کامل شده رمان عامل مرگ های انتخابی(جلد دوم ثانیه های آخر)|sanaz-khanoom کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم شخصیت و دوست دارین؟

  • پارسا

  • پیمان

  • کارن

  • ساحل

  • کامیار

  • نفس

  • دنیا


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

دوکــــــــ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/19
ارسالی ها
668
امتیاز واکنش
14,200
امتیاز
661
[HIDE-THANKS]
میرم طرف ماشین و میرونم طرف دفتر ، همینکه میرسم ماشین و پارک میکنم و به منشیم که کارن بهش گفته بود فعلا نیاد زنگ میزنم که میگه جای دیگه ای مشغول به کار شده .
سر صبحی کمی اعصابم خورد میشه ،
به یکی از دوستام زنگ میزنم و میگم تا یکی از منشی هاشو بفرسته پیشم تا وقتی که بتونم یه منشی جدید پیدا کنم مشغول به کار بشه .
میرم تو دفترو مشغول پرونده هایی میشم که نصفه نیمه موندن .
بعد نیم ساعت در میزنن که بخاطر نبود آبدارچی خودم میرم و درو باز میکنم که با آقا کریم آبدارچی قبلی روبرو میشم .
سرشو تکون میده و میگه: سلام آقا، خوبین؟ خدا بد نده
- سلام ممنون شمارو کی خبر کرد بیایین؟
- والا دوستتون بهم زنگ زدن و گفتن شما اومدی منم بیام
- خوش اومدی بیا تو
همین که میخوام درو ببندم با پسری روربرو میشم .
سلام میده که جواب سلامشو میدم و میگه آقای صدر؟
- خودم هستم ، بفرمایید
-.محمد سیروانی هستم ، از طرف اقای کوکبی اومدم
- اهان ، بله بهشون گفته بودم منشیشونو بفرستن ، بفرمایید تو
بعد اومدنش و توضیح دادن کاراش میرم طرف اتاقم و مشغول میشم .
[/HIDE-THANKS]
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    مشغول مطالعه پرونده ای بودم که با شنیدن صدای در اتاق از مطالعه دست کشیدم و بفرماییدی گفتم .
    در باز شد و محمد اومد تو.
    - اوم ، آقای صدر میتونم برای ناهار برم ؟
    نا خودآگاه لبخند تلخی میزنم و زیر لب زمزمه میکنم:برو
    بعد تشکر و خداحافظی درو میبنده و میره . سرمو میزارم روی میز و به گذشته فکر میکنم . اولین روزی که دنیا اومد اینجا و استخدام شد ، اولین ناهار مشترکمون و غر زدناش ، خجالت کشیدنش به همه و همه فکر کردم و حاصل همه ی اینا شد چند قطره اشک روی صورتم و یه بغض تو گلوم .
    از جام بلند میشم و میرم طرف پنجره و به بیرون خیره میشم . روبروی ساختمونی که توش کار میکردم پارک بود و فضای سرسبزی داشت . اگه دنیا زنده بود الان پسرم بعد چند هفته به دنیا میومد.
    از پنجره بیرون و نگاه میکنم ، ارتفاع زیادیه تا پایین .
    " خودکشی مرگ قشنگی که به آن دل بستم
    دست کم هردوسه شب سیربه فکرش هستم
    گاه وبیگاه پرازپنجره های خطرم
    به سرم میزنداین مرتبه حتما بپرم "
    میرم طرف میز و کیفمو برمیدارم و از اتاق میزنم بیرون و خطاب به آقا کریم میگم تا بعد من دفترو تمییز کنه و بعد بره .
    بدون توجه به آسانسور از پله ها میرم پایین و میرم طرف پارکینگ و سوار ماشین میشم و بدون اینکه بدونم مقصدم کجاست میرونم .
    زنگ میزنم کارن که میگه خونه پیمانه و برم اونجا .بعد گرفتن آدرس ازش میرونم طرف خونه پیمان .
    بعد پنجاه دقیقه میرسم و ماشینو پارک میکنم و میرم تو مجتمع .
    به نگهبان اطلاع میدم با پیمان کار دارم که میگه منتظر بمونین باهاش هماهنگ کنم .
    بعد چند ثانیه میگه میتونم برم . سوار آسانسور میشم و دکمه مورد نظرمو میزنم و منتظر میشم تا آسانسور وایسه .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    با وایسادن آسانسور ازش پیاده میشم و میرم طرف در قهوه ای رنگ سمت چپ راهرو و در میزنم.
    بعد چند لحظه صدای قدمایی رو میشنوم و بعد پیمان درو باز میکنه .
    سلام میکنه که فقط سرمو تکون میدم . اگه دست خودم بود تا میخورد میزدمش !
    پیمان: خوش اومدی ،بیا تو
    از جلوی در میره کنار تا رد بشم ، از کنارش میگذرم و منتظر میمونم بگه کجا برم .
    دستشو میذاره پشتم و میگه: از اینور
    از راهرو میگذریم و وارد پذیرایی میشیم ، با ورودم به پذیرایی کارن و میبینم که رو کاناپه نشسته و داره با گوشیش حرف میزنه .
    از جاش بلند میشه و دست میده ، میرم روی یکی از مبل های تک نفره میشینم و منتظر میمونم کارن تماسشو قطع کنه .
    بعد ده دقیقه بالاخره راضی میشه گوشی و قطع کنه . تو این مدت پیمان رفته بود آشپزخونه و اونجا بود .
    کارن : خوبی؟
    سرمو تکون میدم و چیری نمیگم ، حال و حوصله ی حرف زدن و ندارم . پیمان با سینی شربت میاد و سینی و میزاره روی میز و خودش هم روی یکی از مبلا میشینه .
    کارن : کاری داشتی پارسا؟
    سرمو تکون میدم و بدون اینکه به پیمان نگاه کنم میگم: قبوله!
    کارن: چی؟
    - دلم میخواد قاتلای عشقمو پیدا کنم ، پیشنهاد دادین و منم امروز اومدم بگم قبول میکنم.
    پیمان هنوز سکوت کرده و چیزی نمیگه .
    کارن رو به پیمان میگه: خب ،از کجا شروع کنیم پیمان؟
    پیمان: تو این چند ماه پیگیر کارهای دنیا بودم ، همونطور که گفتم ماشینی که به دنیا زده پلاکش دزدی بوده خود طرفم الان مرده . تنها راهمون فعلا اینه که بفهمیم کسی که به دنیا زنگ میزد کی بود .
    نفس عمیقی میکشم و میپرم وسط حرفش و میگم: لازم نیست زحمت بکشی
    پیمان: چرا؟!
    - میدونم طرف کیه
    پیمان از جا میپره و با صدای بلندی میگه: چی؟! میدونستی و سکوت کردی؟ د حرف بزن دیگه..
    - اره میدونم کیه و درباره سکوت هم ..
    مکثی میکنم و با صدای آرومی میگم : مجبور بودم!
    پیمان کلافه نفسشو میده بیرون و میگه حالا طرف کیه؟
    چشمامو میبندم و سرمو به پشتی مبل تکیه میدم و گردنمو ماساژ میدم و زیر لب میگم : کامیار ...کامیار عبدی!
    پیمان: چیکارس؟ چند سالشه؟ چرا اینکارو کرده؟ هان؟
    هان آخر و با صدای بلندی میگه که باعث میشه اخم کنم . همونطور زمزمه وار میگم: یک ،سر من داد نکش و صداتو بلند نکن ! دو ، اگه بخوای داد بکشی و صداتو بلند کنی کاری میکنم پشیمون بشی دلمم خیلی میخواد باهات درگیر بشم و سه ، در ظاهر مدیرعامل شرکت پدرشه ولی در واقع کارش یه چیز دیگه هست!
    پیمان: کار اصلیش چیه؟
    - قاچاق ، از قاچاق آدم تا عتیقه و مواد مخـ ـدر
    پیمان: تو اینارو از کجا میدونی؟
    پوزخندی میزنم و چیزی نمیگم . پیمان میخواد چیزی بگه که کارن نمیزاره و میگه: بهتره فعلا ناهارمونو بخوریم و بعد در موردش حرف بزنیم
    صدای نفس های کلافه پیمان هنوز به گوش میرسه . با صدای زنگ گوشیم نگاهی به اطراف میکنم و بعد گوشیمو از تو جیب کتم بر میدارم .
    با دیدن شماره اخمی روی صورتم میشینه ، نمیشناسمش .
    با این حال جواب میدم شاید کسی کار مهمی باهام داشته باشه .
    - بله؟
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    - سلام پارسام
    چشمامو با حرص میبندم و میخوام قطع کنم که میگه: تو رو خدا قطع نکنیا ، صبر کن حرفامو بگم بعد
    - زود باش
    - فردا شب مهمونی دارم ، دوست دارم بیای
    - چرا دست از سر من برنمیداری؟ تو غرور نداری نه؟بابا چقدر بهت بگم دست از سر من بر دار ، فهمیدی؟ اگه به بار دیگه مزاحمم بشی من میدونمو تو!
    - تو این کارو نمیکنی
    - تا الانم فقط بخاطر پدرت و موی سفیدش بهت چیزی نگفتم ، پاتو از زندگی من بکش بیرون
    بدون اینکه اجازه بدم حرفی بزنه تماس و قطع میکنمو وگوشی و روی میز پرت میکنم.
    کلافه موهامو میکشم که کارن میگه: کی بود؟
    - این دختره آویزون ، دست از سرمم برنمیداره .
    کارن از جاش بلند شد و اومد طرفم و گفت: بیخیال پسر ، یه راه حلی پیدا میکنیم تا برای همیشه بره
    - چون پدرش با بابام دوسته نمیتونم از شرش خلاص بشم وگرنه برام کاری نداره که از دستش راحت بشم
    چیزی نمیگه و سرشو تکون میده ، پیمان و کارن میرن طرف میز غذا ولی من همونطور بی حرکت سرجام میشینم .
    بعد چند لحظه متوجه من میشن .
    کارن: چرا نشستی؟! ناهار نمیخوری؟
    - شما بخورین من میل ندارم
    چیزی نمیگن ، پیمان از جاش بلند میشه و روی مبل کناری من میشینه و میگه: لج نکن ، حداقل اگه دنیارو دوست داری ...
    - پای اونو وسط نکش.
    پیمان: چه بخوای و چه نخوای وسط کشیده میشه، تو برای چی اینجایی؟ هوم؟ بخاطر اینکه قاتلای دنیا پیدا بشه ، اگه منو دوست نداری و دلت میخواد منو بکشی حرفی نیست! فقط تا پیدا شدن قاتلای دنیا صبر کن
    نگاهش میکنم که میگه: باور کن من دشمن تو نیستم ، اگه کمی زودتر میرسیدم و تورو میدیدم که اومدی و عروسی و به هم میزدم ، به والله به هم میزدم چون میدونستم دنیا دوستت داره . فقط حیف که دیر رسیدم
    صورتشو با دستاش میپوشونه و با صدای گرفته ای ادامه میده: درسته دوسش داشتم و عاشقش بودم ، درسته اگه بهم جواب رد میداد و با تو ازدواج میکرد اذیت میشدم ولی به جون عزیز ترینم حاضر بودم تا عروسی و به هم بزنم ، فقط منتظر بودم خود دنیا به حرف بیاد و چیزی بگه ، بگه پیمان من هنوز پارسارو دوست دارم .
    آهی میکشه و بعد چند ثانیه مکث میگه: به خدا داغونم ، همش با خودم میگم کاش چند دقیقه زودتر میرسیدم و باهاش حرف میزدم و میگفتم برو با عشقت زندگی کن و خوشبخت شو ولی تردید داشتم پارسا ، میدونستم دنیا دیوونه وار عاشقته و دوستت داره ولی از جانب تو مطمئن نبودم . میترسیدم دنیا از زبونت بشنوه دوسش نداشتی و داغون تر از گذشته بشه .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    آب دهنشو پشت سر هم قورت میده و سعی میکنه بغضشو نشکنه ولی لرزش صداش باعث میشه لو بره:
    ولی ای کاش صبر نمیکردم ، اگه من زودتر میرسیدم ... اگه من زودتر میرسیدم دنیا زنده بود و ..
    آهی میکشه و با دستاش چشماشو فشار میده .
    پیمان: شاید منو به چشم یه رقیب ببینی ولی اینطور نیست پارسا . اول اینکه دنیا از اولش تورو دوست داشت و بخاطر پسرتون میخواست باهام ازدواج کنه و دوم اینکه من میخواستم از دنیا بگذرم ، میخواستم دم آخری بگم برو و عروسی و به هم میزدم و خودم مثل یه برادر تا آخرش باهاش بودم ولی نشد!
    سکوت میکنم ،سکوت میکنه .
    از جاش بلند میشه و از پذیزایی میره بیرون .
    کارن هنوز تو آشپزخونه هست و پشت میز نشسته و تو سکوت داره به میز نگاه میکنه .
    سیگاری روشن میکنم و پک عمیقی میزنم . سعی میکنم مثل گذشته ها آروم باشم و یه طرفه به قاضی نرم . پیمان مقصر نبود ، مقصر یه عوضی دیگه بود که به زندگیم گند زد ،و البته خودمم مقصر بودم !اگه من احتیاط میکردم و با یه انتخاب احمقانه همه چیو از بین نمیبردم الان دنیا زنده بود و با هم منتظر اومدن پسرمون بودیم .
    مقصر منه احمق بودم که با یه انتخاب گند زدم به زندگیم ، عشقم و پسرم رفتن زیر خاک و من موندم و این مردم بی رحم که قصاوت میکنن .
    از جام بلند میشم ، احتیاج دارم به اینکه برم پیش دنیامو آروم بشم .
    میرم طرف در که صدای پیمان و از پشت سر میشنوم : داری میری؟
    بدون اینکه برگردم سمتش سرمو تکون میدم و میگم اره
    اجازه نمیدم حرفی بزنه ، از خونه میزنم بیرون و مثل همه ی این روزا میرم طرف چند متر جایی که دنیام توش خوابیده و منو برای همیشه ترک کرده .
    چرا رفت؟ چرا ؟ خدایا ، این بود عدالتت دیگه؟
    این بود اون عدالتی که همه ازش حرف میزنن؟ خسته شدم ، میخوام برم پیش دنیام ، اگه عادلی ، اگه رحیمی و بزرگ منو ببر پیش دنیام .
    ازت چیز زیادی نمیخوام ، میخوام برم پیش دنیام .
    با رسیدن به قبرستون از ماشین پیاده میشم و میرم طرف سنگ قبر سیاهی که اسم دنیام روش حک شده .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    میرسم به سنگ قبر و .. لعنتی .. زانوهام طاقت وزنمو ندارن ..
    زانو میزنم و سنگ قبرو میبوسم .
    - خوبی بی معرفت؟ اون بالا بالاها بدون من خوشی؟ دنیا ...
    لعنتی !لعنتی هنوزم با صدا کردن اسمش صدام میلرزه و تپش قلبم بیشتر میشه .
    - میشه به اون بالایی بگی منو هم بیاره پیش تو؟ هوم؟ تو بهش نزدیکتری اخه ، منم ازش دلگیرم و ..
    بغض گلومو قورت میدم ، گلوم درد میکنه . سرما خوردم یا بغض تو گلوم باعث درد گلومه رو نمیدونم ، فقط میخوام برای همیشه از این زمین برم .
    - دنیا ، باهاش قهرم ، چرا رفتی؟ هوم؟ نگفتی پارسات بدون تو دووم نمیاره؟ نگقتی یه روزی از غصه دق میکنه؟ چرا؟
    سرمو تکیه میدم به سنگ قبر و زیر لب زمزمه میکنم:
    تو که بی معرفت نبودی بی خدافظی بری
    اینو میدونستم که نمیخوای تو با کسی بری
    پیش خودم میگفتم میره غیر از من با کی
    خدا باورم نیمشه زیر یه وجب خاکی

    " باورم نمیشه دنیا ، باورم نمیشه عشقم زیر خاک خوابیده باشی "

    بگو بیا بگو اینجا همه چی دروغه
    اینا چی میگن بگو چرا اینجا شلوغه
    بذار جونی بمونه تو تنم واسه ی ادامه
    یاد قیافه ی نازت همش جلوی چشامه

    " دنیا ، جون پارسات بیا و بگو همه چی دروغه ، ببین میگم جون پارسات ، دلت میاد من جونمو قسم بدم و تو واکنشی نشون ندی؟ دلت میاد دنیام؟"

    آخه کی باورش میشد که تو اینجوری بری
    کاش که میدونستی با رفتنت میشکونی دلی و
    که میخواست تا آخرش به پات وایسه بی هدف
    کاش تو دیدار آخرم سرت داد نمیزدم

    " دنیا ، بیا . دنیا بدون تو حال هیچکس خوب نیست. مامانت داره دق میکنه از دوریت دنیا ، دنیا ساحل خودشو حبس کرده تو خونه تو و همش داره گریه میکنه . دنیا ، تو که میگفتی طاقت دیدن اشک ریختن و گریه ی ساحل و نداری ، میگفتی ساحلم عزیز تر از جونمه ، حالا چرا گریه هاشو میبینی و جواب نمیدی؟ چرا من جونمو قسم میدم و بهم چشم غره نمیری و قهر نمیکنی؟"

    الان رفتی و جالب نیست حالم زیاد
    آخه نامرد حداقل تو خوابم بیا
    بذار یه بار دیگه ببینم اون چشای معصوم و
    که دیوونم میکرد منو وقتی که مـسـ*ـت بود

    " باهام قهری،نه؟ بخاطر همینه که نه تو خوابم میای و نه جوابمو میدی . همه ی دلخوشیم شده عکس و فیلمات و این سنگ قبر "

    الان میخوام باشم حتی اگه با من نباشی
    حتی بری با غریبه واسه عشقش فدا شی
    اما نیستی چشام از همیشه بارونی تره
    واسم سواله که خدا چرا خوبا رو میبره

    " دنیا ، تو اصلا باش ، اصلا برو با پیمان ازدواج کن فقط باش ، فقط باش ."

    آخر به آرزوشون رسیدن همه ی حسودا
    میگن ببین حواسش به عشقش نبودا
    اونا زجرم میدن با این زخم زبونا
    کجایی ببینی که به حالم میخندن اونا
    اونا میخندن و یکی باید تو رو خاک کنه
    کجاست اون دستا که اشکامو پاک کنه
    قسم به روح تو نبودنت واسم عذابه
    میخونم که همه بدونن حالم خرابه
    اصن آشکاره نیازی به قسمی نیست
    وقتی از خنده رو لبام اثری نیست
    #چشمای تو - سعید پانتر

    ( مرسی از دوست گلم که این آهنگ و پیشنهاد داد )
    سرمو میکوبم به سنگ قبر و میگم : دلم تنگته . پاشو ، جون هرکی دوست داری پاشو .
    سرمو محکم تر میکوبم ، سرم میشکنه؟ به جهنم !گرمی خون و روی صورتم حس میکنم؟ مهم نیست !حتی سرگیجه و دید تارم هم مهم نیست !فقط دنیا مهمه . فقط دنیا مهمه و بس .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    فقط دنیام مهمه و جای خالیش ، دنیام و خاطره هایی که عامل مرگ تدریجی من هستن و من فقط میتونم نگاه کنم و سکوت کنم .سکوت کنم و فقط تماشاگر این بازی ناعادلانه باشم .
    خیره میشم به اون چند خط نوشته سفید رنگ که بدجور روی اون سنگ قبر سیاه رنگ خودنمایی میکنه .
    " دنیا محمدی " ، لازم نیست بقیه اون چند خط و بخونم ، همین دو کلمه ، همین اسم کافیه .
    برای ویرون شدن من ، منِ بی لیاقت کافیه ، دنیامو از دست دادم و از دست رفتم .
    پلک میزنم تا شاید از تاری دیدم کمتر بشه ، تا بتونم خیره بشم به خروار ها خاک که عشقم میونشون آروم گرفته .
    یه قطره خون میچکه روی سنگ قبر ، درست روی "الف" دنیا ، یه قطره دیگه و دیگه و باز هم من خیره سنگ قبرم و اون رنگ سفید و " دنیا محمدی " .
    سفیدی نوشته ها با خون رنگین میشه و من هنوز هم خیره اون اسمی هستم که روی سنگ قبر حک شده .
    پلک هام روی هم میفته و سرگیجم شدت میگیره و من هنوز سعی میکنم چشمامو باز نگه دارمو و خیره بشم به اون اسم ، اسمی که هروقت صداش میکنم تپش قلبم شدت میگیره و صدام میلرزه .
    پلک هام روی هم میفتن و تنها لحظه آخر و فرود اومدن سرم روی سنگ قبر و میفهمم و بعد خودمو مسپرم به سیاهی .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    با احساس سرما چشمامو به زور کمی باز میکنم . اولین چیزی که میبینم سنگ سیاه رنگی هست که سرم روی اونه . میخوام اطرافمو نگاه کنم ولی حسی تو بدنم نیست .
    با برخورد قطره های بارون با صورتم حالم بد تر میشه .سعی میکنم از جام پا شم و برم خونه ولی نمیتونم .
    بعد چند دقیقه تلاش کردن خسته میشم و چشمام ناخودآگاه بسته میشن .
    ****
    - تو میدونی چرا خــ ـیانـت کرد؟
    - اوهوم
    - میشه بگی ، من گیج شدم . یعنی پارسایی که انقدر دنیاشو دوست داشته و داره خــ ـیانـت کرده؟ خیانتشو باور کنم یا دوست داشتنشو؟
    - من نمیتونم بگم پیمان ، تا خود پارسا نخواد من نمیتونم چیزی بگم .
    - چرا نمیخواد حرف بزنه؟ حداقل بره به ساحل یا خانواده خودش بگه
    - میگه نمیخوام بقیه رو تو دردسر بندازم ، با گفتن من دنیا برنمیگرده پیشم
    - کارن ، دقیقا مشکل اینجاست که کسی نمیدونه این دردسری که ازش حرف میزنی چیه
    - شاید پارسا یه روز راضی بشه حرف بزنه ، اون وقت همه چیو میفهمی
    پوزخندی تو دلم میزنم و من اهل گفتن مشکلاتم نیستم .
    چشمامو باز میکنم ، میخوام حرفی بزنم که درد بدی تو سرم میپیچه .
    آهی زیر لب میگم که باعث میشه توجه پیمان و کارن بهم جلب بشه .
    کارن : خوبی داداش؟
    "داداش" ، این عزیز حتی از داداش هم برام عزیز تره .
    زیر لب زمزمه وار میگم: سرم درد میکنه
    کارن: بایدم درد کنه ، عمه منم بود و سرشو چند بار میکوبید به یه سنگ محکم و سفت سرش درد میکرد.
    - غر نزن
    کارن : د دیوونه ، آخه من چی بهت بگم؟ وای شیطونه میگه ..
    کلافه پوف کشداری میگه و با دستاش صورتشو میپوشونه و سرشو میگیره رو به سقف .
    - بیخیال ، خوبم
    پیمان : آره ، معلومه خیلی خوبی!
    - به جای غر زدن کارای ترخیصمو انجام بدین منواز این خراب شده برم بیرون
    کارن: امر دیگه ای نداری؟
    - آب
    پیمان لیوان آب به دست میاد طرفم و کمک میکنه تا بشینم .
    لیوان و از دستش میگیرم و جرعه ای از آب و میخورم .
    سردرد کلافم کرده و هر لحظه ممکنه داد بزنم .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    کارن از اتاق میره بیرون و من میمونم و پیمان .
    لیوان و میدم به پیمان و چشمامو میبندم . سردردم بیشتر شده و دلم میخواد داد بزنم .
    صدای پیمان هم باعث تشدید سردردم میشه .
    - چرا خــ ـیانـت کردی؟
    لب هامو از درد به هم فشار میدم و چیزی نمیگم .
    - تو که ادعا میکی عاشقی چرا خــ ـیانـت کردی؟
    خــ ـیانـت ، هه ! اطرافیانم چی میدونن از گذشته من که اینطور ناعادلانه قضاوت میکنن؟ چی میدونن از دردی که من کشیدم؟
    سکوت میکنم . مثل یه سال گذشته سکوت میکنم و حرفی نمیزنم ، که اگه من شروع کنم به حرف زدن و گفتن دردام و حماقتام باید تا آخر عمر حرف بزنم و خودمو سرزنش کنم .
    صدای نفس های کلافه پیمان سکوتو میشکنه .
    سر دردم بدتر شده و اعصابم از همیشه خُرد تر .
    نفس عمیقی میکشم و سعی میکنم به دردی که توسرم پیچیده توجه نکنم .
    با باز شدن در اتاق چشم باز میکنم و کارن و همراه پرستار میبینم که وارد اتاق میشن .
    بی حال زیر لب میگم: کارن
    کارن: جانم داداش
    - سرم داره میترکه از درد
    پرستار: الان مسکن تزریق میکنم به سرمتون
    - کی مرخص میشم؟
    پرستار : تا چند ساعت آینده مهمون ما هستین
    - نمیشه الان بریم؟
    کارن: مگه عجله داری پسر؟
    - کار دارم و اینکه تحمل موندن تو بیمارستان و ندارم
    کارن: میخواستی دیوونه بازی در نیاری که الان بیفتی رو تخت بیمارستان
    کلافه پوفی زیر لب میگم و چشمامو میبندم .
    بعد چند دقیقه احساس میکنم نمیتونم بیدار بمونم و باز هم خودمو به دنیای بی خبری میسپرم .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    چشمامو که باز میکنم خبری از پیمان و کارن تو اتاق نیست ، به سرم توی دستم نگاه میکنم .
    تموم شده ، حال و حوصله اینو ندارم صبر کنم تا پرستار بیاد و درش بیاره پس خودم دست به کار میشم و میکشمش بیرون !
    آخ دنیا دنیا دنیا ، چقدر این دست من و تو کبود کردی تا یادم بدی چطور سرم و بزنم و در بیارم .
    لعنتی ، خاطره ها تو بیمارستان هم دست از سرم بر نمیدارن .
    از تخت میام پایین و میرم طرف در و بازش میکنم .
    کارن روی صندلی نشسته ، میرم نزدیکتر و متوجه میشم خوابیده .
    خبری از پیمان نیست ، چه بهتر حال و حوصله ندارم هر دقیقه ببینمش و خودمو کنترل کنم تا چیزی بهش نگم.
    به طرف خروجی راه میفتم ، بعد از سوار شدن به تاکسی آدرس خونه رو میدم و پیشونیمو تکیه میدم به شیشه . باندی که دور سرم پیچیده اذیتم میکنه ولی مجبور به تحملش هستم .
    با وایسادن تاکسی پولو میدم و پیاده میشم .
    همین که جلوی در وایمیستم یادم میفته کلیدمو تو ماشین جا گذاشتم .
    لگدی به در میزنم و سعی میکنم از دیوار برم بالا .
    بعد چند دقیقه موفق میشم و با کمک درختای توی حیاط میام پایین و میرم طرف خونه .
    وسط راه سرم گیج میره و مجبور میشم بشینم وسط حیاط .
    سرمو با دستام میگیرم و چشمامو میبندم .
    بعد اینکه حس میکنم حالم خوبه بلند میشم و میرم طرف در ، خوشبختانه در باز بود .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا