#پارت_صد_یکمــــــــــــــــــــــــــــ
ارتین بهم اس داد که دمه درم؛
منم مانتو شالمو پوشیدم رفتم بیرون، تا سوار شدم طرف ارتین برگشتم سلام کردم، که ارتین اصلا متوجه سلام کردنم نشد.
فقط داشت به صورتم نگاه میکرد.
ارتین:مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی!
ارتین تا اینو گفت سرمو انداختم پایین جدیدا نمیدونم چر این شکلی شدم سریع خجالت میکشیدم لپام گل مینداخت.
ارتین خندیدو گفت:اااا پس مسـ*ـتانه خانومم بلدت خجالت بکشه.
یه چش غره رفتم.
ارتین: حالا که زوده ولی بنظرم بریم تالار تا کارارو انجام بدیم هیچ کاری نمونه.
منم قبول کردم ،تا ساعت ۶داشتم کارارو انجام میدادیم با خاله ها .
ارتین که از اون اول رفت سراغ هماهنگ کردنه ارکس.
کارم که تموم شد رفتم مانتومو دراوردم نشستم یه گوشه.
دیدم ارتین داره میاد، حتما دنباله من میگرده چون من فقط تو سالن بودم با خدمه یه دست تکون دادم که اومد طرفه من.
تازه وقت کردم به تیپش نگاه کنم خیلی خواستنی شده بود تو اون کت و شلوار ایشالله مسـ*ـتانه قوربون قدو بالات بره.
یعنی........
#پارت_صد_دومــــــــــــــــــــــــــ
یعنی چی؟ من چم شده ؟چی میگم؟
دیگه که نمیتونم خودمو گول بزنم. هعییییییی اره من عاشق شدم اونم عاشقه این پسر عاشقه یه پسره لجبازو مغرور ،اره من دوسش دارم.
ولی اونم شاید یکی مثل کامران باشه هه.
ارتین اومد کنارم محو من شده بود
ارتین:وای مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی! راستی چرا انقدر یقه لباست بازه؟
.(پسره هیـــــــز خجالت نمیکشه به توچه خب)
یهو هل شدم.
-چیزه ارتین خب موهام جلوشه دیگه چیزی معلوم نیست.
ارتین:بالاخره، تا اخره مهمونی حق نداری از کنار من تکون بخوری با این لباسی که خریدی ،اگه اونروز نشونم میدادی عمرا میزاشتم همچین چیزی انتخاب کنی.
-اااا ارتین باشه بابا
عروسی شروع شد دوتا عروس اومدن انقدر خوشگل شده بودن دوتاشون بیاو ببین.
با ارتین رفتیم پیششون
دوتاشونو بغـ*ـل کردم.
-پری اوا اجیا خیلی خوشحالم ایشالله به پای همدیگه جوراب بشورید.
ارتین بهم اس داد که دمه درم؛
منم مانتو شالمو پوشیدم رفتم بیرون، تا سوار شدم طرف ارتین برگشتم سلام کردم، که ارتین اصلا متوجه سلام کردنم نشد.
فقط داشت به صورتم نگاه میکرد.
ارتین:مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی!
ارتین تا اینو گفت سرمو انداختم پایین جدیدا نمیدونم چر این شکلی شدم سریع خجالت میکشیدم لپام گل مینداخت.
ارتین خندیدو گفت:اااا پس مسـ*ـتانه خانومم بلدت خجالت بکشه.
یه چش غره رفتم.
ارتین: حالا که زوده ولی بنظرم بریم تالار تا کارارو انجام بدیم هیچ کاری نمونه.
منم قبول کردم ،تا ساعت ۶داشتم کارارو انجام میدادیم با خاله ها .
ارتین که از اون اول رفت سراغ هماهنگ کردنه ارکس.
کارم که تموم شد رفتم مانتومو دراوردم نشستم یه گوشه.
دیدم ارتین داره میاد، حتما دنباله من میگرده چون من فقط تو سالن بودم با خدمه یه دست تکون دادم که اومد طرفه من.
تازه وقت کردم به تیپش نگاه کنم خیلی خواستنی شده بود تو اون کت و شلوار ایشالله مسـ*ـتانه قوربون قدو بالات بره.
یعنی........
#پارت_صد_دومــــــــــــــــــــــــــ
یعنی چی؟ من چم شده ؟چی میگم؟
دیگه که نمیتونم خودمو گول بزنم. هعییییییی اره من عاشق شدم اونم عاشقه این پسر عاشقه یه پسره لجبازو مغرور ،اره من دوسش دارم.
ولی اونم شاید یکی مثل کامران باشه هه.
ارتین اومد کنارم محو من شده بود
ارتین:وای مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی! راستی چرا انقدر یقه لباست بازه؟
.(پسره هیـــــــز خجالت نمیکشه به توچه خب)
یهو هل شدم.
-چیزه ارتین خب موهام جلوشه دیگه چیزی معلوم نیست.
ارتین:بالاخره، تا اخره مهمونی حق نداری از کنار من تکون بخوری با این لباسی که خریدی ،اگه اونروز نشونم میدادی عمرا میزاشتم همچین چیزی انتخاب کنی.
-اااا ارتین باشه بابا
عروسی شروع شد دوتا عروس اومدن انقدر خوشگل شده بودن دوتاشون بیاو ببین.
با ارتین رفتیم پیششون
دوتاشونو بغـ*ـل کردم.
-پری اوا اجیا خیلی خوشحالم ایشالله به پای همدیگه جوراب بشورید.
آخرین ویرایش: