کامل شده رمان ازدواج بهتر است یا ثروت|جناب سرهنگ کاربر انجمن نگاه دانلود

به نظر شما چکامه و شایگان به هم میرسن یا نه؟؟!!

  • بله

    رای: 11 55.0%
  • خیر

    رای: 2 10.0%
  • به هم میرسن ولی جدا میشن

    رای: 8 40.0%

  • مجموع رای دهندگان
    20
  • نظرسنجی بسته .
وضعیت
موضوع بسته شده است.

The unborn

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/12/15
ارسالی ها
7,006
امتیاز واکنش
49,906
امتیاز
1,221
محل سکونت
سومین سیاره خورشیدی!
روی صندلی نشستم و گیتار رو روی پاهام گذاشتم. انگشتِ اشاره‌ام رو برای امتحان روی تارها کشیدم. صدای قشنگی بلند شد. لبخند تلخی رو لبم نشست. انگشتایِ دستم رو هماهنگ روی تارها کشیدم.
شبت بخیر تو این شبا که نیستم
بخواب با فکرِ اون من با چشمِ خیسم
تموم شب هام صبح می‌شن به یاد تو
می‌دونم حتی حالِ من مهم نی واسه تو
آره چکامه، شب ها با یادِ تو تموم و صبح ها با یادِ تو شروع می‌شد.
شبت بخیر ببند چشاتو آروم
می‌دونم بعدِ من خوشحالی با اون
چکامه،تو به خاطرِ کارهایِ من گریه می‌کردی. الان داری برایِ کی می‌خندی؟
نه حتی یاِ من رد نمی‌شه از سرت
یه وقتی من بودم تو آرزوی هر شبت
اصلا...اسم من رو یادت میاد؟
خیلی وقت بود که نداشتمت تو رو
خیلی وقت بود می‌خواستی بم بگی برو
رفتم تا کارِ تو راحت بشه
نفهمیدی دلم از دوریت چی می‌کشه؟
آره، رفتم. تا با اون پسره خوش باشی. لعنتی ولی باز هم با وجودِ خیانتت دوستت دارم. چشمام از اشک پر شد. مانعِ ریختنشون نشدم. آره! شایگان سلطانی برای اولین بار اشک ریخت.
یکی شبا بیداره به یادِ تو وقتی می‌خوابی
همه شبا سر می‌کنه با تنهایی و بی تابی
بیدارم، بیدارم نازنینم، از کابوسِ خنده هات، احساسی که دارم و خیانتت واست مهم نبود. خوب می‌دونم اینو گرفتی از من تمومِ زندگیم رو. واست مهم نبودم چکامه، واست مهم نبودم که احساسم رو له کردی. ازم گذشتی. هر چند، خوشحالم وقتی تو خوشحال باشی، با اون
شبت بخیر تو این شبا که نیستم. بخواب با فکر اون من با چشمِ خیسم.
تموم شب هام صبح می‌شن به یاد تو
می‌دونم حتی حالِ من مهم نی واسه تو
(شبت بخیر از امو باند)
حتی اگه تو من رو به یاد نیاری، من همیشه به یادتم. بخواب، آروم بخواب فرشته دوست داشتنیِ من. یکی این جا با اشکاش مراقبته!
 
آخرین ویرایش توسط مدیر:
  • پیشنهادات
  • The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    ***
    به ظاهر توی شرکت و اتاقِ خودم بودم و داشتم به کارهای اداری رسیدگی می‌کردم اما در اصل داشتم خاطراتِ این چند روزِ جدایی رو مرور می‌کردم. هرشب گیتار، هر شب اشک و هر شب عشقی که دیر فهمیدمش. خیلی دیر. پرونده ها رو هول دادم که بر اثر همین ضربه، هر کدوم به طرفی پرتاب شدند. دست به جیب به پنجره نزدیک شدم. پوزخندی روی لبم نشست. خدایا، دیدی با من چی‌کار کردی؟ صدایِ در بلند شد و سریعا صدای زنی به گوشم خورد:
    پریا: سلام آقای سلطانی.

    به سمتش برگشتم و سرم رو به معنایِ «سلام» تکون دادم و دوباره به حالت اولم برگشتم.
    پریا: اومدم باهاتون صحبت کنم آقای سلطانی.
    - ولی من حرفی با شما ندارم پریا خانم.
    پریا: ولی من دارم.
    - مهم منم که گوش نمی‌دم
    اومد نزدیک تر و گفت:
    پریا: ای کاش یکم منطقی تر عمل می‌کردید.
    با عصبانیت به ستمش برگشتم و گفتم:
    - نکنه اگه می‌ذاشتم راست راست برای خودش بگرده و فرت و فرت بهم لگد بزنه و لهم کنه، یک انسان منطقی بودم! آره؟
    توی چشام خیره شد:
    پریا: چکامه به شما خیانتی نکرده آقای سلطانی.
    به سمت پنجره برگشتم و آروم گفتم:
    - چون رفیقشی داری همچین حرف می‌زنی.
    پریا: من فقط اومدم به شما توضیح بدم، اومدم شما رو قانع کنم که اشتباه کردید. باید بهتون می‌گفتم که خیانتی در کار نبوده.

    - باشه. حرفِ شما درست؛ اصلا نه من کار درستی کردم، نه چکامه به من خــ ـیانـت کرده. راضی شدین؟ گیریم که خیانتی در کار نبوده و همۀ این اتفاقات، سهوی بوده. ما که قرار بود چند ماهِ دیگه از هم جدا بشیم، پس چه فرقی می‌کنه که چکامه به من خــ ـیانـت کرده باشه یا نه؛چه فرقی می‌کنه که ما یکم دیرتر یا زودتر از هم جدا بشیم؟
    پوزخندی زدم. این حرفای من نبود، این من نبودم، من چکامه رو دوست داشتم و دارم ولی خیانتش امون نداد. پریا بلند گفت:
    اما برای من فرق داره جناب سلطانی.

    داد زدم:
    - ولی برای من هیچ فرقی نداره، پس لطف کنید بفرمایید بیرون.
    آروم گفت:
    پریا: باشه، من می‌رم ولی ای کاش حسش رو درک می‌کردید، ای کاش می‌فهمیدید دوسِتون داره، خداحافظ.
    بلند گفتم:
    - وایستا.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    پریا به سمتِ من برگشت. آروم گفتم:
    - دوسم داره؟

    سرش رو تکون داد و با آرامش گفت:
    پریا: اون شبی کَذایی، من زنگ زدم به چکامه و گفتم بیاد که با هم شام بخوریم و با رفیق های قدیمیمون هم یه گپی بزنیم. فکر نمی‌کردم این جوری بشه.
    سرش رو پایین انداخت و با بغض ادامه داد:
    پریا: بعد از این که رسیدیم و شام رو هم اوردند، چکامه رو تنها گذاشتیم که بریم دستامون رو بشوریم و برگردیم. نمی‌دونم چی شد ولی با جایِ خالیِ چکامه مواجه شدیم. چکامه بهم گفت که بینتون چی گذشته ولی باور کنید اون تقصیری نداشت و همه این اتفاقات به خاطرِ منه.
    منم بغض کرده بودم. به خاطرِ دختری که همۀ دنیامه؛ به خاطرِ دختری که بهش گفتم خیانتکار. به عکس چکامه که روی میزم قرار داشت نگاه کردم. لبخندی زدم. نمی‌دونم چقدر گذشت ولی وقتی به خودم اومدم که تنها بودم؛ با یه لبخند، یه عکس و یک عشق‌
    بدون لحظه ای تعلل از جا بلند شدم.
    ***
    (چکامه)
    با چشمای خیسم به عکسش نگاه کردم. دلم برای خنده هایِ قشنگش تنگ شده بود. برای اخماش، داد زَدَناش، برای همۀ وجودش. با صدایِ در اشکام رو پس زدم.
    با خودم گفتم:
    - تو دیگه چرا مانعِ ریختنِ اشکات می‌شی؟ چشمای سرخت همه چی رو لو می‌ده خانم مهندس. دوباره تقی به در خورد. گفتم:
    - بفرمایید خواهش می‌کنم‌

    با شنیدن صداش بی اختیار از جام بلند شدم:
    شایگان: سلام چکامه.
    به چشمام نگاه کرد و با نگرانی پرسید:
    شایگان: خوبی؟ چرا چشمات این قدر قرمز شدن؟
    می‌خواست صورتم رو نوازش کنه که ازش فاصله گرفتم. گفتم:
    - ن...نمی‌دونم.
    نگاهی به پنجره کردم و گفتم:
    - آها، فکر کنم از آلودگیِ هواست. الان پنجره رو می‌بندم.
    خواستم برم سمت پنجره که دست های شایگان که دستام رو گرفته بود، مانع شد. گفت:
    شایگان: اما من خوب می‌دونم.
    مشکوک بهش نگاه کردم که من رو به خودش چسبوند و دستش رو دور کمرم حلقه کرد.
    چشمام رو بوسید و گفت:
    شایگان: ازت معذرت می‌خوام چکامه، می‌دونم خیلی اذیتت کردم. می‌دونم خیلی زجرت دادم ولی ازت می‌خوام من رو ببخشی.
    با بغض گفت:
    شایگان: عاشقتم چکامه، دوستت دارم!

    لبخندی زدم و بلافاصله لبخندم بوسیده شد و من اسیر بازوهایی شدم که از این به بعد مال خودم بود. صدای لطیفش گوشم رو نوازش کرد:
    شایگان: حتی دیگه یه ثانیه نمی‌شه بگذره بدون تو
    عشقم. همه چی واضحه، من عاشقت شدم به جون تو.
     
    آخرین ویرایش توسط مدیر:

    FATEMEH_R

    نویسنده انجمن
    نویسنده انجمن
    عضویت
    2015/09/05
    ارسالی ها
    9,323
    امتیاز واکنش
    41,933
    امتیاز
    1,139
    خسته نباشید

    cbo9_edtn_144619095596511.jpg
     

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    آخرین ویرایش:

    The unborn

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/12/15
    ارسالی ها
    7,006
    امتیاز واکنش
    49,906
    امتیاز
    1,221
    محل سکونت
    سومین سیاره خورشیدی!
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا