- عضویت
- 2017/02/19
- ارسالی ها
- 668
- امتیاز واکنش
- 14,200
- امتیاز
- 661
[HIDE-THANKS]
با حرکت کردن ماشین چشم از جاده میگیرم و به کارن که پشت فرمون نشسته نگاه میکنم .
هندزفری و از گوشم در میارم و به روبروم خیره میشم و با خونسردی میگم: چیشده بود؟
- چی چیشده بود؟
- خودتو نزن به اون راه
- متوجه نمیشم چی میگی ؛ دست ساحل آسیب دیده بود که درست شد
زمزمه وار میگم: آره ، آره همه چی درست شد ..
- حالت خوبه پارسا؟
"حالم را نپرس
از من
تا حال خوب؛
مسافت زیادی باقیست
برسم،
خبر میدهم..."
لبخندی میزنم و میگم: خوبم ، چند ساعت مونده برسیم؟
- کلا بیست ساعت راهه ، یه 15،16 ساعتی مونده
- هر وقت خسته شدی بگو من رانندگی کنم
- باشه ، با نفس میخوای چیکار کنی؟
- نمیدونم ، تنها چیزی که الان میدونم اینه
- هی رفیق ؛ خونسردیتو حفظ کن
- دارم همه ی سعیمو میکنم کارن
- خوبه ؛کارای رفتنمون داره ردیف میشه ، به زودی از شر همه چی خلاص میشیم
- انتظار داشتم به عنوان یه روانشناس بگی بمون ر بجنگ
- قبل روانشناس بودن رفیق تو هستم
- خوبه ، چون اصلا دوست ندارم بمونم
****
با توقف ماشین چشم از سیاهی بیرون پنجره برمیدازمو به کارن نگاه میکنم .
- اگه خسته نیستی خوشحالم میکنی جاهامونو عوض کنیم
- نه ، خسته نیستم
از ماشین پیاده میشم و میرم اون طرف ماشین و میشینم پشت فرمون : بچه ها کجان؟
- پشت سرمونن
سری تکون میدم و راه میفتم ، صدای موزیک و کمی بلند میکنم و به روبرو خیره میشم .
[/HIDE-THANKS]
با حرکت کردن ماشین چشم از جاده میگیرم و به کارن که پشت فرمون نشسته نگاه میکنم .
هندزفری و از گوشم در میارم و به روبروم خیره میشم و با خونسردی میگم: چیشده بود؟
- چی چیشده بود؟
- خودتو نزن به اون راه
- متوجه نمیشم چی میگی ؛ دست ساحل آسیب دیده بود که درست شد
زمزمه وار میگم: آره ، آره همه چی درست شد ..
- حالت خوبه پارسا؟
"حالم را نپرس
از من
تا حال خوب؛
مسافت زیادی باقیست
برسم،
خبر میدهم..."
لبخندی میزنم و میگم: خوبم ، چند ساعت مونده برسیم؟
- کلا بیست ساعت راهه ، یه 15،16 ساعتی مونده
- هر وقت خسته شدی بگو من رانندگی کنم
- باشه ، با نفس میخوای چیکار کنی؟
- نمیدونم ، تنها چیزی که الان میدونم اینه
- هی رفیق ؛ خونسردیتو حفظ کن
- دارم همه ی سعیمو میکنم کارن
- خوبه ؛کارای رفتنمون داره ردیف میشه ، به زودی از شر همه چی خلاص میشیم
- انتظار داشتم به عنوان یه روانشناس بگی بمون ر بجنگ
- قبل روانشناس بودن رفیق تو هستم
- خوبه ، چون اصلا دوست ندارم بمونم
****
با توقف ماشین چشم از سیاهی بیرون پنجره برمیدازمو به کارن نگاه میکنم .
- اگه خسته نیستی خوشحالم میکنی جاهامونو عوض کنیم
- نه ، خسته نیستم
از ماشین پیاده میشم و میرم اون طرف ماشین و میشینم پشت فرمون : بچه ها کجان؟
- پشت سرمونن
سری تکون میدم و راه میفتم ، صدای موزیک و کمی بلند میکنم و به روبرو خیره میشم .
[/HIDE-THANKS]