رفت و من رو کردم طرف نیما و خواستم چیزی بگم که گفت:
_ ببخشید منم یه لحظه یه تلفن فوری باید بزنم.
خواست بره که سولماز با دلخوری بازوش و کشید و گفت:
_ من و تنها میزاری؟!
نیما یه لبخند مهربانانه زد و دلا شد و کنار لبش و بوسید و گفت:
_ نه دیگه خانم تمجید هست.
سولماز چشماش پر اشک شد و گفت:
_ باشه.
عقققق!
این لوس بازیا چی بود ؛ میره میاد دیگه.
نیما روی موهاش و بوسید از پله ها بالا رفت.
*************
(آرمان)
دستم زیر چونم بود و داشتم پرونده ی جلوم و بررسی می کردم که گوشیم زنگ زد.
برداشتم و جواب دادم:
_ بله؟!
سام:
_ سلام رئیس.
اخم کردم و گفتم:
_ چرا شمارت عوض شده؟!
سام:
_ بخاطر آذر پناه.
من:
_ خب چی شد؟! ، خودش بود؟!
چیزی نگفت که گفتم:
_ پس خودش بود.
سام:
_ چیکار کنم رئیس؟!
من:
_ تو فعلا حواست باشه من بعدا یه فکری براش می کنم.
سام:
_ چشم رئیس.
خواستم قطع کنم که سام گفت:
_ رئیس؟!
من:
_ بله؟!
سام:
_ رها خانم من و میشناسه مشکلی پیش نیاد؟!
من:
_ نه تا قضیه رو نفهمه کار اشتباهی انجام نمیده.
سام :
_ باشه پس فعلا.
من:
_ فعلا.
تماس و قطع کردم و گوشیم و پرت کردم رو میز.
خدایا!
من بیاید با این موجود شیطون و فضول چی کار می کردم؟!
*********
_ ببخشید منم یه لحظه یه تلفن فوری باید بزنم.
خواست بره که سولماز با دلخوری بازوش و کشید و گفت:
_ من و تنها میزاری؟!
نیما یه لبخند مهربانانه زد و دلا شد و کنار لبش و بوسید و گفت:
_ نه دیگه خانم تمجید هست.
سولماز چشماش پر اشک شد و گفت:
_ باشه.
عقققق!
این لوس بازیا چی بود ؛ میره میاد دیگه.
نیما روی موهاش و بوسید از پله ها بالا رفت.
*************
(آرمان)
دستم زیر چونم بود و داشتم پرونده ی جلوم و بررسی می کردم که گوشیم زنگ زد.
برداشتم و جواب دادم:
_ بله؟!
سام:
_ سلام رئیس.
اخم کردم و گفتم:
_ چرا شمارت عوض شده؟!
سام:
_ بخاطر آذر پناه.
من:
_ خب چی شد؟! ، خودش بود؟!
چیزی نگفت که گفتم:
_ پس خودش بود.
سام:
_ چیکار کنم رئیس؟!
من:
_ تو فعلا حواست باشه من بعدا یه فکری براش می کنم.
سام:
_ چشم رئیس.
خواستم قطع کنم که سام گفت:
_ رئیس؟!
من:
_ بله؟!
سام:
_ رها خانم من و میشناسه مشکلی پیش نیاد؟!
من:
_ نه تا قضیه رو نفهمه کار اشتباهی انجام نمیده.
سام :
_ باشه پس فعلا.
من:
_ فعلا.
تماس و قطع کردم و گوشیم و پرت کردم رو میز.
خدایا!
من بیاید با این موجود شیطون و فضول چی کار می کردم؟!
*********