نیتا به نیلا گفت:
- من این رو می برم حموم تو هم وسایل هاش رو آماده کن.
نیلا چشمکی زد و به سمت رفت
دیگه نتونستم ببینم چی کار کرد، چون نیتا توی حموم شوتم کرد و گفت سر 10 دقیقه بیا بیرون! لباسام رو در آوردم، آب گرم رو باز کردم و زیر دوش آب رفتم. یعنی آرشا هم من رو دوس داره؟یه صدایی از اعماق وجودم اومد:
- معلومه که نه
با صدا بحث کردم:
- چرا؟
- با اون کارش و حرفاش بازم دوست داره؟!
صدای پوزخند صدارو می شنوم!حرصم می گیره؛ همون طور که شامپو رو روی سرم خالی می کنم، جواب میدم:
- مگه تو آرشایی؟
انگار صدا یا بهتره بگم وجدان سمج تر از این حرف ها بود، چون جواب داد:
- همه می تونن رفتار سرد اون رو تشخیص بدن، کسی که عاشق واسه عشقش جون میده.
با حرص مو هام رو ماساژ میدم.
به وجدان جواب می دم:
- به تو چه فضول!
دیگه صدایی ازش نمی شنوم؛ باید به ذهنم سر و سامون بدم، صدای نیلا من رو به خودم میاره:
- بسه دیگه تانیا بیا بیرون.
از دوش کنار میام، میگم:
- حوله کجاست؟
جواب میده:
- در رو باز کن تا بدم.
در رو کمی باز می کنم و حوله رو ازش میگیرم. دستش رو روی چشماش گذاشته ولی تابلو ئه که داره زیر زیرکی نگاه می کنه!
غر زدم:
- نیلا
حوله رو گرفتم؛ حوله که نه یه لباسی شبیه حوله بود به رنگ آبی، در رو بستم و پوشیدمش، بیرون اومدم،لباس خیلی بلند بود. . نیتا تا من رو دید به طرف هجوم اورد و با غر زدن من رو روی تخت نشوند و یه لباس بهم داد و گفت:
- من این رو می برم حموم تو هم وسایل هاش رو آماده کن.
نیلا چشمکی زد و به سمت رفت
دیگه نتونستم ببینم چی کار کرد، چون نیتا توی حموم شوتم کرد و گفت سر 10 دقیقه بیا بیرون! لباسام رو در آوردم، آب گرم رو باز کردم و زیر دوش آب رفتم. یعنی آرشا هم من رو دوس داره؟یه صدایی از اعماق وجودم اومد:
- معلومه که نه
با صدا بحث کردم:
- چرا؟
- با اون کارش و حرفاش بازم دوست داره؟!
صدای پوزخند صدارو می شنوم!حرصم می گیره؛ همون طور که شامپو رو روی سرم خالی می کنم، جواب میدم:
- مگه تو آرشایی؟
انگار صدا یا بهتره بگم وجدان سمج تر از این حرف ها بود، چون جواب داد:
- همه می تونن رفتار سرد اون رو تشخیص بدن، کسی که عاشق واسه عشقش جون میده.
با حرص مو هام رو ماساژ میدم.
به وجدان جواب می دم:
- به تو چه فضول!
دیگه صدایی ازش نمی شنوم؛ باید به ذهنم سر و سامون بدم، صدای نیلا من رو به خودم میاره:
- بسه دیگه تانیا بیا بیرون.
از دوش کنار میام، میگم:
- حوله کجاست؟
جواب میده:
- در رو باز کن تا بدم.
در رو کمی باز می کنم و حوله رو ازش میگیرم. دستش رو روی چشماش گذاشته ولی تابلو ئه که داره زیر زیرکی نگاه می کنه!
غر زدم:
- نیلا
حوله رو گرفتم؛ حوله که نه یه لباسی شبیه حوله بود به رنگ آبی، در رو بستم و پوشیدمش، بیرون اومدم،لباس خیلی بلند بود. . نیتا تا من رو دید به طرف هجوم اورد و با غر زدن من رو روی تخت نشوند و یه لباس بهم داد و گفت:
آخرین ویرایش: