[HIDE-THANKS]
پوزخندی زدم و پایم را بیشتر روی پدال فشار دادم.
تا بخارا بی هیچ توقفی راندم!
وقتی رسیدم صبح شد.
کنار فروشگاهی پارک کردم و رفتم تا چند دست لباس عادی بخرم و ناشناس باشم!
دوخل فروشگاه شدم و به سمت مغازه ی لباس فروشی رفتم..چند دست لباس ساده برداشتم و حسابشان کردم.
در اتاق پرو یه همان جا لباس ها را پوشیدم و کلاه گیس را روی سرم مرتب کردم و از آنجا بیرون زدم!
به سمت هتل رفتم تا اتاقی را رزرو کنم.
به سمت پذیرش رفتم.زن گفت:بفرمایید خانوم.
با سرفه ای صدایم را صاف کردم و گفتم:من یک اتاق می خواستم.
زن درخواست کرد تا شناسنامه ام را بدهم ولی من شناسنامه ای همراهم نبود!
برای همین مجبور بودم زن را هیپنوتیزم کنم!
زن کلید اتاقی را به من داد و من وسایلم را آن جا بردم البته وسایلی نداشتم و همه اش مال جانسون بود!
هتل چهارستاره بود و راحت.
جانسون بیدار شده بود.او را روی تخت گذاشتم و اسباب بازی اش که صدا میداد را به دستش دادم تا گریه نکند.
اما فایده ای نداشت و گریه اش شروع شد!
بغلش کردم و در حالی که کمرش را نوازش می کردم آرام گفتم:گریه نکن عزیزم.آخه تو چطوری آروم میشی؟!!
جانسون بعد از مدتی به خواب رفت و او را روی تخت گذاشتم!باید از همین الان دنبال کارهایم باشم!
شناسنامه هم که ندارم!پس باید یکی دیگر بگیرم!حتی اگر شده با پارتی!
کمی استراحت کردم و بعد بلند شدم.[/HIDE-THANKS]
پوزخندی زدم و پایم را بیشتر روی پدال فشار دادم.
تا بخارا بی هیچ توقفی راندم!
وقتی رسیدم صبح شد.
کنار فروشگاهی پارک کردم و رفتم تا چند دست لباس عادی بخرم و ناشناس باشم!
دوخل فروشگاه شدم و به سمت مغازه ی لباس فروشی رفتم..چند دست لباس ساده برداشتم و حسابشان کردم.
در اتاق پرو یه همان جا لباس ها را پوشیدم و کلاه گیس را روی سرم مرتب کردم و از آنجا بیرون زدم!
به سمت هتل رفتم تا اتاقی را رزرو کنم.
به سمت پذیرش رفتم.زن گفت:بفرمایید خانوم.
با سرفه ای صدایم را صاف کردم و گفتم:من یک اتاق می خواستم.
زن درخواست کرد تا شناسنامه ام را بدهم ولی من شناسنامه ای همراهم نبود!
برای همین مجبور بودم زن را هیپنوتیزم کنم!
زن کلید اتاقی را به من داد و من وسایلم را آن جا بردم البته وسایلی نداشتم و همه اش مال جانسون بود!
هتل چهارستاره بود و راحت.
جانسون بیدار شده بود.او را روی تخت گذاشتم و اسباب بازی اش که صدا میداد را به دستش دادم تا گریه نکند.
اما فایده ای نداشت و گریه اش شروع شد!
بغلش کردم و در حالی که کمرش را نوازش می کردم آرام گفتم:گریه نکن عزیزم.آخه تو چطوری آروم میشی؟!!
جانسون بعد از مدتی به خواب رفت و او را روی تخت گذاشتم!باید از همین الان دنبال کارهایم باشم!
شناسنامه هم که ندارم!پس باید یکی دیگر بگیرم!حتی اگر شده با پارتی!
کمی استراحت کردم و بعد بلند شدم.[/HIDE-THANKS]