خواستم لباسامو عوض كنم واسه همين از پله ها بالا رفتمو به سمت اتاقا رفتم در أوليو كه باز كردم لباساي امير و پريسا داخلش بود خب معلوم بود اين اتاق مالِ أوناس در بعديو باز كردم كه ديدم لباساي رامتين و انيد داخلشه در اخرو كه باز كردم لباساي مريم و محمد داخلش بود يا خدا يعني الان منو راشا چلغوزيم؟؟؟؟چرا جا واسه ما نزاشتن ..برأي اينكه لباسمو عوض كنم وارد اتاق پريسا و امير شدمو شروع به عوض كردن لباسام كردم يه تنيكه استين سه ربه مشكي با شلوار جينه تنگ كشه موهامو باز كردمو دوباره شروع به بافتن كردم جلو موهامو كج ريختمو با زدن يه عطر و يه برق لب از اتاق بيرون اومدم داشتم از پله ها پايين ميومدم كه صداي اس ام اس گوشيم بلند شد نفس بود
نفس:جوون خوش ميگذره
يه استيكره خنده گذاشتمو نوشتم :چه جورممم
همينطور كه سرم پايين بودو داشتم با نفس حرف ميزدم يهو شتلققققققققق خوردم به يه جسمه سنگي با عصبانيت سرمو بردم بالا و ميخواستم به بار فحش ببندمش كه..
مگه كور....
راشا:عليك سلام
حرفم تو دهنم ماسيد آبه دهنمو قورت دادمو سرمو تكون دادم
اونم همينطور برو بر به من نيگا ميكرد اخه تا حالا بدون شالو روسري منو نديده بود وقتي به موهام نگاه ميكرد لبخند محوي ميزد اينقدر قشنگ بود كه كلي ذوق كردم
راشا:موهات چه نازه
وايييييي خدايا يكي منو بگيره داشتم پس ميوفتادم ولي خودمو از تكو تا ننداختمو لبخند محوي زدم
مرسي ..واسه اينكه از نگاهاي خيرش خلاص شم بحثو عوض كردم خنديدمو گفتم : اين بچه ها خيلي نامردن همشون اتاقارو پر كردن فك كنم ما بايد تو كوچه بخوابيم
راشا با تعجب گفت: واقعا ؟؟
سرمو تكون دادمو گفتم:اره بيا ببين
باهم به سمته اتاقا رفتيم
راشا:وايسا من واسه اين رامتين دارم همش زير سر اونه بيا بريم
خنديدمو باهاش همراه شدم از پله ها كه پايين اومديم رأشا رو به رامتين گفت
خر كثيف ميبينم كه اتاقارو پر كردي
با اين حرفش هممون زديم زير خنده پس اقا راشا هم ميتونه با نمك باشه و هميشه زهر ماره؟!
كنار پريسا و انيد و مريم رو مبل نشستمو به پسرا زل زدم
رامتين:عزيز من ميبيني كه ما مجرد نيستيم كه شايد بخوايم يه غلطايي كنيم بايد تو اتاق باشه جلو چشمه توعه گاو نميشه كه
بازم خنديديم يعني اين رامتين حيّا نداشت
با اين حرف رامتين انيد سرخ شدو گفت:خفه شو رامتين
رامتين واسه انيد بـ*ـوس فرستادو گفت:چشم خانومم
اخي چه قدر اين دوتا خوب بودن عزيزم
چند مين بعد راشا به سمت رامتين رفت و گفت:خب الان ميشه بگي منو پناه كجا كپه ي مرگمونو بزاريم
منم گفتم:راست ميگه نه به اونهمه خواهش كه بياين نه به الان كه جا نميدين بخوابيم
محمد:عزيزم پس كاناپه چيه ؟؟رو كاناپه بخوابين
امير:اره اصلا واسه شماها كاناپه بزرگ خريديم ديگه
راشا:عه نه بابا زياديتون نشه يه وقت
رامتين:نه نميشه حالا اينارو بيخي بياين بساطه كبابو را بندازين كه اين روده هه داره تيكه پاره ميشه
همگي خنديديمو شروع به حاضر كردن ناهار كرديم
نفس:جوون خوش ميگذره
يه استيكره خنده گذاشتمو نوشتم :چه جورممم
همينطور كه سرم پايين بودو داشتم با نفس حرف ميزدم يهو شتلققققققققق خوردم به يه جسمه سنگي با عصبانيت سرمو بردم بالا و ميخواستم به بار فحش ببندمش كه..
مگه كور....
راشا:عليك سلام
حرفم تو دهنم ماسيد آبه دهنمو قورت دادمو سرمو تكون دادم
اونم همينطور برو بر به من نيگا ميكرد اخه تا حالا بدون شالو روسري منو نديده بود وقتي به موهام نگاه ميكرد لبخند محوي ميزد اينقدر قشنگ بود كه كلي ذوق كردم
راشا:موهات چه نازه
وايييييي خدايا يكي منو بگيره داشتم پس ميوفتادم ولي خودمو از تكو تا ننداختمو لبخند محوي زدم
مرسي ..واسه اينكه از نگاهاي خيرش خلاص شم بحثو عوض كردم خنديدمو گفتم : اين بچه ها خيلي نامردن همشون اتاقارو پر كردن فك كنم ما بايد تو كوچه بخوابيم
راشا با تعجب گفت: واقعا ؟؟
سرمو تكون دادمو گفتم:اره بيا ببين
باهم به سمته اتاقا رفتيم
راشا:وايسا من واسه اين رامتين دارم همش زير سر اونه بيا بريم
خنديدمو باهاش همراه شدم از پله ها كه پايين اومديم رأشا رو به رامتين گفت
خر كثيف ميبينم كه اتاقارو پر كردي
با اين حرفش هممون زديم زير خنده پس اقا راشا هم ميتونه با نمك باشه و هميشه زهر ماره؟!
كنار پريسا و انيد و مريم رو مبل نشستمو به پسرا زل زدم
رامتين:عزيز من ميبيني كه ما مجرد نيستيم كه شايد بخوايم يه غلطايي كنيم بايد تو اتاق باشه جلو چشمه توعه گاو نميشه كه
بازم خنديديم يعني اين رامتين حيّا نداشت
با اين حرف رامتين انيد سرخ شدو گفت:خفه شو رامتين
رامتين واسه انيد بـ*ـوس فرستادو گفت:چشم خانومم
اخي چه قدر اين دوتا خوب بودن عزيزم
چند مين بعد راشا به سمت رامتين رفت و گفت:خب الان ميشه بگي منو پناه كجا كپه ي مرگمونو بزاريم
منم گفتم:راست ميگه نه به اونهمه خواهش كه بياين نه به الان كه جا نميدين بخوابيم
محمد:عزيزم پس كاناپه چيه ؟؟رو كاناپه بخوابين
امير:اره اصلا واسه شماها كاناپه بزرگ خريديم ديگه
راشا:عه نه بابا زياديتون نشه يه وقت
رامتين:نه نميشه حالا اينارو بيخي بياين بساطه كبابو را بندازين كه اين روده هه داره تيكه پاره ميشه
همگي خنديديمو شروع به حاضر كردن ناهار كرديم