همينطور تو خيابون داشتم قدم ميزدم كه گوشيم زنگ خورد راشا بود
جونم ؟؟
خوبي عشقم كجايي
مرسي ..بيرونم
تنهايي؟؟
اره
ادرس بده بيام دنبالت
ادرسو گفتمو بعد از چند مين رسيد سوار ماشين شدم و به سمتش خم شدمو گونشو بوسيدم اونم گونمو بوسيد
راشا:دلم واست تنگ شده بود
همين چند دقيقه پيش كنارت بودم كه
خب من دلم تنگ شد حرفيه؟؟
خنديدمو سرمو به معنيه منفي تكون دادم راشا هم حركت كرد
راشا:چرا تنها بودي نفس كجاس
نميخواستم در مورد مامانش چيزي بگم واسه همين گفتم :خواستم يكم قدم بزنم نفسم با ارمينه
پس چرا به من چيزي نگفتي
فكر كردم كار داري
راشا دستمو تو دستش گرفتو گفت:من واسه تو كاري ندارم
لبخندي زدمو دستشو بوسيدمو گفتم:عشقي
چند مين بعد راشا كنار يه مزون لباس عروس ايستاد
با تعجب بهش نگاه كردمو گفتم
يعني چي الانننن؟؟؟؟؟
راشا با لبخند نگام كردو گفت:با لباس عروس معركه ميشي ديگه فكر كنم وقتشه لباساي مشكيو در بياري
با شنيدن اين حرف دوباره چشام پره اشك شدو سريع به سمتم رفتمو كشيدمش تو بغلم
راشا من نميدونم چيكار كردم چه كار خوبي كردم كه خدا تو رو به من داده
راشا پشتمو نوازش كردو گفت:تو خودت فرشته ي مني
بعد از چند مين از بغلش بيرون اومدمو با ذوق از ماشين پياده شدمو خواستم سريع به سمته مزون برم كه دستم كشيده شد با تعجب به راشا نگاه كردم كه گفت
كجااا؟؟وقتي دستامو نگرفتي
لبخندي زدمو انگشتامو تو دستاش قفل كردمو باهم به سمته مزون رفتيم
جونم ؟؟
خوبي عشقم كجايي
مرسي ..بيرونم
تنهايي؟؟
اره
ادرس بده بيام دنبالت
ادرسو گفتمو بعد از چند مين رسيد سوار ماشين شدم و به سمتش خم شدمو گونشو بوسيدم اونم گونمو بوسيد
راشا:دلم واست تنگ شده بود
همين چند دقيقه پيش كنارت بودم كه
خب من دلم تنگ شد حرفيه؟؟
خنديدمو سرمو به معنيه منفي تكون دادم راشا هم حركت كرد
راشا:چرا تنها بودي نفس كجاس
نميخواستم در مورد مامانش چيزي بگم واسه همين گفتم :خواستم يكم قدم بزنم نفسم با ارمينه
پس چرا به من چيزي نگفتي
فكر كردم كار داري
راشا دستمو تو دستش گرفتو گفت:من واسه تو كاري ندارم
لبخندي زدمو دستشو بوسيدمو گفتم:عشقي
چند مين بعد راشا كنار يه مزون لباس عروس ايستاد
با تعجب بهش نگاه كردمو گفتم
يعني چي الانننن؟؟؟؟؟
راشا با لبخند نگام كردو گفت:با لباس عروس معركه ميشي ديگه فكر كنم وقتشه لباساي مشكيو در بياري
با شنيدن اين حرف دوباره چشام پره اشك شدو سريع به سمتم رفتمو كشيدمش تو بغلم
راشا من نميدونم چيكار كردم چه كار خوبي كردم كه خدا تو رو به من داده
راشا پشتمو نوازش كردو گفت:تو خودت فرشته ي مني
بعد از چند مين از بغلش بيرون اومدمو با ذوق از ماشين پياده شدمو خواستم سريع به سمته مزون برم كه دستم كشيده شد با تعجب به راشا نگاه كردم كه گفت
كجااا؟؟وقتي دستامو نگرفتي
لبخندي زدمو انگشتامو تو دستاش قفل كردمو باهم به سمته مزون رفتيم