- عضویت
- 2017/01/18
- ارسالی ها
- 52
- امتیاز واکنش
- 145
- امتیاز
- 146
ساله ندیدمشون چشمام رو رو هم گذاشتم با صدای بازی برگ ها بیدار شدم کنار تختم یه پنجره بزرگ بود استانبول بهشت واقعی بود وارد حمام اتاقم شدم وان پر اب کردم شامپو بدنو ریختم توش بعد 30 مین حولم رو تنم کردم اب گرم حس خوبی بهم دست داد یه پیرهن ابی پوشیدم یه کت لی هم انداختم روش پوتین ساق بلندم رو کشیدم رو پام یه نقاشی ملایم هم رو صورتم انجام دادم
بهارک-ازاد ازاد
-چته دختر سر اوردی
بهارک –بیا دیگه
-اومدم بهارک مواظب شوهرت باش زیادی دختر کش شده
بهارک-تو مواظب خودت باش نخورنت
کیان-بـ*ـوس خانومی
بهارک-تو هم نیشتو ببند
-عصاب نداریااا بهارک
بهارک -شوخیدم برو بچ
-بزن بریم خوشگل
سوار لند کروز شدیم رفتیم سمت اسکله از ماشین پیاده شدیم کشتی بابا رو ازاد کردیم
-دوستان با یه نوشـیدنی موافقین
کیان-مگه میشه مخالف بود
بهارک –60 درصد خخ
-بزن بسلامتی سه خوشتیپ
از کشتی پیاده شدیم خیلی دلم برای این محله تنگ شده رفتیم سمت ویلایی که با بهشت هیچ فرقی نداشت در باز شد عمه در سالن وا کرد چشماش خشک شد رو من و زود به خودش اومد
عمه-ازادم تویی دختر قشنگم
رفتم تو بغلش
-اره عمه جون
عمه-رفتی ایران ما رو فراموش کردی
-این چه حرفیه عمه
-جوجه ی بردیا
سرمو چرخوندم یه پسری با شلوار تنگ کرم پیراهن سفید تنگ موهای بور اشک تو چشام حلقه زدم پریدم بغلش سفت بغلم کرد
-داداش بردیا
بردیا-جون داداشی چقدر دلم برای داداشی گفتنات تنگ شده گل من
-منم خیلی دلم برات تنگ شده
کیان بردیاخیلی زود با هم مچ شدن در حال شوخی بودیم که عمه صدامون کرد
عمه-خوب بچه ها بیاین سر میز
عمه با اینکه ترکیه زندگی میکنه اما اصالت مادری خودشو ایرانی بودنشو حفظ نگه داشت
همش غذا های ایرانیش بی نظیر بود
Tisikir ederim
عمه-وروجک عمه هنو بلدی ترکی حرف بزنی
-خوب چه کنم برادرزاده شمام مگه فراموشی تو ما وجود داره
عمه-ای جاانم خدا حفظت کنه
-ممنونم
بردیا –مامان جان شیطون خانوم من باید برم معذرت میخوام شب میبینموتون
عمه-برو پسرم مواظب خودت باش
-عمه جون ما هم میخوایم جزیره رو بگردیم
عمه-شب منتظرتونم
-چشم
کتمو پوشیدم تو حس بودم که بهارک پارازیت انداخت
بهارک-من اب انار میخوام
کیان-واستا خانومم من برم بگیرم
-کیان تو که زن ذلیل نبودی