کامل شده رمان قضاوت |shaghayegh.sh کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shaghayegh.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/02
ارسالی ها
110
امتیاز واکنش
1,646
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
#پارت_صد_یکمــــــــــــــــــــــــــــ
ارتین بهم اس داد که دمه درم؛
منم مانتو شالمو پوشیدم رفتم بیرون، تا سوار شدم طرف ارتین برگشتم سلام کردم، که ارتین اصلا متوجه سلام کردنم نشد.
فقط داشت به صورتم نگاه میکرد.
ارتین:مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی!
ارتین تا اینو گفت سرمو انداختم پایین جدیدا نمیدونم چر این شکلی شدم سریع خجالت میکشیدم لپام گل مینداخت.
ارتین خندیدو گفت:اااا پس مسـ*ـتانه خانومم بلدت خجالت بکشه.
یه چش غره رفتم.
ارتین: حالا که زوده ولی بنظرم بریم تالار تا کارارو انجام بدیم هیچ کاری نمونه.
منم قبول کردم ،تا ساعت ۶داشتم کارارو انجام میدادیم با خاله ها .
ارتین که از اون اول رفت سراغ هماهنگ کردنه ارکس.
کارم که تموم شد رفتم مانتومو دراوردم نشستم یه گوشه.
دیدم ارتین داره میاد، حتما دنباله من میگرده چون من فقط تو سالن بودم با خدمه یه دست تکون دادم که اومد طرفه من.
تازه وقت کردم به تیپش نگاه کنم خیلی خواستنی شده بود تو اون کت و شلوار ایشالله مسـ*ـتانه قوربون قدو بالات بره.
یعنی........
#پارت_صد_دومــــــــــــــــــــــــــ
یعنی چی؟ من چم شده ؟چی میگم؟
دیگه که نمیتونم خودمو گول بزنم. هعییییییی اره من عاشق شدم اونم عاشقه این پسر عاشقه یه پسره لجبازو مغرور ،اره من دوسش دارم.
ولی اونم شاید یکی مثل کامران باشه هه.
ارتین اومد کنارم محو من شده بود
ارتین:وای مسـ*ـتانه خیلی خوشگل شدی! راستی چرا انقدر یقه لباست بازه؟
.(پسره هیـــــــز خجالت نمیکشه به توچه خب)
یهو هل شدم.
-چیزه ارتین خب موهام جلوشه دیگه چیزی معلوم نیست.
ارتین:بالاخره، تا اخره مهمونی حق نداری از کنار من تکون بخوری با این لباسی که خریدی ،اگه اونروز نشونم میدادی عمرا میزاشتم همچین چیزی انتخاب کنی.
-اااا ارتین باشه بابا
عروسی شروع شد دوتا عروس اومدن انقدر خوشگل شده بودن دوتاشون بیاو ببین.
با ارتین رفتیم پیششون
دوتاشونو بغـ*ـل کردم.
-پری اوا اجیا خیلی خوشحالم ایشالله به پای همدیگه جوراب بشورید.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_سومـــــــــــــــــــــــ
    پری و اوا تو اوج گریه لبخند زدن.
    -گریه نکنید دیونه ها امروز روز خیلی قشنگیه واستون ،براتون ارزوی خوشبختیه طولانی مدت میکنم ایشالله خوشبختی مث شپش بیوفته به جونتووون.
    ارتین هم سهیل و امیرو بغـ*ـل کردو ارزو خوشبختی کرد.
    نشسته بودیم همه داشتن قر میدادن منم هی داشتم وول میخوردم.
    ارتین:چته چرا هی وول میخوری؟؟؟
    -خب دلم میخواد قر بددددم.
    ارتین:مسـ*ـتانه میشینی سرجات از جاتم تکون نمیخوری، با این لباست حتما برو قرم بده!
    یه برو بابای نثارش کردم که دیدم ارین داره میاد طرفم.
    ارین:افتخار یه دور رقصو میدی بانو.
    منم از خدا خواسته بلتدشدمو
    _ چراکه نه!!"
    اصلا به ارتین که داره با خشم نگام میکنه توجه نکردم.
    داشتیم میرقصیدیم که ارین به حرف اومد.
    ارین:مسـ*ـتانه میشه یه کاری واسم انجام بدی ابجی جونم؟؟؟
    -البته چیه؟
    ارین:تو بیمارستانه یه پرستاره هست خیلی با من لجه خیلیم خوشگله خیلی دوسش دارم میخوام بری ازش برام خواستگاری کنی اصلا از وقتی اومدم ایران فقط اون جلو چشامه کمکم میکنی؟
    یه جیغ کشیدم که ارین سریع دهنمو گرفت.
    ارین:باشه باشه اروم حالا میای؟
    -اووووف با کله!
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_چهارمـــــــــــــــــــــــــــ
    یهو از پشتم صدا اومد.
    ارتین:ارین جان اجازه هست من با مسـ*ـتانه جان برقصم.
    (مسـ*ـتانه جان و همچین با تأکـــید و کنایه گفت بیا وببین)
    آرین:البته بفرمایید
    پسره چلغوز چه راحت قبول کرد اگه کمکت کردم پسره عقب افتاده.
    ارتین:مگه نگفتم جایی نرو حالیت نمیشه نه؟
    انقدر کمرمو فشار داد که آخم دراومد.
    ارتین مچمو گرفت برد سمته حیاط.
    ارتین:چطور باید حالیت کنم که خوشم نمیاد برقصی بگو همون کارو کنم؟
    یهو اتیش گرفتم.
    -به توچه اصلا تورو سننه ننمی یا بابامی فضولیش به تو نیومده چه صنمی باهم داری که تعیین تکلیف میکنی؟
    اومدم که برم مچمو گرفت .
    داد زد:
    اخه چرا نمیفهمی دوست دااااارم
    لامصب چرا حالیت نمیشه دوست دارم.
    چی این چی گفت داشتم با بهت نگاش میکردم.
    ارتین:بابا بفهم دوست دارم عاشقتم انقدر با اعصابه من بازی نکن.
    هنوز داشتم با بهت نگاش میکردم اصلا باورم نمیشد نمیتونستم حرف بزنم
    انگار دهنمو قفل کرده بودن
    #پارت_صد_پنجمـــــــــــــــــــــــ
    .ارتین:مسـ*ـتانه ،به خدا دوست دارم
    از اولشم دوست داشتم فقط متوجه نبودم ،عاشقه این بودم که حرصت بدم،
    دوس داشتم وقتی اونطوری میخندی بیام بغلت کنم.
    یادته وقتی برام از نفس گفتی وقتی دیدم چطور اونروز رفتی طاقت نیاوردم به هرجون کندنی بود از پری و اوا خواستم بگن کجا رفتی دلم میخواست بغلت کنم.
    دوس دارم شیطنتات واسه من باشه لبخندات واسه من باشه
    نه کسه دیگه ایی.
    وقتی امروز با این لباس دیدمت داشتم دیونت میشدم خیلی خوشگل شدی.
    حالا من اعتراف کردم هرچند نمیدونم جوابت چیه حداقل شرمنده خودم نمیشم که فرصت خودمو امتحان نکردم.
    من هنوز داشتم با تعجب به اعترافات ارتین فکر میکردم نمیدونم تو چشام چی دید که رو زمین نشست.
    ارتین:تو دوسم نداری درسته؟؟؟
    از جاش بلندشد داشت وارد سالن میشد که.....
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_ششم
    از جاش بلندشد داشت وارد سالن میشد که از پشت دستشو گرفتم.
    -ارتــــــــین!
    ارتین:جانم؟
    -دوست دارم!!!
    ارتین بدتر از من رفت توشک.
    ارتین:مسـ*ـتانه جونه من بگو چی گفتی خواهش میکنم.
    -دووووست داااارم.
    .یهو ارتین منو از زمین بلند کرد دوره خودش چرخوند.
    بلند بلند میخندید.
    ارتین:عاشقتم مسـ*ـتانه نوکرتم هستم.
    خیلی دوست دارم!
    منو گذاشت زمین بعد چاله رو لپم بوسید.
    ارتین:میدونستی ارزویه همچین لحظه ایو داشتم.
    یه لبخند زدم که گفت برگردم.
    -وا برای چی برگردم چیکار داری؟
    ارتین:توبرگرد میفهمی.
    برگشتم بعد چنددقیه رو گردنم یه چیزی حس کردم.
    دست زدم دیدم یه گردنبنده طلا سفیده خوشگل.
    بعد بستن گردنبند دولا شدو به گردنم یه بـ..وسـ..ـه ریز زد.
    ارتین:خیلی دوست دارم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_هفتمـــــــــــــــــ
    از اون روز ۲هفته میگذره بچه ها از ضایعه بازی های منو ارتین فهمیدن.
    هرچهارتاشون خیلی خوشحال شدن وقتی گرفتن بین منو ارتین چه خبره.
    از یه طرف دیروز ارین بهم زنگید که برم براش خواستگاری منم.
    حاضرشدم رفتم بیمارستان اخه من نمیدونم اینم جا برای.
    خواستگاری رفتم پیش ارین یکم حالو احوال پرسی کردیم که ارین بهم گفت دختره الان تنهاست.
    رفتم تو استیشن یهو چشام شد اندازه نلبعکی، ااااا اینکه الهه ست ای بلا چشش چه هلویم گرفته.
    -الهههههههه!!!
    الهه با تعجب نگام کرد.
    الهه: تو اینجا چیکار میکنی؟
    -بلا تو دله این اقا دکتر ماو بردی؟
    الهه:چی میگی واسه خودت ؟
    -بیشور این دکی ارینو میگم.
    یهو الهه سرخ شد زدم به بازوش.
    _منو فرستاده براش خواستگاریت کنم وای الهه اگر بدونی با چه عجزو التماسی ازم خواست تا بیام اینجا ازت خواستگاری کنم.
    الهه:راست میگی مـسـ*ـتی خدایی دوسم داره؟
    ارین از پشت الهه داشت میومد دستشو به معنای سکوت اورد بالا که یعنی نگی من اینجاام!
    -اره بابا خیلی دوست داره!
    الهه:هه ولی رفتارش ی چی دیگه نشون میده!
    ارین:تقصیره خودته ازبس با ادم لج میکنی.
    الهه یهو یه هین بلندی از ترسش کشید.
    ارین بلند گفت:الهه خیلی دوست دارم اینطوری بگم عاشقتم میشه بشی خانوم خونم؟؟؟
    الهه تا شنید سرشو انداخت پایین بعد.
    ارین دستشو به چونه الهه گذاشت اورد بالا صورتشو.
    الهه:ا نکن ارین زشته الان یکی میاد مارو میبینه.
    ارین:هیچکس نمیاد الان همه استراحتن بعدا این مسـ*ـتانه ام که اشناس حالا جوابت چیه؟؟؟
    ..........
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_هشتمـــــــــــــــــــــــــ
    الهه یذره به چشای ارین نگاه کرد.
    الهه: گفت منم دوست دارم!
    ارین یه ذوقی کرده بود بیا و ببین.
    ارین: فردا شب میام خواستگاری قبلا هماهنگ کردم ولی اول خواستم جوابه خودتو بشنوم.
    این حرفا که تموم شد با ارین داشتم خدافظی میکردم.
    -ایشالله مبارک باشه خیلی خواستگاریه توپی بود.
    ارین:ازتو خیلی ممنونم.
    یهو یکی از پشت صداش دراومد کسی نبود جز ارتین.
    ارتین:اره مبارک باشه خیلی بهم میاین ،مسـ*ـتانه خانوم به قول خودت ایشالله به پای هم جوراب بشورید.
    این حرفو زد رفت دنبالش رفتم.
    ._ارتین توروخدا یه لحظه صبر کن حرفمو گوش کن بعد حرفه خودتو بزن.
    ارتین:هرچی میخواستم بشنوم خودم دیدم.
    التماسش کردم به حرفم گوش نداد.
    هه بازم یه قضاوت اشتباه همشون همینن نمیزارن هیچکدوممون حرفمونو بزنیم.
    منم شدم یه نفس دیگه.
    بچه ها فهمیده بودن که بین ما یه اتفاقی افتاده ولی نه من نه ارتین به روی خودمون نمیاوردیم.
    دقیقا یه هفتس از اون اتفاق و روز شوم میگذره امتحانمم دادم تموم شد.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_نهمــــــــــــــــــــــــ
    بابا پریشب زنگ زد گفت برام بیلیت گرفته ،امروزم بیلیتو برام فرستاد.
    بیلیت واسه فردا عصره،
    نه به اوا نه به پری هیچکدومشون نگفتم.
    ارین اونروز میخواست باارتین حرف بزنه من نزاشتم من برای ارتین همه چیو توضیح دادم.
    اون زود قضاوت کرد دقیقا مث کامران.
    وسایلامو جمع کردم.
    بابا گفت که کلید خونه و بدم اوا اینا یا پری اونا برن سربزنن به خونه.
    منم رفتم کلید یدکو دادم به بابای پری به بهونه شمال رفتن.
    وسایل ها اماده کردم فقط یه چمدونه کوچیک برداشتم.
    فردا من دیگه از اینجا میرم
    دیشب انقدر خسته بودم.
    که تلفنارو جواب ندادم اشکال نداره تو هواپیما اس میدم بهشون.
    ساعت نزدیکای ۴بود که کارم تموم شد برای ساعت ۶پرواز داشتم.
    سریع حاضرشدم تمام دروپنجره ها چک کردم قفلشون کردم با یه اژانس رفتم فرودگاه بدونه اینکه کسی بدونه .
    "هه"
    ساعت۵:۲۰بود رسیدم فرودگاه
    #پارت_صد_دهمــــــــــــــــــــــــ
    رفتم پاسپورتو همه چیو تحویل دادم .
    ساعت۶پروازمو اعلام کردم.
    سریع رفتم خیلی زودتر از اون چه که فکرشو کنم الان سوار هواپیماام دارم میرم المان.
    هواپیماهم درحاله پروازه.
    اهنگ مورد علاقمو که از اون موقع که ارتین ترکم کرده گوش میدم.
    شده تمام زندگیم شده تمام روزو
    شبم.
    **************
    باز دوباره فکر تو باز ادامه ی غمت
    این درد یه عمره با منه ای کاش ندیده بودمت.
    عاشق باشی همینه حالت قلبت آرومه یک عذابه
    حالت هم خوبه هم خرابه ، وای ..
    یک لحظه حس گریه داری ، یک لحظه راحته خیالت
    عاشق باشی همینه حالت ، وای ..
    عاشق باشی دلت همیشه غرقه یک آشوبه که
    برای قلبت حسش انقدر خوبه که ازش نمیشه بگذری
    عاشق باشی عذاب عشقتم به جونت میخری
    بره بمونه پای این یک باوری ، ازش نمیشه بگذری
    عاشق باشی همینه حالت قلبت آرومه یک عذابه
    حالت هم خوبه هم خرابه ، وای ..
    یک لحظه حس گریه داری ، یک لحظه راحته خیالت
    عاشق باشی همینه حالت ، وای ..

    *************
    تمام لحظاتم با ارتین جلوم اومد
    تمام لجبازیامون ،خنده هامون اعترافش، همه چی.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_یازدهمــــــــــــــــــــــ
    یه نفر تکونم داد .
    .+خانوووم خانوووم چرا دارید گریه میکنید.
    من کی اشکم ریخت؛ سریع اشکمو پاک کردم خسته از گریه کردن به خوابه عمیقی فرو رفتم.
    نمیدونم کی بود که با تکونای بقل دستیم بلندشدم از خواب که خبر داد رسیدیم.
    گوشیمو روشن کردم،
    کلی زنگخور داشتم.
    همشم از طرف اوا و پری
    سریع اوا زنگ زد.
    جواب دادم:
    -بعله!
    اوا با عصبانیتی که تاحالا ازش ندیده بودم.
    اوا:کجاااااااایی؟؟؟
    یه خنده کردم که از صدتا گریه بدتر بود.
    -چه فرقی میکنه یه جا زیر همین اسمون!
    صدای پری از اون ور خط میومد که میگفت بزار رو بلندگو..
    -سلام پری جوووون.
    .پری:مستان جونه هرکی دوس داری بگو کجاااایی توروخدا بگو کجایی؟؟؟
    -المان!!!!
    اوا و پری:چییییییی؟؟؟!!!
    -مگه چیزه عجیبی گفتم بابا بیلیت فرستاد اومدم پیش خودشون.
    اوا:چرا هیچی نگفتی اصلا چرا به ارتین فکر نکردی اون بدبخت بدونه تو چیکار کنه؟
    -مسبب اومدنه من المان هم ارتینه کسی که با تمام وجود میپرستیدمش ولی اونم مث بقیه زود قضاوت کرد.
    من قرار بود بخاطره اون به بابا بگم برام بیلیت نفرسته ولی خوب شد این کارو نکردم.
    پری:مسـ*ـتانه چیشده چرا اینطوری حرف میزنی جونه من بگو چیشده؟
    -هیچی فقط بازم قضاوت ولی بهتره از ارین بپرسید اون بهتر همه چیو واستون توضیح میده.
    حتما از دهن اقای تهرانیم بشنوید چه اتفاقی افتاده.
    تا اومدن حرف بزنن تلفنو قطع کردم بغض داشت خفم میکرد.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_دوازدهمــــــــــــــــــــــ
    مامان و بابارو دیدم وایستاده بودن واسم دست تکون میدادن سریع رفتی پیششون بابا بغلم کرد.
    مامان پیشونینو بوسید.
    رفتم تو بغلش دلتنگی برای جفتشون از یه طرف باعث شد
    بغضم بشکنه.
    من کسی که تا حالا تو عمرش جلو نه مامانش نه باباش گریه نکرده بود داشت زار زار گریه میکرد.
    مامان:قوربونه اون اشکات بشم نریز عزیزم قوربونه دله تنگت بشم.
    -مامان،بابا خیلی دوستون دارم. خیلی دلم برای خودتون حمایتاتون تنگ شده بود. .
    بابا:بیا بریم خونه که دلم واسه فنچم تنگ شده بود.
    تاخوده خونه کلی حرف زدیم
    بابا مارو برد رستوران بهمون غذا خوشمزه ایی داد؛ بعد برد بستنی برامون گرفت که من یذره خوردم.
    هم مامان هم بابا تعجب کردن چون من هیچوقت دست رد به بستنی نمیزدم.
    ولی حالا دیگه اون مسـ*ـتانه نیستم شکستم اونم واسه قضاوت نابه جا
    #پارت_صد_سیزدهمــــــــــــــــــــــ
    ارتین:وقتی اونروز رفتم دنباله مسـ*ـتانه دیدم تیپ زدت داره میره بیرون.
    اخه از مسـ*ـتانه بعید بود هرجا میرفت به من خبر میداد.
    رفتش بیمارستان نگران شدم گفتم شاید حالش بده به من نگفته
    اومدم برم جلو که دیدم ارین کنارشه.
    یهو قاطی کردم میخواستم برم سره ارینو بشکونم .
    رفتم یه جا روی صندلی نشستم یه بطری گرفتم ریختم رویه سرم.
    فقط داشت منو بازی میداد تو این چندوقت فقط با احساسات من بازی کرد.
    ولی نمیزارم یه کاری میکنم که اون شکست بخوره نه من؛
    رفتم جلو حرف مسـ*ـتانه رو شنیدم که گفت عجب خواستگاریه توپی بود یه پوزخند زدم.
    وقتی منو دید اول تعجب کرد اومد تا حرف بزنه رفتم .
    پست سرمو نگاه نکردم اون داشت توضیح میداد ولی من توجه نکردم.
    وقتی دیگه دنبالم نیومد سریع سوار ماشین شدم که نبینمش فقط لحظه اخر دیدم که رو زمین نشسته داره گریه میکنه .
    دلم میخواست برم اشکاشو پاک کنم بهش بگم نریز این لعنتیارو اعصابمو خرد نکن؛ ولی وقتی یاده کارش میوفتادم دیونه میشدم.
    الان چندوقته که نیومده دانشگاه ترم جدید شروع شده ولی نیومده،
    خیلی دلم میخواد سراغشو بگیرم
    ولی غرورم اجازه نمیده.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_چهاردهم
    داشتم اهنگ گوش میکردم اونم اهنگه "عاشق از احسان خواجه امیری"
    .بعد اون روز مسـ*ـتانه فقط این اهنگ همدمم شده.
    زنگ خونه اومد دیدم سهیل و امیر با دخترا اومدن.
    تعارف کردم که اوا اومد جلو
    اوا:اومدیم فقط یه حرفی بزنیم بریم.
    اوا یه چک زد توصورتم
    تو بهت کارش بودم.
    اوا:اینو زدم تو صورتت که بفهمی قضاوت کردی اونم درمورده خواهرم، درباره کسی که تو کله زندگیش حتی ی رفیقم نداشته
    بعد تو با این هیکلت میخوای خواهرمو عزیزتر از جونمو قضاوت کنی.
    .من هنوز تو بهت بودم.
    که پری اومد جلو گفتم الان اینم یه چک میزنه.
    پری:هه اشتباه نکن، من مث اوا نمیزنم تو صورتت چون تو لیاقته یه چکم نداری حالا دارم میفهمم که چرا دقیقا چرا مسـ*ـتانه رفته المان دقیقا ۳ماه از این ماجرا میگذره ولی خواهرم لام تا کام حرف نزد اونم بخاطره تو.
    اوا:همه چیو برامون ارین تعریف کرد.
    #پارت_صد_پانزدهم
    بعد یه کارت پرت کرد طرفم.
    گفت:بیا اینم کارت جشن عقد ارین و الهه.
    اونروز مسـ*ـتانه به خواهش داداشم رفته بود اونجا؛ که الهه رو برای داداشم خواستگاری کنه ولی ای کاش به خودم گفته بود تا براش خواستگاری کنم ولی از اونجا که از بچگی باهم بودن، تمام رازاشونو بهم میگفتن،ارین به مسـ*ـتانه گفته .
    ارین چیزهای خیلی مهمه و الول به مسـ*ـتانه میگفت بعد با من در جریان میزاشت. ولی تو اشتباه کردی.
    مسـ*ـتانه فقط کمکش کرده بود ولی تو قضاوت کردی.
    پری:قضاوتتم درست مث کامران اشتباه بود باعث تباهی شدی.
    میدونی چیه ارتین تهرانی تو لیاقت مسـ*ـتانه رو نداری.
    تو با اینکه ماجرای نفسو میدونستی ولی توام کاره کامرانو با مسـ*ـتانه انجام دادی ولی خیلی بدتر اون برات توضیح داد ولی تو گوش نکردی. ولی خوشحالم که فهمیدیم چطور ادمی هستی.
    اوا:فقط اون چیزیو که روبه روت بود دیدی الانم برای اثباته حرفم هم الهه و ارین و اوردم که برات بگن.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا