#
بهرام تو حرفش پرید
-پریناز فکر نمیکنم ربطی له این آقا داشته باشه که من دارم چکار میکنم؟؟ من شوهر پانیذم و من تصمیم میگیرم
از حرفی که زد فهمیدم قضیه از چه قراره
اما بیشتر تو نخه اون کلمه ی شوهر موندم
نیش خندی زدی
رو با لحن عادی پریناز گفتم
-خب حق داره پریناز، شوهر پانیذه دیگه
به برگه اشاره کردم
-امضاء کن، امضاء
پریناز که انگار قضیه طلا رو کلا فراموش کرده بود ناباورانه نگام میکرد
تک خنده ی زدم
بهرام پوزخندی زد
-پس بالاخره فهمیدی تو اینجا هیچ کاری؟؟
سری به معنی آره تکون دادم
روشو ازم گرفت
و رو به دکتر گفت
-خودکار لطفا
سریع خودکار روی میز رو سمتش گرفتم
-بیا اینم خودکار
متعجب نگام کرد باورش نمیشد من انقدر راحت قبول کردم
به پریناز نگاه کردم، انگار یادش اومد چون سرشو پایین انداخت و ریز میخندید
دکتر هم متعجب نگام میکرد
ملت رو اسکول کردم من
بهرام امضاء کرد، سرشو بالا گرفت
به برگه نگاهی انداخت و گرفتش سمته دکتر
-بف..
حرفش تمام نشده بود که برگه رو سریع از دستش گرفتم
-من میگیرم، شما هم وقت کردی یه سر به شناسنامه ات بزن
و برگه رو جلو چشم هاش پاره کردم
شمرده شمرده گفتم
-چون....پانیذ....از.....تو....حیوان.....خیلی....وقته.....
برگه ها رو تو صورتش ریختم و با لحن پر از نفرتی ادامه دادم
-طلاق گرفته...
از اتاق داوود بیرون اومدم
همزمان محمد از اتاقم بیرون قبل از اینکه متوجه ی من بشه با لحن هول و نگرانی رو به منشی گفت
-آقای گرامی اومد سریع خبرم کن
سمتش رفتم
-خیره محمد چی شده؟
سریع برگشت سمتم
-اِ اینجایی باید یه چیز مهم رو بهت بگم شه...
با حرص چشم هاشو بست و حرفشو تصحیح کرد
-ببخشید آقای گرامی
لبخندی به روش زدم
-مشکلی نیست
دستمو از تو جیب شلوارم در آورد و پشت کمرش زدم
-بریم تو اتاق من ببینم چی میخوای بگی
سری تکون داد
و با هم وارد اتاق شدیم
چند تا برگه رو سمتم گرفت
-اینا رو ببین
کنجکاو نگاه کوتاهی بهش انداختم
و برگه ها رو ازش گرفتم
نگاهی دقیقی به برگه ها انداختم، از نوشته ها فهمیدم رسیدهای انبارِ
سرمو بالا آوردم
برگه ها رو سمتش گرفتم
-خب اینا چیه؟؟ یعنی مشکلشون چیه؟؟
محمد برگه ها رو ازم گرفت و برگه دیگه ی زو سمتم گرفت
-اینا رو هم ببینید
کلافه نگاهی به اطراف انداختم
-محمد میخوای واضح حرفتو بزنی؟ داری گیجم میکنی
بهرام تو حرفش پرید
-پریناز فکر نمیکنم ربطی له این آقا داشته باشه که من دارم چکار میکنم؟؟ من شوهر پانیذم و من تصمیم میگیرم
از حرفی که زد فهمیدم قضیه از چه قراره
اما بیشتر تو نخه اون کلمه ی شوهر موندم
نیش خندی زدی
رو با لحن عادی پریناز گفتم
-خب حق داره پریناز، شوهر پانیذه دیگه
به برگه اشاره کردم
-امضاء کن، امضاء
پریناز که انگار قضیه طلا رو کلا فراموش کرده بود ناباورانه نگام میکرد
تک خنده ی زدم
بهرام پوزخندی زد
-پس بالاخره فهمیدی تو اینجا هیچ کاری؟؟
سری به معنی آره تکون دادم
روشو ازم گرفت
و رو به دکتر گفت
-خودکار لطفا
سریع خودکار روی میز رو سمتش گرفتم
-بیا اینم خودکار
متعجب نگام کرد باورش نمیشد من انقدر راحت قبول کردم
به پریناز نگاه کردم، انگار یادش اومد چون سرشو پایین انداخت و ریز میخندید
دکتر هم متعجب نگام میکرد
ملت رو اسکول کردم من
بهرام امضاء کرد، سرشو بالا گرفت
به برگه نگاهی انداخت و گرفتش سمته دکتر
-بف..
حرفش تمام نشده بود که برگه رو سریع از دستش گرفتم
-من میگیرم، شما هم وقت کردی یه سر به شناسنامه ات بزن
و برگه رو جلو چشم هاش پاره کردم
شمرده شمرده گفتم
-چون....پانیذ....از.....تو....حیوان.....خیلی....وقته.....
برگه ها رو تو صورتش ریختم و با لحن پر از نفرتی ادامه دادم
-طلاق گرفته...
از اتاق داوود بیرون اومدم
همزمان محمد از اتاقم بیرون قبل از اینکه متوجه ی من بشه با لحن هول و نگرانی رو به منشی گفت
-آقای گرامی اومد سریع خبرم کن
سمتش رفتم
-خیره محمد چی شده؟
سریع برگشت سمتم
-اِ اینجایی باید یه چیز مهم رو بهت بگم شه...
با حرص چشم هاشو بست و حرفشو تصحیح کرد
-ببخشید آقای گرامی
لبخندی به روش زدم
-مشکلی نیست
دستمو از تو جیب شلوارم در آورد و پشت کمرش زدم
-بریم تو اتاق من ببینم چی میخوای بگی
سری تکون داد
و با هم وارد اتاق شدیم
چند تا برگه رو سمتم گرفت
-اینا رو ببین
کنجکاو نگاه کوتاهی بهش انداختم
و برگه ها رو ازش گرفتم
نگاهی دقیقی به برگه ها انداختم، از نوشته ها فهمیدم رسیدهای انبارِ
سرمو بالا آوردم
برگه ها رو سمتش گرفتم
-خب اینا چیه؟؟ یعنی مشکلشون چیه؟؟
محمد برگه ها رو ازم گرفت و برگه دیگه ی زو سمتم گرفت
-اینا رو هم ببینید
کلافه نگاهی به اطراف انداختم
-محمد میخوای واضح حرفتو بزنی؟ داری گیجم میکنی