های آن مکمل یکدیگر ولی‌ نامساوی هستند و با هدف رسیدن به لـ*ـذت و هیجان روحی، جسمی، جنـ*ـسی و تخلیه روانی-هیجانی صورت می‌گیرد.

    اختلـال رفـتاری (BDSM) شامل گستره وسیعی از فعالیت‌ها است که دامنه و نوع این فعالیت‌ها

    را هر کس با شناخت از خود تعیین می‌کند، بسیاری از فعالیت‌هایی که تحت عنوان BDSM انجام

    می‌شوند ممکن است از سوی جامعه و حتی برخی روانشناسان، جز انحرافات جنـ*ـسی یا اخلاقی

    محسوب شوند. امروزه هزاران نفر در سراسر جهان در این روش زندگی مشارکت می‌کنند، گروه‌ها

    و انجمن‌های زیادی وجود دارند، سایت‌ها و جوامع مجازی زیادی هم به آن می پردازند. همچنین با

    توجه به گستردگی دامنه این رفتار افراد بسیار زیادی وجود دارند که بدون اینکه دقیقا از این

    مطالب آگاه باشند، در زندگی خصوصی خود برخی فعالیت‌های اختلـال رفـتاری (BDSM) را برای

    رسیدن به لـ*ـذت جنـ*ـسی بیشتر تجربه می‌کنند.

    علت تمایل به اختلـال رفـتاری (BDSM) چیست؟
    • ادعا می‌شود که اختلـال رفـتاری از سواستفاده جنـ*ـسی در کودکی نشات می‌گیرد اما برخی تحقیقات نشان داده‌است که درصد افرادی که حوادث و رویدادهای آسیب‌زایی را در کودکی خود تجربه کرده‌اند، در بین کسانی که به اختلـال رفـتاری (BDSM) تمایل دارند تفاوتی با سایر گروه‌های اجتماعی ندارد. البته هنوز عده‌ای از روان شناسان عقیده دارند که تجاربی در اوایل رشد جنـ*ـسی می‌تواند تاثیری عمیق روی شخصیت جنـ*ـسی فرد در دوره‌های بعدی زندگی بگذارد. درهرحال امیال سادومازوخیستی ظاهرا در سنین مختلف شکل می‌گیرد. بعضی افراد گزارش کرده‌اند که قبل از بلوغ چنین امیالی داشتند، درحالی‌که بقیه تا قبل از بلوغ آن‌ها را کشف نکرده بودند. طبق یک مطالعه، اکثر سادومازوخیست‌های مرد (۵۳درصد) قبل از ۱۵سالگی به این موضوع علاقه پیدا کردند درحالی‌که اکثر زنان (۷۸درصد) بعد از این سن چنین احساساتی پیدا کردند ولی شیوع سادومازوخیست دربین جنسیت نامعلوم است. علی‌رغم اینکه
      Please, ورود or عضویت to view URLs content!
      کمتر از مردها آشکار است، بعضی مطالعات بیان می‌کنند که میزان داشتن فانتزی‌های سادیستی بین مردان و زنان برابر است.
    • از نگاه دیگر گفته می‌شود علت لـ*ـذت بردن افراد سادومازوخیسم از رفتارهای سادومازوخیستی برای عده‌ای به منزله یک راه گریز درمانی است؛ گریز از استرس‌های زندگی، مسئولیت یا احساس گـ ـناه و برای عده‌ای دیگر، بودن تحت تسلط یک شخص قوی احتمالا باعث ایجاد احساس امنیت و حفاظت می‌شود. ممکن است این افراد با کسب تایید و موافقیت شخص دیگر، به رضایت برسند و از طرف دیگر، یک سادیست به خاطر داشتن قدرت و تسلط و یا با آزار دادن مازوخیست لـ*ـذت می‌برد. اگرچه درک این موضوع سخت است که سرانجام چه چیزی این تجریه‌های احساسی را به لـ*ـذت جنـ*ـسی متصل می‌کند و یا از ابتدا چگونه این ارتباط به وجود می آید؛ دکتر جوزف مرلینو، نویسنده و روان پزشک مدعی است که یک رابـ ـطه سادومازوخیست، مادامی که با رضایت دوطرف باشد، یک مشکل روانی نیست مگر اینکه یکی از طرفین ناراضی بوده و دچار سختی شود و یا باعث خللی در زندگی شخصی یا حرفه‌ای آنان گردد، در آن صورت یک مشکل روانی محسوب می‌شود.
    • واقع بینانه‌ترین جواب به این سوال که چرا برخی از افراد به اختلـال رفـتاری (BDSM) تمایل دارند این است که به احتمال زیاد عوامل ژنتیکی و ارثی، رشد و تربیت کودکی، محیط اجتماعی، تحصیلات و کسب اطلاعات جدید همگی تا حدی در ایجاد این تمایل موثر هستند و نمی‌توان هیچ کدام را به تنهایی ریشه آن دانست اما سهم دقیق هر یک در ایجاد تمایل به اختلـال رفـتاری (BDSM) نیز به طور کامل روشن نیست. تحقیقات جدید که در موسسات تحقیقات روانشناسی انجام شده‌است تخمین می‌زند که بین 15-30 درصد بزرگسالان در کشورهای غربی حداقل بعضی تمایلات اختلـال رفـتاری (BDSM) را دارا هستند.

    بر پایه یک مطالعه نشان داده شده که افراد با گرایش‌های بی‌دی‌اس‌ام نسبت به گروه شاهد، دارای ویژگی‌های شخصیتی نامطلوب‌تری نیستند و واقعیت این است که هیچ ارتباط اثبات شده‌ای بین رفتارهای اجتماعی یک فرد و رفتارهای جنـ*ـسی او وجود ندارد. تفاوت در تمایلات جنـ*ـسی افراد با رفتارهای اجتماعی بسیار زیاد است و هرگز نمی‌توان با مشاهده رفتار یک نفر در زندگی عادی و یا دیدن رفتار او در رابـ ـطه, این دو را پیش‌بینی کرد."

    _خدای من باورم نمیشه که این دختر تحت این فشار بوده باشه دانیال اون رسما تحت شکنجه بوده ما نمیتونیم برای ادامه ی نقشه مون ار اون استفاده کنیم.

    _نقشه؟

    _خدای من ندا کی بیدار شدی؟...
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا