کامل شده رمان استاد دوست داشتنی |fatemeh tکاربر انجمن نگاه دانلود

ازنظرشما رمان من درچه سطحیه؟


  • مجموع رای دهندگان
    44
وضعیت
موضوع بسته شده است.

fatemeh t

کاربر اخراجی
عضویت
2017/01/23
ارسالی ها
171
امتیاز واکنش
4,336
امتیاز
416
متین-میشه من پیش توبخوابم؟

محمد-نه خیر یاسی جون خستن میخوان بخوابن

-چرانمیشه بیا بغله یاسی جون

متین بانده خودشوپرت کرد توبغلم

محمد-بزارید بیاد تواتاق خودم نمیزاره بخوابینا

-اتفاقا همچین میخوابونمش که بخوابه درحد بنز

محمدخندیدوگفت

-ببینیم وتعریف کنیم

ازهم جداشدیم ورفتیم تواتاق خودمون

--خوب وروجک ازکجا شروع کنیم

باخنده گفت

-مگه میخوایم چیکارکنیم؟

-وایسا بزاربگم ...یک میتونم گازت بگیرم توجیغ بزنی بهت بخندم یااینکه ...قلقلکت بدم کدومش ؟

متین یه جیغ خفیف کشیدو رفت زیر پتو ازروپتوکلی قلقلکش دادم بعدم واسه اینکه تخت وبه گند نکشه ولش کردم.لباسام روهنوزعوض نکرده بودم

-متین؟

یواشکی سرش روازلای پتوآوردبیرون وگفت

-چیه؟

-میگم موافقی همه خوابیدن بریم بیرون

سریع اززیرپتواوومد بیرون گفت

-بریم کجا؟

-بریم کناردریا ستاره ها روببینیم

-بابام دعوات میکنه ها

-بیخودکرده کلشومیکنم

متین خندید منم خندیدم یه یه ربعی گذشت دست متین روگرفتم آروم گفتم

-متین صدات درنیادا خوب

متین-باشه

آروم دروبازکردم برق اتاق محمدخاموش بود فک کنم خوابه دروآروم بستم وازپله ها رفتم پایین کسی توآشپزخونه نبود صدایی هم ازاتاق یگانشون نمیومد آروم رفتم دروباز کردم ومتین روازتوبغلم گذاشتم زمین ودوییدیم سمت دریا .نزدیک دریا که شدم متین وباز بغلم کردم وتوهواچرخوندمش اونم بلند میخندید که خودمم همراهیش میکردم.متین وخوابونم روزمین خودمم کنارش خوابیدم.

-متین؟

-بله؟

-میگم کدوم ستاره رودوس داری؟

یکم به ستاره ها نگاه کردو گفت

-اوم اونو

نگاه کردم دوتاستاره کنارهم که بزرگ بودن ومیدرخشیدن

متین-یاسی جون ستاره توکدومه؟

به اون یکیش اشاره کردم گفتم

-اوناهاش همونی که بغـ*ـل ستاره توعه .

-خوب خوابیدینا ماشاا...
 
  • پیشنهادات
  • fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    تاخواستم نگاه کنم دیدم محمد کنارمتین گرفت خوابید.

    -شماچرابیدارشدین؟

    محمد-والاصدای خنده شما دوتا تا ویلاهای اونورم رفت بعدم همون اول متوجه شدم

    -واماکه یواشکی اومدیم

    محمد-دیگه دیگه

    یه ایش گفتم وروموکردم سمت آسمون

    متین-بابایی؟

    محمد-جان بابایی؟

    متین-اون ستاره ها مال منو یاسی جونه مال توکدومه؟

    محمد-اوم ...اوناهاش اونم ستاره منه

    متین-اون که خیلی کوچولوعه

    محمدخندیدگفت

    -وروجک خان شما یاسی جونت گنده ها روصاحب شدین دیگه

    متین خندید.ولی من نه اصلا اینجا نبودم زل زده بودم به ستاره ،ستاره ای که نشونگر مادرم بود آروم یه قطره اشک ازکنارچشمم اومد پایین .باصدای متین به خودم اومدم

    متین-یاسی جون

    برگشتم

    -جونم

    متین –چرا جواب ندادی چن بار صدات کردم

    -داشتم بامامانم حرف میزدم

    متین باتعجب گفت

    -مامانت؟کوشش

    به ستارم اشاره کردم

    -اوناهاش ...اون مامان منه

    متین-خوش به حالت

    -چرا؟

    متین-خوب توبامامانت حرف میزنی اونم صداتو میشنوه

    -خوب توام بامامانت حرف بزن مگه تونمیزنی؟

    -مامان من پیش خداس

    باتعجب زل زدم به محمد.محمددستاش رو گذاشت زیرسرش همونطورکه به آسمون نگاه میکرد گفت

    -پنج ساله پیش وقتی متین بدنیااومد اون رفت

    اصلا باورم نمیشه ینی واقعا این همه سال محمد متین وبی مادربزرگ کرده

    -م...متاسفم

    متین-یاسی جون؟

    -جونم

    -مامان تو چه شکلی رفت پیش خدا؟

    -اون تصادف کرد رفت پیش خدا...متین بیا دوتایی بامامانمون حرف بزنیم من هرشب قبل ازخوابم باهاش حرف میزنم

    متین-یاسی جون؟
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    تاخواستم نگاه کنم دیدم محمد کنارمتین گرفت خوابید.

    -شماچرابیدارشدین؟

    محمد-والاصدای خنده شما دوتا تا ویلاهای اونورم رفت بعدم همون اول متوجه شدم

    -واماکه یواشکی اومدیم

    محمد-دیگه دیگه

    یه ایش گفتم وروموکردم سمت آسمون

    متین-بابایی؟

    محمد-جان بابایی؟

    متین-اون ستاره ها مال منو یاسی جونه مال توکدومه؟

    محمد-اوم ...اوناهاش اونم ستاره منه

    متین-اون که خیلی کوچولوعه

    محمدخندیدگفت

    -وروجک خان شما یاسی جونت گنده ها روصاحب شدین دیگه

    متین خندید.ولی من نه اصلا اینجا نبودم زل زده بودم به ستاره ،ستاره ای که نشونگر مادرم بود آروم یه قطره اشک ازکنارچشمم اومد پایین .باصدای متین به خودم اومدم

    متین-یاسی جون

    برگشتم

    -جونم

    متین –چرا جواب ندادی چن بار صدات کردم

    -داشتم بامامانم حرف میزدم

    متین باتعجب گفت

    -مامانت؟کوشش

    به ستارم اشاره کردم

    -اوناهاش ...اون مامان منه

    متین-خوش به حالت

    -چرا؟

    متین-خوب توبامامانت حرف میزنی اونم صداتو میشنوه

    -خوب توام بامامانت حرف بزن مگه تونمیزنی؟

    -مامان من پیش خداس

    باتعجب زل زدم به محمد.محمددستاش رو گذاشت زیرسرش همونطورکه به آسمون نگاه میکرد گفت

    -پنج ساله پیش وقتی متین بدنیااومد اون رفت

    اصلا باورم نمیشه ینی واقعا این همه سال محمد متین وبی مادربزرگ کرده

    -م...متاسفم

    متین-یاسی جون؟

    -جونم

    -مامان تو چه شکلی رفت پیش خدا؟

    -اون تصادف کرد رفت پیش خدا...متین بیا دوتایی بامامانمون حرف بزنیم من هرشب قبل ازخوابم باهاش حرف میزنم

    متین-یاسی جون؟
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    -دوس پسرم بود

    محمدباتعجب نگام کردفکرنمیکردبفهمم منظورش چیه؟

    -هجده سالم بود که باش آشناشدم رابـ ـطه خوبی باهم داشتیم ...عاشقش نبودما ولی بهش عادت کرده بودم احساس میکردم نبینمش یه چیزی کم دارم.زیادباهم میرفتیم سرقرار،تااینکه خیلی اتفاقی بایه دختره که میشه گفت توبغلش بود نشسته بودن توپارک رونمیکت وپارکی که ماهمیشه بودیم.وقتی تواون وضعیت دیدمش به خودم گفتم خداروشکرکه اجازه نداده بودم حتی انگشتش بهم بخوره.ازاون روزتمومش کردم همه چیو تااینکه توکوه اتفاقی دیدمش ازم خواست برگردم خواست باهاش ازدواج کنم

    پوزخندزدم

    -هه میگفت قول میده خوشبختم کنه

    به محمد نگاه کردم یه نفس عمیق کشیدمو گفتم

    -تاحالا به هیشکی نگفته بودم جزمامانم عادت داششتم همه چیو بهش میگفتم یادمه وقتی فهمید دربرابراشکای من بغلم کردو آروم موهامو نازکرد بهم گفت لیاقت توبیشترازایناس.

    یه قطره اشک ازچشام اومد

    -ازهمشون بدم میاد ازهمه پسرایی که اینجورین ازهمه مردایی که خــ ـیانـت کارن ازهمه کسایی که دروغ میگن ...ازهمشون بدم میاد

    به محمد نگاه ککردم

    -ببخشید سرتو دردآوردم

    محمد-نه نه اینطورنیست .خوب نیسته ادم حرفاش تودلش بمونه

    -نمیدونم چرا به توگفتم ولی الان که گفتم احساس سبکی میکن تاحالا باهیشکی دردودل نکرده بودم.

    یه نفس عمیق کشیدمو گفتم

    -شماچی؟خیلی دوسش داشتین نه؟

    محمد-من هیچ وقت عاشق نشدم

    باتعجب نگاش کردم

    محمد-منومریم مادرمتین دخترعموپسرعموبودیم به اصرار پدربزرگموباهم ازدواج کردیم .مریم عاشقانه دوسم داشت ولی من هیچ وقت عاشقش نبودم نه اینکه بگم دوسش نداشتما ولی بااینکه ازدواج کرده بودیم مثل یه زن وشوهرای دیگه دوسش نداشتم متین خیلی یهویی بدنیا اومد.

    -پس چرا دیگه ازدواج نکردید

    -چون عاشق نشدم که ازدواج کنم .میخوام ازدواج دومم ازروی عشق باشه میخوام یه بار عاشق بشم وعاشقانه عشق زندگیم رودوست داشته باشم.

    لبخندزدم گفتم

    -خوش به حال همسرآیندتون معلومه خیلی خوشبخه

    چیزی نگفت فقط نگام کرد

    -میشه اینقدر زل نزنید بهم اصلا راحت نیستم دوس ندارم هیچ مردی بهم زل بزنه اونم نامحرمش

    فقط گفت ببخشید .یکم گذشت گفت

    -اگه حرفاتون بامادرتون تموم شده بریم بخوابیم

    -اهوم بریم

    بلندشدیم خواستم متین وبغل کنم که گفت

    -من میارمش سنگین اذیت میشین

    چیزی نگفتم محمدمتین روبغل کردوباهم رفتیم سمت ویلا.
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    دروخودش بازکرد رفت عقب که من برم رفتم تو وقتی اومد توودروبستم باهم رفتیم طبقه بالا جلوی دراتاقمون وایسادیم وبه هم نگاه کردیم

    -شبتون بخیر

    لبخندزدگفت

    -شب شمام بخیر

    رفتم تواتاقم چندلحظه بعد صدای بسته شدن دراتاقش روشنیدم.افتادم روتخت ،هنوزم نفهمیدم چرا منی که تاالان باهیشکی دردودل نکردم پس چرا به محمدگفتم؟!

    بااحساس اینکه یکی پرید روم سیخ نشستم سرجام .دیدم متین نشستهروشیکمم داره بهم میخنده

    -منو میترسونی آره؟

    متین-آره

    -باشه

    متین وخوابوندم روتخت بادندونم شدوع کردم به گازوقلقلک دادنش کلی خندیدیم بعدم ولش کردم.

    متین-یاسی جون شیکمت درنگرفته؟

    خندیدم گفتم

    -مگه صبونه نخوردی پسر؟

    -نه هیچکی نخورده

    -چرا؟

    -تاتوبیدارشی

    -باشه توبروبگومیزوبچینن منم الان آماده میشم میام

    متین باخنده سرش روکج تکون دادودویید رفت بیرون منم اماده شدم رفتم پایین

    -سلام براهل خانه

    همه جواب دادن

    نشستم پیش متین یگانه واسم چایی ریخت وگذاشت جلوم تشکرکردم وشیرینش کردم.یه لقمه خامه عسل گرفتم پیچیدمش دادم به متین

    -بیا متین جون

    متین-ممنون

    -نوش جان

    بعداینکه صبحونه روخوردیم همه رفتیم توپذیرایی نشستیم

    -میگم بچه ها کی بریم؟

    مبین-کجا؟

    -ته جنگل خونه پسرشجاع....بریم بیرون دیگه جنگلی آبشاری جایی

    محمد-پیشنهادمیدم بریم آبشار این نزدیکی ها یه آبشارخیلی قشنگی هست

    متین باذوق گفت

    -همونی که پریدی توش؟

    محمد-بعله همونی که پریدم توش

    -ایول من رفتم آماده شم

    متین-منم میام یاسی جون

    روبه محمد گفتم

    -لباساش کجان؟

    محمد-خودم الان امادش میکنم
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    -نه لباساش روبدین خودم ترتیبش رومیدم

    -باشه

    باهم رفتیم بالا مبین ویگانم رفتن آماده شن.محمدلباساش رو دادبهم باهم رفتیم تواتاق اول اونو آمادش کردم بعدم خودم آماده شدم.یکم رژبه خودم زدم

    متین-یاسی جون

    -جونم

    -مال منم میزنی؟

    برگشتم نگاش کردم خندیدم بهش

    -توپسری دخترنیستی که زشته

    -یه کوچولو

    رفتم جلو گفتم

    -بگو آ

    دهنش روباز کرد یکم براش زدم اونقد خوشگل شده بود که نگو

    -متین اگه دختربودی روهوامیزدنت البته الانم میزننت

    متین خندید

    متین-میخوام خودموببینم

    بغلش کردم بردمش سمت آینه خودشودید خندیدگفت

    -چه خوشگل شدم

    خندیدم بـ*ـوس کردم وگذاشتمش زمین

    -بله ...بریم ؟

    -بریم

    همزمان باباز شدن دراتاق ما دراتاق محمدم بازشدواومد بیرون داشتیم همونظاره میکردیم.یه تیشرت جذب سفید تنش بود با شلوارلی آبی بهش میومد...وا چه هیز شدم من

    متین-بابا خوشگل شدم؟

    محمد-توخوشگل بودی پسربابا

    متین-ازاینازدم نیگا

    لباش روغنچه کرد منومحمد همزمان خندیدیم

    محمد-این چیه بچه زشته مگه دختری بدوپاکش کن

    متین-نه خیر اگه پاکش کنی دوباره به یاسی جون میگم برام بزنه

    بعدروبه من گفت

    -مگه نه یاسی جون

    خندیدم گفتم

    -بله اصلا ینی چی خودم یه بیست وچارساعته میزنم واست که حالا حالا ها پاک نشه

    منومحمدخندیدیم.متینم چیزی نگفت .باهم رفتیم پایین هنوز مبینشون نیومده بودن بیرون

    -اوی کجایین بدویین دیگه

    دراتاقشون بازشدومبین اومد بیرون

    مبین-اومدیم بابا

    یگانم اومد بیرون باهاش .تلفنم زنگ خورد بادیدن اسمش لبخند زدم

    -سلام بربابای گلم خوبی؟

    بابا-سلام یاسمین بانو خوبم توخوبی بقیه خوبین؟
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    -قربونت همه خوبیم

    -خوش میگذره؟

    -میگذره ولی اگه شمام بودین صفاش یه چیزه دیگه بود.......

    ازماشین پیاده شدیم هممون باماشین مبین اومده بودیم.واقعا هم جای خوشگلی بود یه آبشاربلند که ازروکوه میومد پایین محشربود.

    -خیلی جای خوشگلیه

    متین-یاسی جون

    -جونم؟

    -اون بالا هست

    نگاه کردم بالایترین نقطه کوه رومیگفت

    -خوب

    -بابای من ازاونجا میپره پایین

    به محمد نگاه کردم

    محمد-من میرم لباسم روعوض کنم برمیگردم

    رفت وا لباس واسه چی؟هممون نشستیم یه نقطه ازجنگل واقعا حرفی نداشتیم بزنیم زیباییش چشمگیر بود.چند لحظه بعد متین عین برق بلند شد پرید بالا گفت

    -عه بابام بابام اوناهاش الان میپره

    نگاه کردم درست رولبه کوه وبالای آبشاربود جدی میخوادبپره تاخواستم حرف بزنم محمد یه جیغ بلند کشید وخودشوانداخت پایین هرکی اونجا بود واسش دست زو

    -خاک برسرمون مرد

    دوییدم سمت آبشار

    -مبین بیا بروتو مرد غرق شد بخدا توروخدابیا برو

    صدایشو ازپشتم شنیدم

    -نترس زندم

    دومترپریدم

    -هیــــــــــن...خوبین؟غرق نشدین؟

    محمدخندیدگفت

    -من همیشه ازاینجا میپرم

    لباساش روبا یه تیشرت مشکی وشلوارک عوض کرده بود چسبیده بودن به تنش موهاش ریخته بود توپیشونیش عین متین شده بود

    متین-بابا یه بار دیگه یه بار دیگه

    محمدخندیدگفت

    -الان میرم به عشق تو یه بار دیگم میپرم

    متین - آخ جون

    داشت میرفت جلوم وایساد بهم نگاه کرد .یه جوری نگام میکرد احساس کردم میخواد چیزی بگه یانه باشماش میخوادبامن حرف بزنه ولی چیزی نگفت دویید سمت کوه ازش بالا رفت سر دودیقه وایساد جای قبلیش.همه بادوربین فیلم میگرفتن ازش باهیجان ولبخند بهش نگاه کردم زل زده بود به من حتی چند نفر برگشتن نگام کردن که خجالت زده سرمو انداختم پایین با صدای جیغش دوباره سرمو بردم بالا یه پرش بلند زدو دستاش رو صاف باز کرد سمت آب بعدم پرت شد بازم براش دست زدن.چندلحظه بعد اززیرآب اومد بالا واومد پیش ما

    محمد-خوب بود متین خان؟

    متین-آره بابا عالی بود.
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    محمدخندیدودستش روکرد توموهای متین وبهمشون ریخت.

    مبین-استادجون اگه کنسرت تموم شده بریم بشینیم

    محمد-خواهش میکنم بفرمایید

    متین بادوخودش رورسوند همونجایی که نشسته بودیم مبین ویگانم جلوترازما میرفتن منو محمدم کنارهم دیگه راه میرفتیم ..نمیدونم چرا ازوقتی اینجام هروقت کنارمه استرس میگیرم.

    محمد-چرا ساکتی؟

    -چی بگم هنوزتوهپروتم

    محمدخندید منم لبخند زدم

    محمد-خیلی شبیه منه نه؟

    -هان؟

    -متین ومیگم

    لبخند زدم گفتم

    -آره مخصوصا الان که موهاتون ریخته روپیشونیتون قشنگ انگارمتین اینجاش منتها توسایز بزرگش

    خندید منم خندیدم.همگی نشستیم روعلفای نمناک جنگل

    -شما همیشه میاین اینجا؟

    محمد-اهوم هروقت تعطیله بشه میام شمال همششم تواین آبشارپلاسم

    متین-تازه منو بابام وقتی میایم اینجا وهیشکی نیست عـریـ*ـان میشیم میریم توآب آب بازی میکنیم

    هممون خندیدیم.


    بازگوشیم زنگ زدولی اینبارلاله بود

    -سولوم لاله پرپر

    لاله-سلام خوبی؟

    -قربونت خوبم توخوبی؟

    -آره منم خوبم خوش میگذره؟

    -جات خالی اومدیم آبشارتازه

    -چیشده؟

    -بگوکیودیدم؟

    -کیودیدی؟

    -همون استاد خپلی که همش خواب میمونه

    -چــــــــــــــــی؟

    خندیدم گفتم

    -به جون تو

    -چه جوری؟

    محمدشون میخندیدن

    -هیچی دیگه استادگرامی دوست مبین دراومد اومدیم ویلاشون

    -شوخی میکنی؟

    -به جون تو.....................................

    هممون وارفته اومدیم خونه .ازبس بدوبدوکرده بودیم نایی نمونده بود واسمون.هرکدوممون ولوشدیم رومبل

    مبین خمیازه کشید گفت
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    -من رفتم بخوابم شامم صدام نکنید خودم بیدارشم خستم

    یگانه-منم میام میخوام بخوابم

    یواش گفتم

    -آره جون عمتون چقدرم میخوابین

    یگانه-چیزی گفتی؟

    -نه گلم گفتم خوش بگذره

    خاک برسرم چه حرفی زدم

    یگانه-هان؟

    -هیچی

    محمدبلندخندید .وای آبروم رفت حتما فهمیده چی گفتم.یگانه ومبین رفتن تواتاق

    متین-بابایی؟

    محمد-جان بابایی؟

    متین-بریم یه جایی؟

    محمد-وای خدابخیرکنه ...ماکه الان اومدیم

    متین-بریم دیگه

    محمد-کجا؟

    متین-شهربازی

    محمد-بچچه من خستم ناندارم تومیگی بریم شهربازی؟

    -آخ جون منم میام

    متین باخوشحالی خندید گفت آخ جون

    محمد-هیچی دیگه بیاودرستش کن شدن دوتا

    منومتین خندیدیم.

    محمد-پاشین پاشین که تامن نبردمتون دست ازسرم برنمیدارین

    به دنبال حرفش بلندشد من متین وبغلشش کردم باهم رفتیم بیرون.جلوترازما میرفت،به ماشین که رسید درماشین جلوروبرام بازکردنشستم دروهم برام بست خودشم سوارششد.

    محمد-متین بابا میخوای عقب بشینی یاسی جون واذیت نکنی؟

    وقتی اینجوری اسممو میگه ازخجالت میخوام آب شم .

    -نه اشکالی نداره من راحتم.

    یه نیم نگاه کردوچیزی نگفت درویلام که مثل همیشه بازبود.حرکت کردیم

    متین-بابایی میشه آهنگم بزاری

    محمد-چشم امری باشه

    ضبط وروشنش کرد .متین تاصدای آهنگ دراومد شروع کرد توماشین رقصیدن منو محمدم میخندیدیم.

    -متین چه نازمیرقصی یادم باشه یه کلاس پیشت بیام

    متین-تازه یاسی جون بابام قشنگ ترازمنم میرقصه

    باحرفش قهقهه زدم.

    -وااای دیگه چی متین جون بگو بهش نیازمندمیشم

    محمد-اوی زیرزبون پسرم ونکش دوروزدیگه آبروم میره تودانشگاه

    خندیدم گفتم

    -اتفاقا منم واسه همین میخوام

    برگشت نگام کرد که بلند خندیدم خودشم خندید.
     

    fatemeh t

    کاربر اخراجی
    عضویت
    2017/01/23
    ارسالی ها
    171
    امتیاز واکنش
    4,336
    امتیاز
    416
    عجب جایی بودا ازچه کوههاودره ها که نگذشتیم اونقد بلند که آدم وحشت میکرد.بالاخره رسیدیم شهر محمدجلوی شهربازی نگه داشت کم کم داشت شب میشد

    محمد-بفرمایید اینم شهربازی

    متین-آخ جون رسیدیم

    -جون شهربازی خیلی وقت بود نرفته بودم

    پیاده شدیم دست متین وگرفتم وبادو رفتیم سمت وسایل بازی متین بلند میخندید جلوی سورتمه وایسادم.صدای محمدوازپشتم شنیدم

    -نگوکه میخوای سواراین شی

    خندیدم برگشتم نگاشش کردم پشت سرم بود

    -دقیقامیخوام سوارش شم نگیدکه میترسید

    محمد-من نه اصلا اتفاقا عاشق اینام فقط؟

    -فقط؟

    -فقط متین چی؟

    -آهان میبریمش تو اون توپا

    محمدنگاه کرد گفت

    -بیابریم

    واسه متین بلیطش روگرفتیم فرستادیمش تو.وسط یه عالمه توپ مسخره بازی میکرد

    محمد-بیابریم

    باهم رفتیم سمت سورتمه بلیطش روگرفت وقتی نوبتمون شد رفتیم نشستیم کنارش بودم گفت

    -مطمئنی نمیترسی

    -هه من بترسم عمرا

    راه افتاد درطی حرکت تند وتکونای سورتمه بلند جیغ میزدم محمدم واسه افزایش هیجان الکی داد میزم

    -جیـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــغ

    محمد-یوهــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــو

    اصلا یه دیوونه بازی کردیم که همه بعد اینکه پیاده شدیم نگامون میکردن

    -ببین دیوونه بازی درکردی ببین مردم چه شکلی دارن نگات میکنن

    برگشت باتعجب نگام کردگفت

    -من؟!من دیوونه بازی درآوردم یاتو هی جیغ جیغ کردی

    -خوب معلومه تو

    چشماش گردشد بلندخندیدم خودشم خندید

    محمد-ماشاا...روکه رونیست

    -نوچ به سنگ پاقزوین گفته برومن جات نگهبانی وامیستم

    باخنده گفت

    -خوبه خودت میدونی

    رفتیم دنبال متین وقتی اومد بیرون همش میخندید باهم رفتیم سوارقایق شدیم بعدم رفتیم ترن بعدش چرخ وفلک که البته متین ومیفرستادیم پی نخودسیاه

    -بریم تونل وحشت

    محمد-نوچ

    -عه متین که نیست بریم دیگه
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا