*وای خیلی آهنگه قشنگی بود ولی من یه کوچولو شک دارم به نگین نگاهای گاه بی گاهه بردیا رو روی نگین می دیدم اما فقط یک لبخند شیطنت آمیز روی ل*ب*ا*م بود من یک شیطانیم که خودم تا الان نمی دونستم ایش من کجام به شیطان می خوره من شبیه فرشتگان خدا هستم والا به جون وجدان راست می گم(از جون خودت مایه بزار-نوچ)بی خیال نگاهای این عشاقا شدم بلند شدم داخل خونه رفتم وای مادر من امروز لباس گرفته بودم پس کجاست؟نه من اصلا نمی تونم باور کنم که گمش کردم با دو رفتم سمت سام با جیغ گفتم:
-آقای دهقان!؟
سام با تعجب برگشت سمتم گفت:بله؟
منم چون یکم دویده بودم نفس نفس می زدم با ناراحتی گفتم:لباسه جشنو گم کردم!
نفس عمیقی کشید گفت:نه خیر داخل ماشین بود فراموش کردید برش دارید، ولی من براتون آوردم ،..با پوزخند ادامه داد:...از این به بعد بیشتر دقت کنید که دیگران رو به خدمت نگیرید...!
ضایع شدم به تمام عمرم این چند روز ضایع نشده بودم هوف...
امیر سام:
به چهره بر افروختش نگاه کردم ابروهام ناخداگاه رفت بالا دستامو از جیبم بیرون آوردم دستای مشت شدمو به پشته کمرم بردم با نگاه بی خیالی گفتم:
-خانم کوروشی فردا راس ساعت 6 آماده باش برای مهمونی باید بریم...!
یسنا:ببخشید یه سوال بپرسم؟
به چشماش زل زدم گفتم:بفرمایید؟
-ما کی بر می گردیم؟
برگشتم و پشتمو بهش کردم آروم گفتم:حداقل تا یک هفته دیگه...
آهی کشید گفت:خیلی زیاده من اصلا این جا راحت نیستم...!
کمی ناراحت شدم احساس می کردم تیکه اش رو به من انداخت و اینکه پیش من راحت نیست با لحن حرصی گفتم:
-اگه ترسی برای از دست دادن جونت نداری می تونی برگردی!و مطمئن باش اگه مشکل منم خب از این جا می رم...
دوباره برگشتم تا نگاهشو ببینم آروم به چشمام نگاه می کرد احساس عجیبی داشتم که نباید این احساس شکل می گرفت من با خودم عهد بستم که هیچ وقت ... نه نه باید این احساس شکل می گرفت باید سرکوبش می کردم من عاشق کسه دیگه ایم نه باید خــ ـیانـت کنم اما من حتی اونی که دوس دارمو نمی دونم چه شکلیه !آیا اون عاشق کسه دیگه ای نیست ؟کاملا گیج شدم خودمم نمی دونم چکار باید بکنم من عاشق کسی هستم که فقط تو بچه گیم دیدمش اونم برای اینکه که پدرم با خانواده ای دوست بود ما هم از بچه گی با هم بودیم من فقط این که من اون موقع فقط 11 سالم بود و اون 5 سالش جالبه من حتی قیافشم یادم نمی یاد اما عاشقشم و با خودم قرار گذاشتم پیداش کنم اما از کجا؟.... اما برادرشو یادمه با هم دوست بودیم اما الان چطور باید پیداشون کنم ؟وقتی که رفتیم خارج از ایران نشد که با اون خانواده تماس داشته باشیم فقط از اون عشق، چشمای عسلیش یادم مونده و دیگه هیچی اما با این احساس باید چکار کنم؟اوف خودمم نمی دونم....!
-آقای دهقان!؟
سام با تعجب برگشت سمتم گفت:بله؟
منم چون یکم دویده بودم نفس نفس می زدم با ناراحتی گفتم:لباسه جشنو گم کردم!
نفس عمیقی کشید گفت:نه خیر داخل ماشین بود فراموش کردید برش دارید، ولی من براتون آوردم ،..با پوزخند ادامه داد:...از این به بعد بیشتر دقت کنید که دیگران رو به خدمت نگیرید...!
ضایع شدم به تمام عمرم این چند روز ضایع نشده بودم هوف...
امیر سام:
به چهره بر افروختش نگاه کردم ابروهام ناخداگاه رفت بالا دستامو از جیبم بیرون آوردم دستای مشت شدمو به پشته کمرم بردم با نگاه بی خیالی گفتم:
-خانم کوروشی فردا راس ساعت 6 آماده باش برای مهمونی باید بریم...!
یسنا:ببخشید یه سوال بپرسم؟
به چشماش زل زدم گفتم:بفرمایید؟
-ما کی بر می گردیم؟
برگشتم و پشتمو بهش کردم آروم گفتم:حداقل تا یک هفته دیگه...
آهی کشید گفت:خیلی زیاده من اصلا این جا راحت نیستم...!
کمی ناراحت شدم احساس می کردم تیکه اش رو به من انداخت و اینکه پیش من راحت نیست با لحن حرصی گفتم:
-اگه ترسی برای از دست دادن جونت نداری می تونی برگردی!و مطمئن باش اگه مشکل منم خب از این جا می رم...
دوباره برگشتم تا نگاهشو ببینم آروم به چشمام نگاه می کرد احساس عجیبی داشتم که نباید این احساس شکل می گرفت من با خودم عهد بستم که هیچ وقت ... نه نه باید این احساس شکل می گرفت باید سرکوبش می کردم من عاشق کسه دیگه ایم نه باید خــ ـیانـت کنم اما من حتی اونی که دوس دارمو نمی دونم چه شکلیه !آیا اون عاشق کسه دیگه ای نیست ؟کاملا گیج شدم خودمم نمی دونم چکار باید بکنم من عاشق کسی هستم که فقط تو بچه گیم دیدمش اونم برای اینکه که پدرم با خانواده ای دوست بود ما هم از بچه گی با هم بودیم من فقط این که من اون موقع فقط 11 سالم بود و اون 5 سالش جالبه من حتی قیافشم یادم نمی یاد اما عاشقشم و با خودم قرار گذاشتم پیداش کنم اما از کجا؟.... اما برادرشو یادمه با هم دوست بودیم اما الان چطور باید پیداشون کنم ؟وقتی که رفتیم خارج از ایران نشد که با اون خانواده تماس داشته باشیم فقط از اون عشق، چشمای عسلیش یادم مونده و دیگه هیچی اما با این احساس باید چکار کنم؟اوف خودمم نمی دونم....!
دانلود رمان های عاشقانه
آخرین ویرایش: