کامل شده رمان عامل مرگ های انتخابی(جلد دوم ثانیه های آخر)|sanaz-khanoom کاربر انجمن نگاه دانلود

کدوم شخصیت و دوست دارین؟

  • پارسا

  • پیمان

  • کارن

  • ساحل

  • کامیار

  • نفس

  • دنیا


نتایج فقط بعد از شرکت در نظرسنجی قابل رویت است.
وضعیت
موضوع بسته شده است.

دوکــــــــ

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2017/02/19
ارسالی ها
668
امتیاز واکنش
14,200
امتیاز
661
[HIDE-THANKS]
- کارن جون جدت بیخیال من شو ، حال و حوصله ندارم
کارن: بابا اذیت نکن دیگه ، بدون تو خوش نمیگذره ، پیمان تو بهش یه چی بگو
پیمان: راست میگه خب ، میخوای اینجا بمونی که چی بشه؟
- اول اینکه حال ندارم ، دوم اینکه شاید حمید به کمکی چیزی نیاز داشته باشه
پیمان: حمید خودش همه کارارو ردیف میکنه نیازی به تو نداره ، حالا هم لطف کن برو وسایل مورد نیازتو بردار و اینقدر رو مخ من راه نرو .
کارن میاد طرفمو به زور از روی مبل بلندم میکنه و میفرستتم اتاق و میگه: اگه نیای نه من نه تو!
سری تکون میدم و میرم تا حاضر بشم .
یه چند هفته از روزی که رفتیم خونه حمید میگذره ، تو این مدت حالم بهتر شده و مهم تر از همه تونستم کمی ، فقط کمی با پیمان کنار بیام و مثل شمر نگاهش نکنم .
بعد اینکه چمدونمو از روی تخت برمیدارم میرم پیش پیمان و کارن که تو پذیرایی نشستن و منتظر منن .
پیمان و کارن پیله کردن که بخاطر خوب شدن حالم بریم مسافرت . اول شمال و از اونجا هم بریم مشهد ، واقعا نمیدونم کارن چرا پیله کرده بریم مشهد .من که خیلی وقته با اون بالایی قهرم ، درست از روزی که دنیامو از دست دادم . ففط بخاطر اینکه بچه ها ناراحت نشن قبول کردم وگرنه عمرا میرفتم .
پیمان و کارن میرن بیرون ، نگاهی به خونه میندازم .
پذیرایی که به سلیقه دنیا چیده شده ، به کاناپه های زرشکی خیره میشم . یادش بخیر چقدر وقتی داشتیم میخردیمشون مسخره بازی درآوردیم و خندیدم .
نگاهمو از کاناپه ها میگیرم و به پرده سفید رنگ خیره میشم . یادش بخیر ، چقدر سر اینکه وسایلارو خودمون بچینیم با دنیا بحث کردم . هی میگفت میخوام وسایلای خونمو خودم با دستام بچینم و من قبول نمیکردم . آخرش هم پیروز میدان دنیا بود ، چقدر حرصش دادم سر وصل کردن پرده !
با صدای کارن نگاهمو از خونه میگیرم و میرم طرف ماشین پیمان .


(سلام ، ببخشید یه چند وقت خیلی کم پست گذاشتم :aiwan_light_blush:
و اینکه هر نظر و انتقادی درباره رمان و جلدش دارین تو صفحه نقد یا پروفایلم بهم بگین :aiwan_light_blumf:

[/HIDE-THANKS]
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    کارن جلو نشسته بود ، با کمال میل رفتم و رو صندلی پشت نشستم و سرمو به شیشه تکیه دادم .
    سردی شیشه حالمو خوب میکرد . صدای موزیک باعث میشد بیشتر تو حال و هوای خودم باشم .
    تو این چند مدت درست و حسابی وقت نکردم برم سر کارم ، باید بعد برگشتمون برگردم سرکارم و کارای رفتنمو بکنم .
    هنوزم فکر رفتن اذیتم میکنه ولی نمیتونم تو این شهر بمونم . تو این شهر یه دنیا با دنیا خاطره مشترک دارم و حالا یادآوری اون خاطره ها و نبودن دنیا باعث عذابم میشه .
    چشمامو میبندم و بدون توجه به گفتگوی پیمان و کارن سعی میکنم بخوابم ولی نمیشه .
    با احساس لرزش چیزی تو جیبم چشمامو باز میکنم و متوجه میشم که گوشیمه .
    مسیج و که باز میکنم اعصابم خورد میشه ، نفس بود .
    این دختر کی میخواد دست از سر من برداره خدا میدونه.
    به اسش جواب نمیدم که بعد چند دقیقه باز گوشی تو دستم میلرزه .
    نفس: چرا جواب نمیدی؟ تو روخدا پارسا فقط میخوام ببینمت
    باز جوابی بهش نمیدم و گوشیمو خاموش میکنم.
    بعد چند ساعت بالاخره میرسیم . پیمان جلوی ویلا نگه میداره و پیاده میشیم .
    روبروی در ورودی وایمیستم و نگاهی به ساختمون میکنم . یه ساختمون با نمای سیاه!
    حیاط بزرگی داشت ، تقریبا میشه گفت باغ بود با یه عالمه درخت نارنج و بید .
    با صدای پیمان که گفت : خب بریم نگاهمو از اطراف میگیرم و رو به کارن میگم: خیلی راهه تا دریا؟
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    به جای کارن پیمان جوابمو میده: نه ، از حیاط پشتی به دریا راه داره . تقریبا باید پنج،شش دقیقه پیاده بری تا برسی بهش
    سری تکون میدم و بعد برداشتن چمدونم پشت سر پیمان که میره طرف ویلا حرکت میکنم .درو باز میکنه ، با ورودمون به ویلا و دیدن اطراف تعجب میکنم . روی وسایلی که تو سالن بود رو ملافه ی سفید رنگی پوشونده بود و روی اون ملافه ها هم تا دلت بخواد گرد و غبار بود !
    کارن: میگم ، فکر کنم خیلی وقته کسی اینجا نیومده
    پیمان سری تکون میده و میگه: آره خب ، میدونی مامان اینا وقتی میان شمال میرن ویلای خودشون . اینجا هم که میبینی فقط تو و پارسا و البته یکی از دوستام ازش خبر داره!
    - چطور؟
    پیمان: چندسال قبل اینجار خریدم تا وقتی میخوام تنها باشم بیام اینجا
    کارن: مگه خودت تنهایی زندگی نمی ...
    پیمان: چرا ، ولی خب اینجا راحت ترم ، اتاقا طبقه بالان . هرکدوم و میخوایین انتخاب کنین
    کارن سری تکون میده میره طرف پله ها ، منم همراهش میرم .
    در اولین اتاقی که میبینم و باز میکنم و میرم تو . بر عکس سالن پایین تو اتاقا خبری از ملافه های سفید رنگ نیست .

    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]


    چرا نظر سنجی شرکت نمیکنید؟

    یه اتاق با دیوارای لیمویی رنگ و تخت دو نفره سفید وسط اتاق . چمدونم و میبرم میزارم روی تخت و لباسام و بر میدارم و میرم طرف کمد سفید رنگ گوشه اتاق و لباسامو میزارم تو کمد و بعد چمدون و میزارم بالای کمد و رو تخت دراز میکشم .
    صدای در باعث میشه چشمامو باز کنم و نگاهی به در بندازم . پیمان بود ،واقعا برای خودمم تعجب آوره که چرا و به چه دلیل به این سفر اومدم . اگه اصرارای کارن نبود ... پوف ، کارن کارن کارن الان آرزومه ببینمت و بدون عذاب وجدان حسابی بزنمت !
    - اتفاقی افتاده؟
    پیمان: نه ، فقط میخواستم بهت بگم من دارم میرم کمی خوراکی بخرم
    - خب ، به سلامت
    - و اینکه یکی از دوستای کارن بهش زنگ زد و اونم رفت بیرون پیش دوستش
    - باشه ، کاری از دست من بر میاد بکنم؟
    - نه ، زنگ زدم خدمتکار بیاد اینجاهارو سر و سامون بده کمی
    - باشه ، بازم میگم اگه کمکمی از دستم بر میاد بگو
    - نه فدات ، خب دیگه منم برم تو هم استراحت کن، خداحافظ
    - فعلا
    بعد رفتن پیمان سعی میکنم بخوابم ولی چون تو ماشین خوابیده بودم خوابم نمیومد .
    از روی تخت بلند میشم و بعد عوض کردن لباسام میرم طرف دریا . از وسط درختا رد میشم و در چوبی و باز میکنم .
    به اطرافم نگاه میکنم ، جالب بود . یه راه خاکی که از هردو طرف با یه عالمه درخت محاصره شده.
    بیخیال نگاه کردن میشم و به طرف دریا راه میفتم . بعد چند دقیقه صدای دریا به گوشم میرسه .
    کمی که میرم جلوتر دریارو میبینم ، آهسته قدم برمیدارم طرف دریا . میشینم رو ماسه ها و زل میزنم به روبروم ، موجایی که به طرف ساحل میان شلوارمو خیس میکنن ولی عین خیالمم نیست.
    همه ی خاطره هایی که با دنیا دارم میان جلو چشمم .

    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]‌.
    کفشامو در میارم و از جام بلند میشم و میرم طرف دریا . آب تا زانوهام رسیده ولی بازم میرم جلو.

    "دریا دله من دوباره دلتنگه
    آهنگ صداش توی این آهنگه
    دریا منو اون تو رو با هم دیدیم
    ما آرامشو از نفسات فهمیدیم"

    صدای دنیا تو سرم آزارم میده ، من خودشو میخوام .من خودشو میخوام نه این خاطره های لعنتی و که عذابم میدن !

    "دریا تو میدونی که جایه پایه ما کجا بوده
    دریا تو میفهمی که واسه جداییه ما زوده"

    به خدا زود بود ،به جون خودش واسه جدایی زود بود. من هنوز یه دل سیر نگاهش نکرده بودم ، ازش معذرت خواهی نکرده بودم ...

    "دریا منو اون مثه ساحلو مثه موج میمونیم
    دنیا چیکار کردی با ما آخه بی هم نمیتونیم
    دریا همیشه مارو آروم کردی
    با خاطره هاش تو چقد پر دردی
    تو چی میدونی تو که تنها نیستی
    وقتی نباشه دیگه دریا نیستی
    دریا تو میدونی که جایه پای ما کجا بوده
    دریا تو میفهمی که واسه جداییه ما زوده
    دریا منو اون مثه ساحلو مثل موج میمونیم
    دنیا چیکار کردی با ما آخه بی هم نمیتونیم"

    من بدون دنیام نمیتونم ، نمیتونم باشم و شاهد نبودن دنیام باشم ..

    "دریا دله من دوباره دلتنگه
    آهنگ صداش توی این آهنگه
    دریا منو اون تو رو با هم دیدیم
    ما آرامشو از نفسات فهمیدیم
    دریا تو میدونی که جایه پای ما کجا بوده
    دریا تو میفهمی که واسه جداییه ما زوده
    دریا منو اون مثه ساحلو مثل موج میمونیم
    دنیا چیکار کردی با ما آخه بی هم نمیتونیم"
    #دریا-امین رستمی

    آب تا گردنم میرسه ، سردی آب باعث میشه حس خوبی بهم دست بده .
    با خالی شدن زیر پام میفتم تو آب ، بدون هیچ تقلایی چشمامو میبندم و منتظر مرگم میشم .
    احساس میکنم یکی دستمو میگیره و بعد منو به ساحل میرسونه .
    همه چیو میفهمیدم ولی نمیتونستم درست و حسابی نفس بکشم و چشمامو باز کنم .
    با احساس ضربه به قفسه سینم سرفه میکنم .
    آبی که از گوشه لبم سرازیر میشه رو حس میکنم ، بعد چند بار سرفه کردن همه چی جلوی چشمام سیاه میشن و چیزی نمیفهمم .

    ****
    چشمامو به زور باز میکنم و اطرافمو نگاه میکنم .
    ماسک اکسیژنی که روی صورتمه اذیتم میکنه ، دستمو بلند میکنم تا برش دارم که احساس میکنم دستم میسوزه .
    حدس این که سرم دستمه کار سختی نیست . بیخیال میشم و چشمامو میبندم .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    با احساس اینکه یکی بهم خیره شده چشمامو باز میکنم و اطرافو نگاه میکنم . پیمان و میبینم که بالا سرم وایساده و داره نگاهم میکنه .
    چشمامو میبندم و برای بار هزارم تو این مدت آرزو میکنم کاش به حرف کارن گوش نمیکردم و به این سفر نمیومدم .
    حضور پیمان دلیل خیلی خوبی برای نیومدنم بود ولی کارن دست از سرم برنداشت . با شنیدن صداش هم چشمامو باز نمیکنم .
    پیمان: پارسا ، خوبی؟
    جوابی نمیدم بهش ، دیگه خبری از ماسک اکسیژن نیست و این باعث خوشحالیه منه چون واقعا اعصابمو به هم میریخت .
    - نگفتی ، خوبی؟
    پلک هامو رو هم فشار میدم تا حرفی نزنم که اعصاب هر دوتامون خورد بشه .
    با صدای گرفته میگم: کارن ...
    سرفه اجازه حرف زدن بهم نمیده . بعد چند ثانیه سرفه کردن میگم: کارن کجاست؟
    - لباساش خیس بود رفت خونه تا لباساشو عوض کنه
    - کی مرخص میشم؟
    - چند ساعت بعد ، چون کارن زود از آب آوردتت بیرون مشکل خاصی پیش نیومده
    چیزی نمیگم ، کاش کارن این کارو نمیکرد و میذاشت برای همیشه از این دنیا برم .
    من خسته تر از اونی هستم که بمونم و ادامه بدم !
    با صدای در چشمامو باز میکنم و دکتر و پرستار و میبینم که اومدن تو اتاق .
    پیمان سلام میکنه ولی من حرفی نمیزنم .
    با صدای دکتر چشم از صورت پیمان میگیرم و به دکتر نگاه میکنم .
    دکتر: خوبی؟ احساس حالت تهوع یا درد تو قفسه سینت داری؟
    - خوبم ، فقط قفسه سینم کمی درد میکنه
    دکتر: بخاطر اینکه دوستت فورا از آب بیرون آوردتت و باعث شده آب تو شش هات نمونه مشکل خاصی بوجود نیومده ، آنتی بیوتیکی هم لازم نیست تجویز کنم فقط اینکه از نوشیدنی های گرم زیاد استفاده کن و تا جایی که میتونی خیلی نشین و اینکه کلا سرپا نباش
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    بعد رفتن دکتر پیمان رفت کارای ترخیص و بکنه ، چشمامو بسته بودم که در باز شد . چند لحظه بعد با شنیدن صدای کارن چشمامو باز میکنم .
    کارن: خوبی؟
    - خوبم
    کارن: لباساتو آوردم ، بپوش الان پیمان میاد میریم خونه
    بدون هیچ حرفی لباسارو ازش میگیرم و میخوام بپوشمش که میاد جلو و میگه بزار کمکت کنم .
    - نمیخواد
    سری تکون میده و میره طرف پنجره و به بیرون خیره میشه . لباسامو میپوشم و میرم کنارش وایمیستم و به بیرون خیره میشم .
    - تو دیوونه ای!
    - میدونم
    - این چه کاری بود کردی؟
    - تو دیگه چرا؟ هوم؟
    - من نمیخوام رفیقم زجر بکشه ، نمیخوام داغون شدن رفیقمو ببینم
    - اگه اینایی که گفتی واقعیت بود میزاشتی بمیرم نه اینکه نجاتم بدی
    - اعتراف میکنم تو یه دیوونه ای!
    با صدای پیمان به عقب برمیگردم .
    پیمان: با کارن موافقم ، تو یه دیوونه ای
    به طرف در میرم و زیرلب میگم: ممنون از لطفتون
    در و باز میکنم و آروم قدم برمیدارم . با هر بار نفس عمیقی که میکشم قفسه سینم درد میکنه ولی دردش اونقدر نیست که تو بیمارستان بمونم .
    بعد چند دقیقه کارن و پیمانم میان و باهام هم قدم میشن . امیدوارم امروز و سکوت کنن و باهام حرف نزنن چون اصلا حال و حوصله ندارم .
    میریم طرف ماشین پیمان ، اینم یه بدشانسی دیگه . کاش با ماشین خودم میومدم ، اصلا کاش به اصن سفر نمیومدم . اگه کارن نبود ... اخ کارن کارن کارن من از دست تو چیکار کنم ؟
    سوار ماشین میشم و چشمامو میبندم .
    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    چی میشد کارن نجاتم نمیداد؟ برای بار دوم جونم و نجات داد ولی هر دو دفعه ناراضی بودم .
    کارن و پیمان هم سوار ماشین میشن ،بی توجه به پچ پچ هاشون به خاطراتم با دنیا فکر میکنم .کاش بود ، من بدون دنیا نمیتونم نفس بکشم . من بدون اون ...
    لعنتی ، کاش کارن میزاشت از این دنیای لعنتی برم . من به کی بگم که نمیخوام نفس بکشم؟ من بدون دنیام زندگی نمیکنم ، فقط نفس میکشم . همه کائنات دست به دست هم دادن تا من زجرکش بشم ، ذره ذره بمیرم و جون بدم ، من این زندگی رو نمیخوام .
    یه زندگی سگی ، زندگی سگ شرف داره به این زندگی که من دارم . ای خدا ، دست تو هم درد نکنه ، آخه اینم زندگیه که من دارم؟ وقتی مجبور شدم ازش جدا بشم تنها دلخوشیم این بود که هست و نفس میکشه . دلخوش دیدنش از دور بودم ، ولی چیشد؟ دنیامو ازم گرفتی ، نفسمو ازم گرفتی ، تنها دلخوشیمو ازم گرفتی . الان وقتی دلتنگش میشم به جای از دور نگاه کردنش باید برم پیش سنگ قبرش . برم پیش خاکی که چند متر پایین ترش دنیام خوابیده . مگه من ازت چی خواسته بودم؟ هوم؟ من فقط ازت دنیامو خواسته بودم . حاضر بودم هرچی دارم و ازم بگیری ولی دنیام نفس بکشه و کنارم باشه . مگه من بنده تو نیستم؟ مگه خدای من نیستی؟ چرا اینه سرنوشتم؟
    چیکار کردم که تاوانش اینقدر سنگینه ، چیکار کردم ؟ جز این که تموم عمرم عبادتت کردم؟ هر چیشد گفتم حتما یه حکمتی داره ، مرگ عزیزم ، دنیام چه حکمتی داره خدا؟چه حکمتی تو مرگ آرزوهام ، امیدم ، وجودمه؟

    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    چرا منو نمیکشی؟ تحمل این دنیاتو ندارم ، به خودت قسم تحمل این دنیاتو ندارم . دیگه بریدم خدا ،بسه بسه بسه . ماها که بدیم ولی تو رو به بنده های خوبت این نفس هایچمن و ببر و بزار راحت بشم .
    با توقف ماشین تو حیاط پیاده میشم و به طرف در خروجی میرم .
    کارن: کجا میری دیوونه؟
    - اول این که میرم ماشین اجاره کنم ، بعدش هم ویلا و مهم تر از همه میخوام تنها باشم
    کارن میاد دستم و میگیره و همون طور که سعی میکنه منو به زور ببره تو خ نه میگه: پارسا دیوونه نشو بیا تو استراحت کن
    - اه کارن ، بابا میخوام تنها باشم
    - میخوای تنها باشی؟ باشه بیا برو تو اتاقت قول میدم تا اخر شب تنهات بزاریم
    - مگه بچم؟ بزار برم دیگه ول کن این دستمو کندیش
    - آقا اصلا از کجا معلوم تنها نمونی و باز نزنه به سرت؟ بیا برو تو خونه حرص منو در نیار
    پیمان هم که تا حالا وایساده بود و ماهارو نگاه میکرد به حرف میاد: راست میگه پارسا ، قول میدیم مزاحمت نشیم . بچه نشو بیا تو
    زیر لب طوری که پیمان نشنوه میگم: همینم مونده تو بهم بگی بچه
    بعد رو به کارن با صدای بلند تری میگم: من اگه بخوام برم ته جهنم باز تو پیدات میشه و نمیذاری
    بازومو از دستش در میارم و به طرف خونه حرکت میکنم و مستقیم میرم طرف اتاقم و رو تخت پخش میشم .

    [/HIDE-THANKS]
     
    آخرین ویرایش:

    دوکــــــــ

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2017/02/19
    ارسالی ها
    668
    امتیاز واکنش
    14,200
    امتیاز
    661
    [HIDE-THANKS]
    واقعا هدفی برای زندگی کردن ندارم ، موندم میخوام بعد دنیا چیکار کنم . اگه به همین روال ادامه بدم مطمئنا تو خونه کپک میزنم . حوصله سرکار رفتن و هم که ندارم ، باید بعد تموم شدن این ماجراها هرچی تو تبریز و شهرهای دیگه دارم بفروشم و برای همیشه از این کشور برم .
    من بدون دنیا تو تبریز یا ایران طاقت نمیارم ، اگه اینجاها باشم باز سعی میکنم خودمو بکشم .
    با باز شدن در کلافه پوفی میکشم ، مثلا قرار بود کسی سراغم نیاد . از بوی عطری که تو اتاق پخش میشه میفهمم کارنه که اومده .
    با شنیدن صداش چشمامو باز میکنم و میگم: مثلا قرار بود ...
    - آره آره میدونم ، قول دادیم تنهات بزاریم فقط برات سوپ آوردم تا بخوری
    - مرسی الان میل ندارم
    - پاشو تا سرد نشو بخور ، جون داداش اذیت نکن دیگه
    نگاهش میکنم ، هرچقدر هم بعضی وقت ها رو مخ باشه دوسش دارم ، حق برادری به گردنم داره و من مدیون این رفیق عزیز تر از برادر هستم .
    میشینم و سینی غذا رو ازش میگیرم و مشغول خوردن سوپ میشم . خوشمزه بود ولی ...
    ولی به دستپخت و سوپ های دنیام نمیرسید . آه دنیا دنیا دنیا کجایی که ببینی بی تو دارم جون میدم .
    کمی از سوپ و میخورم و سینی و میدم به کارن .
    - چیزی نخوردی که
    - مرسی دیگه میل ندارم
    - پارسا
    روی تخت دراز میکشم و تو همون حال هوم کشداری میگم .
    - دیگه این کارو نکن
    نگاهش میکنم ، به چشمام نگاه میکنه و ادامه میده : هیچوقت ، تاکید میکنم دیگه هیچوقت این کارو نکن ، با این کارت نه به دنیات میرسی نه خودت نجات پیدا میکنی . از چاله در میای میفتی تو چاه ، شاید اطرافیانت برات مهم نباشن ولی تو براشون مهمی . برای من عزیزی ، من به جهنم به مادرت فکر کن . اون چه گناهی کرده که پسرشو از دست بده؟ هوم؟
    - کارن ، من کم آوردم . من بدون دنیا نمیتونم زندگی کنم من الان فقط یه مرده متحرکم همین من نه زندگی میکنم نه چیزی از اتفاقای اطرافم میفهمم ، من فقط نفس میکشم .[/HIDE-THANKS]
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا