fatemeh t
کاربر اخراجی
- عضویت
- 2017/01/23
- ارسالی ها
- 171
- امتیاز واکنش
- 4,336
- امتیاز
- 416
به نام خالق زیبایی ها
نام رمان:استاد دوست داشتنی
نام نویسنده :fatemeh t کاربرانجمن نگاه دانلود
ژانر:طنز،عاشقانه
نام تایید کننده:کهربا .م.ر
خلاصه:
"سرنوشت بامن چه کرد؟مگه من درحقش چیکارکرده بودم ؟مگه تاحالا بهش بدی کردم؟مگه تاحالا دورش زده بودم؟من که تاالان مطابق با میل اون زندگی کردم پس چرا هرچی بیشترپیش میرم بیشترتومنجلاب زندگیم غرق میشم؟چرا هرچی بیشتردست وپا میزنم نمیتونم خودموازتوش دربیارم؟واااای خدادارم دیوونه میشم ،دارم تموم میشم،دارم ذره ذره آب میشم،پس توکجایی ؟مگه نگفتی هرچی ازم بخواین بهتون میدم ؟مگه نگفته بودی خواسته ها ونیازهامون روبه توبگیم ؟پس چرا من هرچی ازتومیخوام برعکسش روبهم میدی چرا خدا ؟مگه من چی ازت خواسته بودم جزاینکه ....."
داستان درمورد یه دختره که اسمش یاسمینه .مادرش رودوسال پیش ازدست میده وحالا خودشه وبابایی که بعدازفوت مادرش اوضاع قلبش اساسی خرابه ویه خواهربزرگتر که اسمش یگانه است وازدواج کرده .خودش وتنهاییش خودشه وغم ازدست دادن همدمش سنگ صبورش مادرش...
یاسمین تاالان توزندگیش مشکل داشته ولی باوجودمادرش اون مشکلا چیزی نبودن ک. ولی ازوقتی مادرش رفته اون دنیا حتی کوچیک ترین مشکل براش بزرگترین مشکله .چون مادرش همیشه حامیش بوددلگرمیش بود همه چیزش بود .بااین وجود پدرش هم واسش کم نمیزاره خواهرش هم همینطور.ولی بازم بااینکه یاسمین خیلی دوسشون داره بازم نمیتونه بااونا جای خالیه مادرش روپرکنه.
این یاسمین خانوم الان بیست ویک سالشه وولی بااین سن کم کلی خط قرمز داره واسه خودش مثلا اینکه زیادباپسرا گرم نگیره چون کولا ازجنس مخالف
خوشش نمیاد یااینکه هیچ وقت عاشقشون نشه چون قبلا از یکی شون ضربه خورده وهمین ضربه باعث تکونی به کل زندگیش میشه .همین ضربه باعث میشه یاسمین ازاین روبه اون روبشه یاسمینی که پربودازحس لطافت ودلسوزی حالا شده یه دختر الکی خوش وحتی بیخیال دختری شده که دلش رو توبیست ویک سالگی کرده مثل یه دل سی ساله .وفقط وفقط به خاطر اینکه ازیکی ک فکرمیکرده دوسش داره ضربه خورده.اینکه میگم بیخیال والکی خوش نه اینکه هیچی واسش مهم نباشه ها نه یعنی اینکه همه چیومیریزه توخودش وفقط به خاطر اوضاع بدپدرش ونگرانی های خواهرش شده یه دختر مثلا شادوسرخوش که جلوی همه حتی غریبه هام خودشودختری شیطون نشون میده تاحتی غریبه هام متوجه غرورازدست رفته وترک های قلبش نشن.اون همه ی غماش روریخته تودلش وفقط وفقط توتنهاییشه ک میتونه یکمی فقط یکمی باگریه خودش روتخلیه کنه.یاسمین غماش روبه هیشکی نگفته حتی باصمیمی ترین دوستاش .
سرنوشت بااین دخترکاری میکنه که یه تکون دوباره به زندگیش میخوره که حتی ازضربه اولم واسش سخت تره چون اینبار...
***
بااحساس اینکه یکی داره موهاموناز میکنه چشمامو باز کردم .بابا بودک مثل همیشه بالبخندزل زده بودتوچشمای من.
-سلام بابا
بابا- سلام به روی ماهت ،پاشوبابا آماده شوتادیرت نشده بدومن سفره روپهن کردم.
-وای بابا ولم کن توروخدا خوابم میاد
بابا- پاشودخترتنبلی نکن اتوبوس راه میوفته ها
درحالی که داشت میرفت بیرون گفت
-من چایی رومیریزم دیرنکنی سردبشه بجنب یالا دختر
نام رمان:استاد دوست داشتنی
نام نویسنده :fatemeh t کاربرانجمن نگاه دانلود
ژانر:طنز،عاشقانه
نام تایید کننده:کهربا .م.ر
خلاصه:
"سرنوشت بامن چه کرد؟مگه من درحقش چیکارکرده بودم ؟مگه تاحالا بهش بدی کردم؟مگه تاحالا دورش زده بودم؟من که تاالان مطابق با میل اون زندگی کردم پس چرا هرچی بیشترپیش میرم بیشترتومنجلاب زندگیم غرق میشم؟چرا هرچی بیشتردست وپا میزنم نمیتونم خودموازتوش دربیارم؟واااای خدادارم دیوونه میشم ،دارم تموم میشم،دارم ذره ذره آب میشم،پس توکجایی ؟مگه نگفتی هرچی ازم بخواین بهتون میدم ؟مگه نگفته بودی خواسته ها ونیازهامون روبه توبگیم ؟پس چرا من هرچی ازتومیخوام برعکسش روبهم میدی چرا خدا ؟مگه من چی ازت خواسته بودم جزاینکه ....."
داستان درمورد یه دختره که اسمش یاسمینه .مادرش رودوسال پیش ازدست میده وحالا خودشه وبابایی که بعدازفوت مادرش اوضاع قلبش اساسی خرابه ویه خواهربزرگتر که اسمش یگانه است وازدواج کرده .خودش وتنهاییش خودشه وغم ازدست دادن همدمش سنگ صبورش مادرش...
یاسمین تاالان توزندگیش مشکل داشته ولی باوجودمادرش اون مشکلا چیزی نبودن ک. ولی ازوقتی مادرش رفته اون دنیا حتی کوچیک ترین مشکل براش بزرگترین مشکله .چون مادرش همیشه حامیش بوددلگرمیش بود همه چیزش بود .بااین وجود پدرش هم واسش کم نمیزاره خواهرش هم همینطور.ولی بازم بااینکه یاسمین خیلی دوسشون داره بازم نمیتونه بااونا جای خالیه مادرش روپرکنه.
این یاسمین خانوم الان بیست ویک سالشه وولی بااین سن کم کلی خط قرمز داره واسه خودش مثلا اینکه زیادباپسرا گرم نگیره چون کولا ازجنس مخالف
خوشش نمیاد یااینکه هیچ وقت عاشقشون نشه چون قبلا از یکی شون ضربه خورده وهمین ضربه باعث تکونی به کل زندگیش میشه .همین ضربه باعث میشه یاسمین ازاین روبه اون روبشه یاسمینی که پربودازحس لطافت ودلسوزی حالا شده یه دختر الکی خوش وحتی بیخیال دختری شده که دلش رو توبیست ویک سالگی کرده مثل یه دل سی ساله .وفقط وفقط به خاطر اینکه ازیکی ک فکرمیکرده دوسش داره ضربه خورده.اینکه میگم بیخیال والکی خوش نه اینکه هیچی واسش مهم نباشه ها نه یعنی اینکه همه چیومیریزه توخودش وفقط به خاطر اوضاع بدپدرش ونگرانی های خواهرش شده یه دختر مثلا شادوسرخوش که جلوی همه حتی غریبه هام خودشودختری شیطون نشون میده تاحتی غریبه هام متوجه غرورازدست رفته وترک های قلبش نشن.اون همه ی غماش روریخته تودلش وفقط وفقط توتنهاییشه ک میتونه یکمی فقط یکمی باگریه خودش روتخلیه کنه.یاسمین غماش روبه هیشکی نگفته حتی باصمیمی ترین دوستاش .
سرنوشت بااین دخترکاری میکنه که یه تکون دوباره به زندگیش میخوره که حتی ازضربه اولم واسش سخت تره چون اینبار...
***
بااحساس اینکه یکی داره موهاموناز میکنه چشمامو باز کردم .بابا بودک مثل همیشه بالبخندزل زده بودتوچشمای من.
-سلام بابا
بابا- سلام به روی ماهت ،پاشوبابا آماده شوتادیرت نشده بدومن سفره روپهن کردم.
-وای بابا ولم کن توروخدا خوابم میاد
بابا- پاشودخترتنبلی نکن اتوبوس راه میوفته ها
درحالی که داشت میرفت بیرون گفت
-من چایی رومیریزم دیرنکنی سردبشه بجنب یالا دختر
سایت دانلود رمان نگاه دانلود
انجمن کتاب و رمان نویسی نگاه دانلود
آخرین ویرایش: