کامل شده رمان قضاوت |shaghayegh.sh کاربر انجمن نگاه دانلود

وضعیت
موضوع بسته شده است.

shaghayegh.sh

کاربر نگاه دانلود
کاربر نگاه دانلود
عضویت
2016/09/02
ارسالی ها
110
امتیاز واکنش
1,646
امتیاز
336
محل سکونت
تهران
#پارت_صد_سی_چهارم
حالا نوبت ارتین بود.
میخواستیم باهم ست کنیم اونم یه کت تکه شیری با لباس سفید برای زیرش با شلوارو کفش مشکی گرفت.
کارمون که تموم شد ازهم خدافظی کردیم.
تو اتاق داشتم حاضرمیشدم از زور استرس فقط یه ریمل و رژ زم اونم برای اینکه رنگه پریدگیم مشخص نباشه.
وقتی حاضرشدم خودمو تو اینه نگاه کردم خیلی خوب شده بودم فقط نگرانیم این کفشا بود فقط دعا میکردم که گاف ندم جلو مامان و باباش.
ساعت نزدیکای۸بود که اومدن مامان بهم گفت که برم اشپزخونه هروقت صدام کرد بیام.
مامان صدام کرد لیوانای چایو گذاشتم توسینی تعارفشون کردم یه خانوم بود که باید حدس میزدم
مامانشه مرده بقلیشم فکر کنم بابایه ارتین بود.
همشون داشتن حرف میزدن منم داشتم زیز زیرکی به ارتین نگاه میکردم.
که دیدم هی به باباش اشاره میکنه بره سره اصل مطلب.
#پارت_صد_سی_پنجم
بابای ارتین یه تک خنده ای کرد.
بابا ارتین:از هرچه بگذریم سخن دوست شیرین است، ولی انگار پسره من خیلی هوله که میگه بریم سریع سره اصل مطلب ،
والا اقای راد این پسره ما یه دل نه صد دل عاشقه دخترشماست.
خداروشکر میکنم که اشناهم هستیم.
بابا:البته منم خوشحالم!
باباارتین:حالا اگه اجازه بدید این دوتا برن باهم حرفاشونو بزنن.
بابا یه نگاه به من کرد.
بابا:مسـ*ـتانه جان اقا ارتینو ببر اتاقتون حرفاتونو بزنید.
.منم بلندشدم که ارتینم پشت سره من بلندشد به طرف پله ها داشتیم میرفتیم،
که نمیدونم چیشد پام به اون یکی پام پیچید.
اشهدمو داشتم میخوندم که احساس کردم رو هواام.
یه نگاه کردم دیدم دستای ارتین دورم پیچیده شده کمرمو سفت گرفته.
ارتین باقیافه بهت زده داشت منو نگاه میکرد.
تا همه این صحنه رو دیدن زدن زیر خنده دیدم .
خیلی ضایع بازی شد یه ببخشید گفتم سریع از بقل ارتین بیرون اومدم.
مامانم داشت با حرص بهم نگاه میکرد از اون نگاه هایی که مشت برات پرتاب میکنه.
یه لبخند زدم با ارتین رفتیم تو اتاق.
 
آخرین ویرایش:
  • پیشنهادات
  • shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_سی_ششم
    ارتین وارد اتاق شد پشتشم من وارد شدم سریع درو بستم پشتشم وایستادم به نفس راحت کشیدم
    ارتین همینطوری نگام میکرد.
    ارتین:خانومم کلا با کفش بلند مشکل داره نه؟؟؟
    کلمو تکون دادم به معنای اره
    دستامو گرفت اورد منو طرفه خودش بعد منو بغـ*ـل کرد
    یه عالمه ارامش تواون اغوش بود
    ارتین:قوربونت برم من
    _اخ ارتین ابروم رفت، صددفعه گفتم بزارید کفشای درست و درمون بگیرم، اون دوتا کج و کله نزاشتن ، حالا مامانو بابات میگن چه دختره دست و پا چلفته ایی.
    ارتین:مامان و بابای من همچین چیزی نمیگن، نگران نباش؛اونا هرچیزیو که برام مهمه هم دوسش دارن هم بهش احترام میزارن.
    _اووووووف؛اخیششش خیالم راحت شد ولی ننم منو میکشه اینو مطمئنم بعد اینکه رفتید، داستان خواهیم داشت،اونم مامانم با من.
    ارتین:باشه خانومم انقدر جوش نزن بابا، فوقش میگه دفعه اخرته جلو شوهرت گاف میدی هوای شوهره جیگرتو داشته باش.
    _ارتیــــــــــــــــن جان نچایی عزیزم.
    ارتین:نترس هوا گرمه، چیزیم نمیشه.
    بعد خیلی نرم پیشونیم و بوسید.
    ارتین: مسـ*ـتانه خیلی دوست دارم.
    _منم خیلی دوست دارم.
    حالا مثلا اومده بودیم حرف بزنیم
    تو اتاق بعد مدت زیادی که بغـ*ـل هم بودیم از اتاق اومدیم بیرون.
    ایندفعه ارتین پشتم اومد تا مراقبم باشه.
    #پارت_صد_سی_هفتم
    باهم رفتیم پایین پیش بزرگترا.
    همه منتظر بودن ببینن من چی میگم.
    باباارتین:خب دخترم دهنمونو شیرین کنیم؟؟؟
    فکرکنم الان باید خجالت بکشم. قبلش تمرینای لازمو اوا و پری بهم داده بودن که سوتی ندم.
    سرمو انداختم پایین.
    -هرچی پدرم بگن!!!
    باباهم یه نیگاه تحسین امیز اندخت.
    بابا:والا من حرفی ندارم مبارک باشه ،تو اصلی باید بگی؟
    ایول بابا دمت جیززززز!!!
    -منم با اجازه پدر و مادرم بعـــــــــلہ!
    مامان ارتین اومد کنارم.
    مامان ارتین:خب اقای راد اگه اجازه بدید عروسمو نشون کنم؟؟
    بابا:صاحب اختیارید!
    ما مانش انگشترو دستم کرد پیشونیمو بوسید.
    مامان ارتین:مبارک باشه عروس گلم!
    -مرسی خانوم تهرانی.
    مامانش:دیگه به من نگو خانوم تهرانی من اسمم ارغوانه.
    -چشم ارغوان جون!
    همه یکی یکی اومدن تبریک گفتن بابای ارتینم گفت بهش بگم علی جوون.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_سی_هشتم
    بزرگترا سره مهریه داشتن بحث میکردن منم گفتم ۱۴سکه طلا با یه تریلی رز ابی!
    همه تعجب کردن، بعد علی جون زد زیر خنده:
    علی جون:الحق که خدا درو تخته رو خوب باهم جور کرده.
    بابای ارتین میخواست ۲هفته دیگه جشن عروسیو بگیره.
    بعدم گفت الان خودم براتون صیغه محرمیت میخونم که باهم راحت باشید.
    یوهاهاها الان منو ارتین بهم محرمیم.
    بعد از اینکه ارتین و ننه باباش رفتن
    مامان گفت که باید از این به بعد بریم جهاز بخریم.
    هی من میگفتم نمیام اون میگفت میای.
    صب مامان زنگ زد به اوا و پری که باهم بریم.
    اوناهم خرذوق قبول کردن من نمیدونم اینا شوهر، کارو زندگی ندارن، عجبااااااااا!!!!
    دقیقا چهار روزه که من درست نخوابیدم این چندروزم ارتین بدتر از من سرش شلوغه.
    با داد:
    -من دیگه هیجا نمیام خودتون برید میخوام بخوابم اندازه دوروز.هرکی بیاد طرفم من میدونم و اون.
    والا خواب از همه چیز مهمتره قرار نیست که خودکشی کنم.
    #پارت_صد_سی_نهم
    خوابیده بودم که بانوازش یکی که انگار داره باموهام بازی میکنه از خواب بلند شدم.
    دیدم ارتین بقلم دراز کشیده داره با موهام بازی میکنه.
    ارتین:سلام خانومم.
    -سلااااام چه عجب ما شوَرِمونو زیارت کردیم.
    .ارتین یه تک خنده ای کرد.
    ارتین:جاهاز خریدنت تموم شد.
    -هان نمیدونم باید برم بپرسم.
    ارتین:یعنی چی نمیدونم مگه خودت نرفتی خرید.
    -چرا رفتم اونم فقط چهاروز اول بعد خسته شدم گفتم بمنچه گرفتم این دوروزوخوابیدم زحمتش افتاد گردن پری و اوا و مامان.
    ارتین:تودیگه کی هستی!!!!!
    همه جاهازشون براشون مهمه اونوقت برای ما گرفته خوابیده تازه زحمتشم انداخته گردنه بقیه، بابا خانومم بحث جهازه خودته هاااا، میخوای وسایلات چپل چلاغ دربیاد.
    _اووووف کنترل، بعدم من فقط میرفتم که پسند کنم اونا انتخاب میکردن من تأیید میکردم.
    بعدشم،من با بقیه فرق میکنم من مسـ*ـتانه رادم کاری نکن بیام شتکت کنماااا.
    ارتین:عاشق همین قلدر بازیاتو دیونه بازیات شدم.
    -خوبه عاشقه همه چیم شدی الا خودم.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_چهلم
    روم کردم سمت مخالفش یعنی پشت بهش.
    ارتین: نه خیـــــــر من عاشقه خودت شدم قهر نکن دیگه.
    منو از پشت بقل کرد سرمو انداخته بودم پایین چونمو گرفت سرمو اورد بالا
    ارتین:دیگه نبینم اینطوری کنیاااا.
    _تقصیره تو دیگه هردفعه حرصمو در میاری،من نمیدونم از حرص دادنه من چی به تو میرسه؟؟؟؟
    هاااااان؟؟؟
    ارتین:واییی مسـ*ـتانه خدایی عاشقه حرص دادنتم یعنی کیف میکنم حرصت میدم توام اون موقعه سرتق بازیت گل میکنه.
    _واییی ارتین دلم میخواد بزنمت چطور دلت میاد منو اذیت کنی کاری نکن تمام بلاهایی که اوردم سرتو دوباره تکرار کنماااااا.
    ارتین:ولی مسـ*ـتانه با همین حرص دادنا، دعواها،بلا سرهم اوردنا به اینجا رسیدیم، عاشقه هم شدیم.
    _اینکه بعله، یادش بخیر.
    داشتیم همینطوری به بلایی که سرهم اوردیم فکر میکردیم.
    _ولی خیلی بیشووووری، نفهم بااون صندلی کشیدنت، تا دوروز باسـ ـن درد داشتم.
    ارتین زد زیرخنده.
    ارتین:تاتو باشی مث جن قیافتو درست نکنی زهره ترک بشم.￿
    زدیم زیره خنده، خدایی چه کارایی که نکردیم.
    بغلم کرد، سرمو گزاشتم روشونش، ولی نمیدونم چرا خجالت کشیدم. از بغلش اومدم بیرون،سرمم انداختم پایین.
    ارتین:مسـ*ـتانه از کی خجالت میکشی از من؟ از کسی که قراره بشه شریک زندگیت؟؟؟ منو نگاه کن.
    سرمو اوردم بالا بهش نگاه کردم
    یه لبخند خوشگل زدم .
    راست میگفت دیگه نباید خجالت بکشم این مردی که جلومه تمام زندگیمه.
    اونم یه بـ..وسـ..ـه کوتاه به لپم نشوند.
    بعد چشش به گردنبند افتاد همونی که واسه بعله سره عروسیه اوا و پری بهش دادم.
    ارتین:فکر کردم دیگه نمیندازیش.
    .-نه همیشه گردنم بود از خودم جداش نمیکردم چون منو یاده اونروز مینداختو میندازه.
    ارتین یه لبخند مسـ*ـتانه کش زد بعد بقلم کردو روسرمو بوسید.
    .خیلی دوست دارم مسـ*ـتانه.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_چهل_یکم
    امروز عروسیمه، از صب ساعت۹تا الان که ساعت ۲ارایشگاهم یعنی پوسته کلم کنده شده.
    ازبس کشیدشون ؛موهام گفتم ساده درست کنه نه که همشو مث تپه جمع کنه بالا سرم.
    .ولی ارایشم خیلی قشنگ بود
    قیافم تغییر کرده بود اصلا انگار ینفر دیگه شده بودم از خودم نمیتونستم چش بردارم.
    اوا و پری هم باهام بودن.
    اوا:مسـ*ـتانه خیلی هلوشدی امشب ارتین یه لقمه چپت میکنه.
    پری:قورتت میده حالا نیگاااا کن.
    -خفه شید بابا.
    اوا شنلمو سرم کری از اونور هم گفتن که داماد اومده خیلی هیجان داشتم دوس داشتم ببینم ارتین چی میگه.
    واییید ارتین تو اون کت و شلواااار چقدر نازشده بود قوربون قدوبالایه اقامون برم.
    به دستور فیلم بردار ارتین شنلمو برداشت.
    همینطوری داشت نگام میکرد.
    ارتین:مسـ*ـتانه خودتی چقدر خوشگل شدی.
    -مرسی توام خوشگل شدی اقایی جونم.
    ارتین:بیا بریم کم اذیت کن.
    دسته گلو بهم داد به گفته خودم دسته گلم رزای ابی بود تمام خیلی ناز بود.
    بعد اینکه سوار ماشین شدیم به طرف اتلیه رفتیم انقدر مدلای مسخره میگفت که فقط من حرص میخوردم اخه ایناهم شد مدل ادم خجالت میکشه.
    ولی بدتر این ارتین هی سوءاستفاده میکرد.
    لاکردار خوب حال کرد چون همه عکسا تو حلق هم بودیم.
    همش به نفعه ارتین خان بود. اخه عکس که تو حلق هم باشیم به چه درد میخووووره.
    ای خـــــــــــــــدا.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_صد_چهل_دوم
    این ارتینم هی میخندید به حرص خوردنه من.بعله دیگه پ من میخوام بخندم همه چی به نفعه اقاست، بخاطره همین میخنده.
    دیگه کارمون که تموم شد رفتیم سمت تالار.
    خیلی خوب بود برای ورودمون کلی کار کرده بودن ،شمع گذاسته بودن ،بعد هر پنج سانت یه ابشار بود که منفجر میشد خیلی خوشگل بود.
    وارده سالن که شدیم یه دور کامل به همه سلام کردیم مگه تموم میشدن!!!
    سره جامون نشستیم که بعد چند دقیقه ارتین رفت مردونه؛
    مراسم جدا بود ارتین میگفت لازم نکرده قاطی باشه توام که لباسه عروسیت لختیه.
    بعله پ چی اقامون غیرت داره.
    انقدر رقصیده بودم که پام ترکیده بود مثلا عروس بودم ، دسته هرچی مهمون بود از پشت بسته بودم. انقدر که با بچه ها رقصیدم.
    .ارتین و صدا کردن که بیاد زنونه.
    نوبت رسید به رقـ*ـص منو ارتین به گفته خودمون همون اهنگی که برای اولین بار باهاش رقصیدیمو گزاشتن.
    یعنی اهنگ ارامش بهنام صفوی
    توچشای هم نگاه میکردیم ولی ایندفعه با "عشق" .
    اوندفعه هرکدوممون حسمون مبهم بود .
    برامون ولی الان همه چی تغییر کرده الان من شدم زنه ارتین اونم شوهرم.
    خخخخ کی فکرشو میکرد کسی که از همه مردا بدش میومد الان بهترین مرد دنیا کنارش باشه.
    #پارت_صد_چهل_سوم
    الان دقیقا۲۴سال از اون روز میگذره .
    منو ارتین همون سال بچه دارشدیم.
    یه پسره خوشگل به اسم ارسام که الان واسه خودش مردی شده بعد دوسال دخترم به دنیا اومد.
    که اسمش ترانه است خیلی شیطونه به خودم رفته ولی ارسام اینهو ارتینه اصلا مو نمیزنه.
    کصافت مغروره ولی همینش خوبه جذبش از پهنا تو حلقش .
    منو ارتینم تغیر نکردیم هنوز همون شیطنانترو داریم.
    پری و امیر که صاحبه یه پسرشدن همسن ارسامه اسمش رادوینه.
    خیلی باحاله خیلی شیطونه هردفه از دستش روده بور میشیم خب درسته به ننش کشیده.
    ننش پریه بیشتر از این ازش انتظار نمیره.
    ولی اوا و سهیل، این دوتاهم که صاحب به دختره ناناس شدن اسمش ترساست اینم شیطونه ناکس.
    خداروشکر بچه هامون همشون به ننه هاشون رفتن وگرنه که به باباهاشون میرفتن که بدبخت میشدیم رو دستمون میموندن.
     
    آخرین ویرایش:

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران
    #پارت_آخر
    خب نگران نباشید ،چون ارسامو ترسا عاشقه هم شدن مزدوج شدن
    اول اینا
    ولی بعدش رادوین عاشق ترانه شد
    ولی اول ترانه چس کلاس اومد.
    ولی من عشقو توچشاش میدیم این غرورشم به باباش رفته ولی بالاخره ترانه هم بعله داد الانم نامزدن.
    خداروشکر همه خوشبخت شدن بچه هامونم که با ازدواجشون روابط مارو محکم تر کردن.
    درسته خیلی سختی کشیدیم خیلی تورویه هم ایستادیم خیلی کم محلی، دعوا،جدایی داشتیم.
    ولی میرزید الان هممون یه زندگیه اروم داریم.
    درسته بعضی اوقات دعوا پیش میاد ولی دعوا نمکه زندگیه.
    منم با جونو دل از این زندگی پذیرایی میکنم.

    ***********

    عشق خودش خواهد امد.
    نمیتوان از آن فرار کرد.
    عشق خودش آهسته،آهسته و درگوشه ای از قلب مهربانت،
    آرام و بی صدا می نشیند.
    تو متوجه اش نخواهی بود.
    وبعد ذره ذره قلبت را پر میکند.
    کم کم مثل ساقه "مهرگیاه" در تمام جانت میپیچد و ریشه می دواند.
    به طوری که بی ان نمیتوانی تنفس کنی.
    تمـــــــــــــــــــــام با تشکر از انجمن نگاه دانلود دوستان امیدوارم از اولین رمان من خوشتون اومده باشه لطفا رمان های بعدی منو هم دنبال کنید که البته هنوز درحال تایپ رمان دومم هستم ممنون از این که رمان منو دنبال کردید
    به قلم:shaghayegh.sh
    95/6/12
    یــــــــــــاحــــــق.
     
    آخرین ویرایش:

    fadya.mz

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2015/09/10
    ارسالی ها
    1,038
    امتیاز واکنش
    20,137
    امتیاز
    805
    سن
    23
    محل سکونت
    همین حوالی !
    خسته نباشید....:ura:
     

    shaghayegh.sh

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/09/02
    ارسالی ها
    110
    امتیاز واکنش
    1,646
    امتیاز
    336
    محل سکونت
    تهران

    ABAN dokht

    کاربر نگاه دانلود
    کاربر نگاه دانلود
    عضویت
    2016/01/17
    ارسالی ها
    2,239
    امتیاز واکنش
    8,811
    امتیاز
    596
    محل سکونت
    البرز
    lsbj_%D9%86%D9%82%D8%AF.jpg
     
    وضعیت
    موضوع بسته شده است.

    برخی موضوعات مشابه

    بالا