کامل شده رمان قضاوت |shaghayegh.sh کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shaghayegh.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/02
ارسالی ها
110
امتیاز واکنش
1,646
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
#پارت_هفتاد_پنجمــــــــــــــــــــــــــ
مسـ*ـتانه:
حاله این پسره مغرورو یه کاری می کنم شیشتا ارتین بزنه اونور.
رفتم لب تابو روشن کردم دوباره اون فیلمو ریختم تو گوشیم،
بعدش اخه پاک کرده بودم دلم به حالش سوخت ، حالا که سطل ابو تو دانشگاه جلوی اینهمه ادم ریختی رومن،
منم بلدم ارتین خان.
فیلم ریختم تو گوشیم که رفتم دانشگاه یکاریش کنم.
امروز صب کلاس ندارم عصر کلاس داشتم.
تا خوده عصر خودمو مشغول کردم.
دلم از یه طرف برای مامانو بابا خیلی تنگ شده بود درسته در تماس بودیم ولی هیچی بیشتر از اینکه دورباشن ازت ناراحتت نمیکنه.
رفتم زنگ زدم به خونمون.
مامان:بعله بفرمایید.
-سلاااااام میناجون!
مامان:سلام دختره گلم خوبی دلم برات یذره شده بود کجایی دخترم
-مامان جونم منم دلم برات تنگ شده بود هردقیقه لحظه شماری میکنم ببینمت
مامان:قوربون دختره خوشگلم برم،
ببخش مامان جان ولی کارای بابات خیلی طولانیه ولی ،
یه خبرخوب دارم برات که وقتی بابات شب اومد بهت میگم.
-ای قوربون یوووو که تاحالا تو عمرت یبارم بامن اینطوری نحرفیده بودی.
مامان:پاشو گمشو که اصلا بهت خوبی نیومده فعلا کار دارم شب بهت میزنگم قوربونم بری بای.
بعد تلفن و قطع کرد، یعنی عاشقشم هردفعه ام این مامانم که اوا و پری میومدن میشست پای خل بازی های ما.
رفتم حاضرشدم ،یاده نقشم افتادم ساعت چهار کلاس داشتم.
یه اشی برات بپزم ارتین خان با یه وجب روغن روش!!!
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتاد_ششم
    ساعت ۳بود که سریع حاضرشدم تا این فیلمو به نمایش بزارم.
    تا رسیدم دانشگاه مونا زارع و دیدم ،یعنی دست هرچی کلاغ و از پشت بسته از بس خبرچینه.
    یه دست تکون دادم که اومد طرفم؛
    -سلام مونا چطوری؟؟؟
    مونا:سلام مـسـ*ـتی چه خطرچیکارم داشتی؟
    -توووپم فقط میخوام یه کاری برام انجام بدی که فوریه.
    مونا:چی هست حالا بگو کمکمت کنم!
    -مونا زاپیا یا نمیدونم شریتتو روشن کن یه فیلم از ارتین تهرانی گیرم اومده میخوام حالشو بگیرم با اون کاره دیروزش.
    مونا:اخ جوووونم منکه پاییه این کاراام منو که میشناسی وایسا.
    .گوشیشو دراورد تا فیلمو دید ترکید.
    مونا:مسـ*ـتانه تا قبل کلاس حلش میکنم واییی ننه خیلی باحال بود از چی ترسیده یعنی؟؟
    - هان نمیدونم والا از چی ترسیده(اتوبان ننه علی چپم هم خوبه سلام داره خدمتتون)،ای قوربون ادم خرفهم میخوام تا اومد حالش گرفته شه حواست باشه.
    حول و هوش ساعت ۳:۳۰بود که مونا خبر اورد که هم ارتین اومده؛
    هم پخش فیلم تموم شده تقریبا همه دیدن.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتاد_هفتمـــــــــــــــــــــــــــــــــ
    ارتین:
    ساعت نزدیک۳:۲۵دقیه بود که اومدم وارد دانشگاه شدم .
    تا واردشدم چند تا چشم چرخید سمت من بعد همش میخندیدن به ریش نداشته من.
    تا راهرو همینطوری بود؛ تا رفتم جلو این ریحانه پرید تو بغلم من نمیدونم اینجا دانشگاه نیست به این با این ریختش گیر نمیدن؟؟؟
    ریحانه:وای ارتین جووونم خیلی قشنگ بودی میگفتی خودم میومدم پیشت تا از چیزی نترسی.
    من همینطوری داشتم با بهت نگاش میکردم بعد به خودم اومدم زدمش کنار رسیدم به بچه ها که اوناهم با دیدن من منفجر شدن. ￿
    -ببینم امیر اینجا چ خبره؟؟؟
    امیر:وای داداش کاش اونجا بودم میدیمت.
    روکردم سمت سهیل گفتم چیشده؟؟؟
    سهیل: وایسا الان بهت نشون میدم.
    از تو جیبش گوشیشو دراورد بهم یه کلیپ نشون داد.
    هرلحظه تعجبم بیشتر میشدو بیشتر از دست مسـ*ـتانه حرصیتر میشدم.
    تا فیلم تموم شد زیر لب غریدم
    -مسـ*ـتانه زندت نمیزارررررم
    اونم که تازه داشت میومد درف من بادیدن قیافه من دید اوضاع وخیمه پرید رفت سمت دفتر.
    توراهم هی شکلک درمیاورد نمیدونستم عصبانی باشم یا بخندم از دسته این کاراش بخاطره همین کاراشه عاشقش شدم!!!!!!!!
    من چی گفتم، حالا بعدا فکرشو میکنم.
    بچه هاام اومدن منو گرفتن که نزنم لهش کنم برگشتم سمتش گفتم بعد کلاس بهت میگم .
    که هی واسه من قیافه میومدو نیشخند میزد تودلم انقدر خندیدم که نگو.
    حالا چیکار کنم ابرومو برد اخه دختره سه نقطه اخه من نمیدونم از دست تو چیکار کنم ابروووووموووووبردییی!!!!
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هفتاد_هشتم
    بعد کلاس زودتر از در خارج شد که بامن برخورد نداشته باشه؛
    تا اخر راهرو دنبالش دویدم که اونم فرار کرد داد زد طرفه اوا و پری که خونه میبینمتون.
    سریع در رفت.
    اوا:خدایی این دختر فیلمه، من اینو نداشتم تا حالا دق کرده بودم.
    پری:کصافت انقدر روم داره که به سنگ پای قزوین گفته زکی ولی با دنیا عوضش نمیکنم نکبتو اصلا عشقه عشـــــــــــق.
    سهیل:خدایی خیلی پرو اولین کسیه که حاله این ارتینو گرفته دمش گررررم، دلم خنک شد حسابی.
    امیر:اخیش این دختر انتقام مارو از این غول تشن خودشیفته گرفت.
    یدونه زدم پس کلشون ،یه خفه شوام نثارشون کردمو به سمت خونه رفتم؛ تا به این حسه جدیدی تازه دارم حسش میکنم فکر کنم.
    چرامن اینطوری شدم چرا به جای اینکه حسابی دعواش کنم ولی بیشتر از کارش خندم گرفته بود.
    اخه چرا من اینطوری شدم.
    #پارت_هفتاد_نهمــــــــــــــــــــــــ
    تا رفتم خونه پریدم یه دوش گرفتم از حموم اومدم بیرون؛
    رو تخت دراز کشیدم.
    رفتم توفکرمستانه.
    وقتی ینفر میومد سراغش اذیتش میکرد حرصم میگرفت،
    دلم میخواست پسررو له کنم تو پارک که اونطوری تاب بازی میکرد یاده بچه ها میوفتادم که لج میکردن.
    یا وقتی بستنی میخورد خیلی باحال بود.
    وقتی دوستاش داشتن میحرفیدن فهمیدم چقدر شیطونه چند نفرم بهش پیشنهاد دادن که قبول نکرده.
    یا وقتی عقد اوا و سهیل دیدمش دلم نمیخواست از جاش تکون بخوره برقصه.
    هردفعه هم ینفر میومد بهش پیشنهاد رقـ*ـص میداد که تا منو میدین زیاد اصرار نمیکردن.
    وقتی تو عقد پری و امیر باهاش رقصیدم مـسـ*ـت چشاش شده بودم که دستام شل شده بود.
    الان میتونم پیش خودم اعتراف کنم من عاشقه این دخترم، از اولم عاشقش بودم؛فقط خودمو زدم به اون راه که فقط دلم میخواد اذیتش کنم ولی نمیدونستم با همه این دعوا ها کار به اینجا خطم میشه،
    هردفعه ام که حرصشو درمیاوردم عشق میکردم قیافشو میدیم.
    یاده کاره امروزش افتادم زدم زیر خنده خدایی تا زمانی که این دختر هست من خوشبخت ترین ادمه رو زمینم.
    الان با تمام وجود عاشقه مسـ*ـتانه ام با تمام شیطونیاش حرص خوردناش دوسش دارم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتادمـــــــــــــــــــــــــــــ
    مسـ*ـتانه:
    یوهاهاهاها خیلی حال میده حرص دادانش، ولی انقدر حرص خوردم دختره ایکبیری ریحانه رو میگم مث چی چسبید بهش، دوست داشتم موهاشو دونه دونه بکنم.
    وااااااات؟؟؟؟من چم شده ؟؟خودمم خندم گرفت.
    ههه خودمم قاطی کردم.
    امشب بچه ها خونه نبودن منم تمام درو پنجره هارو قفل کردم نشستم فیلم دیدن.
    ساعت حدودا۱۰بود تلفن خونه زنگید.
    فلفوررفتم تلفتو برداشتم.
    -بعلللللله؟
    مامان:سلام و درود بردختره منگولم.
    - توکرم ،باشه فهمیدم دوست دارم خب نمیخوای خبره خوبتو بگی.
    مامان:اوووف دخترچقدر هولی بزار گوشی و بدم ارمان بهت بگه.
    بابا:سلاااام دختره گللمم.
    -سلامم بابایی میشه خبرو بگید.
    بابا:هههه باشه باباجان بهت میگم صبر داشته باش.
    -منتظررررررم!
    بابا:تصمیم گرفتم وقتی دانشگاهت تموم شد بیای اینجا پیشه خودمون فکر کنم برات بهتره.
    -وایییی بابا جوووون عاشقتم لحظه شماری میکنم!!!
    یکم با بابا حرف زدم بعد قطع کردم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتاد_یکمـــــــــــــــــــــــ
    تو دانشگاه نشسته بودیم با پری و امیر داشتیم صحبت میکردیم.
    یه دوروزه که ارتین نیومد
    نمیدونم کجا پیچونده رفته ،فضولیم نکردم بعد بهم مشکوک نشن
    والا بمنچه،
    دیدم یهو اوا خیلی هول هولی اومد کنارم یه جیغ کشید که سهیل با لبخند نگاش می کرد.
    -چته وحشی چرا دمه گووووشم جیغ میزنی.
    اوا:اگه بدووونی چیشده کی اومده از خوشحالی پس میوفتی.
    -چیشده بگو مشتاق شدم بدونم؟؟؟
    اوا:ارین اومدددده؟؟؟
    -جووونه من؟؟؟
    اوا:اررررره!!!!!
    پریدم بالا یه ماچه گنده ازش گرفتم گفتم کجاااااست؟؟؟
    اوا:خونست رفته بودم خونه حاله ماما اینارو بپرسم دیدم یهو یکی چشامو گرفت تا برگشت دیدم ارین اومده.
    -اخ جوووون بعده کلاس بریم دنبااالش بریم یکم پاساژارو بگردیم که منم میخوام مانتو بخرم.
    اوا:وااای خدا امشب چه حالی بده یوهوووووو!!!!!
    اوا زنگ زد به ارین و گفت برای امشب برنامه نچینه
    بعد کلاس من گفتم میرم سراغه ارین
    ارین مث داداشه نداشتم بود خیلی دوسش داشتم از اوا ۲سال بزرگتربود چون ما از اول باهم بودیم اونم منو مث اوا میدید خیلی دوسش داشتم.
    هردفعه وقتی باهم میوفتادیم کلی همه رو مسخره میکردیم که اوا حرص میخورد.
    خخخخخ پیش به سوی خونه اوا اینا
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتاد_دومــــــــــــــــــــــــــ
    رفتم سمت خونه اوااینا زنگ زدم گفتم که ارین بیاد پایین.
    اومد پایین من به اون نگاه میکردم اون به من؛
    -اه ببینم تو ارین زشته و چلغوزه مارو ندیدی؟؟؟
    .ارین:ببینم تو اون مسـ*ـتانه چپول مارو ندیدی؟؟؟
    -سلااااام عوضی رسیدن بخیـــــــر چه برو بازویی زدی برهم ،خارج ساخته ها بهت بیشووور خیلی خوشگل شدی.
    ارین:سلااام نکبت چه هلویی شدی، توام بزنم به تخته اب رفته زیره پوستت
    -ببند بابا سوارشو که امروز سرت هوارشدیم باید شام بهمون بدی، بستنی بدی، پارک ببریمون .
    ارین:زرشک من تازه اومدم به افتخارم تو باید خرج کنی نه من.
    -بمیر بااااو اندازه چندوقت که نبودی باید پول خرج کنی.
    ارین:اااا اینطوریه، من چاکره مسـ*ـتانه خانومم هستم.
    -وظیفته باش تا اوموراتت بذگره.
    ارین:کصافت چه لات شدی!!!!
    یه نیشخند زدم رفتیم به سوی پاساژ......
    #پارت_هشتاد_سومـــــــــــــــــــ
    توپاساژ داشتیم داشتیم میگشتیم تو سرو کله هم میزدیم ،این ارین بیشور دستشو انداخته بود پشت گردنم دستشم هی میزد تو کلم داشتیم راه میرفتیم که یهو یکی گفت :سلام
    .نگامو بالا اوردم که چشام با دوتا چشم عسلی روبه رو شد، نمیدونم تو چشاش چی دیدم که یهو سیخ شدم ،
    ولی هنوز دست ارین دور گردنم بود ارتینم فقط اون دستو نگاه میکرد.
    یه نگاه به بقلش کردم یه دختره تمام عملی، با یه مانتو تا رونش که نمیپوشید بهتر بود چسبیده بود به ارتین.
    ارتین خطه نگامو گرفت که به دسته خودش رسید ،ی پوزخند زدم.
    همه بهش سلام کردن که اوا ارینو معرفی کرد گفت که برادرمه تازه از خارج اومده.
    ارتینم دختر و معرفی کرد گفت اسمش شیرینه و دختر عموشه چندروز زودتر از عموش اومده ایران.
    دیگه هیچی نگفتیم منو ارینم که داشتیم، کل راهو سرو کله هم میزدیم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتاد_چهارم
    داشتیم همینطوری کل کل میکردیم باهم، که نگام به ارتین افتاد که بااخم نگام میکنه ،
    وا اینم قاطیه ها چشه دوباره داشتم با ارین حرف میزدم که چشم خورد به یه مانتو جیگــــــــــــــر
    ارینم نگه داشتم .
    -اری وایسا من این مانتورو برم پرو کنم خیلی هلوووو!!!
    ارین:ای بر ذاتت!
    مانتو ارتشی بود کوتاه اسپرت خیلی خوشگل بود.
    اوا:اینکه پسرونس کجاش قشنگه؟
    -گمشوووو خیلی باحاله.
    ارین:ولش کن اوا بزار بره پرو کنه.
    رفتم پرو کردم که ارینم اومد ی نگاه کرد.
    ارین:ایول خوب تیکه ایی شدی!
    یه چشمک بهش زدم گفتم :
    _پس دفعه بعد باهم میریم دختر بازی!
    باهم زدیم قدش که دوباره با ارتین روبه روشدم، خیلی بد نگاه میکرد.
    اومدم حساب کنم که ارین کشیدتم کنارگفت:
    ارین:بزن کنار فنچول که خودم حساب میکنم، از اولم نقشت همین بود ایکبیری.
    .-زدی به هدف خوب شناختی.
    مانتورو خریدیم دیدیم این شیرین همچین چسبیده به ارتین که در نره نترس، باااو در نمیره.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتاد_پنجمـــــــــــــــــــــــــ
    رفتیم باهم رستوران ارتینم دعوت کردیم، که اونم با اون تلخ خانوم اومد.
    بعد اونم ارین بهمون بستنی داد رفتیم پارک.
    ارین داد زد:
    ارین:مـسـ*ـتی هستی تاب بازی بعد ازانورم والی بزنیم بر بدن .
    -بروووو دارمت !
    رفتیم تاب بازی که انقدر خل بازی دراوردیم همه بهمون میخندیدن ؛
    فقط نمیدونم چرا این ارتین هی چپ میرفت راست میرفت اخم میکرد.
    ارین رفت توپ خرید بعد داشتیم بازی میکردیم که من توپو انداختم اونور تر.
    پری:اهان انقدر مارو حرص دادی حالا خودت برو توپو بیار.
    یه دندون قرچه ای کردم رفتم سراغ توپ.
    داشتیم ۷نفره بازی میکردیم اخه شیرین جوون گفتن حاله بازی کردن نداره، ارتینم اومد باما بازی کرد.
    شیرین فکر کرد ارتین میشینه کنارش که اونم اصلا بهش اهمیت نداد.
    توپ رفته بود یه جای تاریک رفتم بیارمش که دیدم زیر پای ی پسره اس.
    -اقا میشه لطف کنید توپو بفرستید بیاد.
    +الان خودمم باهاش میام خوشگله، باهم بازی میکنیم.
    به گـه خوردن افتاده بودم تنها اومدم جای تاریک پسره تا خواست بیاد طرفم یهو مچه دستم کشیده شد، رفتم عقب؛ دیدم ارتین جلوم ایستاده داره با پسره جروبحث میکنه بعد که حاله پسررو گرفت اومد سراغه من.
    (خدایا خودت خطم به خیر کن الان نصفم میکنه از وسط اونم نامساوی)
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_هشتاد_ششمــــــــــــــــــــــــــــ
    -خیلی ممنون
    ارتین با به چش غره نگام کرد که سرمو انداختم پایین.
    ارتینم یه دست به موهاش کشید.
    گفت:مسـ*ـتانه حواستوجمع کن انقدم دوروبره این پسره نچرخ اعصابه درستی ندارم میزنم حالیت میکنم، دفعه بعدم توپ افتاد خودم میرم میارم تو از جات تکون نخور شیر فهم شدی؟؟؟؟
    با ترس داشتم نگاش میکردم نفس تو سینم حبس شده بود چون قبلش مچه دستمو گرفته بود الانم داشت فشارش میداد.
    با صدایی که از ته حلقم درمیومد صداش کردم.
    -ارتین؛ دستم ارتین مچ دستم شکست.
    مچمو ول کرد بعد منو فرستاد جلو بعد خودش پشتم راه اومد وقتی رسیدیم به بچه ها یه جوری موضوع هاپولیش کردیم .
    ولی مچم خیلی درد میکرد، درد امونمو بریده بود سریع رفتم سراغ ماشین، کش گرم کنو پیچیدم دور دستم.
    به بچه هاام گفتم که از شدت ساعدی که میزدم اینطوری شده .
    که فقط من میدونستمو ارتین که چه کاری کرده.
    اونم منو با قیافه اینکه میگفت منو ببخش نگام میکرد، که اهمیت ندادم که بازیمون تموم شد رفتیم خونه.
     
    آخرین ویرایش:
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا