***
فصل ششم
آزمونها، متحدان، دشمنان
پاریس، مارس۲۰۱۸ (فروردین۹۷)
به زحمت روی تردمیل پزشکی دکتر احمد میایستم و دستهایم را دو طرف ریل برقی آن میگیرم. پرستارهای موبور پیراهن آبی، از دو طرف، سیمهای برقی را به بدنم وصل میکنند تا واکنش ماهیچههایم را ببینند.
نگاهم را از روی خطوط کجومعوج مانیتور مقابلم میگیرم و به دیزاین شیک مطب هموطنم میدوزم. یک کلینک تخصصی حرکتی با نورپردازی آرامشبخش آبی و دکوراسیون خاص پزشکیاش.
آلا با کت چرم مشکیاش کنارم میآید و عینک دودیاش را بالا میزند.
- اجازه بده کمکت کنم.
به ناچار دستهایش را میگیرم و با اشارهی دکتر احمد از اتاق فرمان چند قدمی به زحمت بر میدارم.
درد شدیدی در ناحیهی کمر و ستون فقراتم میپیچد و نفسم را حبس میکند. صدای بوق ممتد خطر، احمد را با عجله از زیر هدفون گوشی و اتاق شیشهای بیرون میکشد. به ثانیهای مقابلم میایستد.
- حالت خوبه جهاد؟
تردمیل زیر پایم از کار میافتد. سرم را بهنشانهی نفی تکان میدهم.
آلا: بیا یه خورده استراحت کن.
و صندلی پلاستیکی را کنارم میگذارد.
به کمک پرستارها مینشینم و عرق سردی تمام بدنم را میگیرد. آلا بطری آبی را از کیفش در میآورد و با یک بسته قرص به دستم میدهد.
دکتر احمد مقابلم زانو میزند و برای دلخوشکردن من میگوید:
- پیشرفتت فوقالعاده بود جهاد! من میدونستم تو آدم قویای هستی و بهزودی سلامتیت رو به دست میاری.
قرص را بالا میاندازم و یک قُلُپ آب رویش پایین میدهم. با پشت دست، لب و دهانم را پاک میکنم و جواب میدهم:
- دیگه به حالم فرق نمیکنه دکتر! یعنی خیلی وقته که به حالم فرق نمیکنه. این روزها جهاد بدون پا با جهاد دو پا از نظر من یکیه.
نگاهم روی صفحه ال.ای.دی مطب میخکوب میشود. همچنان مجذوب تیپهای فشن اسما در مقابل دوربینها هستم و حضور یک مزاحم همیشگی به اسم راغب از درد ستون فقرات برایم سنگینتر است.
دکتر احمد رَد نگاه من را دنبال میکند و سر تکان میدهد.
- اما من جدی گفتم. نشونههای پزشکی به ما میگه که تو باز هم میتونی راه بری.
پوزخندی میزنم و به بـ..وسـ..ـهی راغب بر گونهی اسما خیره میشوم.
- هر آدمی بهتر از بقیه به حال خودش آگاهه دکتر! لازم نیست برای دلداریدادن به من این حرفها رو بزنین.
اشک در چشمهای آلا جمع میشود. با اشارهی احمد هر دو از اتاق بیرون میروند. نمیدانم چرا اما عجیب حِس دلتنگی دارم. ای کاش محمد تمرینش را لغو کرده و خودش من را به کلینیک آورده بود.
این روزها از امثال آلا و سلبریتیبازیهایشان خسته شدهام.
فصل ششم
آزمونها، متحدان، دشمنان
پاریس، مارس۲۰۱۸ (فروردین۹۷)
به زحمت روی تردمیل پزشکی دکتر احمد میایستم و دستهایم را دو طرف ریل برقی آن میگیرم. پرستارهای موبور پیراهن آبی، از دو طرف، سیمهای برقی را به بدنم وصل میکنند تا واکنش ماهیچههایم را ببینند.
نگاهم را از روی خطوط کجومعوج مانیتور مقابلم میگیرم و به دیزاین شیک مطب هموطنم میدوزم. یک کلینک تخصصی حرکتی با نورپردازی آرامشبخش آبی و دکوراسیون خاص پزشکیاش.
آلا با کت چرم مشکیاش کنارم میآید و عینک دودیاش را بالا میزند.
- اجازه بده کمکت کنم.
به ناچار دستهایش را میگیرم و با اشارهی دکتر احمد از اتاق فرمان چند قدمی به زحمت بر میدارم.
درد شدیدی در ناحیهی کمر و ستون فقراتم میپیچد و نفسم را حبس میکند. صدای بوق ممتد خطر، احمد را با عجله از زیر هدفون گوشی و اتاق شیشهای بیرون میکشد. به ثانیهای مقابلم میایستد.
- حالت خوبه جهاد؟
تردمیل زیر پایم از کار میافتد. سرم را بهنشانهی نفی تکان میدهم.
آلا: بیا یه خورده استراحت کن.
و صندلی پلاستیکی را کنارم میگذارد.
به کمک پرستارها مینشینم و عرق سردی تمام بدنم را میگیرد. آلا بطری آبی را از کیفش در میآورد و با یک بسته قرص به دستم میدهد.
دکتر احمد مقابلم زانو میزند و برای دلخوشکردن من میگوید:
- پیشرفتت فوقالعاده بود جهاد! من میدونستم تو آدم قویای هستی و بهزودی سلامتیت رو به دست میاری.
قرص را بالا میاندازم و یک قُلُپ آب رویش پایین میدهم. با پشت دست، لب و دهانم را پاک میکنم و جواب میدهم:
- دیگه به حالم فرق نمیکنه دکتر! یعنی خیلی وقته که به حالم فرق نمیکنه. این روزها جهاد بدون پا با جهاد دو پا از نظر من یکیه.
نگاهم روی صفحه ال.ای.دی مطب میخکوب میشود. همچنان مجذوب تیپهای فشن اسما در مقابل دوربینها هستم و حضور یک مزاحم همیشگی به اسم راغب از درد ستون فقرات برایم سنگینتر است.
دکتر احمد رَد نگاه من را دنبال میکند و سر تکان میدهد.
- اما من جدی گفتم. نشونههای پزشکی به ما میگه که تو باز هم میتونی راه بری.
پوزخندی میزنم و به بـ..وسـ..ـهی راغب بر گونهی اسما خیره میشوم.
- هر آدمی بهتر از بقیه به حال خودش آگاهه دکتر! لازم نیست برای دلداریدادن به من این حرفها رو بزنین.
اشک در چشمهای آلا جمع میشود. با اشارهی احمد هر دو از اتاق بیرون میروند. نمیدانم چرا اما عجیب حِس دلتنگی دارم. ای کاش محمد تمرینش را لغو کرده و خودش من را به کلینیک آورده بود.
این روزها از امثال آلا و سلبریتیبازیهایشان خسته شدهام.
آخرین ویرایش توسط مدیر: