fatemeh t
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2017/01/23
- ارسالی ها
- 171
- امتیاز واکنش
- 4,336
- امتیاز
- 416
منوآروم تکیم دادبه دیواره کوه ورفت پایین پام نشست پاموگرفت تودستش یه تکون آروم دادش که دادم بلندشد
-آی آی نکن آیــــــــــــــــی
سهرابی-گفتی اسمت چی بود؟
خاک توسرت چه وقته این سواله آخه
-دیووونه آخه.....
یهوپاموپیچیدوصدای تق بلندپام دراومدازته دلم جیغ کشیدم.
-آی آی آی واااااااای خدالهت کنه بت بخندم واااااااااای مامان
سهرابی-وای سرم رفت تکون بده ببینم
چشمام گرد شد باخنده گفت
-پاتومیگم تکون بده
یه چشم غره اساسی بهش رفتم وپام روتکون دادم میتونستم تکون بدم فقط کناره های مچ پام درد میکرد
سهرابی-درنداری؟
-میتونم تکون بدم ولی مچم دردمیکنه
-خوب طبیعیه
سپهر-هی میگم کوه خطرداره ها گوش نمیدین که
-اوه حالا مگه چی شده نمردم که
سپهر-ولی درشُرفش بودی
لاله-ا سپهرزبونتو گازبگیر
سپهر-آخ
لاله باعجله گفت
-چی شد؟
سپهر-زبونم...
لاله-زبونت چی؟
سپهر-گازگرفتم دیگه
همگی خندیدیم لاله یه دیوونه بهش گفت واومد طرف من باخسروکمک کردن بلند شدم لنگ لنگ وآروم راه میرفتم.رفتیم بالا وسرجای همیشگیمون نشستیم.سپهرهمون روزمین درازکشیدوگفت
-آخی خسته شدم چقدراه بودا
-خوبه روهم رفته کولا ده دیقه بود.
-خودش کلیه
ماهان-بچه ها بشینین یه خستگی دربیاریم بعد یه فکری واسه بعدمیکنیم
هممون نشستیم پاموکه دردمیکرد درازکردم روزمین.
-وووویــــــــی
خسرو-چی شد
قیافم ازدرد مچم جمع شده بود
-هیچی
سهرابی بلند شد داشت برمیگشت سمت ماشین
سپهر-محمدکجا نیومده داری میری؟
سهرابی خندیدگفت
-برمیگردم الان
-آی آی نکن آیــــــــــــــــی
سهرابی-گفتی اسمت چی بود؟
خاک توسرت چه وقته این سواله آخه
-دیووونه آخه.....
یهوپاموپیچیدوصدای تق بلندپام دراومدازته دلم جیغ کشیدم.
-آی آی آی واااااااای خدالهت کنه بت بخندم واااااااااای مامان
سهرابی-وای سرم رفت تکون بده ببینم
چشمام گرد شد باخنده گفت
-پاتومیگم تکون بده
یه چشم غره اساسی بهش رفتم وپام روتکون دادم میتونستم تکون بدم فقط کناره های مچ پام درد میکرد
سهرابی-درنداری؟
-میتونم تکون بدم ولی مچم دردمیکنه
-خوب طبیعیه
سپهر-هی میگم کوه خطرداره ها گوش نمیدین که
-اوه حالا مگه چی شده نمردم که
سپهر-ولی درشُرفش بودی
لاله-ا سپهرزبونتو گازبگیر
سپهر-آخ
لاله باعجله گفت
-چی شد؟
سپهر-زبونم...
لاله-زبونت چی؟
سپهر-گازگرفتم دیگه
همگی خندیدیم لاله یه دیوونه بهش گفت واومد طرف من باخسروکمک کردن بلند شدم لنگ لنگ وآروم راه میرفتم.رفتیم بالا وسرجای همیشگیمون نشستیم.سپهرهمون روزمین درازکشیدوگفت
-آخی خسته شدم چقدراه بودا
-خوبه روهم رفته کولا ده دیقه بود.
-خودش کلیه
ماهان-بچه ها بشینین یه خستگی دربیاریم بعد یه فکری واسه بعدمیکنیم
هممون نشستیم پاموکه دردمیکرد درازکردم روزمین.
-وووویــــــــی
خسرو-چی شد
قیافم ازدرد مچم جمع شده بود
-هیچی
سهرابی بلند شد داشت برمیگشت سمت ماشین
سپهر-محمدکجا نیومده داری میری؟
سهرابی خندیدگفت
-برمیگردم الان
آخرین ویرایش: