فری: بیا تو.
رفتم تو. باران هم اونجا بود. باران اینجا چیکار میکرد؟اخماش چرا تو همه؟
همینطور داشتم با علامت سوال بالای سرم بهش نگاه میکردم که فری تک سرفه ای کرد و گفت:
چیکار داشتی؟
دست از نگاه کردن به باران برداشتم و گفتم:
مواد می خوام.
باران: تو از کی تا حالا مواد میکشی؟
_اولین باره.
بعد رو به فری گفتم:
آق فری واس اولین بارمه. یکم مواد بده میخوام تفریحی بزنم.
باران: من برم دیه.
فری: برو، فقط حرفام یادت نره.
باران با کلافگی سرش رو تکون داد. وقتی داشت از کنارم رد میشد، آروم گفت:
انگل اجتماع.
باران وقتی رفت، فری گفت:
حالا چی میخوای؟
_یه چی باشه که پرواز کنم.
_فعلا بِت شیشه میدم بکش؛ بقیه واست زوده هنو.
بعد بلند شد و از تو کمد یکم شیشه لای کاغذ پیچید و گفت:
فعلا همینو بکش؛ مطمئنم مشتری میشی.
از دستش گرفتم و گفتم:
با اجازه من برم صفا کنم.
_با بچه ها برو، اینجوری بیشتر صفا میده.
_چشم.
از اتاقش اومدم بیرون. جمال تا منو دید، اومد سمتم و گفت:
ژی شد؟
_دنبالم بیا تا بهت بدم.
من راه افتادم و جمال هم عین اردک دنبالم اومد. اون پشت وایسادم و کاغذ رو دادم دستش و گفتم:
بیا اینم مواد.
_همین؟
_فعلا همینو کوفت کن.
_باژه، دشتت طلا.
برگشتم تا برم بیرون که کلهی باران رو دیدم. تا من رو دید، رفت. باید ازش بپرسم. دویدم سمتش و صداش زدم:
باران؟
برگشت سمتم و گفت:
هان؟ چیکارم داری انگل جون؟
خندیدم و گفتم:
انگل جون؟ خوبه خودت دیدی واسهی چی میخواستم.
_حالا بنال بینم چیکارم داری؟
_نمیخوای بریم؟
_کوجا؟
_کاسبی دیه.
_من با معتاد جماعت هیچ جا نمیرم.
کاملا جدی گفتم:
باران وسایلتو بردار و بریم.
_وایسا برم کولمو بیارم.
ماشاءالله جذبه. هه هه.
منم رفتم سمت موتور قراضهام. نمیدونم کی این مأموریت لعنتی تموم میشه که من برم سراغ ماشین خوشگل خودم تا از دست این موتور خلاص شم. باران اومد و گفت:
آراد یه بار از این فرقونت دست بکش.
_چرا؟
_یکم راه بری هم بد نمیشه. یه ذره از این چربی هات دل بکن چاقالو.
با بهت گفتم:
من چاقالواَم؟ پس این هیکل رو فرمم چی میگـه؟
_خودشیفته خان راه بیا.
یکم باهم راه رفتیم. مثلا ما میریم دزدی ولی همیشه کل شهر رو متر میزنیم.
رفتم تو. باران هم اونجا بود. باران اینجا چیکار میکرد؟اخماش چرا تو همه؟
همینطور داشتم با علامت سوال بالای سرم بهش نگاه میکردم که فری تک سرفه ای کرد و گفت:
چیکار داشتی؟
دست از نگاه کردن به باران برداشتم و گفتم:
مواد می خوام.
باران: تو از کی تا حالا مواد میکشی؟
_اولین باره.
بعد رو به فری گفتم:
آق فری واس اولین بارمه. یکم مواد بده میخوام تفریحی بزنم.
باران: من برم دیه.
فری: برو، فقط حرفام یادت نره.
باران با کلافگی سرش رو تکون داد. وقتی داشت از کنارم رد میشد، آروم گفت:
انگل اجتماع.
باران وقتی رفت، فری گفت:
حالا چی میخوای؟
_یه چی باشه که پرواز کنم.
_فعلا بِت شیشه میدم بکش؛ بقیه واست زوده هنو.
بعد بلند شد و از تو کمد یکم شیشه لای کاغذ پیچید و گفت:
فعلا همینو بکش؛ مطمئنم مشتری میشی.
از دستش گرفتم و گفتم:
با اجازه من برم صفا کنم.
_با بچه ها برو، اینجوری بیشتر صفا میده.
_چشم.
از اتاقش اومدم بیرون. جمال تا منو دید، اومد سمتم و گفت:
ژی شد؟
_دنبالم بیا تا بهت بدم.
من راه افتادم و جمال هم عین اردک دنبالم اومد. اون پشت وایسادم و کاغذ رو دادم دستش و گفتم:
بیا اینم مواد.
_همین؟
_فعلا همینو کوفت کن.
_باژه، دشتت طلا.
برگشتم تا برم بیرون که کلهی باران رو دیدم. تا من رو دید، رفت. باید ازش بپرسم. دویدم سمتش و صداش زدم:
باران؟
برگشت سمتم و گفت:
هان؟ چیکارم داری انگل جون؟
خندیدم و گفتم:
انگل جون؟ خوبه خودت دیدی واسهی چی میخواستم.
_حالا بنال بینم چیکارم داری؟
_نمیخوای بریم؟
_کوجا؟
_کاسبی دیه.
_من با معتاد جماعت هیچ جا نمیرم.
کاملا جدی گفتم:
باران وسایلتو بردار و بریم.
_وایسا برم کولمو بیارم.
ماشاءالله جذبه. هه هه.
منم رفتم سمت موتور قراضهام. نمیدونم کی این مأموریت لعنتی تموم میشه که من برم سراغ ماشین خوشگل خودم تا از دست این موتور خلاص شم. باران اومد و گفت:
آراد یه بار از این فرقونت دست بکش.
_چرا؟
_یکم راه بری هم بد نمیشه. یه ذره از این چربی هات دل بکن چاقالو.
با بهت گفتم:
من چاقالواَم؟ پس این هیکل رو فرمم چی میگـه؟
_خودشیفته خان راه بیا.
یکم باهم راه رفتیم. مثلا ما میریم دزدی ولی همیشه کل شهر رو متر میزنیم.
آخرین ویرایش توسط مدیر: