کامل شده رمان بی تو هرگز | mobina mahbob کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

mobina mahbob

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/01/18
ارسالی ها
52
امتیاز واکنش
145
امتیاز
146
نام
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:بی تو هرگز
نام نویسنده :مبینا محبوب
ژانر
Please, ورود or عضویت to view URLs content!
:غمگین و عاشقانه
نام تأیید کننده: KIMIA_A
دیدی وقتی یه بادوم تلخ میخوری؟
سریع بعدش چند تا بادوم شیرین میخوری تا تلخیش از بین بره
تو دیگه لذتی از بادوم های شیرین نمیبری
فقط میخوای اون تلخی رو فراموش کنی
وقتی هم اون تلخی تموم شد .........
دیگه میترسی بادوم بخوری
که نکنه دوباره تلخ باشه
عشق مثل اون بادوم تلخه
بعدش با ادمای زیادی میری
ولی فقط برای فراموش کردن اون
بعدش هم دیگه میترسی عاشق شی
در اصل ادما فقط یک با عاشق میشن
از اون به بعدش یا از هوسه......
یا از اجبار تنهایی......
خلاصه: ازاد قصه ما دختری از ظاهر مقاوم و در باطن مانند شیشه..دختری که از تنهایی هایش دم نزد
و خود را سرکش جلوه داد کسی که همه رو اروم کرد ولی کسی نبود تا ارومش کنه این دختر در اوج
لطافت عاشق پسری میشه به نام سینان همانند اسمش پر غرور خشن ولی قلبی پاک بی الایش این پسر
روزی بی انکه بداند دلش را دختری تصاحب میکند... و این عشق بعد از سختی های زیاد دوباره پیوند
میخوره این عشق مانند عشق های دیگر دوروزه نیست بلکه ابدی است ....



35349
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • KIMIA_A

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/06/01
    ارسالی ها
    3,446
    امتیاز واکنش
    25,959
    امتیاز
    956
    سن
    22
    محل سکونت
    تهران
    نویسنده ی عزیز ، ضمن خوش آمد گویی ، سپاس از اعتماد به " نگاه دانلود " و منتشر کردن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خود در انجمن

    *** ***
    خواهشمندم موارد زیر را انجام دهید :
    پست تایید شده را ویرایش و تغییر ندهید .
    لطفا از فونت های خوانا استفاده کنید و از فونت بزرگتر از 4 و پست کمتر از 20 خط خود داری فرمایید .
    اطلاعات جامع و نحوه ی قرار دادن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    در انجمن
    جهت ارائه ی
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    شما با کیفیت برتر تاپیک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ** مطالعه فرمایید .
    اعلام اتمام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    به همراه قرار دادن لینک آن
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    در خواست طراحی جلد :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    اعلام نام
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    و توضیحاتی از آن جهت آشنایی با
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    ( به یکی از مدیران کتاب اطلاع دهید ) :
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    در صورت تمایل برای ایجاد صفحه ی نقد قوانین را در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!

    سپس بعد از قرار دادن 7 پست در
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    را ایجاد کنید .
    سوالات و مشکلات خود را در بخش "

    Please, ورود or عضویت to view URLs content!


    مطرح کنید.

    ** لطفا قوانین را رعایت کنید ، از نوشتن مسائل باز و خلاف عرف و قوانین جدا خود داری کنید ، از کشیدن حروف و تکرار آن ها خودداری کنید .
    درخواست حذف تاپیک
    Please, ورود or عضویت to view URLs content!
    خلاف قوانین است !

    ( با تشکر تیم کتاب نگاه دانلود )

    e9a6_%DA%A9%D8%AA%D8%A7%D8%A8.jpg
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    ساعت 5 عصر بود داشتم تو اینستا میگشتم صدای اهنگ سلنا بلند شد موبایلمو برداشتم با اسم نوشته

    لبخند زدم:

    -سلام داداشی

    -سلام ابجی کوچیکه خوبی

    -خوبم چه عجب یادی از ما کردی

    -بی انصاف نباش ازاااد من همیشه به یادتم

    -میدونم داداش

    -وروجک وقت داری بریم توچال

    -اوهوم چرا که نه

    -حاضر باش میام دنبالت

    -باش فعلا

    -اهااااااااببخشید شرمنده خودمو معرفی نکردم من ازاد زیبایی 22 سالمه روانشناسی میخونم از بچه گی

    عاشق این رشته بودم خب از بحث خارج شدم .

    یه داداش دارم شاه نداره صورتی داره خر نداره از خوشگلی مغز نداره خخخخخ اگه بدونه چی بهش گفتم

    سرمو از تنم جدا میکنه .

    بابام یه کارخونه قهوه چای تو محور کرج داره در کل وضعمون خوبه مامی خوشگلم دکی مامائه خوب

    دیگه بریم سر اصل مطلب :

    رفتم سراغ کمدم یه جین زرشکی وتیشرت زرشکی ومانتو صورتی ملایم وشال زرشکی ساده انتخاب

    کردم کفش بندی اسپرت پام کردم یه ارایش ملایم که ست تیپم باشه کردم عطرمو رو خودم خالی کردم تو

    حیاط عمارت منتظر موندم تا اراز بیاد .

    سوار ماشین خوجل اراز شدم البته هیچ ماشینی به پای عروسک خودم نمیرسه خخخ

    -سلام عزیزم چطولی

    -سلام خوبم گلم یه ب*و*س بدی بهترم میشم

    خودموکشیدم تا به صورت اراز برسم یه ماچ کردم لپ خوشگلشو

    -هووم چه چسبید ابجی

    -داداشییییییییییییییی

    -جانم خواهری

    -چیزی شده قیافت ناراحت به نظر میرسه

    -چیزی نیست ابجی خوشگله

    -خوب اگه چیزی هست رو من حساب کن خفننن

    سرشو به معنای باشه تکان داد ولی من مطمئنم یه چیزی ناراحتش کرده بالاخره میفهمم اصلا دوست

    نداشتم اراز ناراحت باشه دلم میخواست همه غم دنیا مال من باشه اراز همیشه بخنده من بدون ........

    بیخیال تصورشم برام قابل هضم نیست .صدای ترمز ماشین منو از افکارم مرخص کرد :

    -پیاده شو ازاد

    از ماشین پیاده شدم دست اراز گرفتم وارد کافه شدیم این کافه پاتوق منو اراز بود جای همیشگی نشستیم :

    کامیار )صاحب کافه (سلام به ابجی داداش گل چی میل دارید

    -داداش دو تا اسپرسو با کیک

    کامیار-رو چشمم

    کامیار رفت سفارش ها رو بیاره تا موقع اومدن کامیار فضا تو سکوت بود .

    کامیار –شما دو تا چرا بی حالین میلاد جان یه موزیک پلی کن تا دلمون وا شه

    اراز –چیزی نیست داداش

    کامیارم فهمید اراز یه چیزیش هست تنهامون گذاشت

    کامیار –فعلا من رفتم

    صدای موبایل اراز بلند شد :

    -چند لحظه من الان برمیگردم

    -باشه

    15 مین گذشت اراز برگشت سر میز البته اینبار با صورت اخمو دیگه صبرم لبریز شد نمیتونستم

    همینطور نگاش کنم چیزی نگم

    -اراز میشه یه خواهشی کنم

    -تو جون بخواه ابجی کوچیکه

    -داری چیزی رو از من پنهون میکنی اخه خیلی رفتارات مشکوکه از وقتی که دیدمت یا چهرت از

    ناراحتی تو هم بود یا اخو کردی یعنی خیلی با هم غریبه شدیم که چیزی بهم نمیگیم :

    -نه این چه حرفیه ازاد فقط فقط )با تته پته(یه چیزی بد جور رو اعصابمه هم نگرانم هم عصبانیم تو دلم

    اشوبه ازاد خیلی وقته میخواستم بهت بگم اما فرصت نشد .ازاد خلاصه بگم من خیلی وقته عاشقم روزا
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    داشت میگذشت که بدبختی اوار شد رو سرم بهم زنگ زد گفت همو ببینیم رفتم سر قرار بدون معطلی یا

    حرفی کاغذی از کیفش به سمتم گرفت تا تهش خوندم اون لحظه خواستم همه چیز یه شوخی باشه اشکام

    مدام رو کاغذ میریخت سریع به خودم اومدم گفتم :هر جایی باشه برای درمانت میریم بهترین دکتر ها رو

    برات میگیرم خواهشا لجبازی نکن

    بعد از گریه های ارومش که منو تا جنون میکشوند اولین هق زد با صدای گرفته با گریه گفت :نمیخوام

    بیشتر از این عذاب بکشم نمیخوام ببینم عشقم کنار تختم نشسته تا منتظر جواب دیگه کاری از دستمون

    ساخته نیست رو بشنوه نمیخوام اشک کسی که دوسش دارم رو ببینم ..

    -اشک رو گونه هام مهمون شده بود چه سرنوشت تلخی شاید دلیل اشکام واسه دو عاشقی که عشقشون

    پاکه اما بزرگترین مانع سطح اول کتاب عشقشونه سخته ببینی عشقت داره پرپر میشه اما خودت رو به

    اب اتیش می زنی تا راضیش کنی مبادا اسیب ببینه سرم بالا گرفتم اراز داشت اشک می ریخت طبیعیه

    واسه زندگیت اشک بریزی :

    -داداشی

    -جانم

    -میشه شماره این خانوم خوشبخت به من بدی شاید ابجی کوچیکه تونست راضیش کنه

    -اگه قرار بود راضی شه تا الان شده بود

    -امتحانش که ظرری نداره

    -برات مسیج میکنم

    -از کامیار خداحافظی کردیم سوار ماشین شدیم صدایی فضای ماشین پر کرد :

    )تنهای تنها بهراد شهریاری (

    همش جلوی چشامه اون چشای نازت

    همه میدونن که چقدر تو رو می خوامت

    از وقتی نیستی آشوبه قلبم تنهای تنها

    تنهای تنها

    یاد تو هر لحظه باهامه برعکس دستات

    میرم هر وقت دلم میگیره سراغ عکسات

    رد میشم از تموم جاهایی که رفتیم

    من و تو تا خیلی جاها پیش رفتیم

    ♫♫♫♫♫♫

    ♫♫♫♫♫♫

    دل بی طاقت من میمیره

    هر شب هی سراغتو میگیره

    قرص اعصاب دیگه بی تاثیره

    خیلی جمعه ها واسم دلگیره

    یاد تو هر لحظه باهامه برعکس دستات

    میرم هر وقت دلم میگیره سراغ عکسات

    رد میشم از تموم جاهایی که رفتیم

    من و تو تا خیلی جاها پیش رفتیم

    -عمو نریمان )باغبون عمارت(در باز کرد وارد خونه شدیم :

    سلام مامی

    -سلام دخترم یه دوش بگیر بیا سر میز

    -چشم مامی خوشگله

    -وارد اتاقم شدم یه دوش 5 مینی گرفتم موهامو خشک کردم یه شلوار براق مشکی یه بلوز لیمویی پوشیدم​

    پولیشمو پام کردم از پله ها پایین اومدم :

    -سلام مجدد به اهالی خانه

    بابا-سلام دخترم خوبی

    -خوبم باباجون اراز کجاست ؟؟

    مامان –گفته خستم میل ندارم رفته استراحت

    -اهااااااا

    -غذا رو تو سکوت خوردم از مامان تشکر کردم اتاقم رو بروی اتاق اراز بود صدای کلارینت به گوشم

    اومد. اراز باز خودشو با ساز خالی کرد بغضی که تو سازش بود دیوونم میکرد ولی خودمو کنترل

    کردم نخواستم مزاحمش بشم وارد اتاقم شدم سرم به بالشت گذاشتم نمیدونم چطور خوابم برد ...

    صبح باصدای الارم موبایلم بلند شدم امروز با بهارک قرار دارم باید برای تحویل پایان نامه به دانشگاه

    بریم یه دوش گرفتم بلکه سر حال تر شم یه مانتو مشکی شیک فیت تنم انتخاب کردم جین مشکی شال
     
    آخرین ویرایش:

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    مشکی که با نوار توری سفید دیزاین شده بود کالج سفید رو پام کردم یه نگاه تو اینه انداختم خیلی خوشگل

    شدم عطرمو رو خودم خالی کردم ..

    -سلام مامی

    مامان –سلام عزیزم بهارک منتظرته

    -باش تا بعد مامی

    -گونه مامانو بوسیدم سوار آزرا بهارک شدم

    -سلام کره اسب

    -به به ازاد خانوم چشممون به جمالت وا شده

    -مزه نریز توله

    -ماشین تو پارکینگ دانشگاه پارک کردیم وارد اتاق مدیریت شدیم پایان نامه رو به مسئول دانشگاه دادیم

    -ازاد بیا بریم تو محوطه بشینیم

    -باش بریم

    -بهارک از کیان چه خبر از وقتی ترممون تموم شده ندیدمش .بهارک سرشو برگردوند

    -اوناهاش داره میاد سمتمون

    -از دور کیانو دیدم

    -سلام اقای مهری خوبی چه خبر

    -سلام زلزله شما چطورید

    بهارک-به خوبی شما خوبیم

    کیان –ازاد جان میشه ما رو با هم تنها بزاری

    -چرا که نه بهارک جون منم یه کاری دارم باید برم

    -باش بیا با ماشین من برو

    -مرسی مواظب خودتون باشید

    از دانشگاه بیرون اومدم هر جور شده باید با نارین )my friend اراز (صحبت کنم به شماره ای که اراز

    بهم داد مسیج دادم :

    کافه توچال منتظرم

    -وارد کافه شدم 30 مین از مسیج دادنم میگذره ولی خبری از نارین نیست داشتم ناامید میشدم از میز پا

    شدم یه دختری وارد کافه شد الحق که فرشته بود حدس میزدم خودش باشه دستی دکان دادم تا متوجه من

    بشه اروم اروم اومد به سمتم :

    -سلام

    -سلام به جا نمیارم

    -میشه چند لحظه بشینید زیاد وقتتون رو نمیگیرم

    -حتما

    -ببخشید خودمو معرفی نکردم ازاد زیبایی هستم

    -با چهره اخمی بهم زل زد و گفت :من همه تصمیم هام رو به اراز گفتم شما چرا اومدی

    -میدونم خواهشا به حرفام گوش بده ضرر نمیکنی

    با سکوت بهم خیره شد فهمیدم داره بهم میگه حرفتو بزن

    نارین من از همه چی خبر دارم از دوست داشتن اراز به تو از بیماری تو که باعث بهم ریختگی اراز شد

    من درکت میکنم حستو میفهمم میدونی اگه تو داستان عاشقانه مانع وجود نداشته با شه داستان عاشقانه

    نیست خدا مانع انداخت تا عشقت پایدار بمونه نذاشت که تو با وجودش ازش دست بکشی با مریضیت

    مبارزه کن سعی کن شکستش بدی بذار عشقت ابدی بمونه به خاطر خودت عشقت معصومیت دخترونت

    از همه مهم تر خانوادت با این مریضی مبارزه کن و همیشه امید داشته باش خدا عاشق ها رو عاشقانه

    دوست داره ......

    -روانشناسی ؟؟

    -خیلی ضایع بود

    -با حرفات نوع صمیمیتت بهم فهموندی زندگی اون طور که من فکر میکنم نیست ممنونم

    -این طور نیست تو خودت خواستی به حرفام توجه کنی تا روحت اروم شه خوشحالم که تونستم هم برای

    تو و هم برای اراز کاری انجام بدم .

    -از کافه بیرون اومدم قرار شد نارین خبر موفقت مداواش رو به اراز بده سوار ماشین بهارک شدم رفتم

    به سمت اب اتش یه جای خالی پیدا کردم نشستم تا یه نفس اسوده بکشم داشتم به سرنوشت داداشم فکر

    میکردم خدا رو شکر سخت ترین قسمتش به خیر گذشت تو افکارم غرق بودم صدای موبایل بلند شد :

    -سلام عاشق دلشکسته

    -سلام مورفین دله شکسته کجایی

    -درداروخانه تو قسمت مورفین

    -وروجک جدی دارم صحبت میکنم

    -اب اتش

    -تنهااااا

    -اوهوم

    -تا 10 مین دیگه پیشتم

    -بی صبرانه منتظرم

    10 مین از تماسم با اراز گذشته
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    ازاد

    -سرمو برگردوندم چشمم به اراز افتاد چه شیک پیک کرده یه دست گل هم دستشه لابد میخواد بره

    خواستگاری خخ

    -به به خبریه داداش

    با یه حرکت بغلم کرد نارین بهش گفته من رفتم پیشش خان داداش ما هم جو گیر شده هههه

    -مرسی ازاد مرسی که کمکم کردی ابجی جون ممنونتم

    -وظیفم بود اراز

    -خب امشب میخوام با ابجیم عشق و حال کنم موافقی

    -سگ در سگ

    -بزن بریم

    سوار ماشین شدیم مسیر خیابان خیلی اشنا بود :

    -نگو که میریم پینتباااال

    -بله که میریم

    -جدی اخجووون

    -باید زحمت ابجیم جبران کنم

    وقتی که من بچه بودم با اراز بردیا )پسر عمم(و بهارک باهم رفتیم پینتبال چون خیلی بچه بودم به علت ترس شکی بهم وارد شد و تنگی نفس گرفتم هر خبر بدی میشنیدم و یا از هیجان زیاد نفسم بریده میشد

    از همون موقع هیچ وقت اراز نذاشت برم

    بالاخره رسیدیم از ماشین پیاده شدم لباسای مخصوص تنمون کردیم وارد زمین پینتبال شدیم حریف

    مقابلمون یه زوج بودند .تایم بازی تموم شد گروه من اراز برنده شد از محوطه بازی بیرون اومدیم :

    -برم یه چیزی بگیرم

    -باش

    گریپ فروت از اراز گرفتم مشغول خوردن شدم :

    -خواهری تا دو هفته دیگه کار های اقامت من و نارین تموم میشه برای مداواش باید بریم فرانسه

    -خوب خوشحال شدم امیدوارم زود تر خوب شه

    -خوب دیگه بهتره بریم

    وارد اتاقم شدم بدون فکر به چیزی خوابیدم ......

    دو هفته از رفتن اراز میگذره خیلی دلم براش تنگ شده کم کم داریم به پاییز نزدیک میشیم اخر هفته

    قراره کیان به خواستگاری بهارک بره خیلی خوشحالم دوستم داره به عشقش میرسه کیان از اول ترم

    دانشگاه با من بهارک بود از همون اول علاقه نسبت به کیان و بهارک متوجه شدم ولی خواستم خودشون

    اعتراف کنند .

    صبح با صدای الارم موبایلم بلند شدم بهارک از دیروز دیوونم کرده که باید برای خرید مهمونی اخر هفته

    باهام بیای منم به خاطر اینکه دلش نشکنه قبول کردم )میبینید چقدر بخشنده ام (در کمد باز کردم یه مانتو

    سفید ساده قسمت استینش کش داشت یه جین لی و شال لیمویی تک انداختم کالج سفیدمو پام کردم یه رژ

    صورتی هم زدم سوییچ عروسکمو از رو میز توالتم برداشتم مامی خونه نبود احتمالا منشیش نیومده زود

    رفته خونه بهارک دو تا خیابون پایین تر از خونه ما بود یه مسیج دادم که منتظرم بعد 2 مین اومد :

    -سلام عروس خانوم

    -سلام خواهری چه خبر

    -سلامتی خودمو ابجیم

    -پارکینگ ارگ پارک کردیم از ماشین پیاده شدیم در حال حرکت بودیم یه کت شلوار لیمویی به چشمم

    خورد وای که چقدر خوش سلیقم یه پهلو به بهارک زدم :

    -چته دیوونه سوراخم کردی

    -اونجا رو نیگاه

    وارد مغازه شدیم رفتم اتاق پرو اب دهنم خشک شد چه ناز شدم کت شلوار هر چند که ساده بود ولی

    خیلی بهم میومد

    -باز کن ازاد

    -ای جاااااااان عشقم چه ناز شده

    -اه اه اه چرا عین این پسر خرابا حرف میزنی

    لباس رو عوض کردم بهارک هم رنگ صورتی چرک برداشته بود هزینه رو حساب کردم سوار ماشین

    شدیم بهارک رسوندم عمو نریمان درو باز کرد وارد عمارات شدم :

    -سلام مامی

    -سلام گلم خوبی

    -خوبم مامی

    -خدا رو شکر

    -میسی

    -لباست رو عوض کن بیا تو سالن

    -چشم
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    وارد اتاقم شدم لباسام رو با یه جین سفید و بلوز نازک قرمز عوض کردم موهام رو گیس کردم از پله ها

    پایین اومدم وارد سالن شدم :

    -مامی بابا کجاست

    -رفته ترکیه یه مشکلی تو کارخونه پیش اومده رفته

    -جدی کی رفته

    -دیشب پرواز داشت

    -اهااااا

    از مامان تشکر کردم وارد اتاقم شدم خیلی خسته بودم یه موزیک اروم پلی کردم در اوج ارامش خوابیدم

    :

    جنگلی با صدای عقاب تنهای تنها صدایی منو جلب کرد

    -ازاد ابجی کوچیکه بیا به دنبال صدا حرکت کردم هر چه جلو تر می رفتم نزدیک میشدم به یه چاه

    بزرگ صدا از ته چاه میومد

    -اجی بیا دیگه داداشو تنها نذار

    جلو تر که رفتم دیدم اراز با صورت خونی به من نگاه میکنه یه طرف صورتش خورده شده بود از ترس

    جیغ خفیفی کشیدم :

    -ازاد دخترم چی شده

    چشمامو باز کردم تمام بدنم عرق کرد نای حرف زدن نداشتم

    -دخترم دخترم ازاد سرم تکان دادم

    -چی شده عزیز دلم

    -خواب دیدم خیلی بد خیلی خیلی وحشتناک

    -چیزی نیست فقط کابوس بوده بیا قرصو بخور چشماتو ببند با خیال راحت بخواب

    -مامان میشه تنهام نذاری

    -باشه گلم پیشتم

    شب کنار مامان به صبح رسوندم حالم خیلی وخیم بود بدجور تب کردم صبح که بیدار شدم مامان کنارم

    نبود از تخت دل کندم وارد حمام اتاقم شدم یه حمام حسابی کردم لباسامو پوشیدم از پله پایین اومدم

    -دختر گل من حالش چطوره

    -باباا شما کی رسیدی

    -سما زنگ زده گفته گل دخترم حالش خوب نیست خودمو زود رسوندم .پریدم بغـ*ـل بابا

    -ممنونتم بابایی

    -بابات اومده ما رو فراموش کردی بی معرفت

    -این چه حرفیه سماء خانوم مامانو بوسیدم سر میز نشستم صبحونمو کامل خوردم

    -مامی شب خونه نیستم قراره کیان بیاد خواستگاری بهارک

    -چه خوب خوشبخت شه خب برو حاضر شو که دیر میشه

    -باش

    وارد اتاق شدم کت شلوار لیمویی که خریدم پوشیدم پشت میز ارایش نشستم کرم پودر به خودم مالیدم یه

    رژ قرمز زدم پالتو سفید کوتاه پشمم رو تنم کردم شال حریر سفیدمو سرم کردم سوار ماشین شدم یه

    موزیک فاز بالا پلی کردم )فهمیدید که چقدر عاشق موزیکم (

    ایفون رو زدم وارد خونه شدم :

    -سلام مهتاب جون

    -سلام دخترم چه خوشگل شدی

    -مرسی

    بهارک –بیا بریم بالا

    با بهارک وارد اتاق شدیم

    وای خدای من تضمین نمیکنم که کیان نخوردت چه اوجل شدی

    -گمشووو تو هم کم نمک گیر نشدی توله

    -وااا تعریفتم نمیشه کرد لیاقت ندارری

    -دیوونه

    صدای زنگ ایفون اومد :

    -او او مدن

    -چته چرا هول ورت داشته یه نفس عمیق بکش بریم پایین

    به مهمون ها خوش امد گفتیم بهارک کنار مامان مهتاب منم سمت راست بهارک نشستم بزرگ تر ها

    رفتن سر اصل مطلب

    اقای مهری –خب خشایار جان اجازه میدی بچه ها برن صحبت کنند
    خشایار –اجازه ما هم دسته شماست بهارک جان اقا کیان
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    کیان رو راهنمایی کن تو اتاقت

    -چشم

    15 مین گذشت بهارک کیان اومدن بهارک نیشش تا بناگوش باز بود خخخخ گردنش کمی کبود شد چون

    مدل لباس دور گردنش بسته بود زیاد نشون نمیداد ولی چه کنم من تیزممممم میگمااا اینا همه حرفاشونو

    زدن چرا طول دادن پ رفتن کار خاک برسری خوبه به بهارک گفتم کیان رو تضمین نمیکنم نخوردت

    حالا بیااااا

    مامان کیان به لبخند بهارک توجه کرد و گفت :خوب خوشگلم عروسم صدات کنم

    بهارک لبخندش بیشتر کش پیدا کرد مامان کیان گردنبند به بهارک هدیه داد رفتیم سر شام مهمونا رفتند

    چند مین بعد مهمونا منم رفتم بهارک اسرار کرد بمونم اما قبول نکردم چون خیلی خسته بودم وارد خونه

    شدم مامان بابا خواب بودند بدون سر و صدا رفتم بالا وارد اتاقم شدم لباسم رو با یه لباس خواب عوض

    کردم ارایشمو با مرطوب کننده پاک کردم ...

    صبح با صدای خورد شدن چیزی باعث شد از خواب نازنینم دل بکنم کش قوسی به بدنم دادم موهام پخش

    شده بود رو صورتم چون برای مهمونی دیشب مو هامو با بیگودی حالت دادم قیافم جالب شد از پله ها

    پایین اومدم

    -مامان

    -جانم

    -چیزی شده

    -نه

    -صدای شکستن اومده بود

    -نه دخترم گلدون از دستم افتاد شکست ببخش بیدارت کردم

    -نه بابا خودت خوبی

    -اره گلم بیا صبحونه بخور جون بگیری عزیزم

    سر میز نشستم صبحانمو خوردم

    -مقسی مامان

    -نوش جونت

    -مامی با بهارک میخوایم بریم خرید

    -باش مواظب خودتون باشید

    -فعلا

    با عجله در کمد باز کردم اگه دیر برسم بهارک زندم نمیزاره یه مانتو مشکی تنم کردم کمربندشو بستم که

    باعث شد کمر باریکم رو به نمایش بزاره شلوار چسبون مشکی پوشیدم یه شال کرم تک انداختم رو سرم

    کالج مشکیم رو پام کردم وقتی برای ارایش نداشتم سوییچمو برداشتم سوار ماشین شدم پالادیوم قرار

    گذاشتیم زیاد دور نبود ماشین پارک کردم صدای موبایلم بلند شد

    -سلام جیگرر

    -سلام عزیزم کجایی

    -تازه رسیدم پالادیوم شما چطور ؟

    -سرتو برگردونی ما رو هم میبینی

    سرمو برگردوندم بهارک کیان رو دست تو دست دیدم با هم ست کردند چه بهم میان ای جااااان

    -به به سلام مرغ خروس

    کیان –سلام ازاد خانوم خوبین

    -به خوبی شما دوتا نمیرسم هنو هیچی نشده ست کردین ای بابا مراعات حال منم بکنید نمیگین منم دلم

    میخواد خخخخخخخخ

    بهارک داشت پوست لبشو میجویید یه نیشگون گرفتتم

    -وحشی

    با بهارک کیان وارد جواهر فروشی شدیم حلقه تک نگین انتخاب کرد سلیقشم به خودم رفته

    -مبارکتون باشه

    -مرسی اجی

    کیان –موافقین بریم یه بستنی بخوریم

    منو بهارک هم زمان :سگ در سگ

    هر سه با هم خندیدیم

    -خانوما چی میل دارین

    من-اب هویج بستنی

    بهارک –اب هویج بستنی

    کیان –داداش 3 تا اب هویج بستنی

    گارسون –چشم اقا

    با بهارک کیان بای بای کردم یهو احساس بغض سنگینی کردم دلم برای اراز تنگ شده یه موزیک پلی

    کردم :

    هر روزم فقط شده نوشتن از احساسم به عشق تو

    همین که از تو دورم همین که عاشقت شدم سنگ صبورم

    نمیخوام فکر کنی یکی دگه تو قلبم هست

    تو عشق آخرم شدی باور کن تموم زندگیم تویی باورم شدی

    احساسی ترین دقیقه های من این لحظست که هستی تو کنار من

    احساسم بهت عوض نمیشه عشقم

    احساساتی میشم تورو میبینمت

    میترسم همش ازم بگیرنت

    میمیرم نباشی آخه خیس چشمم

    ♫♫♫

    باورت شاید نشه که من برات میمیرم

    بگیری عشق و از چشات تو

    میدونی چقدر دوست دارم تورو

    نزدیکم بمون و از پیشم نرو

    باور کن به عشق تو فقط میخونم

    احساسی ترین دقیقه های من این لحظست که هستی تو کنار من

    احساسم بهت عوض نمیشه عشقم

    احساساتی میشم تورو میبینمت

    میترسم همش ازم بگیرنت

    میمیرم نباشی آخه خیس چشم
    بغض وحشتناکی داشتم برام مهم نبود مقصدم کجاست فقط
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    میخواستم خودمو خالی کنم بعد 3 ساعت حواسم

    اومد سر جاش به تابلو نگاه کردم :به چالوس خوش امدید .

    هوا کم کم داشت از عصر خارج می شد ته دلم احساس ضعف کردم کمی جلو رفتم رو به روی سفره خانه

    نگه داشتم پیاده شدم

    گارسون –سلام خانوم خوش اومدید

    -ممنون

    گارسون – چی میل دارید

    دلم هـ*ـوس دیزی کرد :

    -دیزی لطفا

    گارسون –چشم

    به موبایلم نگاهی کردم کلی میسکال از مامان و بهارک داشتم معلومه خیلی نگرانم شدن شماره مامان

    گرفتم گذاشتم رو پیغام گیر :

    سلام مامان سر زده یهو اومدم چالوس حالم خوش نبود امشب ویلا میمونم فردا برمیگردم تهران نگران

    نباش میبوسمت بای بای .تلفن بهارک رو گرفتم بعد سه تا بوق جواب داد:

    بهارک-الو ازاد خودتی

    -ن پ روحمه

    بهارک –خوبی دختر نصف جونم کردی

    -اجی نگران برای چی دلم گرفت بی هوا تا چشممو وا کردم دیدم چالوسم

    بهارک-چااااااااااااااااالوس

    -از فردا باید سمعک استفاده کنم کر شدم دیوونه چه خبرته فردا برمیگردم تهران

    -باش پ مواظب خودت باش

    -میبینمت

    گارسون –بفرما

    -ممنونم

    غذامو خوردم خیلی چسبید پولشو حساب کردم سوار ماشین شدم زیاد تا ویلا راهی نبود پدرم این ویلا رو

    روز تولد 18 سالگیم بهم هدیه داد در ویلا رو با ریموت وا کردم از ماشین پیاده شدم صدای واق واق

    مارس اومده بود دلم خیلی براش تنگ شده بود یکی از پسر های همسایه ازش مراقبت میکرد به خونش

    نزدیک شدم .ای جانم بغلش کردم یه سگ پشمالو که پلاکش اسم خودشو نوشته شده بود پشمش تموم

    چشمشو پوشونده بود بوسیدمش رهاش کردمم تا بازی کنه وارد سالن ویلا شدم خیلی وقته نیومدم اخرین

    باری که اومدم با اراز بود گلوم خشک شده بود یه ابی خوردم لباسام رو عوض کردم پریدم رو تخت چشم

    هام رو بستم .صبح با صدای موج دریا چشمام رو باز کردم چه زیبا بود اتاقم دقیق رو به روی دریا بود

    هیچ مانعی برای دیدن دریا وجود نداشت از تخت دل کندمپنجره رو باز کردم هوای شمال فوق العاده

    دلچسبه خوشحال شدم از تهران دورم از اون شهر شلوغ پر از الودگی یه دوش گرفتم لباسامو پوشیدم یه

    صبحونه دبش تو حیاط ویلا اماده کردم خودم تنهایم نشستیم حال کردیم .

    سوار ماشین شدم راه افتادم سمت تهرون عمو نریمان درو باز کرد وارد عمارت شدم

    -مامانم

    -سلام دخترم خوش اومدی

    -مقسی مامان

    -خوش گذشت

    -عالی بود جای شما خالی بود

    -خوشحالم که سر حالی برو استراحت کن

    -چشم فعلا

    وارد اتاقم شدم سرم به بالشت نرسیده خوابم برد .
    در حال اماده شدنم ساعت 6پرواز داریم با کیان بهارک به استانبول
     

    mobina mahbob

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/01/18
    ارسالی ها
    52
    امتیاز واکنش
    145
    امتیاز
    146
    چمدون یک نفرمو که لباسامو چیدم توش برداشتم از پله ها پاییین اومدم وارد سالن شدم رفتم سمت بابا بغلش کردم

    بابا-مواظب خودت باش عزیزم

    -چشم ددی جون

    مامان-ازاد دخترم بورک مرغ برات اماده کردم

    -مرسی مامی جون

    بورک گذاشتم تو کیفم گونه مامی رو بوسیدم بهارک کیان تو ماشین بودند

    -سلام

    بهارک- سلام اجی خوبی

    -خوبم تو چطوری

    بهارک –توپ بسکت

    -داش کیان حرکت کن

    کیان-ای به چشم

    وارد فرودگاه مهر اباد شدیم

    مسافرین پرواز 546به مقصد استانبول ترکیه هر چه سریع تر کارت های پرواز خود را دریافت کرده و بار خود را به قسمت باربری تحویل دهند .

    اینترپل پاسپرت ها مون رو چک کرد سوار هواپیما شدیم .

    از فرودگاه صبیحه گوکچن بیرون اومدیم سوار تاکسی شدیم چون ترکی بلد بودم پس کارمون راحت تر میشد .


    من متولد ترکیه هستم وقتی مامان و بابام ازدواج کردند مامانم به ترکیه اومد چون بابام کارخونه هاش اینجا بود بعد بدنیا اومدن من ناراحتی های مامانم باعث شد پدرم کارخونه ای تو ایران بسازه و برای ما تبعیت ایرانی گرفت و وقتی 6 سالم بود اومدیم ایران عمارت بابا خونه پدریش بود منطقه بی اوغلو کیان کرایه روحساب کرد وارد عمارت شدیم

    کیان –اینجا خیلی قشنگه

    -اوهوم عالیه و خیلی قدیمی

    بهارک-عمه هنو تو جزیره هست

    -اره

    بهارک –نگو که با کشتی مسافر بری میریم

    -نه با کشتی بابا میریم

    بهارک –جدی ایول داری ازاد

    -دیوونه

    بهارک چون حساسیت داشت به دریا مخصوصا با کشتی مسافربری حالش بد میشد .

    وارد اتاق بچگی خودم شدم چقدر دلتنگ این چهار دیواری بودم هنوز بوی بچگیم رو میداد وااااای یکی از عروسکام که عاشقش بودم وقتی داشتیم برای همیشه میومدیم ایران فکر میکردم گم شده چقدر گریه کردم مامانم قول داد مثل همونشو برام بخره عروسکمو تو بغلم گرفتم به خواب عمیق فرو رفتم .

    با صدای الارم موبایلم بلند شدم کش قوسی به بدنم دادم وارد حیاط شدم

    کیان-سلام ازاد خانوم خوب خوابیدی

    -سلام برو بکس خیلی چسبید

    کیان –خوب خوشگل خانوما پاشید حاظر شید بریم بگردیم

    منو بهارک رفتیم بالا چمدونم رو وا کردم یه جین پرتقالی با کت پرتقالی انتخاب کردم کتونی لج دارمو پام کردم تیپم عالی شد عطرمو رو خودم خالی کردم بهارکم هم تیپم شد از پله ها پایین اومدیم

    کیان-چه خوشگل شده خانومم

    -خانومت خوشگل بود (با لحن طلبکارانه)

    کیان –تسلیم

    -بزن قدش دستامونو زدیم به هم ماشین بابا رو از پارکینگ برداشتیم رفتیم سمت کلیسای مسیحی ایاصوفیه برج گالاتا برج مسیحی ها یه قهوه خوردیم و مسجد سلطان احمد نمازی خوندیم هم سیاحت هم زیارت

    کیان-موافقین بریم برج دختر شبش عالیه
    منو بهارک موافقتمون رو اعلام کردیم رفتیم رستوران یه غذایی زدیم بر بدن قرار شد فردا بریم خونه عمه ونوس شوهر عمم فوت شده بود چون عمم عاشق همسرش بود ازدواج نکرد یه شاه پسر داره ته مرام بردیا خان مثل ارازه برام هم بازی بچگیم خیلی دلم براشون تنگ شده
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا